0

نگاهی به تولدو زندگی امام زمان (عج)

 
nima1337
nima1337
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 355
محل سکونت : یزد

نگاهی به تولدو زندگی امام زمان (عج)
جمعه 16 مرداد 1388  2:47 PM

 

نگاهی به تولدو زندگی امام زمان (عج)

 

ولادت و زندگی مهدی موعود(عج), از رخدادهای مهم است و ریشه در باور دینی مسلمانان دارد. اعتقاد به تولد, حیات طولانی, ظهور و امامت آن حضرت, مسأله ای است اساسی که نقش سرنوشت ساز و جهت بخشی را به زندگی و رفتاردین باوران, بویژه شیعیان داده است.احادیث فراوانی از پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) از طریق سنّی و شیعه رسیده که بیانگر ویژگیهای شخصی امام زمان(عج) است: از خاندان رسالت, از فرزندان فاطمه(ع), نهمین فرزند امام حسین(ع), دوازدهمین پیشوای شیعیان و...1

 

گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2

 

با وجود این شواهد و قراین, که در درستی آنها تردیدی نیست, هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد.

 

در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم.

 

 

چگونگی ولادت

 

حضرت مهدی(عج), ولادت استثنایی داشته و این,برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست.

 

از این روی ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن, تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.

 

این فراز و نشیبها, تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی, موضعی خاص انتخاب می کردند.

 

پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگری یافت.

 

امام جواد, و امام هادی و امام حسن عسگری(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.

 

از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر می بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی, از آنان سلب گردید.

 

این محاصره و سخت گیری, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4

 

گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن.

 

متوکل عباسی, پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام, به سامراء گسیل داشت.

 

به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5

 

روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود.

 

پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت, گویای این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی, می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.

 

تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.

 

از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع), می افزودند, مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان, راه به جایی نبرد.

 

امام هادی(ع), در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت.

 

داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود, به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.

 

مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شماری می کردند و نگران آینده بودند.

 

امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران می داد:

 

(… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8.

 

به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.

 

با تلاوت مکرر آیه شریفه:

 

 

(یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)9.

 

به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد.

 

از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهی, تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…10

 

اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند11.

 

تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12.

 

امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید, فرمود:

 

 

(زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه13…)

 

ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.

 

بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14

 

 

یاد آوری دو نکته:

1 . ولادت پنهانی

 

معمولاً کسی که دارای فرزند می شود, خویشان, دوستان و همسایگان از آن آگاه می شوند, بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد, این مسأله از کسی پوشیده نمی ماند. چگونه می توان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید و مخالفان, با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند.

 

آیا این مسأله عادی و طبیعی بود, یا اعجاز و خرق عادت؟

 

پاسخ: امام حسن(ع), از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستی می دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد, غافل نبود و اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی را کاملاً می شناخت, از این روی, به گونه ای,مقدمات و پیش زمینه های ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان, بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین, می توان گفت: تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب می کرد تا آن حضرت به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود, ناکام بمانند و چنین هم شد.

 

به همین جهت, شیخ طوسی, ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی و معمولی دانسته و می نویسد:

 

(این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشری, نمونه های فراوان داشته است.15).

 

اشاره دارد, به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع), به دور از چشم نمرودیان16 و ولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.17

 

 

2 . مکان تولد و نگهداری

 

در این باره, چند احتمال وجود دارد:

 

الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زیست.

 

ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر, به مکه فرستاده شد.

 

ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد, او را به مدینه بردند.

 

د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد.

 

برای هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنی است که به نقد و بررسی آنها می پردازیم.

 

 

دلایل احتمال اول

 

1 . برای احتمال اول, دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید:

 

(دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)18.

 

در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم.

 

این گونه روایات, می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, برای عرض تبریک, به خدمت ایشان رسیده اند.

 

به نظر ما, این گونه روایات, دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع), در منزل امام (ع) به دنیا آمده, یاخیر, زیرا امکان دارد, درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی, به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.

 

2 . روایاتی که به عبارات گوناگون, از زبان حکیمه خاتون, نقل شده است, از جمله: دعوت امام حسن(ع), از ایشان در شب ولادت مهدی(ع), برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا19.

 

به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد,زیرا, در برابر این دسته از روایات, روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:

 

(شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد و از ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟

 

ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست.

 

راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.

 

می گوید: شنیده ام20)

 

اصولاً, روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است, اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمی توان برآنها برای اثبات این احتمال, استدلال کرد.

 

3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان, توسط گروهی از اصحاب, در منزل امام حسن عسکری(ع) است.

 

* امام, در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند, می فرماید:

 

 

(… هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم, اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم, أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد(ع).21)

 

پس از من, این پسر, امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک می گردید و دینتان تباه می شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز, نخواهید دید.

 

آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم, و روزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت.

 

* از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع).

 

احمدبن اسحاق می گوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود:

 

 

(… والمسائل التی اردت ان تسأله فاسأل قرة عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل, وردّ علیه بأحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا(ع) فلا نری الغلام بین یدیه.22)

 

پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر, با بهترین شیوه پاسخ داد.

 

سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید.

 

از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم,لکن آن حضرت را ندیدیم.

 

* مردی از شیعیان از اهل فارس می گوید:

 

(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم, بدون این که اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامی که وارد شدم و بر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد.

 

سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی؟

 

عرض کردم: برای خدمت به شما.

 

فرمود: در خانه ما باش.

 

از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزی از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست . ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام(ع) آورد وروی آن پوشیده بود.

 

امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه ای را دیدم زیبا صورت گندمگون و…

 

آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد, وی رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.23)

 

در این نمونه از روایات چند نکته است:

 

1 . اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند, بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهای بعدی, آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع), برای اتمام حجت و این که بعد از ایشان, حضرت مهدی(ع) امام شیعیان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّی که در آن زندگی می کرد و نگهداری می شد, برگرداندند.

 

2 . اگر امام مهدی(ع) در سامرا می زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشتری بیابند.

 

3. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم می شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این, منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن, در سامرا نمی زیسته و اواخر عمر امام حسن(ع), برای تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.

 

 

دلایل احتمال دوم

 

برخی بر این باورند که حضرت مهدی(ع), مدتی پس از ولادت, از سامرا هجرت کرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی می کرد.

 

مسعودی در اثبات الوصیه, از حمیری و او از احمدبن اسحاق نقل می کند که گفت:

 

(دخلت علی ابی محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأة ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق, فقال اما علمتم ان الأرض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فی سنة تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنة الستین, واحضر الصاحب(ع) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکة و…25)

 

بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم.

 

فرمود: چگونه اید در مسأله ای که مردم در آن تردید دارند؟

 

گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید و مولای ما, به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما, آن را پذیرفتند.

 

امام فرمود: آیانمی دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمی ماند. پس از این, امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدی(ع) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوی مکه و حج فرستاد و سفارشهای لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وی واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده [سال 260] خبر داد.

 

از این روایت چندنکته به دست می آید:

 

1 . خبر ولادت حضرت مهدی(ع), به بسیاری از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن, از این مسأله خبردار شده بودند.

 

2 . شیعیان درباره تولد حضرت مهدی(ع) در حیرت و تردیدبودند و بسیاری به واسطه همین مسأله دچار لغزش و انحراف شدند.

 

3. مدتی پس از ولادت, امام مهدی(ع) در سامرا بوده است.

 

4. امام مهدی(ع) برابر این نقل, چهارسالگی و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس, امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است.

