پاسخ به:عکس/ساده زیستی استاد شهریار
سه شنبه 28 شهریور 1391 1:36 PM
محمدحسين شهريار و مسئله مليت
داود دشتباني اگر نتوان سيد محمدحسين شهريار را بزرگترين شاعر دوران معاصر ايران ناميد بدون شک او يکي از بزرگترين شاعران اين دوره خواهد بود. شهريار علاوه بر آن که در شعر فارسي به ويژه غزل سرآمد است اشعار زيبا و دلنشيني نيز به زبان مادري خويش ترکي آذربايجاني سروده است. شايد همين امر باعث شده است گهگاه برخي جريان هاي سياسي قوم گرا تلاش نمايند تا از شهريار به عنوان نمادي براي جريان قوم گراي آذري استفاده کنند. دولت جمهوري آذربايجان نيز که پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي ميراثدار سياست هاي شوروي سابق شده است به طور مداوم از شهريار به عنوان شاعري آذري استفاده تبليغاتي مي کند. کنگره ها و مراسم هاي متعدد و مجلل، استفاده از اشعار آذري شهريار و نامگذاري خيابان ها و تالارها و مياديني در شهرهاي جمهوري آذربايجان ناخودآگاه تداعي کننده آن است که گويي محمد حسين شهريار در اشعار و انديشه هايش با سياست هاي پان ترکيستي اين جمهوري هماهنگ و شاعري قوم گرا بوده است. براي يافتن ديدگاه و نوع نگرش سيد محمدحسين شهريار به موضوع مليت و زبان مي توان به اشعار فارسي و ترکي وي مراجعه کرد که آينه تمام نمايي از انديشه و نگرش او به اين مقوله است. در اين نوشتار به اختصار به برخي از اشعار او که بازتاب ديدگاه هاي او در مورد ايران، زبان فارسي و زبان ترکي است مي پردازيم. زندگي محمدحسين شهريار سيد محمد حسين بهجت تبريزي 1285 شهريور ????) متخلص به شهريار (پيش از آن بهجت) بدون شک شاخص ترين شاعر ايراني دوره معاصر است. از همين رو نيز روز وفات اين شاعر بزرگ به ”روز ملي شعر و ادب فارسي“ نام گذاري شده است. طرفه آن که شهريار يک ايراني آذربايجاني است که علاوه بر زبان فارسي اشعار زيبا و دلنشيني به زبان مادريش دارد که معروفترين آن ها ”حيدر بابايه سلام“ (سلام بر حيدر بابا) شهرتي جهاني يافته است. شهريار در سال 1285 هجري شمسي در خانواده حاجي مير آقاي خشکنابي به دنيا آمد او دوران کودکي را در روستاي پدريش خشکناب در کنار کوه افسونگر ”حيدر بابا“ گذراند و نخستين شعر خويش را در چهار سالگي به زبان ترکي آذربايجاني سرود. سرودن اين شعر کودکانه، گواه نبوغ و قريحه شگفت انگيز او بود. دوران تحصيلات اوليه خود را در مدارس متحده، فيوضات و متوسطه تبريز گذراند و با قرائت و کتابت زبان هاي ترکي، فارسي و عربي آشنا شد. شهريار سپس به تهران آمد و در دارالفـنون تهـران تا کـلاس آخر مـدرسه ي طب تحـصيل کرد ولي در سال آخر از ادامه تحـصيل انصراف داد و با وجود اصرار دوستانش مبني بر تکـميل اين يک سال باقي مانده از تحصيل شهـريار رغـبتي نشان نداد و ناچار وارد خـدمت دولتي شد؛ چـنـد سالي در اداره ثـبت اسناد نيشابور و مشهـد خـدمت کرد و در سال 1315 در بانک کـشاورزي تهـران استخدام شد. از دوستان شهـريار مرحوم شهـيار، مرحوم استاد صبا، استاد نـيما، فـيروزکوهـي، تـفـضـلي، سايه و زاهدي را مي تـوان نام بـرد. وي ابتدا در اشعارش بهجت تخلص ميکرد، ولي بعدها دوبار براي انتخاب تخلص با ديوان حافظ فال گرفت و يک بار مصراع: ”که چرخ اين سکه ي دولت به نام شهرياران زد“ و بار ديگر ”روم به شهر خود و شهريار خود باشم“ آمد از اين رو تخلص شعر خود را به