راه های نفوذ شیطان در جامعه
جمعه 21 مهر 1391 5:59 PM
راه های نفوذ شیطان در جامعه
محمد قدیر دانش
مقدمه
مسئله شیطان نزد ما به چیزی بیاهمیت تبدیل شده است و اعتنای ما به او، تنها در این حد است که روزی چند بار او را لعنت کنیم و از شرش به خدا پناه بریم و برخی افکار پریشان خود را به او نسبت دهیم. ولی باید دانست که شیطان و قوای شیطانی، نقش بسیار پراهمیتی دارند؛ زیرا در عین پنهان بودن از حواس ما، تصرفات زیادی در عالم انسانیت دارند. شیطان دشمن بیرونی و قسم خوردهای است که تا آخرین لحظات زندگی، دست از گریبان انسان بر نمیدارد و در عین حال از آشکار و نهان ما و از تمام کردارها و اندیشههای ما، آگاه است.[1]
شیطان و جامعه
نقش شیطان را در جامعه به دو صورت میتوان بررسی کرد:
الف) مفاهیم اساسی
1. شیطان
شیطان از ماده «شطن» و معنای اصلی آن انحراف از حق و راه راست است. این مفهوم در مورد جن، انسان و حیوان و غیر آن تحقق پیدا میکند؛ ولی اگر به صورت مطلق به کار رود، شیطان جنی، سپس شیطان انسانی و در مرحله سوم شیطان به معنای حیوانی از آن فهمیده میشود.
شیطان جنی و انسی
شیطان در اصل خود، مفهوم گستردهای دارد و به معنای هر موجود سرکش و طغیانگر و موذی است. بدین جهت، در قرآن به انسانهای پست و خبیث و طغیانگر نیز کلمه شیطان اطلاق میشود:
حرکت شیطان در مجاری خون
امام سجاد(ع) میفرماید: «سلطته منا علی ما لم تسلطنا علیه منه، أسکنته صدورنا، و أجریته مجاری دمائنا ؛ شیطان را بر چیزهایی از ما سلطه دادی که ما را سلطه ندادی؛ او را در سینههای ما جا دادی و در مجاری خون ما جاری ساختی».
2. وسوسه
دومین مفهوم اساسی در این تحقیق،
وسوسه
است که کار اصلی شیطان شمرده میشود. وسوسه در اصل به معنای جریان صدای پنهانی است که در درون و نفس انسان ایجاد میشود، بدون اینکه از واقعیتی حکایت کند. وسوسه ممکن است از ناحیۀ شیطان انسی یا جنی و یا از خطورات قلبی خود فرد باشد. در برابر وسوسه، القای رحمانی قرار دارد؛ همانند وحی و الهام. وسوسه همانند شک، زمانی ایجاد میشود که علم و یقین نباشد؛ منتها با این تفاوت که در شک، از ابتدا علم وجود ندارد ولی در وسوسه بعد از آنکه علم به وجود آمد، با تصرف قوۀ واهمه ایجاد تردید میشود. در حقیقت، وسوسه زمانی پیدا میشود که قوۀ عاقله، زیر نفوذ و سیطرۀ قوۀ خیال قرار بگیرد. در این هنگام است که عقل از حاکمیت میافتد و به دنبال آن، علم و یقین نیز متزلزل و نابود میگردد و به جای آن، وهم و شک در ذهن انسان نفوذ میکند.[8]
تفاوت وسوسه با خواستههای نفسانی
وسوسه شیطان با خواستههای نفس، تفاوت ماهوی دارد؛ اوّلی ناشی از نفوذ شیطان و دعوت او است و دومی برخاسته از نیازها و تمایلات غریزی و ذاتی انسان که لزوماً گناه و ناپسند نیست. ولی در عین حال، تفکیک میان هر دو دشوار است؛ شاید علت این امر، طولی بودن تصرف شیطان باشد. طولی بودن تصرف شیطان به این معناست که تصرفات او در عرض و در برابر تصرفات انسان نیست تا با استقلال انسان در کارهایش منافات داشته باشد. شیطان چیزهایی را که مربوط به زندگی و خواستههای نفس انسان است، زینت میدهد و بدین وسیله به گونهای در ادراک انسان تصرف و القای وسوسه میکند که انسان آن را احساس نکرده، میان آنها و افکار خودش تفکیک قائل نمیشود و آن را مستند به کسی غیر از خودش نمیداند. بنابراین هیچ منافاتی ندارد که اندیشههای باطل ما، هم مستند به خود ما باشد و هم ناشی از وسوسههای شیطان.[9] با این حال، نشانههایی وجود دارد که خود انسان میتواند به وسیله آن، وسوسههای شیطان را از خواستههای نفسانی بازشناسد:
