جهان را پاس بداريم - قسمت ششم
جمعه 21 مهر 1391 6:13 PM
جهان را پاس بداريم - قسمت ششم
دكتر احمد بهشتى
ديديم و دانستيم كه طراح حكيم جهان هستى امورى را نسبت به جهان و انسان برخود واجب و لازم شمرده و متقابلاً ما را هم به وظايف و تكاليفى ملزم كرده است. از جمله اينكه با وعدههايى كه داده، ما را به انتظار نشانده و آخرالزمان را به زيبايى ترسيم كرده است. او به وعدههايى كه داده، خود را متعهد و ملزم شمرده، تا ما چگونه باشيم؟!
آينده بشريّت و وعده الهى
بشريّت به كجا مىرود؟ آيا بشر سرانجامى مبهم و تاريك دارد و آيا كاروان پوياى بشريّت -همچون رود كورى كه مسيرى را طى مىكند و صحراها و بيابانها و درههايى را پشت سر مىگذارد و عاقبت به دشتى شورهزار مىرسد و در دل خاك، محو و گم مىشود- پايانى جز ناكامى و شكست ايدهها و آرزوها و يأس از همه مبارزهها و ايسمهاى فلسفى و سياسى و اجتماعى نخواهد داشت؟
اگر دنياى بشريت از ظلمها و تبعيضها و جنايات و حقكشىها در رنج و عذاب است و قدّارهبندهاى زورمند و قلدرمآب با عناوين فريبندهاى همچون تأمين دموكراسى و جهانىسازى به مال و جان و ناموس ملتهاى ضعيف رحم نمىكنند و سازمانهاى جهانى تماشاگر صحنهاند و احياناً قطعنامهاى هم به نفع زورگوها صادر مىكنند، انسانهاى مبارز و مجاهد نيز در برابر آنها به صف ايستادهاند و بدون اينكه دل به وعدهها و نويدهاى پوچ و دروغين ببندند، با فريادهاى كوبنده و مبارزات انتحارى، خواب راحت را از چشم آنها گرفته و آنها را در وحشت و اضطراب دائم فروبردهاند.
سرانجام، پيروزى از آنِ كدام است؟ نظام هستى و آنكه مدير و مدبّر اين نظام است، كداميك را ترجيح مىدهد؟ راستى آيا در برابر اين تضادّ خونين و اين تنازع مستمر و در جريان ستيز حق و باطل، بىتفاوت و فقط تماشاگر است و احياناً از اين جنگ نابرابر و به خاك و خون كشيدهشدن زنان بىگناه و كودكان معصوم و بيماران دردمند، لذت مىبرد؛ يا اينكه خطاى فاحش و ظلمى آشكار است؟ اگر فكر كنيم كه او و نظام متقن و مستحكمش، همين وضع را مىپسندد و ظالمپرورى و مظلومستيزى و ضعيفكشى، خاصيت ذاتى جهان او و غيرقابل تغيير است.
او انسان را بر فطرت حقطلبى و كمالجويى آفريده و كلّ نظام جهان هستى نيز در همين مسير قرار دارد و به همين جهت است كه راه را براى رسيدن به حق و كمال، هموار كرده و موانع را شكستپذير و عوامل فساد و انحطاط و بدبختى را نامقاوم قرار داده و اين موجود انسانى مىتواند با عبور از موانع و پشت سر گذاشتن اسباب ركود و مزاحمت به آرمانهاى بلند و ايدههاى والا و اهداف دور و دراز خود نايل آيد.
در اين نظام، موجودى سرسختتر از شيطان، وجود ندارد؛ ولى كيست كه نداند كه همان هم در برابر اراده پولادين انسان به زانو درمىآيد و در ميان همين انسانها كسانى پيدا شده و مىشوند كه شيطان را در برابر خود به زانو درمىآورند. همان كه مىگفت: «أسْلَمَ شيطانى بِيَدي(1)» به انسانها مژده داد كه اگر سرسختى كنند، در برابر شيطان به پيروزى مىرسند.