شهريار تغيير داد. نخستين اشعار شهريار عمدتا به زبان فارسي سروده شده است. اما به خواست مادرش طبع خود را در زبان ترکي نيز آزمود که نتيجه آن سرودن يکي از بديع ترين منظومه هاي مردمي جهان است. منظومه ”حيدر بابا سلام“ در سال 1322 منتشر شد و از لحظه نشر مورد استقبال قرار گرفت. اين منظومه از آثار جاويدان شهريار و نخستين شعر جدي و مشهوري است که وي به زبان مادري خود سروده است. منظومه حيدربابا تجلي شور و خروش جوشيده از عشق شهريار به مردم آذربايجان است، اين منظومه از جمله بهترين آثار ادبي در زبان ترکي آذري است. شهريار پس از 83 سال زندگي در 27 شهريور 1367در کوهستانهاي آذربايجان وفات يافت و پيکر او در مقبره الشعراي تبريز به خاک سپرده شد. بيست و هفتم شهريور ماه سالروز خاموشي شهريار شعر ايران؛ با تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي ” روز ملي شعر و ادب فارسي“ ناميده شده است. شعر اشتياق واقعيت يا تحريف واقعيت؟ طي سالهاي پيش از جنگ جهاني دوم و در خلال آن که ميرجعفر باقرواف بر جمهوري سوسياليستي آذربايجان شوروي حاکم بود نوعي از ادبيات آذري پايه گذاري شد که مبتني بر جدايي يک ملت ”آذري“ در دو سوي ارس بود که همواره در اشتياق پيوستن به يکديگر و تشکيل آذربايجان متحد به سر مي برند. البته نمي توان از وجود اين اشتياق در شمال رود ارس براي پيوستن به سرزمين مادري چشم پوشيد؛ چرا که در طول تاريخ هرگاه که مردم شمال ارس مجال يافته اند اين اشتياق را ابراز داشته اند. پس از جنگ جهاني اول مردم نخجوان و بخش هاي ديگر شمال رود ارس طي درخواستي تمايل خود را براي پيوستن به ايران به اجلاس ورسا اعلام داشتند که در هياهوي پس از جنگ گم شد و پي گرفته نشد. پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي نيز اهالي آذربايجان شوروي، پستهاي مرزي را آتش زدند و از ارس گذشتند و مرزهاي آهنين بين دو سوي ارس شکسته شد. مطبوعات غربي با انتشار عکس هاي اين واقعه آن را با فرو ريختن ديوار برلين به قياس گذاشتند. اما آن چه که اين ادبيات اشتياق را به امري غيرواقعي و موهوم تبديل مي کرد، ادعايي بود که در پس آن نهفته بود و تمايل پاک مردمي را در راستاي تمايلات توسعه طلبانه اتحاد شوروي تحريف ميکرد. بر پايه ادعاي تاريخ نويسان شوروي که در تضاد با واقعيتهاي مسلم تاريخي است، سرزمين يکپارچه آذربايجان توسط استعمار روسيه تزاري و پادشاهي ايران به دو بخش شمالي و جنوبي تقسيم شده است و يک ملت واحد از هم جدا شده اند و شوروي نيز برپايه اصل لنينيستي ”حق حاکميت مستقل ملل تحت ستم“ مدعي نجات ملل ايراني تحت ستم قوم فارس بود. اين ادبيات با اشغال ايران به وسيله متفقين توسط نشريه وطن يولوندا و تئاتر و موسيقي در آذربايجان مورد تبليغ قرار گرفت تا در نهايت به شکل گيري فرقه دموکرات و حکومت يک ساله پيشه وري منجر گرديد. استقرار حکومت پيشه وري نتيجه امتناع ارتش شوروي از خروج از خاک ايران پس از پايان جنگ بود و با خروج ارتش سرخ از آذربايجان بلافاصله با کمترين مقاومت از هم فروپاشيد. اين ادبيات تا دوران معاصر نيز ادامه پيدا کرده است و ادبيات مسلط در جمهوري آذربايجان محسوب مي شود. کوشندگان اين نوع از ادبيات آذري تلاش بسياري کرده اند تا با مخاطب قرار دادن شاعران ايراني و ارتباط فرهنگي با آذربايجان آن را در ايران نيز فعال نمايند. برخي