ب) راههای نفوذ شیطان در جامعه
ماهیت و اساس کار شیطان را، وسوسه و دعوت باطل و گناه شکل میدهد؛ ولی با توجه به موارد، آن را به شیوههای گوناگون عملی میکند. ایجاد تردید در باورهای دینی و در نهایت کشاندن فرد به کفر، ایجاد نفاق و ناامیدی، جلوگیری از نیکی به یکدیگر و سرگرم کردن انسان به امور باطل، از مهمترین کارهای شیطان است.
1. ایجاد تردید در باورهای دینی
«بندگی خدا»، کمال انسان و هدف آفرینش است و مورد تأکید فراوان خدای متعال است. از این رو، شیطان با توجه به اهمیت این امر، آن را اولین هدف خود قرار میدهد و نهایت تلاش خود را به کار میبندد تا فرد را از مسیر بندگی پروردگار خارج سازد و او را به خدایش کافر کند. کفر و قطع ارتباط بنده با پروردگار، اساسیترین هدف شیطان است. ممکن است شیطان در آغاز به این هدف دست نیابد که در این صورت، برای رسیدن به هدف نهایی، نقشههای مقدماتی را «همانند آلوده کردن فرد به گناهان دیگر» اجرا میکند. در صورتی که شیطان بتواند یاد خدا و اعتقاد به او را، که اساس سعادت است، از صفحه دل و زندگی فرد به کلی پاک کند، چنین شخصی کاملاً بیپناه و طعمه دام او شده است؛ به هر سمت که بخواهد، او را میکشاند و هر کاری که بخواهد، بر عهده او میگذارد و به وسیله او عملی میکند. در حقیقت، فردی که به خدایش کفر ورزیده، از سپاه و سربازان شیطان میشود که شیطان، او را فرمان میدهد و سرپرستی میکند و او نیز به آسانی، اطاعت میکند.[12] این مطلب در قرآن به روشنی بیان شده است: (إِنّا جَعَلْنَا الشّياطينَ أَوْلِياءَ لِلّذينَ لا يُؤْمِنُونَ
آرایش پندارهای باطل
تزئین باورهای باطل، یکی از مهمترین روشهای شیطان برای پاک کردن نیروهای ایمان از صفحۀ قلب، و جایگزین ساختن پندارهای باطل و اندیشههای بیاساس به جای آن است:
2. ایجاد نا امیدی در مؤمنان
ناامیدی از رحمت خدا، بزرگترین گناه است و راه هر گونه بازگشت از بدیها و قدم برداشتن به سوی کمال را میبندد. ناامیدی از رسیدن به هدف، بحران میآفریند و سرآغاز هر شکستی است. در صورت شکست درونی و امید نداشتن به پیروزی، داشتن هر گونه اسلحه و امکانات مادی هیچ ارزشی نخواهد داشت. شیطان همان گونه که تلاش میکند رشته امید انسان به خدا را قطع کند و او را بیپناه و سرگردان کند، در تصمیمات و مبارزات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز که به نفع جامعه اسلامی است، در دلهای مؤمنان ایجاد ناامیدی میکند. در جریان مبارزه حق و باطل، با کوچک نمایی طرفداران حق و بزرگنمایی دشمنان آنها، پیروزی مؤمنان را دشوار و غیر ممکن جلوه میدهد. حادثه ذیل، نمونۀ قرآنی و تاریخی در مورد این فعالیت شیطان است.
3. ایجاد اختلاف میان مؤمنان
بدون تردید همان گونه که همبستگی جامعۀ مؤمنان، آثار مثبت چشمگیری دارد و زمینهساز پیشرفت جامعه و عامل رشد خوبیها و کمالات انسانی است، تفرقه و عدم انسجام میان آنان نیز پیامدهای منفی فراوانی دارد و مانع هر گونه پیشرفت و ترقی میگردد؛ بنابراین اتحاد مسلمانان، مورد رضایت پروردگار است و خداوند دستور داده است که مؤمنان «همبستگی» خود را در مسیر حق حفظ کنند؛ همچنین برنامههای دینی را تا آنجا که امکان داشته است، به گونهای تنظیم کرده که زمینهساز اتحاد بیشتر مؤمنان باشد. حداقل یکی از حکمتهای نماز جمعه، جماعت، اعیاد و صله ارحام که از دستورهای مؤکد اسلام است، ایجاد زمینۀ انسجام میان مؤمنان است. در مقابل، شیطان که به اهمیت این مسئله آگاه است، پیکار بیامانی را برای از هم گسیختگی جامعه مؤمنان و ایجاد شکاف در صف آنان به کار بسته است:
نزغ
، به معنای وارد شدن در کاری با هدف بر هم زدن و فاسد کردن آن است. در اینجا مراد این است که شیطان همواره در میان انسانها به منظور فتنهانگیزی و فساد در کارهای آنان دخالت میکند. سخنان ناشایسته و مشاجرات نیز بستر مناسبی را برای این هدف او فراهم میکند؛ همانگونه که به کار بردن کلمات نیکو و رفتار شایسته، مانع نفوذ شیطان و عامل از بین بردن اختلاف و دشمنی میشود. با توجه به این مطلب، خداوند در این آیه به مؤمنان دستور داده که با یکدیگر نیکو و مؤدبانه سخن گویند.[26]
ایجاد اختلاف در خانواده و جامعه
تفرقه و جدایی را در یک دستهبندی، در دو سطح میتوان مطرح کرد: سطح خرد و کلان؛ یعنی در سطح خانواده و جامعه. اتحاد و اختلاف در هر دو سطح اهمیت زیاد دارد و هر دو، مورد توجه و هدف شیطان است. بیشتر آیات و روایات در این زمینه مطلق است و ظاهراً به اختلاف میان افراد جامعه توجه دارد که برخی از آنها ذکر شد. برخی از آیات و روایات به تلاش شیطان در ایجاد اختلاف و جدایی در میان خانواده اشاره دارد. یوسف(ع) پس از آنکه از نقشه برادران نجات یافت و در نهایت، عزیز مصر شد و همه برادران در مقابلش خضوع کردند، به پدرش گفت:
روشهای شیطان برای ایجاد اختلاف
گناهان متعددی وجود دارد که اثر مهم آنها سلب امنیت اجتماعی، نابودی اعتماد میان افراد جامعه و دوری دلها از همدیگر است؛ همانند: غیبت، حسد، بدگمانی، سخن چینی و ... . خداوند از این گناهان به شدت نهی کرده است و شیطان برای ایجاد بیاعتمادی و تفرقه در میان مؤمنان، پیگیرانه تلاش میکند. به عنوان نمونه، برخی از این گناهان که ابزار شیطان برای تفرقه است، بیان میگردد.
