پاسخ به:شرم یک شهید از خدا
یک شنبه 26 شهریور 1391 3:27 PM
دو خاطره از شهید سید محمود موسوی:
یه شب سید محمود خسته بود تصمیم گرفت اون شب زیارت عاشورا رو نخونه. وقتی خوابید تو خواب یکی از رفقای شهیدش به اسم شهید صیادی رو می بینه که به ایشون می گه سید محمود چرا زیارت عاشورا رو نخوندی و خوابیدی؟! شهید سید محمود همون لحظه از خواب بیدار میشه و زیارت عاشورا رو می خونه.
(راوی: همسر شهید)
تعریف می کرد که برای یک برنامه آموزشی با گروهی به پیاده روی 24 ساعته در یکی از کوه هایی که از قبل هیچ شناختی به راه های آن نداشتیم رفته بودیم که من از فرط خستگی مقداری خوابیدم و گروه متوجه به خواب رفتن من نشد و همه رفتند و من جا ماندم.
با طی کمی از مسیر به دو راهی رسیدم. در حالی که وحشت کرده بودم و فریاد می کشیدم ناگاه حس کردم بانویی شانه های مرا گرفت و مرا به طرفی هل داد که آن راه همانی بود که گروه از همان گذشته بود...
شهید سید محمود موسوی یکی از افرادی بود که یکبار در مبارزه با گروه تروریستی ریگی به چند قدمی ریگی رسیده بود اما متاسفانه بدلایلی ریگی خبردار شد و از صحنه گریخت.
شهید موسوی یکی از معدود نفراتی بود که در ماشین مقام معظم رهبری، ایشان را در بازدید از مناطق زلزله زده بم همراهی می کرد.
(راوی: امام جمعه گتاب شهرستان بابل)
abdollah_esrafili@yahoo.com
شاد، پیروز و موفق باشید.