0

شرم یک شهید از خدا

 
abdo_61
abdo_61
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 37203
محل سکونت : ایران زمین

پاسخ به:شرم یک شهید از خدا
یک شنبه 26 شهریور 1391  3:26 PM

 

شهید سید محمود موسوی به روایت خانم «فاطمه رجب نسب» همسر شهید

وقتی به مأموریت می روی 10 سال پیر می شوم

 من و محمود از سال 1382 با هم نامزد كردیم و در سال 1384 زندگی مشترك مان آغاز شد. از همان ابتدای ازدواج، ایشان به مأموریت های بلندمدت 20 روزه می رفتند حتی در چند روز مرخصی كه برای استراحت به تهران می آمدند، مشغول آموزش های سخت نظامی بودند و خیلی زود فرصت مرخصی ایشان تمام می شد. بارها به سید محمود گفته بودم كه وقتی شما به مأموریت می روید، سختی دوری از شما و اضطراب اینكه مبادا اتفاقی برای شما بیفتد، من را 10 سال پیر می كند.

 از ابتدای ازدواج، بنده با نحوه كار و سختی وظیفه شان آشنا بودم، اما چند عامل مرا بر تصمیم ازدواج با ایشان مصمم می كرد. اینكه از نظر معنویت در سطح بالایی قرار داشتند، هرگز به زرق و برق دنیا دلبستگی نداشتند و بسیار اهل عبادت و بی ریا بودند.

 ویژگی دیگر ایشان این بود كه بسیار مهربان بودند. اصلاً اهل دل شكستن نبودند. حتی اگر كودكی از وی چیزی می خواست، جواب رد نمی داد. یك روز به خاطر دارم كه سیدمحمود «صدیقه سادات» دختر كوچك مان را با موتور به گردش برده بودند. در آن هنگام بچه های دیگری كه در محوطه شهرك مشغول بازی بودند، از او خواسته بودند كه آنها را نیز سوار موتور كند. شهید با وجود آنكه از سر كار آمده و خسته بود، اما دل بچه ها را نشكسته بود و از ساعت 9 تا 11 شب به نوبت همه بچه ها را سوار موتور كرده بود.

زمانی كه خبر شهادت ایشان را شنیدم، فقط احساس كردم كه دیگر در این دنیا نیستم. آن لحظه غیرقابل تصور بود. همیشه با امید به اینكه، ایشان از مأموریت باز می گردد، دوری شان را تحمل می كردم این بار نیز بازگشتند، اما با پیكری خونین.

شهادت سید محمود، الهی بود

 به یقین شهادت ایشان لطف الهی است كه شامل شان شده، اما دوری ایشان برای بنده و فرزند خردسال مان خیلی سخت است. هر كجای این خانه را كه نگاه می كنم حضورش را احساس می كنم. تحمل درد فراغ ایشان برایم بسیار سخت است. صدیقه نیز دل تنگ پدرش است هر وقت عكس او را می بیند، بی تابی می كند، اما نمی داند كه دیگر نمی تواند در آغوش مهربان پدر آرام گیرد.

سفارش همیشگی ایشان به بنده، تبعیت از ولایت بود. حتی او در وصیت نامه اش نیز به دخترش كه خردسالی بیش نیست، سفارش كرده كه اگر می خواهی از فتنه آخرالزمان در امان باشی، تابع ولایت باش. با اطمینان می توانم بگویم سید محمود شهید ولایت شد. هر لحظه از زندگی و ذكر او صحبت از ولایت بود و بالاخره او به آرزوی والایش كه همانا شهادت در راه ولایت بود، رسید.

تنها دلخوشی ام دیدار رهبر است

 بنده به عنوان فرد كوچكی از خانواده شهدا، انتظار خاصی ندارم، اما تنها دل خوشی و آنچه كه مایه آرامشم می شود، این است كه به دیدار رهبر معظم انقلاب بروم. دیدار ایشان پس از شهادت «سیدمحمود» تنها چیزی است كه می تواند در دلم نقطه ای از امید را روشن كند.

 خون سیدمحمود پیش كشی است به آستان ولایت. امیددارم كه آقا ما را پذیرا باشد و این را به یقین بداند كه اگر سیدمحمود امروز نیست، اما آرمان و اهدافش همچون تكلیفی بر دوش من و فرزند خردسالش است

 

مدیر سابق تالار آموزش خانواده

abdollah_esrafili@yahoo.com

 

  شاد، پیروز و موفق باشید.

تشکرات از این پست
sahar22
دسترسی سریع به انجمن ها