0

همسفر شدن بچه خلاف ها با یک آخوند

 
Mohebbane_zahra
Mohebbane_zahra
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 1720
محل سکونت : ا.غ

همسفر شدن بچه خلاف ها با یک آخوند
یک شنبه 19 شهریور 1391  11:00 PM

همسفر شدن بچه خلاف ها با یک آخوند

همیشه گزارش‌های فراوانی خوانده‌ایم که از شبیخون و هجوم فرهنگی غرب به سمت ما سخن می‌گویند. این در حالی است که در عمده این گزارش‌ها نیز انگشت اشاره اصلی به سمت عبارت «مسئولان ذیربط» و «نهادهای فرهنگی» است که چرا در مقابل این شبیخون،خوب عمل نمی‌کنند و عملکرد آنها همواره با ضعف‌هایی همراه است.

اما نکته‌ای که از آن غافل شده‌ایم بی‌اعتنایی به فرهنگ «امر به معروف و نهی از منکر» است که باید توسط خود ما انجام شود. آیا تا به حال به اهمیت نقش تک به تک خودمان در جنگ نرم، شبیخون فرهنگی و اصلاح فرهنگ جامعه شیعی جمهوری اسلامی ایران اندیشیده‌ایم؟!

«امر به معروف و نهی از منکر» فریضه‌ایست که تاکیدات مصرّح فراوانی در تعالیم اسلام پیرامون آن وجود دارد مبنی بر اینکه این فریضه مهم، نجات بخش جامعه اسلامی و منزه کننده آن از بدی‌ها و کژی‌هاست. امیرالمومنین علی (ع) در این زمینه می‌فرمایند: تمام کارهای نیک ، حتّی جهاد در راه خداوند ، در برابر امر به معروف و نهی از منکر ، چون دمیدنی است نسبت به دریایی موّاج.

آنچه که در ادامه می‌خوانید نمونه‌هایی از امر و نهی اسلامی است که در رسانه‌ها منتشر شده و یا بعضاً توسط خبرنگاران دیده و شنیده شده‌اند. خوانش این رفتارهای جذاب و اصلاح‌گرانه حاوی این درس است که نقش یکایک اعضای جامعه شیعی ــ ایرانی ما در ترویج باورها و رفتارهای صحیح اسلامی و همچنین مقابله درست و اصولی با گناهانی که در یک جامعه شهید پرور قابل پذیرش نیستند؛ تا چه‌اندازه می‌تواند مهم و حتی تعیین کننده باشد.

 

با تمام بچه خلافهای دانشگاه در یك اتوبوس!

سفر آن سال مسجد جمكران سفر عجیبی بود! این بار نوبت سفر پسرهای دانشگاه ما بود! اما عجب بچه‌های گلی! به‌قول خودشان تمام بچه خلاف‌های دانشگاه جمع شده بودند در یك اتوبوس! اصلا این سفر قرار بود شمال باشد اما پس از تلاشهای زیاد تبدیل به جمكران شد!


یكی از طلبه‌ها كه كمتر با محیط دانشگاهی ارتباط داشت و خیلی علاقه داشت در این محیط فعالیت فرهنگی كند را همراه خودم به این سفر بردم.

هنوز درست و حسابی از شهر خارج نشده بودیم كه از صدای دست زدن، صوت زدن تا صدای جیغ و فریاد‌های عجیب و غریب شروع شد. صندلی كنار من هم طبق معمول خالی بود برای كسانی كه مشاوره می‌خواستند. من كه از اول سفر به صورت نوبتی با بچه‌ها از ۱۵ دقیقه گرفته تا ۱ ساعت درددل داشتم برای اینكه بچه‌ها از اتوبوس و سفر خسته نشوند، حساسیتی نسبت به شادی بچه‌ها نشان نمی‌دادم.

اما از رفیق طلبه ای كه تا به حال با بچه‌های دانشجو انس نداشت بگویم. بیچاره آنچنان وحشت زده شده بود كه آمد پیش من و گفت: فلانی، مگر حواست نیست دست می‌زنند و شعر می‌خوانند؟!
گفتم: خب؟

گفت: همین! بابا جان برای ما زشت است اتوبوسی كه آخوند سوار شده این كارها را می‌كنند. اصلا این‌ها قیافه‌هایشان به جمكران نمی‌خورد. اكثرا برای مسخره‌بازی آمدند! برای من و تو زشت نیست؟
گفتم: من و تو! پس ناراحت گناه و خدا و رضایت خدا نیستی، ناراحت شخصیت خودمان هستی؟ می‌ترسی ما ضایع بشویم؟

گفت: آخه!
گفتم: بابا جان! نه دست زدن جرم است، نه جیغ زدن، نه سوت زدن و نه خندیدن. اگر شعر بی‌موردی خواندند من تذكر می‌دهم؛ مطمئن باش بچه‌ها خودشان می‌دانند تا چه حد مجاز است. اگر هم ناراحت شخصت من و خودت هستی بگذار یك بار هم شخصیت ما زیر پای اینها له شود به‌خاطر خدا!
بنده خدا همینجور‌هاج و واج به من نگاه می‌كرد؛ نمی‌دانست چه كار كند!

 

یكی از خصوصیات جالبی كه دانشجویان دارند این است که وقتی به آنها احترام می‌گذاری خودشان حد و حدود‌ها را رعایت می‌كنند، لذا نزدیك جمكران كه رسیدیم من بلند شدم و برای بچه‌ها شروع به صحبت كردم. از محبت آقا امام زمان و بزرگواری او ‌گفتم. رفیق طلبه ام محو بچه‌های ساكت خیره به من بود و از تعجب با زبان بی‌زبانی می‌گفت: یعنی این‌ها همان بچه‌های یك ساعت پیش هستند؟!

همین‌طور كه حرف می‌زدم گاهی قطرات اشكی را می‌دیدم كه بر صورت‌های تیغ كشیده شده آنها سرسره بازی می‌كرد. انگار من داشتم از گمشده ای برای آنها صحبت می‌كردم كه سالها بود در پی یافتن او هستند.

وارد مسجد كه شدیم من كفشهایم را از پا در آوردم. به دنبال من بچه‌های دیگر هم همین كار را كردند. دعای فرجی شروع شد كه امان آدم بریده می‌شد.
بعضی از همین افراد كه خیلی وقتها به آنها برچسب ضد دین می‌زنیم، آنچنان با سوز دعا می‌خواندند كه آدم نمی‌توانست تحمل كند.

بعضی‌ها هم كه اصلا بلدنبودند دعای فرج بخوانند، فقط گریه می‌كردند. با اینكه اصفهان تا قم خیلی نزدیك است ولی بعضی‌هایشان برای اولین بار به جمكران می‌آمدند. اصلا تا به حال تصوری هم از جمكران نداشتند...

امام حسن عسگری : ما حجت خدا بر مردم و مادرم حجت خدا بر ماست
خدای عز وجل :‌ای پیامبر اگر علی نبود تو را نمی افریدم و اگر فاطمه نبود هیچکدامتنان را

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها