بدر صغرا
جمعه 21 مهر 1391 1:48 PM
بدر صغرا: از غزوههاى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)از اين غزوه به نامهاى بَدْرِ المَوْعِد[1]، بدرالآخره[2]، بدرالثالثه[3] و بدر صُغرى[4] يادشدهاست.برحسب بعضى از نقلها آيات 171 ـ 175 آلعمران/3 و 84 و 104 نساء/4 درباره اين غزوهنازل شده است. ابوسفيان پس از نبرد اُحد قرار اين غزوه را در منطقه بدر الصَفْراء نهاد[5] تا شكست غزوه بدر كبرى را در آنجا جبران كند.[6] صفراء بخشى از منطقه بدر در مسير اصلى مكه به مدينه بود كه با مدينه فاصله كمترى داشت و در سال يك بار بازارى 8 روزه در آن برپا مىشد.[7] مشركان مكه از آن جهت كه پيروزمندانه از احد باز گشته بودند و طمع پيروزى ديگرى را در بدرالموعد داشتند به تدريج به جمعآورى سپاه پرداخته، خود را آماده جنگ كردند. خبرهايى كه به مدينه مىرسيد همه گوياى توان قريش براى جنگ و كمك گرفتن از همپيمانان عرب خويش در اين جنگ بود. ابوسفيان نيز در اين مدت آمادگى خويش را به هركس كه آهنگ مدينه داشت اعلام مىكرد.[8] اما گرفتارى مردم مكه در خشكسالى آن سال مايه سستى ابوسفيان* گرديد، هرچند از طرفى ديگر تمايل نداشت كه تخلّف از وعدهاى كه خود قرار آن را گذاشته بود از ناحيه وى صورت گيرد، زيرا چنين امرى سبب سرشكستگى قريش و جرأت بيشتر مسلمانان مىشد، بدين جهت مايل بود زمينهاى فراهم شود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)در وعدهگاه حاضر نشود.[9] برخلاف ميل ابوسفيان نُعيمبن مسعود اشجعى كه از مدينه به مكّه آمده بود در ديدارى با ابوسفيان و گروهى از سران قريش اوضاع مدينه را به انارى انباشته از دانه تشبيه كرد و مسلمانان را سخت درصدد تهيه سلاح و مركب و كمك گرفتن از همپيمانهاى اوس همچون قبايل بَلِىّ و جُهَيْنَه و ديگر قبايل دانست.[10] ابوسفيان با شنيدن سخنان وى، 20 شتر براى او جايزه قرار داد تا به مدينه بازگردد و مسلمانان را ازحركت به سوى بدرالصفراء منصرفسازد.[11] بنظر مىرسيد اقدامهاى نعيمبن مسعود از يك سو و واكنش منافقان و يهود[12] از سوى ديگر رعب و وحشت فراوانى در بين مسلمانان ايجاد كرده باشد؛ اما بر پايه برخى نقلها آيه «اَلَّذينَ قالَ لَهُمُالنّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ايمـنـًا و قالوا حَسبُنَا اللّهُ ونِعمَ الوَكيل = آنان كه مردمان ايشان را گفتند كه [سپاهى از] مردم ـ كافران مكه ـ براى [جنگ با] شما گرد آمدهاند پس از آنها بترسيد؛ اما ]اينسخن] بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نيكوكارگزار و پشتيبانى است» (آلعمران/3،173) در اين باره نازل شد و روحيه مسلمانان را عالى دانست.[13] مراد از «الناس» نعيمبن مسعود است كه مسلمانان را از تجمع سپاه عظيم ابوسفيان بيم مىداد.[14] براساس نقلى ديگر مقصودْ منافقان مدينه بودند كه مسلمانان را از خروج به سوى بدرالموعد برحذر داشته، خاطره تلخ شكست احد را بازگو مىكردند.[15] و نيز مراد از «الشيطان» در آيه «اِنَّما ذلِكُمُ الشَّيطـنُ يُخَوِّفُ اَولِياءَهُ فَلا تَخافوهُم و خافونِ اِن كُنتُممُؤمِنين = همانا اين شيطان است كه دوستان خود را مىترساند، پس اگر ايمان داريد از آنها نترسيد و از منبترسيد» (آلعمران/3،175) نعيمبن مسعود است يا آنكه خود شيطان است كه نسبت به جنگ در دل مؤمنان ايجاد ترس و وسوسه مىكرد.