 

5 . آن حضرت, به همراهی جدّه خود, به سوی مکه رفته اند و در آن وادی امن, رحل اقامت افکنده اند.

 

مؤید این احتمال, روایاتی است که مکان ومسکن حضرت مهدی(ع) را (ذی طوی), محلی در نزدیکی مکه, دانسته اند.

 

 

دلایل احتمال سوّم و چهارم

 

حضرت مهدی(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد.

 

بر این دو احتمال, می توان روایات و گزارشات تاریخی اقامه کرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

ابی هاشم جعفری می گوید:

 

(قلت لأبی محمد(ع) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی ان اسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه؟ قال: بالمدینة.26)

 

به امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: پرسشی دارم,ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه می دهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم, آیا شما را فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا می توان او را یافت؟

 

فرمود: مدینه.

 

ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع), مهدی (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابی هاشم هم از کسانی نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است, به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده می دانست که زمین خالی از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است, امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت, در مدینه نگهداری می شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمی توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن, یثرب نام داشت, بلکه هر شهری را شامل می شود. در نتیجه, با وجود این احتمال, استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟

 

پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند, ولی برخی دیگر, مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال می توان اقامه کرد.

 

علامه مجلسی می نویسد:

 

(قال بالمدینة ای الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینة, وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنی ان سفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه)26.

 

مقصود امام(ع) از مدینه, همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) می دانست که شخص سؤال کننده, مهدی(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت.

 

برخی گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) برای عهد است و مقصود سامراست. به این معنی که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند, او را می شناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس.

 

علامه مجلسی, در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت, به صراحت اعلام می دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر می کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) می آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست.

 

مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتی است که از امام جواد(ع) رسیده.

 

راوی می گوید از ایشان پرسیدم:

 

(… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی, ثم أطرق ملیّاً, ثم رفع رأسه, ثم قال: انها ستکون حیرة, قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین؟ فسکت, ثم قال: لا این ـ حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه, فقال: الی المدینة, فقلت: ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.27).

 

جانشین شما کیست؟

 

امام (ع) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی]

 

سپس چند لحظه ای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد.

 

گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست.

 

باز از ایشان پرسیدم.

 

در پایان فرمود: مدینه.

 

گفتم کدام مدینه؟

 

فرمود همین مدینه [طیّبه] و آیا غیر از این مدینه ای هست؟

 

قرائن و شواهد تاریخی آن زمان نیز, این احتمال را تأیید می کند.

 

نمونه زیر, بیانگر آن است که شیعیان, امام مهدی را در مدینه طیّبه می جستند. محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانی است که برای تحقیق و بررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند:

 

(وکان من محله فی الشیعة انه کان الوافد عنهم الی المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین ومأتین وأقام بها سنة, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه28).

 

محمد بن حسن, در میان شیعیان, موقعیت ویژه ای داشت. در سال 260 هجری به عنوان تحقیق و بررسی مسأله غیبت امام مهدی(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود, بر وی, روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد]

 

در این نقل تاریخی, هیچ اشاره ای به سامرا نشده, معلوم می شود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان, مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگی می کند, یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است, و یا این که پس از ولادت در سامرا, به مدینه آورده شده, تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد.

 

اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعی دوران کودکی و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترین جا برای این دوران, مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنی هاشم, در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه ای برخوردار بودند و می توانستند از این مولود مسعود, به بهترین وجه محافظت کنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این, با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشأ29) است نیز, سازگاری دارد.

 

از سوی دیگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادی و معمولی, با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع), غیر ممکن بوده و لزومی هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم, پس از ولادت, به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکی را پشت سر نهاده, با اصول امنیتی, بیشتر سازگار است.

 

 

از وفات امام حسن(ع) تا پایان غیبت صغری

 

برهه دوم زندگی امام عصر(ع), از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید.

 

این دوران, که می توان آن را دوران حیرت و محنت30 شیعیان نامید, بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت و آنان, آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو, فرقه ها و نحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت, افکار و اندیشه های متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید می انداختند و شیعیان, به دنبال ملجأ و مرجعی می گشتند31, تا بتوانند در این عرصه خطرناک, در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.

 

این مسأله, به اندازه ای شدت یافته بود که مسعودی می نویسد:

 

(مردم, پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند و هریک, بر باور وعقیده ای بودند.32)

 

از سوی دیگر, دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد, از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی برآمده بود.

 

مجموعه این حوادث, فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان می ساخت و به فرموده امام رضا(ع):

 

 

(… ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی.33)

 

بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن] فتنه فرا گیر و طاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو می افتند.

 

در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع), مسائل و حوادثی پیش آمد که جای بحث و بررسی دارد:

 

 

1. امامت در خردسالی:

 

از آنچه تاکنون آوردیم, روشن شد که امام یازدهم(ع) از آغاز ولادت مهدی(ع) دو وظیفه اساسی و حسّاس را عهده دار شد و از انجام آن نیز به درستی به در آمد.

 

* حمایت و حفاظت از امام زمان(ع) در برابر حکومت خون آشام عباسی.

 

* اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم.

 

حفظ این دو موقف بزرگ, با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسی, بسیار دشوار بود. امام حسن(ع) با تدبیر و تعهدی که داشت, مهدی(ع) را از هرگونه خطر و حادثه ای مصون نگهداشت و در فرصتهای مناسب, به یاران و دوستان ویژه و مطمئن, امامت و جانشینی او را اعلام کرد.

 

پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت, یا امری بود معمولی و عادی؟

 

در باور ما شیعیان, امامت در سنین کم, محذوری ندارد و نمونه های دیگری نیز داشته است.

 

قرآن مجید, به عنوان محکم ترین سند معارف دینی, از افرادی نام می برد که در خردسالی دارای حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی, مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده و نیست:

 

(یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیّباً 34)

 

ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و در کودکی به او دانایی عطا کردیم.

 

درباره نبوت حضرت عیسی(ع) می فرماید:

 

 

(فأشارت الیه قالوا کیف تکلم من کان فی المهد صبیّاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً)35.

 

به فرزند اشاره کردند, پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم.

 

کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است.

 

بنابراین, مسأله امامت در سنّ کودکی, نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان, دربین انبیا نمونه های فراوان داشته و نیز امامان قبل از حضرت: امام جواد و امام هادی(ع) هم درخردسالی عهده دار امامت شده بودند.

 

 

2. نماز بر پیکر پدر:

 

امام حسن(ع) در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزی کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. و به دستور وی, گروهی از سران دولت و گروهی از پزشکان, به منزل امام یازدهم رفتند, تا ضمن مداوای حضرت و کسب وجهه عمومی, اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکی در رابطه با جانشینی و امامت پس از امام حسن(ع) دیدند, آن را گزارش کنند36.

 

تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانی, سال 260 هـ . ق. امام حسن(ع) در شهر سامرا, چشم از گیتی فرو بست و به جوار حق شتافت.

 

شیخ مفید می نویسد:

 

(فلما ذاع خبر وفاته صارت سرّ من رأی ضجة واحدة عطلت الأسواق ورکب بنوهاشم والقواد وسائر الناس الی جنازته فکانت سرّ من رأی یومئذ شبیهاً بالقیامة فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الی ابی عیسی ابن المتوکل یأمره بالصلاة علیه.37)

 

زمانی که خبر وفات امام حسن(ع) پخش گردید, سامرا غرق در عزا شد, بازارها تعطیل گردید, بنی هاشم و مأموران دولت و سایر مردم به سوی خانه امام حرکت کردند. در آن روز, گویی قیامتی بر پا شد… هنگامی که مقدمات غسل و تشییع تمام شد, حاکم عباسی به فرزند متوکل [ابو عیسی] دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.