نفس امّاره، عامل طغيانها و حقستيزىها و غلبه خوى حيوانيّت و ددمنشى بر انسانهاست و آنهايى كه با دشمن نفس، همخانه و همسايهاند و در اين پيكار داخلى، ضعيف و زبون ماندهاند، هرگز نتوانستهاند در برابر جنايتكاران متعدى و متجاوز، سينه سپر كنند و آنها را به زانو درآورند؛ ولى همين دشمن درونى هم شكستپذير است و اگر ارادهاى قوى و عقلى بيدار و وجدانى مقاوم و انگيزهاى الهى در برابر خود ببيند، تسليم مىشود، بلكه همچون شياطين كه در ملك سليمان خدمت مىكردند و نيروى خود را در راه آبادانى قلمرو حكومت آن حضرت، به كار مىانداختند، خدمتكار بىمزد و منّت عقل و وجدان مىشود و در برابر اين سليمان باطن، سر تسليم فرو مىآورد و اگرنه، به فرمان سليمان باطن به غل و زنجير كشيده مىشود. همانگونه كه سليمان ظاهر، همهچيز در در فرمانش بود و خداوند دربارهاش فرمود:
«فَسَخَّرْنا لهُ الرّيحَ تجْرى بِأمْرِهِ رُخاءً حيثُ أصابَ
و الشَّياطينَ كلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ
و آخرين مقرّنين فى الأصْفاد(2)».
«ما باد را براى او مسخر كرديم كه به فرمانش به هرسو كه مىخواست با آهنگى ملايم حركت مىكرد و شيطانهاى بنّا و غوّاص را خدمتگزار او ساختيم و شيطانهاى سركش و نافرمان ديگرى كه اهل اطاعت و خدمت و آبادگرى نبودند و همچنان به دنبال فساد و شيطنت بودند، به غل و زنجير كشيديم».
خداوند، چه استعداد شگفتانگيزى به انسان داده و چگونه تمام زمينهها و امكانات را برايش فراهم كرده است كه مىتواند -اگر بخواهد بر ديوهاى ظاهر و باطن غلبه كند و آنها را به خدمت در مسير آرمانهاى بلند خود وا دارد و اگر از خدمت سر باز زنند و طغيان كنند، آنها را به غل و زنجير كشد و شعله شرور و طغيانشان را فرونشاند.
مگر در دولت حق و در سلطنت كريمه و حكومت عادله، نيروهاى شرّ و فساد و شياطين جنّ و انس و ديوهاى ظاهر و باطن، تار و مار و نابود و هلاك مىشوند؟ مگر نمىشود با برنامهريزى صحيح و دقيق، همينها را هم به خدمت گماشت و در صورت سركشى و طغيان آنها را به زنجير كشيد.
يوسف صدّيق كه با درايت و سياست الهى خود، مصر را از خطر خشكسالى و قحطى و فساد ناشى از فقر و گرسنگى نجات داد، از همان نيروهايى استفاده كرد كه قبلاً در خدمت فرعونها و عمّال استبداد و ظلم و خيانت و جنايت بودند.
انقلاب اسلامى و رهبرى توانايش در جنگها و آبادانىها و سازندگىها به همّت مردان و زنان مؤمن از همانهايى استفاده كرد كه در گذشته در خدمت استبداد نظام شوم شاهنشاهى و مجرى فرامين خدايگان و ارتشداران و به قول بعضىها «پدر تاجدار» بودند. نگارنده خود در يكى از بازداشتها -كه در ماه مبارك رمضان بود- از مأمورى كه كارش مراقبت از من بود، شنيدم كه مىگفت: «از سنّ چهارده سالگى تاكنون نماز و روزهام ترك نشده، ولى اكنون فهميدهام كه در خدمت ظلم قرار گرفتهام». او اين جمله را با سوز و گداز بر زبان آورد.
فرق دولت صالح و فاسد اين است كه اولى مردم را به سوى تقوا و راه و رسم صحيح سوق مىدهد و دومى زمينهساز ظهور و نمود شقاوت و انحطاط و شهوت و فساد است. اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود:
«أمّا الإمْرةُ البرّةُ فيعمل فيها التّقىّ و أمّا الإمْرةُ الفاجرةُ فيتمتّعُ فيها الشّقىّ...(3)».
«در حكومت پادشاه عادل، پرهيزكار به كار خود مشغول است و در حكومت پادشاه فاجر، افراد بدبخت و نگونبخت به بهرهورىها و زد و بندهاى خود مىپردازند».
مقصود، اين است كه در حكومت امراى عادل، تنها، زمينه پرهيزكارى فراهم است. پرهيزكاران، ظهور و نمود مىيابند و بىتقواها مجالى براى خودنمايى و زد و بندها و تمتّعات و شهوات خود ندارند و ناگزيرند كه نيروها و امكانات خود را در همان مسيرى قرار دهند كه اهل تقوا آن را مىخواهند و اگر بخواهند به كارى غير از آن روى آورند، بايد به غل و زنجير كشيده شوند، تا از توطئه و طغيان و فساد و كارهاى خلاف باز بمانند. اما در حكومت امراى جور، اهل تقوا، منزوى مىشوند و تنها به عبادات فردى و كارهايى كه برخوردى با جور جائران و ايدههاى شوم تبهكاران ندارد، اكتفا مىكنند و البته همواره آمادهاند كه به وظيفه الهى و انسانى و وجدانى خود عمل كنند و به حكم وظيفه، شكنجه و زندان و مرگ سرخ را به جان خريدار مىشوند.
وعده حق
ولى اينها بايد بدانند كه در اين نظام، يله و رها نيستند. خداوند راه راست را هموار مىكند و نصرت مؤمنان را برعهده دارد و بشريّت را به سمتى سوق مىدهد كه سرانجامى جز پيروزى حق و شكست باطل ندارد. او وعده داده است كه حق بر باطل پيروز مىشود و خود تأكيد كرده است كه: «إنّ وَعْدَ اللّهِ حقٌّ(4)»: «وعده خدا حق است». وعدهاى است كه وعدهدهنده بر وفاى به آن، قاطع است و بر تحقق بخشيدن به آنچه وعده داده است، قدرت تام دارد و هيچ چيزى نمىتواند مانع تحقق آن گردد.
البته بايد توجه داشت كه در اين نظام، نه تنها علّت مؤثّر -كه همان خداى حكيم على الإطلاق است نقش دارد، بلكه علتهاى مُعِدّ نيز كه خارج از حيطه قدرت و حكمت و عنايت او نيستند، نيز نقش دارند. خدا روياننده دانه است؛ ولى كشاورز بايد دانه را در زمين بكارد و به آن آب دهد، تا خداوند سبزش كند. خداوند، علّت مؤثر و كشاورز، علّت معدّ است(5). خداوند، خالق جنين در رحم مادران است، ولى پدر و مادر بايد همبستر شوند و نطفه مرد با نطفه زن در رحم؛ تلاقى كنند و به اذن خداوند با هم تركيب شوند، تا خداوند، جنين را خلق كند. علّت مؤثر، خداوند و علّت معدّ، پدر و مادر است(6).
از اين نمونه مثالها بسيار داريم. خداوند طبق وعده خود - كه خود را ملزم به وفا كرده است- عمل مىكند؛ ولى ما انسانها در نقش علتهاى معدّ بايد زمينهساز پيروزى حق بر باطل شويم. او به مؤمنينى كه عمل صالح مىكنند، چهار وعده داده است:
1. لَيستخلِفَنَّهم فى الأرض.
حتما و محقّقاً آنها را روى زمين خليفه و حاكم مىكند.
2. لَيُمَكِّنَنَّ لهم دينَهُمُ الّذى ارْتَضى لهم.
حتماً و محققاً دينى را كه براى آنان پسنديده، اقتدار و عظمت مىبخشد.
3. و لَيُبَدِّلَنَّهُم من بعدِ خوفهم أمناً.
حتماً و محققاً ترس و بيم آنها را به ايمنى و آرامش مبدّل مىسازد.
4. يَعْبُدونَنِى لا يُشْرِكُونَ بى شَيئاً(7).
با فراهم شدن زمينههاى حاكميّت صالحان و اقتدار و عظمت مكتب مورد قبول خداوند و از بين رفتن زمينههاى ترس و اضطراب و ناامنى، آنها بدون دغدغه خاطر، به پرستش خداى يگانه مىپردازند و زمينه هرگونه شرك و انحراف و توجه به غير خدا - كه منشأ تمام بدبختىهاى دنيوى و اخروى بشر است - از بين مىرود.