[16] هرچند اخبارى كه به گوش رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مىرسيد حكايت از خوف و سستى برخى مسلمانان در اين جنگ داشت؛ امّا آن حضرت سوگند ياد كرد كه حتى اگر يك نفر با او حركت نكند رهسپار خواهدشد.[17] بر اساس نقلى با نزديك شدن زمان بدر الموعد و كراهت مسلمانان از حركت به سوى جنگ، خداوند پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به تشويق و تحريض مسلمانان به جنگ فرمان داد[18]: «فَقـتِل فى سَبيلِ اللّهِ لا تُكَلَّفُ اِلاّ نَفسَكَ وحَرِّضِ المُؤمِنينَ عَسَى اللّهُ اَن يَكُفَّ بَأسَ الَّذينَ كَفَروا واللّهُ اَشَدُّ بَأسـًا واَشَدُّ تَنكيلا = پس در راه خدا كارزار كن. جز بر خودت مكلف نيستى و مؤمنان را [به پيكار] برانگيز. باشد كه خدا زور و گزند آنان را كه كافر شدند باز دارد و خدا زور آورتر (نيرومندتر)وبه كيفر سختتراست». (نساء/4،84) نيز به گفته بعضى از مفسران آيه: «ولا تَهِنوا فِى ابتِغاءِ القَومِ اِن تَكونوا تَألَمونَ فَاِنَّهُم يَألَمونَ كَما تَألَمونَو تَرجونَ مِنَاللّهِ ما لا يَرجونَ وكَانَ اللّهُ عَليمـًاحَكيمـا= و در جُستن آن گروهِ [كافر] سستى مكنيد. اگر شما [اززخم و جراحت [دردمنديد آنها نيز چنانكه شما دردمند مىشويد دردمند مىشوند و شما چيزى [يارى و بهشت]را از خدا اميد داريد كه آنان اميد ندارند و خدا دانا و با حكمت است» (نساء/4،104) در همين زمينه نازل شده است.[19] آغاز غزوه:سرانجام به رغم همه تبليغات سوء، مسلمانان به فرمان رسول خدا عازم نبرد شدند. در تاريخ وقوع اين غزوه دو نظر عمده وجود دارد: گروهى بر شعبان سال چهارم تأكيد دارند[20] و در مقابل، عدهاى نيز اول ذيقعده سال چهارم را تاريخ غزوه مىدانند[21] كه با توجه به آنكه قرار اين غزوه در شوال سال سوم در پايان جنگ احد گذاشته شد[22] و از سويى نقل شده كه مسلمانان در ايام اقامت در بدر الصفراء در بازار موسمى اين منطقه به تجارت پرداختند[23] و اين بازار هر ساله از اول ذيقعده به مدت 8 روز راهاندازى مىشد[24] مىتوان نظر دوم را صحيح دانست.رسول خدا پس از آنكه عبدالله بن رَواحَه[25] يا عبدالله بن عبدالله بن اُبَىّ[26] را جانشين خويش در مدينه قرار داد به همراه 1500 تن از جمله 10سواره به سوى بدر الصفراء حركت كرد[27] و پرچم سپاه اسلام را به دست علىبن ابىطالب سپرد.[28] سپاه اسلام در حالى وارد بدر شد كه هيچ كس از سپاه مكه در آنجا حضور نداشت.[29] سپاه مكه و اقدامات ابوسفيان:ابوسفيان پس از فرستادن نعيم به مدينه تصميم گرفت مدت كوتاهى از مكه خارج شده، چنين وانمود كند كه عازم جنگ است تا چنانچه مسلمانان در اين جنگ شركت نكنند برترى خود را نشان داده باشند و در غير اين صورت ضمن توافق با مسلمانان از آنان بخواهند جنگ در سالى پر نعمت انجام شود. قريش رأى ابوسفيان را پسنديدند.[30] ابوسفيان با 2000 تن از قريش كه 50 سواره در ميان آنان بود ازمكه خارج شدند. هنگامىكه به مَجنّه از ناحيه ظَهْران[31]در نزديكى مكه و به قولى به عُسْفان[32] رسيدند خداوند رعب و وحشتى در قلب ابوسفيان افكند[33] كه تصميم به بازگشت به مكه گرفت و جنگيدن در خشكسالى را به صلاح ندانست[34]، در نتيجه سپاه قريش به مكه بازگشت و مردم آنها را لشكر سَويق (نوعى خوراكى) ناميدند و گفتند كه شما براى نوشيدن سويق بيرون رفته بوديد.[35]سپاه اسلام در بدر الموعد و پيامدهاى آن:رسول خدا(صلى الله عليه وآله) پس از ورود به منطقه بدرالصفراء 8روز در آنجا منتظر ابوسفيان ماند.[36] مسلمانان در اي�% |