 

نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن(ع) و غسل و کفن وی, جعفر(برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد, تا بروی نماز بگذارد, ناگهان کودکی از لابه لای جمعیت به جلو آمد و جعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد و خود بروی نماز گزارد38.

 

در این جا دو نکته در خور بحث و بررسی است:

 

1 . آیا غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر پیکر امام معصوم, با دیگر افراد فرق دارد؟

 

2 . بر فرض این که امام مهدی(ع) بر جنازه پدر بزرگوارش, نماز گزارده باشد, چگونه می توان تصور کرد که با وجود مراقبان وجاسوسان خلیفه و کنترل اوضاع, ایشان دستگیر نشد و به آسانی در میان جمعیت ظاهر گردید؟

 

غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر میّت مسلمان, واجب کفایی است و همه مسلمانان وظیفه دارند که به این امور اقدام کنند. سزاوارتر به این امر, خویشان میّت هستند و به نظر بسیاری از فقها, اجازه آنان نیز در این مسأله شرط است39.

 

نسبت به امامان معصوم(ع) روایاتی داریم که: امام معصوم را جز امام معصوم, نباید غسل دهد (وطبعاً نباید نماز بگزارد) در این زمینه کلینی در کافی سه حدیث از امام رضا(ع) نقل کرده که حاصل آنها عبارت است از:

 

(الأمام لایغسله الا الأمام)40.

 

یا امام صادق می فرماید:

 

 

(…فیما اوصانی به ابی(ع) ان قال: یا بنیّ اذا انامت فلا یغسّلنی احد غیرک, فان الأمام لایغسّله الاامام.)41

 

از سفارشهای پدرم [امام باقر(ع)] این بود که فرمود: فرزندم! هنگامی که من از دنیا رفتم, جز تو کسی مرا غسل ندهد; زیرا امام را جز امام غسل نمی دهد.

 

آنچه در این مسأله به ذهن می آید آن است که: آیا این روایات, در پایه ای هستند که اصلی کلی و اعتقادی را به وجود آورند که بتوان به همه امامان معصوم(ع) گسترش داد و آن را پذیرفت, یا خیر؟

 

به نظر ما, در این مسأله اشکالاتی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

 

1 . سه روایتی که کلینی از امام رضا(ع) نقل کرده است, قابل اعتماد نیستند; زیرا در سلسله سند هر سه حدیث, معلی بن محمد بصری قرار دارد که به نظر رجالیّون, (مضطرب الحدیث والمذهب)42 است; از این روی, نمی شود به روایات وی اطمینان پیدا کرد. به همین خاطر, علامه مجلسی, هر سه حدیث را ضعیف دانسته است.43

 

2 . مضمون کلی این روایات, ناسازگاری دارد, با آنچه برای شماری از امامان معصوم(ع) در رابطه باغسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن بر جنازه شریف آنان, رخ داده است.

 

* امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید و امام چهارم(ع) را به اسارت بردند و نبود که بر جنازه پدر نماز بگزارد.

 

* امام رضا(ع) در طوس به شهادت رسید و امام جواد(ع) در مدینه زندگی می کرد و نبود که آن عزیز راغسل دهد و کفن کند و بر جنازه اش نماز بگزارد.

 

* امام موسی کاظم(ع) در بغداد شهید شد و امام رضا(ع) در مدینه بود و نبود که پیکر آن عزیز را غسل دهد و کفن کند و بر آن نماز بگزارد.

 

در این موارد از لحاظ ظاهری حضور امام بعدی و غسل دادن و نماز گزاردن بر پیکر امام پیشین, امکان عادی نداشته است.

 

3 . نکته دیگر آن است که معمولاً خلفای بنی امیه و بنی عباس در برخی از مقاطع تاریخ سلطه همه جانبه داشتند و بر تمام مسائل و حوادث, تسلط خود را گسترده بودند, از آن جمله نمازگزاردن بر جنازه, بویژه جنازه کسانی که دارای موقعیت اجتماعی بودند و از شخصیتهای مذهبی, علمی, سیاسی و… به شمار می آمدند, خود یا نمایندگان آنان نماز می گزاردند. امامان معصوم(ع) نیز اصراری بر مقاومت در برابر آنان نداشتند و به قانون و سنت اجتماعی پایبند بودند. بنابر نقلی هنگامی که امام حسن مجتبی(ع) از دنیا رفت, سعید بن العاص, که امیر و والی مدینه بود, برای نماز بر امام حسن(ع) آماده شد. امام حسین(ع) نیز حضور داشت و به وی فرمود:

 

 

(تقدم فلو لا السنة لما قدّمتک.44)

 

جلو بایست, اگر سنت و روش خلفا این نبود تو را پیش نمی انداختم.

 

یا فرمود:

 

 

(تقدم فلولا ان الأئمة تقدم ما قدمناک)45.

 

جلو بایست که اگر چنان نبود که امرا و پیشوایان در نماز می بایست جلو باشند تو را پیش نمی انداختم.

 

عبارات فوق, حکایت ازآن دارد که امام حسین(ع) بر خلاف میل باطنی, والی مدینه را برای نماز گزاردن بر پیکر برادر, پیش انداخت.

 

درباره نماز گزاردن مروان بن حکم, والی مدینه, بر جنازه ام کلثوم, در زمان امام حسین(ع) نیز نوشته اند که آن حضرت به مروان فرمود:

 

 

(لولا السنّة ما ترکته یصلی علیها)46

 

اگر رعایت قانون و سنت اجتماعی نبود, نمی گذاشتم او بر پیکر ام کثلوم نماز بگزارد.

 

* بر جنازه امام کاظم(ع) سندی بن شاهک نماز گزارد.47

 

* امام رضا(ع) را به دستور مأمون غسل دادندو او بر جنازه آن حضرت نماز گزارد.48

 

* واثق بالله بر پیکر امام جواد(ع) نماز گزارد.49

 

* ابو عیسی, فرزند متوکل, عهده دار نماز بر پیکر امام حسن عسکری شد.50

 

این موارد نشانگر این است که آن چنان نبوده است که غسل بر پیکر امام معصوم و نماز گزاردن بر آن را حتماً باید امام معصوم بر عهده گیرد, بلکه همان گونه که ملاحظه کردید,مواردی بر خلاف آن نقل شده است.

 

البته اگر از ناحیه حکومت, فشار نبود, و آنان مانعی ایجاد نمی کردند و سنتهای اجتماعی اجازه می داد, امام معصوم (ع) را جز امام معصوم غسل نمی داد و بر معصوم, جز معصوم نماز نمی گزارد.

 

شاید مقصود از روایات فوق هم همین باشد.

 

4 . آخرین نکته, آن است که در روایات و کتابهای تاریخی, مواردی آمده: گروهی که معصوم نبوده اند, عهده دار تجهیز و نماز بر بدن امام معصوم شده اند, از جمله: نماز گزاردن بر امام حسین(ع) و دفن آن حضرت و دیگر شهدای کربلا, از سوی قبیله بنی اسد.51

 

یا نقل شده: امام موسی بن جعفر(ع), در آخرین لحظه های عمر شریف, به سندی بن شاهک می فرماید: که یکی از دوستان و موالیان ایشان را (که اهل مدینه بوده و در خانه عباس بن محمد در بغداد می زیسته است) حاضر کند تا امر غسل و کفن وی را به عهده بگیرد.