از شاعران آذري زبان ايراني نيز که داراي گرايشات قومي و کمونيستي بوده اند در برقراري اين ارتباط پيش قدم شده اند. در همين راستا شاعراني نظير سليمان رستم و بختيار وهابزاده نيز اشعاري را خطاب به شهريار سروده اند و شهريار نيز به برخي از آنان پاسخ داده است. اشعار شهريار پيرامون مليت شهريار در يکي از اشعار ترکي خود به نام ”شيطان الفباسي“ آذري هاي آذربايجان را مخاطب قرار مي دهد. محتواي اين شعر به خوبي نشان دهنده ديدگاه وي پيرامون جدايي سرزمينهاي قفقازي ايران و اصالت و ريشه اهالي جمهوري آذربايجان است. مضمون اصلي اين شعر دعوت آذري هاي شمال ارس به بازيافتن هويت ديني خود و آشتي با قرآن و تعاليم وحياني آن است، اما علاوه بر آن از آنان مي خواهد تا با بازگشت به خط و الفباي فارسي به اصالت خود بازگردند: آييريب شيطان الفباسي سيزي آللاه دان اؤز اليفباميزي يازساز، تاپاسيز قرآني دونيا بئش گوندي، جهنم ده اولورسا اولسون گل جهاديله تاپاق جنت جاويداني ” الفباي شيطان شما را از خداوند جدا کرده است اگر با الفباي خودمان بنويسيد دوباره مي توانيد قرآن را پيدا کنيد دنيا پنج روز است، اگر مي خواهد که جهنم باشد ايرادي ندارد بيا با جهاد جنت جاويدان را پيدا کنيم“ هاي وئرين آللاها، شيطاني قويون تک قالسين توولانيب، توولاماغيندا بالا اندازهسي وار آللاهين شهري نبي دير، قاپيسي شاه ولي دئشيک آختارما، بو شهرين بئله دروازهسي وار ”پاسخ نداي خداوند را بدهيد، بگذاريد شيطان تنها بماند گشتن و گمراه شدن هم اندازه اي دارد پيامبر شهر خدا و شاه ولي اميرالمومنين دروازه آن است به اشتباه جايي را نگرد اين شهر چنين دروازه اي دارد“ کفر، گؤردوز نئجه چي - چي يئدي اسلام جگرين سيزده کفرون جيگرين ايندي کباب ائتمهلي سيز آپاريپ قافقازي جنگ ايله جواب ائتدي بيزه سيزده شيطانه جهاد ايله جواب ائتمه لي سيز ”ديديد که چگونه کفر، جگر اسلام را خام خام خورد (جدا کرد) اکنون شما بايد جگر کفر را بسوزانيد قفقاز را از ما جدا کرد و با جنگ پاسخ ما را داد شما نيز بايد اکنون با جهاد پاسخ شيطان را بدهيد“ شهريار در اشعار بسياري نسبت به ايران و آذربايجان موضع گرفته و از پيوند ناگسستني اين دو سخن رانده است. تاکيد روشن شهريار در شعر زير بر اين که آذربايجان با فريادي رسا مي گويد ”تا باشد آذربايجان پيوند ايران است و بس“ نشانگر ديدگاه راسخ و مستحکم وي نسبت به يکپارچگي وتماميت ايران است: آزادي ايران زتو آبادي ايران زتو آزاد باش اي خطه آباد آذربايجان تا باشد آذربايجان پيوند ايران است و بس اين گفت باصوتي رسا ”فرياد آذربايجان“ يکي از مهمترين دوراني که زمينه اي را براي سرودن اشعار ميهني و انتشار آن فراهم آورده، برهه تاريخي اشغال آذربايجان توسط ارتش سرخ شوروي است. در حالي که تبليغات سياسي فرقه دموکرات آذربايجان به پشتوانه نيروي نظامي شوروي بر آذربايجان مسلط بود، شهريار خطاب به آذربايجان چنين سرود: روز جانبازيست اي بيچاره آذربايجان سر تو باشي در ميان، هرجا که آمد پاي جان اي بلاگردان ايران سينه زخمي به پيش تير باران بلا باز از تو مي جويد نشان کاخ استقلال ايران را بلا بارد به سر پاي دار اي روزِ بارانِ حوادث ناودان او با اشاره به اختلاف زبان در ميان اقوام ايراني يادآور مي شود که در طول تاريخ کمتر ملّتي بوده است که از يک زبان واحد برخوردار باشد و در عين حال