خسرو و فرهاد(طنز)
سه شنبه 28 شهریور 1391 8:31 PM
نخستین بار گفتش کز کجایی؟
مبادا هم محل، هم خاک مایی؟
چرا این دختر همسایه مان را
تو کردی خواستگاری بی خبر،ها؟!
چرا اورا تو کردی انتخابش؟
بگفتا: مطمئنم از جوابش!
بگفتم: نرخ مهرش با تو گفته؟
بگفتا: آن را که داده، کی گرفته؟!
بگفتم: بیشتر من دارمش دوست
بگفتا: اما مهمتر، پاسخ اوست!
بگفتم: دوستش داری چنان من؟
بگفتا: عشقت نه نان است و نه مسکن!
بگفتم: ازچه رو دارد قبولت؟
بگفتا: او گفته با من بهر پولت!
بخندیدم: این دلیلش نیست کافی!
بگفتا: آیا تو از خدمت معافی؟!
به ضرب پول، بنده روسفیدم
و سربازی خود را هم خریدم!
تو حتی یک موتور گازی نداری
خریدم من دو ماشین شکاری!
تو یک آلونک کوچک نداری
تو چون من خانه در پونک نداری!
به دانشگاه بودم سخت ساعی
ولی البته غیر انتفاعی!
بنابراین دلیلش هست کافی
نباید بیش از این مهمل ببافی
بگفتم: اما منم فرهاد عاشق
بگفتا: ازغصه اش باید کنی دق