 

می افزاید:

 

(انا اهل بیت, مهور نسائنا وحج صرورتنا واکفان موتانا من طاهر اموالنا, وعندی کفن, واریدان یتولی غُسلی وجهازی مولای فلان52)

 

ما خانواده ای هستیم که: مهر زنان و پول حج و کفن مردگان ما از مالهای پاک خودمان است. من کفنی آماده دارم و دوست دارم که غسل و تجهیز مرا فلانی, که از یکی از دوستان ماست, انجام دهد.

 

راوی می افزاید: چنین هم شد.

 

از این سخن, استفاده می شود که امام (ع) غسل و سایر مسائل مربوط به میت را منوط به حضور معصوم بعدی ندانسته و این گویای آن است که دیگران هم می توانند آن امور را انجام دهند.

 

بدین سان می یابیم که با بررسی سند و دلالت روایات مربوط به غسل امام معصوم به وسیله امام معصوم و در نظر گرفتن قرائن و شواهد تاریخی که بدان اشاره کردیم, در حدّی نیستند که مبنای اعتقادی غیر قابل تغییری را به وجود آورند. از این روی, کلیت این سخن را, که امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمی دهد و یا جز او بر وی نماز نمی گزارد, نمی توان پذیرفت.

 

از آنچه گفتیم روشن شد, سخن کسانی که اصرار می ورزند بر این که ثابت کنند بر پیکر امام حسن(ع) فرزند شان امام مهدی(ع) نماز گزارده, مبتنی بر مسأله ای ست که تحقیق و تتبع, خلاف آن را ثابت می کند و یا دست کم کلیّت آن را نفی می کند.

 

به گونه ای هم می شود بین دو دیدگاه جمع کرد. (یعنی دیدگاه آنان که می گویند: امام مهدی(ع) بر جنازه امام حسن نماز گزارد و دیدگاه آنان که می گویند: ابو عیسی نماز گزارد) که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکری گزارده شده: در جمع و آشکارا و در خلوت و نهانی.

 

و این نکته را می توان از این روایت استفاده کرد که راوی می گوید:

 

(… فلما صرنا فی الدار اذا نحن بالحسن بن علی(ع) علی نعشه مکفناً فتقدم جعفر بن علی لیصلی علی اخیه, فلما هم بالتکبیر خرج صبی… فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخر یاعمّ فانا احق بالصلاة علی ابی فتأخرجعفروقداربدّوجهه واصفر…53)

 

[ابوالأدیان] می گوید: هنگامی که به خانه امام حسن(ع) رسیدیم وی را در حالی دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکی بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را از جنازه کنار زد و فرمود: ای عمو کنار بایست که من از تو برای نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم.

 

جعفر نیز در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود, کنار رفت.

 

از این روایت استفاده می شود نمازی که امام مهدی(ع) بر بدن امام حسن(ع) خوانده در خانه امام و در میان افراد خاص برگزار شده و نماز ابوعیسی ,در میان جمع و نماز رسمی بوده است.

 

از این جا روشن می شود که اگر بپذیریم, امام مهدی(ع) بر پیکر پدر بزگوارش نماز گزارده و دستگیر نشده, به این جهت بوده که این حضور به گونه ای انجام گرفته که جز خویشان و یاران و دوستان خاص, کس دیگری در آن جمع حضور نداشته است. امام زمان(ع) در میان این عده ظاهر شده و مراسم نماز انجام گرفته و ایشان صحنه را ترک کرده است.

 

این مسأله, جنبه عادی و معمولی داشته, نه اعجاز و غیر عادی.

 

البته این, در فرضی است که اصل حضور امام را در سامرا, به هنگام در گذشت امام حسن(ع), بپذیریم و اثبات کنیم, اما اگر این مسأله را نتوانستیم به اثبات برسانیم و یا دست کم در ادله آن احتمال خلاف دادیم, نیازی به این مباحث نیست.

 

 

آغاز غیبت و داستان سرداب؟

 

پس از در گذشت و یا شهادت امام حسن(ع), مأموران خلیفه عباسی حرکت گسترده ای را آغاز کردند و به جست و جوی فرزند و جانشین آن حضرت پرداختند54. در هر جا که احتمال وجود امام زمان(ع) را می دادند, حضور می یافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن(ع) و اذیت و آزار بنی هاشم, دستگیری و قتل فرزند امام حسن(ع) بود. این پیگیری خطری بزرگ برای آینده امامت بود, که با قدرت و حکمت پروردگار مهدی(ع) از نظرها پنهان گردید و از خطرها به دور ماند.

 

در آغاز غیبت, میان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:

 

1 . گروهی مانند شیخ مفید(ره) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع) به شمار آورده اند55; زیرا از همان سالهای آغازین ولادت, آن حضرت غیبت نسبی داشت و شماری اندک از یاران, وی را مشاهده کردند.

 

بنابراین نظر, دوره غیبت صغرا تقریباً 74 سال می شود, یعنی از آغاز ولادت, تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.

 

2 . برخی بر آنند که غیبت صغرا, از سال 260 هـ . ق. یعنی سال درگذشت امام حسن(ع) آغاز شد و این مدت, تا شروع غیبت کبرا, دوران آمادگی شیعیان و اُنس آنان به جدایی از امام زمان(ع) نام گرفت. این دوران تقریباً هفتاد ساله, غیبت همه جانبه نبود. سفیرانی رابط بین امام ومردم بودند و مردم با واسطه, پرسشهای دینی و دنیایی خود را از آن حضرت دریافت می کردند.

 

3 . گروهی آغاز غیبت امام(ع) رااز زمانی می دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا, هجوم آوردند, تا وی را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام, در سرداب و همان جا, از دیده ها پنهان شد و تاکنون, در آن جا, بدون آب و غذا زندگی می کند و روزی از آن جا ظهور خواهد کرد.

 

این داستان چنان شهرت یافته که وی را (صاحب سرداب) لقب داده اند56.

 

در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعی و کتابهای امامیه, هیچ نامی از (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته های خود بر این نظر اصرار می ورزند ومتأسفانه این مسأله دستاویز حمله نا آگاهانه برخی از آنان به تشیع گردیده است57. پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب, امام خودرا می جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند; از این روی, تهمتهایی به شیعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شیعی را در این زمینه به خود نداده اند.

 

البته داستان حمله مأموران معتضد عباسی به منزل امام(ع) و برخورد آنان با آب فراوان و دیدن فردی که در گوشه ای نشسته و عبادت می کند و سپس هجوم به طرف وی و ناکام شدن آنان از دستگیری وی, در برخی از منابع شیعی آمده است, اما در این نقل, بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولاً, از (سرداب) نامی برده نشده است ثانیاً, حمله دیگری که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزی را که اهل سنت می گویند, ثابت می کند زیرا بنابراین نقل, امام(ع) آن محلّ را ترک کرد و از پیش چشم مأموران گریخت و در نتیجه, در سرداب نیست58.

 

منشأ خرده گیریهای نا آگاهانه برخی به شیعه, در این زمینه, آن است که شیعیان به بخشی از حرم عسکریین در سامرا, یعنی (سرداب) احترام و توجه خاصی دارند و آن را زیارت می کنند. خاطره های امامان خویش را گرامی می دارند و آن مکان را مورد عنایت قرار می دهند. و این نه به خاطر آن استکه امام زمان(ع) در ین جا مسکن گزیده است و زندگی می کند, بلکه از آن جهت که زمانی مرکز عبادت و سکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.

 

وما حب الدیار شقفن قلبی

 

ولکن حبّ من سکن الدیار

 

گذشته از این, بر اساس احادیث فراوانی که در منابع شیعی وجود دارد, شیعیان بر این باورند که امام زمان(ع) در میان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شرکت می جوید و مانند یوسف که برادرانش را می شناخت وآنان وی را نمی شناختند, دوستان خویش را می شناسد و…59 بنابراین, داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب سامرا و زندگی کردن حضرت در آن مکان, بهتان و دروغی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه, چنین باوری نداشته و ندارند.

 

 

دوره غیبت کبرا

 

سومین بخش از زندگی امام زمان را دوران غیبت کبرا تشکیل می دهد. پس از آن که شیعه با مسأله غیبت امام عصر(ع) مأنوس شد و زمینه غیبت دراز مدت فراهم آمد, امام(ع) از نظرها ناپدید شد و دوران فراغ ظاهری شیعیان از امام(ع) آغاز گشت. ابتدای این بخش از زندگی حضرت, با فوت آخرین سفیر از سفرای چهارگانه حضرت شروع شد و پایان آن راکسی جز پروردگار آگاه نیست.

 

در این قسمت از زندگی حضرت مهدی(ع) نیز, نکاتی است که به آن اشاره می کنیم: از آن جا که تجربه طولانی امامت در پیش روی بود و بیم آن می رفت که حضور عادی امام در میان مردم, به شهادت وی بانجامد و در نتیجه امامت و رهبری, که رمز تحرک و حیات شیعه است, در اهدافش ناکام بماند, این غیبت طولانی آغاز شد, تا امام زمان(ع) به عنوان محور و مصدر اول باقی بماند و روزی به رهبری او, دین حق, جهان گستر و فراگیر گردد. به این علت و علتهای دیگری که در فلسفه غیبت نهفته است60, حجت خدا در پشت پرده غیبت قرار گرفت وخورشید گونه از پس ابرها, نور افشانی خواهد کرد.61

 

 

راز طول عمر

 

پرسشی که از دیر باز در این باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است62 و در این زمان نیز گاهی رخ می نماید, این است که راز عمر طولانی آن حضرت چیست؟ آیا این امر در راستای قوانین طبیعی عالم است, یا جنبه غیبی و اعجازی دارد؟

 

آیا امکان دارد از نظر ظاهری, فردی در این عالم, عمری طولانی را سپری کند و شاداب و با طراوت باقی بماند؟ اصولاً چه می شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانی ظهورش به دنیا می آمد و در همان زمان, سیاست خود را به انجام می رسایند.

 

برای رسیدن به پاسخ این پرسش, توجه به چند اصل کلی لازم است:

 

1 . طول عمر, از شاخه های مسأله عمومی تری به نام (حیات) است. حقیقت و ماهیّت حیات, هنوز بر بشر مجهول است و شاید بشر, هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمی شناسد و از ویژگیهای آن, آگاهی کامل و همه جانبه ندارد, چگونه می خواهد مسأله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیده تردید به آن بنگرد؟

 

2 . اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونی طبیعی بشناسیم که بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نیستی را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگی و مرگ می رساند, باز معنایش آن نیست که این پدیده, قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس, دانش بشری, گامهای مؤثری درباره درمان پیری برداشته و هنوز هم براین مهم پای می فشرد و رشته های تخصصی برای این مسأله به وجود آورده است.

 

در اواخر قرن نوزدهم, براثر پیشرفتهای علمی, امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور, این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد63.

 

در مجموع, دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری, موفقیتهای چشمگیری به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیری تجربه های جدیدی کشف کرده و ارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری و فرسودگی ارائه داده است.

 

در پرتو آنچه اشارت شد,می توان گفت: درباره عمر طولانی مهدی موعود(ع) هیچ گونه شگفتی باقی نمی ماند و امکان علمی و نظری آن, جای تردید ندارد او, با دانش خدادادی, بر اسرار خوراکیها, آگاهی دارد و بعدی ندارد که با استفاده از روشهای طبیعی و علمی, بتواند مدتی دراز در این دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری, در وی پدیدار نگردد.

 

3 . اصولاً, وجود استثناها در هرامری, ازجمله امور طبیعی این عالم, مسأله ای ست روشن و انکار ناپذیر. گیاهان, درختان, جاندارانی که در دامن طبیعت پرورده می شوند واز سابقه کهن و زیستی طولانی برخوردارند, کم نیستند. چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم, برای نگهداری یک انسان و حجت خدا, به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت, دربرابرش انعطاف پذیری دارند واو برآنها تفوق و برتری. این امری است ممکن, گرچه عادی و معمولی نباشد.به گفته علامه طباطبائی:

 

(نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت [می توان پذیرفت]. البته خرق عادت, غیر از محال است و از راه علم, هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می کنند, تنها همانها هستند که ماآنها رادیده ایم و می شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم, یا نفهمیده ایم, وجود ندارد; از این روی, ممکن است در فردی و یا افرادی از بشر, اسباب و عواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی, هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.64)

 

4 . از دیدگاه تاریخی, معمّرین و دراز عمران فراوانی با نام و نشان بوده اند که هر یک چند برابر افراد معمولی زمان خویش, زیسته اند. روشن ترین و در عین حال, مستند ترین آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصریح می کند که 950 سال فقط پیامبر بوده است65 و حتماً عمر وی بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز, مصداقی دیگر از این اصل کلی است.66

 

با توجه به این نمونه هاست که می توان برخورداری حجت خدا را از عمری طولانی پذیرفت و دلیل امکان آن را وجود انسانهای دراز عمر در تاریخ دانست که تا هزاران سال گفته شده است.67

 

5. از همه اینها گذشته, اگر از زاویه ایمان به غیب, به این پدیده بنگریم, پاسخ همه اعتراضها و اشکالها داده می شود و نیازی به فلسفه بافی و ارائه شواهد دیگر نیست.

 

تأثیرگذاری علل و عوامل طبیعی, به دست خداوند است: (لامؤثر فی الوجود إلاّ الله).

 

و اوست که اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا و ذخیره عالم آفرینش ناتوان است.

 

کریمی که جهان پاینده دارد

 

تواند حجتی را زنده دارد

 

به گفته شیخ طوسی:

 

(براساس آیه شریفه: (یمحوالله مایشاء ویثبت وعنده ام الکتاب) هر آنی که مصلحت در تأخیر, تا زمان دیگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت می یابد و این امر, تاآخرین زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست کسی است که مفاتیح غیب و ام الکتاب در نزداوست.68)

 

پروردگاری که درباره حضرت یونس پیامبر, به هنگامی که در شکم ماهی قرار داشت , می فرماید:

 

(ولولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون)69.

 

پس اگر نه از تسبیح گویان می بود, تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.

 

می تواند براساس قدرت و مشیت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در این عالم آماده سازد و او را تا روز معیّن و معلومی نگه دارد. بر اساس این اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاکم بر قوانین طبیعی در این عالم است و نمونه های فراوان دارد:

 

* دریا برای موسی شکافته می شود70.

 

* آتش برابراهیم سردوسلامت می گردد71.

 

* در مورد حضرت عیسی, کار بر رومیان مشتبه می گردد و می پندارند که وی را دستگیر کردند که چنان نبوده است72.

 

* پیامبر اسلام(ص) از میان حلقه محاصره قریشیان که ساعتها در کمین او بوده اند, بیرون می رود73.

 

هر یک از این موارد و نمونه های دیگر, نشانگر تعطیل شدن یکی از قانونهای طبیعی است که به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسداری از حجت خدا در مدتی طولانی نیز, از مصادیق همین اصل کلی و باور ایمانی است.

 

بنابراین طول عمر آن حضرت استبعادی ندارد و با دلایل طبیعی و مادی و غیبی و معنوی قابل پذیرش و اثبات است.

 

اما این که چرا آن حضرت, در ظرف زمانی ظهور, به دنیا نیامد و ایفای نقش نکرد.

 

اولاً, در باور ما مسلمانان, بویژه شیعیان, زمین, هیچ گاه خالی از حجت نیست, چه آشکار و چه پنهان74. همواره باید آسیای وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنیا نیامده بود و بعد قدم به دنیا می گذاشت, در این فترت, زمین بی حجت و امام می ماند و این با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نیست75.

 

ثانیاً, شخصی که می خواهد دنیا را متحول سازد و دست به اصلاحی همه جانبه و فراگیر بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشکال و انواع آن, بر چیند, تمدّن بشری را که بر اساس زر و زورو تزویر بنا گردیده ویران سازد و تمدنی همه جانبه و براساس ارزشهای الهی و معنوی ایجاد کند, باید دارای عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پیشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بیندوزد, تا بتواند حرکتی اساسی و بنیادی را آغاز و رهبری کند و موانع را از سر راه بشر بردارد.

 

این امر ممکن نیست مگر از کسی که طلوع و غروب تمدنها را دیده و با کوله باری از تجربه و شناخت به میدان آمده باشد.

 

بدین سان, امام زمان(ع) در دوران طولانی غیبت, راههای ایجاد جامعه صالح را در مقایسه با دنیای فاسد, پایه گذاری می کند و با آگاهی و اقتدار و در زمانی مناسب به اذن خدا, ظهور می کند و بر همه تاکتیکها ور روشهای دنیای بشری محیط است و راه مقابله با آن را به درستی می شناسد و این مسأله, در دوران طولانی امامت و غیبت, تا ظهور, برای آن حضرت, ممکن می گردد. غیبت و طول عمر, باعث می شود که آن رهبر ذخیره شده, به گونه ای نیکوتر و فراگیرتر رهبری خویش را آغاز کند.

 

لازمه انقلابی آن چنان بزرگ و عمیق, موقعیت روحی ویژه ای است که رهبر مکتبی از آن باید برخوردار باشد. مقدار توانایی روحی, بستگی دارد به نشیب و فرازها و دگرگونیهایی که آن رهبر به خود دیده است. مهدی(ع), در دل تاریخ فرو رفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده, با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است, توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.

 

 

مکان و مسکن76

 

از مسائلی که درباره زندگی امام زمان(ع), مورد بحث گفت و گوست, مکان و محل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت, در مکان خاصّی سکونت دارد, یا نه؟ اگر در مکان ویژه ای است آن مکان کجاست؟ اگر مسکن خاصی ندارد, پس چگونه زندگی می کند و شناخته نمی شود؟ روایات و اخباری که در این زمینه است گوناگون و گاه, مخالف یکدیگرند. پیش از بررسی این احادیث, یادآوری یک نکته ضروری است:

 

آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت(ع), غیبت شخصی است, یا غیبت عنوانی؟ به عبارت دیگر, آیا آن حضرت, به گونه ای زندگی می کند که هیچ گاه بامردم در تماس نیست و امکان ندارد کسی مکان ایشان را پیدا کند؟ یا این که آن حضرت با مردم در حشر و نشر است, با آنان زندگی می کند ومعاشرت دارد, لکن به گونه ناشناس. او, مردم را می شناسد, ولی مردم ایشان را نمی شناسند. در عین حال, مکانی را برای سکونت برگزیده است. بحث از مکان و مسکن آن حضرت, در هر دو فرض قابل بررسی است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:

 

1 . برخی از آنها محل خاصی را تعیین نمی کند و جایگاه حضرت را در بیابانها و کوهها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی(ع), به پسر مهزیار می فرماید:

 

 

(یابن المازیار ابی ابو محمد عهد الی… وامرنی ان لا أسکن من الجبال الاوعرها ومن البلاد الا عفرها و…)77

 

فرزند مهزیار! پدرم امام حسن(ع), از من پیمان گرفت… و فرمان داد که برای سکونت کوههای سخت و سرزمینهای خشک و دور دست را برگزینم.

 

این بخش از روایات, گویای آن است که حضرت از حوزه دسترسی مردم به دور است و به سختی و دشواری زندگی می کند وکسی از محلّ سکونت وی آگاه نیست. این که درکدام منطقه و کدام سرزمین است, مشخّص نیست.

 

2 . دسته دوّم روایاتی است که منطقه خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت, نام می برند و محدوده آن را نیز تعیین می کنند.

 

* مدینه و پیرامون آن: ابی بصیر می گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:

 

 

(لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة ولا بد فی عزلته من قوة وما بثلاثین من وحشة, ونعم المنزل طیّبةً.)78

 

صاحب الزمان(ع) را عزلت و غیبتی است که در آن, غیبت, نیرومند است به سی نفری که با حضرت هستند و وحشت و تنهایی را از وی دور می کنند.[و به قوت وی می افزایند] وخوب جایگاهی است [مدینه] طیبه.

 

از ظاهر روایت استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره, منزل دارد و افرادی هم همواره با ایشان هستند, به صورت ناشناس. البته این مسأله با غیبت عنوانی سازگارتر است, تا غیبت شخصی. امام(ع) مانند سایر مردم زندگی می کند, لکن کسی او را نمی شناسد و افراد خاصی بااو در ارتباط هستند. ولی جمله: (سی نفر با حضرت هستند) با فلسفه غیبت ناسازگار است; چه این که از این چند نفر, اگر کوچک ترین سخنی در رابطه با مکان ومنزل حضرت شنیده شود, به تدریج, آن راز معلوم می گردد و فلسفه غیبت از بین می رود. روایت دیگری است که مکان حضرت را کوه (رضوی) در اطراف مدینه, نام می برد.عبدالأعلی آل سام می گوید:

 

(با امام صادق(ع) از مدینه خارج شدیم, به روحاء [اطراف مدینه] که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهی دوخت و مدت زمانی ادامه داد…. و فرمود: این کوه (رضوی) نام دارد. خوب پناهگاهی است برای خائف [امام زمان] در غیـبت صغرا و کبرا.79)

 

صاحب مراصد الأطلاع, می نویسد:

 

(رضوی, کوهی است بین مکه و مدینه, در نزدیکی ینبع, دارای آب فراوان و درختان زیاد. کیسانیه می پندارند که محمد حنفیه, در آن جا زنده و مقیم است.80)

 

رجالی معاصر علامه شوشتری نیز می گوید در نصوص معتبره رسیده است که جایگاه حضرت, در غیبت صغری و کبری کوه (رضوی) است . و اما این که (کیسانیه) کوه رضوی را مقر محمد حنفیه می دانند, لازمه اش این نیست که جایگاه حضرت مهدی(ع) نباشد, چون (کیسانیه) اخباری که از پیغمبر(ص) شنیده بودند و به تواتر ثابت شده بود که مهدی(ع) غیبتی دارد, آن را بر محمد حنفیه تطبیق کردند و گفتند مکان او در کوه رضوی است. اصولاً, هر انحراف و شبهه ای منشأش, مطلب حقی است که مورد سوء استفاده قرار می گیرد.81

 

* مکه و پیرامون آن: از برخی روایات, استفاده می شود که آن حضرت در مکانی به نام: (ذی طوی) پیرامون مکه زندگی می کند و از همان جا نیز همراه یارانش قیام خواهد کرد, از آن جمله: امام باقر(ع) می فرماید:

 

 

(یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض الشعاب اومأ بیده الی ناحیة ذی طوی…82)

 

امام زمان(ع) را غیبتی است در بعضی از درّه ها و اشاره کرد به منطقه (ذی طوی).

 

در ادامه این روایت و روایات دیگر, محل ظهور و خروج آن حضرت و مرکز تجمع یاران و دوستان وی نیز, همین منطقه یاد شده است.83

 

3 . دسته سوم اخباری است که مانند دسته اول, جایگاه خاصی را نام نمی برد, ولی از وی به عنوان فردی که با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگی می کند, نام برده است.

 

امام صادق می فرماید:

 

 

(ان فی صاحب هذا الأمر لشبهاً من یوسف الی ان قال فما تنکر هذه الأمة ان یکون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب الأمر یتردد بینهم یمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم ولا یعرفونه حتی یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته انک لأنت یوسف؟ قال: انا یوسف)84.

 

صاحب الأمر(ع) شباهتی نیز به یوسف پیامبر(ع) دارد…جای انکار نیست که خداوند با حجت خود, همان کاری را انجام دهد که با یوسف داد. صاحب الزمان(ع), آن مظلوم حق از دست داده, در میان مردم رفت و آمد می کند در بازار قدم می نهد و گاهی بر فرش منزلهای دوستان می نشیند, لکن او را نمی شناسند تا زمانی که خداوند به وی اذن دهد تا وی خودرا معرفی کند, آن گونه که یوسف(ع) را اجازه داد هنگامی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: آری, من یوسفم.

 

این روایت, صراحت در این معنی داردکه غیبت حضرت حجت(ع), غیبتی است عنوانی. در میان جمع و جامعه است, با مردم حشر و نشر دارد, زندگی طبیعی و معمولی را می گذراند, در مراسم مذهبی و مناسک حج شرکت می جوید, ولی ناشناخته است و این امری است که سابقه داشته و دارد. فردی سالها در محلّی زندگی می کند و با مردم نشست و برخاست و رفت و آمد دارد, لکن او را به گونه ای می شناسند که در واقع آن نیست و هیچ مشکلی هم به وجود نمی آید.

 

این سه دسته از روایات را چگونه می توان پذیرفت و آیا راه جمعی بین آنها هم هست یا نه؟ به نظر می رسد, اصل اولی که با عقل و عرف سازگار است, زندگی به شیوه عادی و معمولی است; زیرا این گونه زندگی, حساسیت برانگیز نیست و برای حضرت نیز, آسان تر و طبیعی تر است. البته این منافات ندارد که آن حضرت در بیشتر وقتها, و یا در روزگار ویژه, در مکه و مدینه حضور داشته باشد.

 

طبیعی است که گاهی شرایطی پیش آید که زندگی معمولی خطر آفرین شود و با فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت, عزلت و دوری گزیدن از جامعه ضروری می نماید و شاید دستور امام حسن(ع) به فرزندش که کوهها و بیابانها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن مواردی باشد که نیاز به این شکل زندگی کردن پیش آید.

 

بنابراین, بین این سه دسته از روایات, تضاد و تنافی نیست و نام بردن مکانی خاص, با زندگی به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوهها و مکانهای دست نیافتنی در حال ضرورت و نیاز نیز, امری است طبیعی و موافق با اصل تقیه.

 

 

زن و فرزند

 

محور دیگری که پیرامون زندگی شخصی و کیفیت معیشت امام عصر(ع) نیاز به بررسی دارد, مسأله زن و فرزند آن حضرت است آیا با توجه به فلسفه غیبت و این که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگی می کند و کسی ازمکان وی آگاه نیست, ازدواج و داشتن فرزند, با این مسأله سازگار است؟

 

منابعی که در اختیار است, یا اشکال سندی دارند و یا ابهام دلالی ونظر قاطعی را ارائه نمی دهند. در این جا, سه احتمال وجود دارد:

 

1. اساساً حضرت مهدی(ع) ازدواج نکرده است.

 

2. ازدواج انجام گرفته, ولی اولاد ندارد.

 

3. ازدواج کرده و دارای فرزندانی نیز هست.

 

اگراحتمال اول را بپذیریم, لازمه اش این است که امام معصوم(ع) یکی از سنّتهای مهم اسلامی را ترک کرده باشد واین با شأن امام سازگار نیست. اما از طرفی دیگر چون مسأله غیبت, اهمّ است و ازدواج مهم, ترک ازدواج, با توجه به آن امر مهم تر, اشکالی را ایجاد نمی کند و گاهی برای مصلحت بالاتر, لازم وواجب نیز هست.

 

اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد, جمع می کند بین انجام سنت اسلامی و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقی است که اگر قرار باشد, آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزیند, یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانی است که بر این امر دلیلی نداریم, یا این که بگوییم مدتی با حضرت زندگی کرده و از دنیا رفته است که در این صورت, حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن, تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه می دهد.

 

احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانی دارند و…

 

این مسأله, افزون بر آن که دلیل محکمی ندارد, اشکال اساسی آن این است که این همه اولاد و اعقاب, بالاخره روزی در جست و جوی اصل خویش می افتند و همین کنجکاوی و جست و جو, مسأله را به جایی باریک می کشاند که با فلسفه غیبت حضرت, نمی سازد.

 

البته برخی خواسته اند از روایات و بعضی از ادعیه, بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره ای به ادله آنان می کنیم:

 

1. مفضل بن عمر گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:

 

 

(ان لصاحب هذا الأمر غیبتین احدهما تطول حتی یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتی لایبقی علی امره من اصحابه الانفر یسیر ولایطلع علی موضعه احد من ولده ولاغیره الاالمولی الذی یلی امره).85

 

صاحب الزمان(ع) را دو غیبت است: یکی از آن دو, به اندازه ای طولانی شود که بعضی گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخی گویند کشته شده است و بعضی نیز بر این باور باشند که جز اندکی از یاران بر امامت وی ماندگار نماندند و کسی هم از مکان و جایگاه زندگی آن حضرت, آگاه نیست نه از فرزندان و نه دیگری, جز آن کسی که امور وی را پی می گیرد.

 

استدلال برای اثبات زن و فرزند برای حضرت, به جمله اخیر روایت است: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولده…) اما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:

 

الف. این روایت را نعمانی در کتاب غیبت خود, نقل کرده و به جای کلمه (ولد) کلمه (ولی) آورده است, به این شکل: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولی ولاغیره)86 بنابراین, اعتمادی بر آن روایت, با توجه به این نقل نیست. دست کم, با وجود این احتمال, استدلال تمام نیست.

 

ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان(ع) دارای زن و فرزند است و از این جهت, اجمال دارد. شاید به فرزندانی که بعداً در آستانه ظهور و یا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.

 

ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنی اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم می داشت, از جایگاه و سرّ غیبت او, آگاه نمی شدند87. با این احتمال نیز, استدلال به روایت برای اثبات اولاد برای امام زمان(ع), ناتمام است.

 

2 . دلیل دیگر بر اثبات فرزند برای حضرت, روایتی است که ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است:

 

(... اللهم اعطه فی نفسه واهله وولده وذریّته وجمیع رعیّته ما تقرّ به عینه وتسرّ به نفسه…88)

 

الها! مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان(ع) را در او وخانواده و فرزندان و ذریّه و تمام پیروانش فراهم فرما.

 

به این روایت هم نمی توان استدلال کرد, چون:

 

الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.

 

ب . به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.

 

3 . روایت دیگری نیز ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود:

 

 

(اللهم صل علی ولاة عهده والأئمة من ولده)89.

 

این روایت, بنا بر تصریح ابن طاووس, متن دیگری دارد به این شکل:

 

(اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من بعده)90.

 

بنابراین, روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است, یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.