دين اسلام كه مكمّل و متمّم همه اديان الهى و آسمانى است، براى اين نيامده است كه در شبه جزيره عربستان، محدود و محصور و محبوس بماند و پيامبر خاتمصلى الله عليه وآله براى اين مبعوث نشده است كه تنها پيامبر عرب يا بخشى از عرب باشد؛ بلكه با پشتوانه قوى و محكم «لِيُظْهِرَهُ على الدّينِ كُلِّهِ(8)» آمده است كه دنيا را تحت نفوذ تعليمات و رهنمودها و اعتقادات و احكام خويش قرار دهد و اين، وعده حتمى الهى است كه حق است و محقّق خواهد شد.
كراهت و مانعتراشى پيروان مسلك شرك، هيچ تأثيرى نخواهد داشت و بشريّت، راه خود را به اذن و هدايت خداوندى به سوى آن مقصود والا طى مىكند(9).
امام صادقعليه السلام درباره آيه مزبور فرمود:
«و اللّه ما نزلَ تأويلها و لا ينزل تأويلها حتّى يخرجَ القائم(10)».
«به خدا سوگند، تأويل آن نازل نشده و نمىشود، تا اينكه حضرت قائم، از پشت پرده غيبت خارج شود».
و در ادامه توضيح داد كه با خروج و قيام آن حضرت، كافرى و مشركى كه توحيد و امامت را منكرند، باقى نمىماند، مگر اينكه از قيام او ناراحت و پريشانند و گرفتار انزوا و بدبختى مىشوند و به هرجا پناه برند، گرفتار مىشوند.
«حتّى لو كان الكافر فى بطن صخرةٍ قالت: يا مؤمنُ فى بطنى كافرٌ فاكْسِرْنى و أقتله(11)».
«حتى اگر كافرى در دل صخرهاى پنهان باشد، به مؤمن مىگويد: در دل من كافرى است. مرا بشكن و او را بكش».
اين حديث شريف، نشانگر اين است كه مدير و مدبّر نظام خلقت، مسير آفرينش خود را به گونهاى ترسيم كرده است كه نه تنها انسانهاى صالح، در راه تحقق آرمانهاى فطرى و الهى بشر مجاهدت مىكنند، بلكه طبيعت اين جهان نيز بسترى هموار براى تلاش مردان و زنان مجاهد است و آنچه خدا وعده داده، بايد تحقق يابد. آنچه بايد بشود از پشتوانه اراده نيرومند الهى -كه تخلفناپذير است- برخوردار است. طبق اراده خللناپذير او بايد مستضعفان عالم -كه خواهان عدل و انصافند- حاكم شوند و بايد مستكبران عالم -كه ايدهاى جز ظلم و كفر و شرك و جنايت ندارند- از پاى درآيند. آرى:
«و نريد أنْ نَمُنَّ علَى الّذينَ اسْتُضْعِفوا فِى الارضِ و نجعَلَهُم ائمَّةً و نجعلهم الوارثين(12)».
«ما اراده داريم كه بر آنهايى كه در روى كره زمين دچار استضعاف شدهاند، منّت گذاريم و آنها را بر مسند امامت و وراثت زمين و حاكميّت قرار دهيم».
حقيقت اين است كه مستضعف واقعى، همانهايند كه هاديان بشر و حاكمان واقعى مىباشند؛ چراكه در نظام اسلامى بايد حاكم، معصوم و معصوم، حاكم باشد(13). بنابراين، مسند وراثت و امامت و حاكميّت براى آنها آماده مىشود؛ چراكه از اوّل هم مال آنها بوده و غاصبان و جائران از دست آنها خارج كردهاند. با خانهنشينى و گوشهگيرى آنها ياران واقعى و پيروان حقيقى نيز همچون خود آنها در زندانها جان داده و در قتلگاهها به خون خويش آغشته شدهاند. به همين جهت پيامبر خداصلى الله عليه وآله نگاهى به حسنينعليهما السلام افكند و فرمود:
«أنتم المستضعفون بعدى(14)».
«شما بعد از من گرفتار استضعاف مستكبران مىشويد».
و امام صادقعليه السلام پس از نقل سخن فوق، از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله و قرائت آيه مزبور، فرمود:
«هذهِ الآيةُ جاريةٌ فينا الى يوم القيامة(15)».
«اين آيه تا قيامت درباره ما جارى است».
پي نوشت:
|