0

بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!

 
fatemeh_75
fatemeh_75
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 10557
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مسابقه بخــــنـــــد اما رای یـــــــــــــادت نره!
پنج شنبه 6 مهر 1391  1:13 PM

ثانیه ای لبخند!(1)

 
 
 

داشتم تو اتوبان ميرفتم ديدم يه بچه اي رو موتور خوابش برده بود و داشت مي افتاد

باباش هم اصلا حواسش نبود

رفتم کنارش هر چقدر بوق ميزدم نمي فهميد

آخرش رفتم جلوش و سرعتمو کم کردم تا ايستاد

بهش گفتم :  پس چرا حواست به بچه ات نيس ؟؟؟

ي دفعه دو دستي زد تو سرشو گفت :  اصغر پس ننه ت کوووووووو؟؟
 




از سرگرمی های دوران بچگیه ما بالا رفتن از رختخواب ها بود!!

خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر آوار ؛

لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله سبلان....

خداییش لـــذت بـــردم کـــــــه میگــــم..

بعدش کتک کاری های مامانم آی میچسبید ،آی میچسبید!

هـــــــی روزگار یادش بخیر!
 




یادش بخیر یه بار به پسرخالم اس ام اس دادم

"حاجی شمارت پاک شده از گوشیم شمارتُ بفرست "

بعد شمارشُ فرستاد برام :|

باورم نمی شد اینقدر خنگ باشه :|

به شمارهِ زنگ زدم دیدم اشتباهِ :|

هیچی دیگه بعدش رفتم تو فکر :|
 




یارو اومده تو پیج سهراب سپهری پست گذاشته:

"آقای سپهری من عاشق شما و شعراتونم شب ها با شعرهای شما

و چشم خیس به خواب میروم، چشمها را باید شست جور دیگر باید دید…”

حالا تا اینجاش اشکال نداره ، دو روز بعدش کامنت گذاشته زیر پست خودش که:

…” آقای سپهری تورو خدااااااااااا جواب مرا بدهید حتی یک سلام :|
 




موندم این گوشی هفصد تومنیه رو نخرم یا اون نهصد تومنیه رو!

 




یه وقتایی هم اینقدر به آدم میگن تو باید محکم باشی تو باید محکم باشی...


که احساس میخ طویلگی به آدم دست میده!
 



داداشم ، بابام رو مجبور کرد باهاش شطرنج بازی کنه

بعد بابام داشت میباخت اسبشو یه خونه اضافی حرکت داد،

داداشم بهش گفت: بابا این اسبه، شتر نیست که.

بابام شطرنج رو ریخت به هم و گفت: پاشو برو گمشو پسره بی شعور

اگر احترام بزرگ کوچیکی حالیت میشد

این حرفارو نمیزدی همش تقصیر اون مامانته لوس بارت اورده

زن بیا تحویل بگیر این پسره لاتت رو:|
 




به دوستم پول دادم واسم یه شارژ بخره اس کنه،شب بهم اس داده:

 ▄▄▄▄▄▄▄

حال نداشتم خودت با ناخن بتراشش!!

دارم براش:|
 




دیشب یه پشه هی اذیت میکرد ,

پاشدم حشره کش رو برداشتم بزنم

یهو داداشم خیلی جدی:کصافط! چه غلطی میکنی؟!

گفتم نترس روی تو اثر نمیکنه!:))

گفت این پشه چند دقیقه پیش منو نیش زد الان خون من توی رگهاشه!

حکم بچمو داره! بکشیش میکشمت!

هیچی دیگه نذاشت بکشمش!:|

صبح بلند شده هی میگه ویـــزی رو ندیدی؟!

منم یادم رفته بود! حیران نگاش میکردم!

گفت بچمــو میگم!

خدایا بقیه هم داداش دارن:|
 


احساس میکنم روز انتقام نزدیکه...

امروز فرداس که هر نیم ساعت یه بار یخچالمون بیاد در اتاقو باز کنه

5 دقیقه زل بزنه تو چشام و برگرده تو آشپزخونه

منم اصلن تحويلش نمي گيرم
 




دیروز بابام داشت با چاقو نایلون در مربا رو پاره می کرد، چاقو در رفت نزدیک بود دستشو ببره!
به شوخی بش گفتم پدر من شما دیگه از سنتون گذشته چاقو دستتون بگیرین! کار دست خودتون می دین! هروقت کاری داشتی بگین من براتون انجام بدم!طرف گاز هم دیگه نرین!
دیدم یه نگاه بهم کرد از اون نگاه خفنا! با خودم گفتم بدبخت شدم!
نصفه شبی ساعت 2 اومده بود بالا سرم بیدارم کرده که پسرم من پرتقال میخام!!! بیا ...واسم پوست بکن که من به چاقو دست نزنم!!!
من: :؟ :|
بابام: :)) :)) یا بگو غلط کردم یا پاشو دستاتو بشور اینو پوست بکن!!!

 

 

ثانیه ای لبخند(2)

حق بیمه پراید: 472000تومن

مجبورم ماشین رو بفروشم،بیمش کنم!

خداوکیلی مملکته داریم؟؟؟ :\




قبلنا نه فیس بوک بود نه توییتر ، نه هیچی …

یک ماشین حسابِ زوار در

رفته داشتیم یک عدد توش می‌نوشتیم

برعکسش میکردیم میشد گوگوش ،

کلی کیف می‌کردیم
 




چقدرخوبه داری جوجه کباب درست میکنی خودش بچرخه

بگه اینجام..اینجام !

ایجام نپخته … :O

دانشمندا چیکار میکنن پس؟؟؟
 




یارو میره برا مصاحبه استخدامی بهش میگن اذون بگو.

آهی میکشه ومیگه همه چیز با یه نگاه شروع شد :|
 




بالاخره یه روز زنگ میزنم چین، اون یارو که گوشی رو برداشت

گفت 你好 من میگم 陰莖 گوشی رو قطع میکنم.

بفهمه دنیا دست کیه و ما خر نیستیم که این جنس های

بنجلشو بندازه بهمون.

مرتیکه کمونیست چشم بادومی کوتوله
 




مخ بعضيــا علاوه بر اينكه تاب داره

سرسره هم داره

اصلا لامصـــب شهربازیه واسه خودش :)))
 




به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه

جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی! :|

مملکته داریم؟
 




هر بار که صفحه ی فیلترینگ رو دیدم یه صلوات فرستادم! مامانم میگه همینطور ادامه

بدی جات تو بهشته!
 




به بابام گفتم میخوام برم خارج..گفت با کی؟

گفتم با یه همراهه خوب،همون که تو خونه با منه!

دوتا کشیده نر و ماده خوردم!...

من :O

گفتم چرا میزنی؟

میگه خونه میاریش؟هنوز محرم نشده؟

گفتم باباااا همراه اولو میگم.

دوتا دیگم زد!

من o_O

گفتم چرا باز زدی؟

میگه چون مثل آدم نمیگی!

من :|

گذاشتم رفتم کوچه و کلآ به این نتیجه رسیدم که خارج خوب نیست.
 



من بزرگتر بشم میخام یه یخچال با بدنه شیشه ای درست کنم تا توش

معلوم باشه تازه یه وسیله هم واسش اختراع کنم هر وقت چیزی به

داخلش اضافه شد صدام بزنه.

 




یه روز از بیرون اومدم داخل خونه دیدم مادر بزرگم نمازش تموم شده داره دعا میکنه

منو که دید یه نگا به بالاکرد یه اشاره به من کرد

بعدش گفت : خدا اینو میگمااااااا  :|
 



یارو نصفه شبی مزاحم شده بود!!!

برداشتم ميگم بعله؟؟

ميگه خوابيدي؟

من :|
ميگم نه اينجا هواروشنه

...یارو :O

ميگه:عــــه؟ مگه کوجايي؟

گفتم من ايتاليام ...

یارو :|

بعد ترسيد شارژش تموم بشه قطع کرد ديگه زنگ نزد

من:))

یارو  :O

ایتالیا  :|

آفتاب آمد دلیل آفتاب     گر دلیلت باید از وی رخ متاب

تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri taghvimi
دسترسی سریع به انجمن ها