تفاوت زباني منجر به ايجاد يک ملت جديد نمي شود و ايراني ندانستن آذربايجان را به علت تفاوت زباني، همانند روزخواندن شب مي شمارد: اختلاف لهجه مليّت نزايد بهر کس ملّتي با يک زبان، کمتر به ياد آرد زمان گر بدين منطق تو را گفتند ايراني نهاي صبح را خوانند شام و آسمان را ريسمان وي با وجود آن که تفاوت زباني را به رسميت مي شناسد و آن را محترم ميداند در تضاد با ادعاهاي نژادي پان ترکيست ها تفاوت نژادي را نفي مي کند و آذربايجان را ”پور ايران“ و ” پاک آئين نژاد آريان“ و ”فرزند دلير مادر ايران“ مي نامد: تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو پور ايرانند و پاک آئين نژاد آريان شهريار در ادامه، چشم اميد ايران را به آذربايجان مي داند و فرقه دموکرات و هوادارانش را ”ناکسان“ مي نامد: بيکس است ايران، به حرف ناکسان از ره مرو جان به قربان تو اي جانان آذربايجان هر زياني کو قضا باشد به ايران عزيز چون تو ايران را سري بيشت رسد سهم زيان مادر ايران ندارد چون تو فرزندي دلير روز سختي چشم اميد از تو دارد همچنان تو همان فرزند دلبندي که جانبازي تو مي نيايد در حديث و مي نگنجد در زبان در حين حال در لحن اشعار شهريار در اين دوره تاريخي نوعي گلايه و ناخرسندي از جفا و کم توجهي نهفته است که مي تواند اعتراضي ملايم به سياست هاي آمرانه ملت سازي رضاشاه باشد. ... البته يکي ديگر از علل نارضايتي آذري ها که نياز به بررسي و موشکافي بيشتري دارد مي تواند شکل گيري اتحاد جماهير شوروي باشد. اين عامل موجب آن گرديد که راه ارتباطي ايران به قفقاز مسدود گردد و آذربايجان که زماني پل ارتباطي ايران به اروپا محسوب مي شد به يک بن بست ارتباطي دچار شود و اهميت اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي خود را از دست بدهد. شهريار در عين ايران دوستي و ميهن پرستي پيوند خود را با زبان مادريش کتمان نميکند (زبان مادري که غير از ايران نامي ديگر را به زبان نمي آورد.) او در شعري ترکي به سال 1348 زيبايي و دلنشيني زبان ترکي را به شيوايي بيان مي کند: تورکين ديلي تک سئوگيلي ايستکلي ديل اولماز اوزگه ديله قاتسان بو اصيل ديل اصيل اولماز هيچ زباني مانند زبان ترکي دوست داشتني و خواستني نمي شود اگر اين زبان اصيل به زبان بيگانه مخلوط شود ديگر اصيل نيست اؤز شعريني فارسا عربه قاتماسا شاعير شعري ائشيدنلر اوُخيانلار کسيل اولماز اگر شاعر شعر خود را با فارسي و عربي مخلوط نکند خوانندگان و شنوندگان شعر نيز کسل نمي شوند شعر ديگر شهريار که مي توان روحيه ميهن دوستانه وي را از ميان ابيات آن جست مربوط به واقعه تاريخي ديگري است که حين حکومت فرقه دمكرات در تبريز روي داده است. شهريار در قالب قصيده اي که به مناسبت يک صدمين سال تولد استاد ابوالحسن اقبال آذر سروده است به بازگويي فرازي از زندگي استاد اقبال ميپردازد. در مجلس جشني که با حضور سران فرقه دموکرات در عمارت عاليقاپو تبريز برقرار شده بود از استاد ابوالحسن اقبال آذر مي خواهند قطعاتي از آواز به ترکي اجرا کند. مرحوم اقبال آذر بعدها در مصاحبهاي ميگويد: ”به من گفتند بايد ترکي بخواني، چرا که ترک هستي، من پاسخ دادم؛ من ايراني هستم. آنها گفتند. ترک هستي. باز من پاسخ دادم که ايراني هستم.