حسد
ضربه زدن به حیثیت افراد، پیوند و همبستگی اجتماعی را تهدید میکند. مهمترین عواملی که موجب میشوند انسان شخصیت دیگران را در جامعه تحقیر کند و آبرویشان را بریزد، خودخواهی و حسد است. این دو، ارتباط نزدیک به هم دارند و شاید بتوان گفت که اولی، زمینۀ پیدایش دومی میگردد.[30] حسد و رشک بردن به دیگران، گر چه ریشه روانی دارد و ناشی از خودخواهی انسان است، در عین حال، زمینۀ مناسبی برای وسوسههای شیطان است. شیطان که از این نقطه ضعف انسانها به خوبی آگاه است، با پاشیدن تخم نفاق و کینه میانشان، از آن بهره میجوید. از امام صادق(ع) نقل شده است:
بدگمانی
بدگمانی، آثار اجتماعی زیانآور زیادی دارد. بدگمانی، نظام اجتماعی، گروهی و خانوادگی را مختل میکند و موجب از بین رفتن امنیت و همکاری اجتماعی میگردد. اختلافها، خیانتها و نزاعها در پی آن گسترش مییابد، فضیلتها جای خود را به رذیلت میدهند و زمینۀ هر گونه رشد و تربیت نابود میگردد.[34]
غیبت
اعضای جامعه از گناه معصوم نیستند و خواسته یا ناخواسته در کردارها و زندگی افراد، اشتباهات و عیبهایی وجود دارد که اگر فاش و برای دیگران بازگو شود، آبرویشان میریزد، از محبتها و عاطفهها کاسته میشود، دلها از یکدیگر دور میگردند و در نتیجه، بیاعتمادی و از هم گسیختگی اجتماعی به وجود میآید. از امام علی(ع) نقل شده است: «لو تکاشفتم ما تدافنتم
4. جلوگیری از نیکی به دیگران
نیکی و احسان به دیگران، به ویژه به مؤمنان و برادران دینی، یکی از ارکان اصلی اخلاق اسلامی در روابط اجتماعی است.
احسان
به معنای رفع کمبودها و نیازهای دیگران با انگیزۀ الهی است، بدون این که چشم داشت و انتظاری از افراد داشته باشد. اموری همانند: زکات، صدقه، انفاق، قرض دادن و اطعام فقرا از زیر مجموعههای احسان است.[39] بنابراین، احسان و نیکی به دیگران، نقش مهمی در مسائل و روابط اجتماعی دارد و میتواند بسیاری از مشکلات و ناسازگاریهای جامعه را حل کند. روایت ذیل که در چند موضع از کتاب کافی آمده است، نمایانگر تلاش شیطان برای بازداشتن مؤمنان از احسان به یکدیگر است: «إذاهمّ أحدکم بخیر او صلة فان عن یمینه و شماله شیطانین، فلیبادر لا یکفاه عن ذالک
5. سرگرم کردن به امور باطل
بدون تردید، سرگرم شدن فرد و جامعه به امور بیاهمیت و باطل (مثل بسیاری ورزشها)، و بیتوجهی به امور اساسی مادی و معنوی، آسیبها و خسارتهای جدی و جبرانناپذیری را به دنبال دارد؛ فرد را از رشد و بالندگی در امور مادی و معنوی بازمیدارد و جامعه را در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، دچار عقبماندگی و شکست میکند. این در حالی است که در این عصر، تولید انواع برنامههای سرگرم کننده و غفلتزا، نوعی شغل و هنر به شمار میآید و این گونه سرگرمیها، زندگی بشر را فراگرفته و وقت افراد زیادی را به خود اختصاص داده و موجب شده که نیروها و تواناییهایشان بیهوده صرف شود. با این وضعیت است که برای توجه کردن به رشد ارزشهای معنوی و پرداختن به عبادت پروردگار، که هدف خلقت و کمال انسانیت است، فرصتی باقی نمیماند.
نتیجه
گر چه در گناهان و انحرافات فردی و اجتماعی، نفس انسان و خواستههای او نقش اساسی دارد و نمیتوان همۀ گناهان را به شیطان نسبت داد، ولی از آیات و روایات بهخوبی روشن میگردد که «شیطان» یکی از دو عامل مهم در انحرافات انسانهاست. بنابر آنچه گذشت، میتوان با نگاه قرآنی و دینی گفت که شیطان در مسائل و پدیدههای اجتماعی نیز نقش مهم و برجستهای دارد و میتوان برای شیطان در بسیاری از تردیدها، ناامیدیها، اختلافها، شایعهسازیها، تهمتها و ... در جامعه مؤمنان، نقش مؤثر قائل شد. نیز نکته مهمی که برخی آیات و روایات بدان اشاره داشت، این بود که شیطان فقط با اهل ایمان دشمنی دارد و در حال پیکار است. لذا افراد و جوامعی که گوهر ایمان را از دست دادهاند، نه تنها شیطان با آنان دشمنی ندارد، بلکه سرپرستی آنان را به عهده میگیرد و از آنان به عنوان ابزار، بهره میجوید.[44]
پینوشتها
[1] . اقتباس از تفسیر المیزان، علامۀ طباطبایی، ج8، ص42 (ترجمه باقر موسوی همدانی، انتشارات اسلامی، ق، 1393ق.). [2] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، حسن مصطفوی، ج5ـ6، ص5 (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371ش.). [3] . المیزان، ج8، ص739. [4] . انعام/112. [5] . التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، فخر رازی، ج13، ص154 (دارالفکر، بیروت، 1420ق). [6] . ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین(ع)، سید علی خان حسنی شیرازی، ج4، ص111 (انتشارات اسلامی، قم). [7] . همان، ص112. [8] . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج13، ص113. [9] . المیزان، ج8، ص47ـ52. [10] . جن و شیطان، علیرضا رجایی تهرانی، ص104 (نبوغ، قم، چ4، 1381ش.). [11] . اعراف/201. [12] . البیان فی مداخل الشیطان، عبدالحمید بلالی، ص121 (مؤسسة الرساله، چ13، 1411ق.). [13] . اعراف/27. [14] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص455. [15] . محمد/25. [16] . نمل/24. [17] . طه/88. [18] . المیزان، ج9، ص24. [19] . انفال/11. [20] . المیزان، ج9، ص24. [21] . البیان فی مداخل الشیطان، ص96. [22] . سیرة النبی، عبدالملک بن هشام، ج2، ص525. (دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1355ق.). [23] . مائده/91. [24] . المیزان، ج6، ص178؛ تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ج4، ص570 (بوستان کتاب، قم، چ2، 1381ش.). [25]اسراء/53 [26] . المیزان، ج13، ص162؛ تفسیر راهنما، ج10، ص144. [27] . یوسف/100. [28] . تفسیر راهنما، ج8، ص582. [29] . صحیح مسلم، مسلم بن حجاج نیشابوری، ج8، ص139 (دارالفکر، بیروت). [30] . اخلاق در قرآن، محمد تقی مصباح یزدی، ج3، ص231 (مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چ1، 1378ش.). [31] . میزان الحکمه ، محمدی ریشهری، ج2، ص426 (دارالحدیث، قم، 1371ش.). [32] .یوسف/8و9. [33]یوسف/5 [34] . بدگمانی ریشه فتنهها و اختلافها، سید محمد شجاعی، ص110 به بعد (مهر امیرالمؤمنین، قم، چ1، 1384ش.). [35] . فتح/12. [36] . صحیفه سجادیه، دعای بیستم. [37]ر.ک: نهج البلاغه. [38] . من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج4، ص299؛ تفسیر راهنما، ج10، ص177. [39] . اخلاق در قرآن، ج3، ص42 و 301. [40] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج2، ص142 (اسلامیه، تهران، 1388ق.). [41] . اسراء/64. [42] . تفسیر راهنما، ج10، ص174. [43] . مستدرک الوسائل، حسین نوری، ج13، ص214 (مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، بیروت، 1367ق.). [44]و با استفاده از منابع دیگر، مثل: مصاف بیپایان با شیطان، فتح الله نجارزادگان (محمدی)، بوستان کتاب، چ2، 1381ش.)؛ الشیطان و الانسان، محمد متولی شعراوی؛ نرمافزار، نور 2؛ المعجم، نسخه1/3. |