“ استاد اقبال آذر برخلاف انتظار ترتيبدهندگان مراسم در حضور سران فرقه و مقامات ارتش سرخ شوروي دو بيت زير از اشعار عارف قزويني را به زبان فارسي مي خواند: لباس مرگ بر اندام عالمي زيباست چه شد که کوته و زشت اين قبا به قامت ماست چرا که مجلس شورا نميکند معلوم که خانه، خانه غير است يا که خانة ماست؟ با اين شعر، اقبال آذر اعضاي فرقه و سربازان شوروي را ”غير“ و بيگانه ميداند که ”خانه“ (وطن) را اشغال کردهاند. اين اقدام استاد اقبال آذر موجب دگرگون شدن جو حاکم بر جشن ميگردد و خشم سران فرقه را برمي انگيزد، به طوري که دستور دستگيري وي را صادر مي کنند، اما ”اقبال“ به مدد فداکاري عدهاي از ياران خود که برق سالن را قطع کردند، موفق به نجات جان خود ميشود. سالهاي بعد شهريار اين واقعه تاريخي را در ابيات زير جاودان ساخت و نشان داد که او نيز چون اقبال آذر تا چه حد به وطنش ايران عشق ميورزد. ياد آن شب کن که او از بهر ايران عزيز صيحه زد با نفس کاين جا سر بده، ترکي مخوان شعر عارف خواند و گفت، اي مجلس شورا بگو خانه از غير است يا زين ملت بيخانمان؟ و آنگه آتش زد به جان خلق و با شيون گريست ثبت شد آن گريه در تاريخ آذربايجان غيرت قفقازيان با خدا هم کار کرد تا حريف شيردل جاني به در برد از ميان شهريار طي بيتي ديگر در همين شعر زبان ترکي را زبان مادري و عزيز مي نامد اما در موضعي صريح و روشن هرگونه سواستفاده از آن را در راه ايجاد تفرقه و خدشه به وحدت ملي ايران، با زباني شاعرانه مردود مي شمارد و مي سرايد: گرچه ترکي بس عزيز است و زبان مادري ليک اگر“ ايران“ نگويد لال بادا اين زبان مرد آن باشد که حق گويد، چو باطل رخنه کرد هم بايستد بر سر پيمان حق تاپاي جان شعر نسبتا بلند ”تهران و تهراني“ استاد شهريار نيز که از زبان يک سرباز آذربايجاني به مذمت و نفي تحقير و توهين به اقوام ايراني از سوي برخي افراد ناآگاه و نابخرد مي پردازد حاوي ديدگاه ميهن دوستانه ايشان است. در اين شعر شهريار ضمن مذمت اين عمل زشت و دشمن شادکن به برخي از ويژگي ها و خدمات اقوام ايراني اشاره مي کند و تمسخر آنان را ضربه به وحدت ملي ايران و باعث ايجاد تفرقه و نفوذ دشمن مي داند: الا اي داور دانا تو مي داني که ايراني چه محنت ها کشيد از اين تهران و تهراني تو اي بيمار ناداني که هذيان و هدر گفتي به رشتي کله ماهي خور به طوسي کله خر گفتي قمي را بد شمردي اصفهاني را بتر گفتي جوانمردان آذربايجان را ترک خر گفتي استاد شهريار در ابياتي بعدي تلويحاً بر وجود توطئهاي براي ايجاد تفرقه اشاره مي کند و مي سرايد: تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدي دامن الا ”تهرانيا“ انصاف مي کن خر تويي يا من تو اهل پايتختي بايد اهل معرفت باشي به فکر آبرو و افتخار مملکت باشي چرا بيچاره گشتي، وحشي و بي تربيت باشي به نقص من چه خندي خود سراپا منقصت باشي شاعر پس از آن که اهالي تهران را مورد خطاب قرار مي دهد و آنان را دعوت ميکند که به فکر آبرو و افتخار ايران باشند، در بزرگي و کمال خود، تميز دادن دوست از دشمن را بس و کافي مي داند و به مذمت خود ادامه مي دهد. شهريار به وفاداري و دفاع اقوام ايراني از ميهن در روزهاي سختي اشاره مي کند: بدستم تا سلاحي بود راه دشمنان بستم عدو را تا که ننشاندم به جاي از پاي ننشستم به کام دشمنان آخر گرفتي تيغ از دستم چنان پيوند بگسستي که پيوستن نيارستم شاعر مجدداً بر وجود توطئه اشاره مي کند و سياست ايجاد تفرقه را مقدمه نابودي و اضمحلال هر کشوري از سوي دشمنانش معرفي مي کند و تلويحاً نيز از سياست هاي مرکزگرايانه که تنها پايتخت را کشور مي شمارند و به ساير ولايات بي توجهي مي کنند انتقاد مي کند: چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد ترا تنها پذيرفت و مرا از امتحان وا زد سپس در چشم تو تهران به جاي مملکت جا زد چو تهران نيز تنها ديد با جمعي به تن ها زد استاد شهريار سپس در بيتي زيبا و دلنشين ميگويد که چگونه دشمنان مقدمات اضمحلال يک ملت را با تفرقه افکني وايجاد جدايي فراهم مي آورد: چو خواهد دشمني بنياد قومي را براندازد نخست آن جمع را از هم پريشان و جدا سازد چو تنها کرد هريک را به تنهايي بدو تازد چنان اندازدش از پا که ديگر سر نيفرازد وي سپس تهران را خطاب قرار مي دهد و مي گويد: چرا با دوستدارانت عناد و کين و لج باشد چرا بيچاره آذربايجان عضو فلج باشد مگر پنداشتي ايران ز تهران تا کرج باشد هنوز از ماست ايران را اگر روزي فرج باشد تو را تا ترک آذربايجان بود و خراسان بود کجا بارت بدين سنگيني و کارت بدينسان بود چه شد کرد و لر ياغي کزو هر مشکل آسان بود کجا شد ايل قشقايي کزو دشمن هراسان بود شهريار در اشعار فارسي خود به دفعات علاقه ميهني خود را ابراز مي دارد. از جمله در مثنوي زيارت کمال الملک اين چنين مي سرايد: کشور ما که هست کان هنر سرزميني است آسماني فر خاک او توتياي چشم دل است توتيا پيش خاک او خجل است از جهان سر بود به دانش و فر که جهان پيکر است و ايران سر باستاني تمدن ما بود که در او خيره چشم دنيا بود سرزميني است خسروان آثار خفته در آب و خاک او اسرار خيزد از آتشش شراره هنوز دامنش پر مه و ستاره هنوز در مثنوي بامداد عيد نيز شاعر به مدح و ستايش فردوسي مي پردازد: جهان را اين جمال و تازه رويي براي جشن فردوسي است گويي جهان در حيرت از فردوسي ماست همه جا صحبت از فردوسي ماست به عالم اين قلم زن کارها کرد به شمشير قلم پيکارها کرد نواميس عجم را زندگي داد خلاص از بردگي و بندگي داد عجم زنده ز يمن همت اوست همه عالم گواه خدمت اوست در شعر ديگري با عنوان يادگار جشن فردوسي مي گويد: جهان را تا جهانبان بود زنده نام ايران بود خوشا ايران زمين تا بود مهد علم و عرفان بود در غزل ”حماسه ايران“ شهريار از دوران اوج تمدن ايراني ياد ميکند و ايراني را به بازيافتن خاتم گمشده علم و پيشرفت دعوت مي کند: سالها مشعل ما پيشرو دنيا بود چشم دنيا همه روشن به چراغ ما بود خاتم گمشده را باز بجو اي ايران که بدان حلقه جهان زير نگين ما بود در مجموع مي توان بر اساس اشعار فارسي و ترکي استاد محمد حسين شهريار وي را يک ايراني ميهندوست و پايبند به مولفههاي فرهنگي تمدن ايراني دانست که موضعي سازش ناپذير و سرسخت در مقابل دشمنان اين آب و خاک دارد. در برهه هاي تاريخي دهه بيست و سال هاي آغازين انقلاب اسلامي که (آزمون هاي مهم و حساس نخبگان قومي در ميزان پايبندي به آرمان هاي ملي عموم ملت بوده است) استاد شهريار در کنار مردم ايران ايستاده است و عليه معدود افراد ناآگاه يا گمراه موضع گرفته است. سال هاي پر افتخار دفاع مقدس نيز که شاهد حضور شهريار در جمع پاسداران و رزمندگان جبهه هاي جنگ بوده است خاطره اي است که از سالهاي پاياني حيات استاد در ذهن ايرانيان نقش بسته و ماندگار شده است. |
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.