 

4 . امام صادق می فرماید:

 

 

(… کأنی اری نزول القائم فی مسجد السهله بأهله وعیاله.91)

 

این روایت نیز گذشته از ضعف سند, دلالتی بر اثبات فرزند برای امام زمان(ع) پیش از ظهور ندارد. بنابراین, این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم, در حدی نیستند که وجود زن و فرزند را برای امام زمان(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر, روایاتی داریم که با صراحت, وجود فرزند را از آن حضرت نفی می کند از آن جمله: مسعودی نقل می کند: علی بن حمزه, ابن سراج و ابن ابی سعید مکاری بر امام رضا(ع) وارد شدند, علی بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامی از دنیا نمی رود, تا فرزندش را ببیند؟

 

امام رضا فرمود:

 

(آیا در این حدیث, روایت کرده اید: مگر قائم)92.

 

برخی خواسته اند با تمسک به داستان (جزیره خضراء) بگویند که امام عصر(ع), فرزندانی دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وی, جامعه نمونه و تمام اعیار اسلامی را تشکیل داده اند93.

 

لکن با بررسیهای گسترده ای که انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه ای بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. 94

 

علامه مجلسی این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده و می نویسد:

 

(چون در کتابهای معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلی جداگانه آوردم)95.

 

شیخ آقا بزرگ تهرانی این داستان را داستانی تخیلی و رمانتیک شمرده است.96

 

افزون بر این, داستان به گونه ای است که نمی توان آن را پذیرفت:

 

تناقضات فراوان, سخنان بی اساس و… در سلسله سند آن, افراد ناشناخته ای وجود دارند که نمی توان بر آنان اعتماد کرد97. بنابراین, از این راه نمی توان زن و اولادی برای حضرت مهدی(ع) ثابت کرد.

 

 

سرانجام

 

پرسشی در این جا مطرح می شود که حضرت مهدی(ع) چه مدت پس از ظهور زندگی می کند و چگونه از دنیا می رود.

 

آنچه مسلّم است, مدت حکومت و حاکمیت مهدی(ع), باید به اندازه ای باشد که پایه های ظلم و ستمگری ویران گردد و بر جای آن بنیاد عدل و داد استوار گردد بدون تردید, این مسأله اساسی, زمان می طلبد و فرصت می خواهد. کاری است کارستان و بنا نیست که همه امور را آن حضرت براساس معجزه و روش غیر عادی به پیش ببرد, بنابراین عقل و شواهد دیگری اقتضا می کند که آن حضرت مدتی طولانی حیات داشته باشد تا بتواند در این دنیای گسترده, تحولی همه جانبه و فراگیر, ایجاد کند و جهان را به اسلام و ارزشهای اسلامی آشنا سازد.

 

اما این مدت چه اندازه به طول می انجام, خیلی روشن نیست, روایات وارده از طریق عامه و خاصه, گوناگون است:

 

پنج, بیست, سی و چهل سال, در منابع اهل سنت98.

 

نوزده, بیست, سیصد و نه سال, درمنابع شیعی99.

 

اما این که چگونه از این جهان خواهد رفت, به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی؟ اختلافهایی در روایات به چشم می خورد.

 

برخی از روایات می گویند که آن حضرت مدتی حکومت خواهد کرد سپس وفات می کند و مسلمانان بر او نماز می گذارند.100

 

از بعضی از روایات استفاده می شود که مرگ آن حضرت طبیعی نخواهد بود و به دست جنایتکاران, با مشخصاتی که برای آنان درروایات ذکر شده, به شهادت می رسد101.

 

بررسی و قضاوت در این امر مبتنی بر دو مسأله است:

 

1. آیا همه امامان معصوم(ع) شهید می شوند, یا امکان دارد که به مرگ طبیعی از دنیا بروند. در فرض اول, دلیل و مستند آن چیست؟

 

2 . اگر در سایر ائمه(ع) پذیرفتیم که همه به شهادت رسیده اند, نسبت به امام زمان(ع) چه خواهد شد؟ اجل طبیعی یا شهادت؟

 

بدون تردید, امامان معصوم(ع) تا زمان امام عصر(ع), همگی معاصر با سردمداران پلید و حاکمان قسی القلب و خون آشامی بوده اند, آسایش و آرامش نداشته اند.

 

اما آیا همه آن بزرگواران, به شهادت رسیده اند, یا خیر, برخی از آنان به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند, بین علمای شیعی نزدیک به زمان معصوم, اختلاف است:

 

شیخ صدوق بر این باور است:

 

(همه معصومین(ع), به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته اند… کسی که چنین عقیده نداشته باشد از ما نیست.)102

 

شیخ مفید, درجواب صدوق می نویسد:

 

(فاما ما ذکره ابوجعفر, رضی اللّه عنه, من مضی نبینا والأئمة(ع) بالسّم والقتل فمنه ثابت ومنه مالم یثبت والمقطوع به ان امیرالمؤمنین(ع) الحسن(ع) والحسین(ع) خرجوا من الدنیا بالقتل ولم یمت احدهم حتف انفه وممن مضی بعدهم مسموماً موسی بن جعفر(ع) ویقوی فی النفس امرالرضا(ع) وان کان فیه شک, فلا طریق الی الحکم فیمن عداهم بانهم سموا اواغتیلوا اوقتلوا صبراً, فالخبر بذلک یجری مجری الأرجاف ولیس بتیقنه سبیل)103.

 

آنچه را که شیخ صدوق در رابطه با درگذشت پیامبر(ص) وامامان معصوم(ع) به ستم و قتل گفته, برخی از آنها ثابت است و برخی مشکوک. اما شهادت امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین(ع) به قتل حتمی و قطعی است. پس از ایشان, مسمومیّت و شهادت موسی بن جعفر(ع) نیزقطعی و مسلم است. درباره امام رضا(ع) نیز قول قوی مسمومیت و شهادت ایشان است, گرچه جای تردید هست. اما در دیگر ائمه(ع) راهی برای اثبات این که آنان به وسیله ستم یا ترور و یا قتل صبر, به شهادت رسیده اند, در دست نیست.

 

آنچه از راه احساسات گفته می شود, یقین آور نخواهد بود.

 

علامه مجلسی پس از آن که روایات را زیر عنوان: (انّهم علیهم السلام لایموتون الا بالشهادة) می آورد, نظر شیخ مفید را مورد نقد و بررسی قرار می دهد و می نویسد:

 

(با توجه به اخبار فراوانی که مبنی بر شهادت ائمه(ع) در دست است و نیز نمونه های خاصی که در برخی از آنان وجود دارد, نمی توان آن را نفی کرد. البته غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین و موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا(ع) که دلیل قطعی بر شهادت آنان دادیم در دیگر ائمه(ع) چنین دلیل قطعی نداریم, اما دلیل برنفی هم نداریم و قرائن و و شواهد تاریخی مؤید شهادت آنان نیز هست. شاید مقصود شیخ مفید هم نفی قطع و تواتراست, نه ردّ و نفی اصل مسأله.104)

 

بزرگانی که به شهادت همه امامان معصوم(ع), به دست جنایتکاران قائل هستند دلایلی دارند,از جمله:امام رضا می فرماید:

 

 

(ما منا الامقتول)105.

 

یا امام حسن مجتبی(ع) می فرماید:

 

 

(والله لقد عهد الینا رسول اللّه(ص) ان هذا الأمر علیکم اثنا عشر اماماً من ولد علی وفاطمة, مامنا الامسموم او مقتول)106.

 

به خدا سوگند, پیامبر(ص) به ما این عهد و وعده را داد که امر امامت را دوازده تن از فرزندان علی و فاطمه(ع) به دست خواهند گرفت و هر یک از آنان, مسموم یا مقتول خواهند شد.

 

قائلین به شهادت ائمه, اصل کلی رااز این روایات استفاده کرده اند و بر این نظرند که ساختار بدنی پیامبر(ص) و امامان(ع) به گونه ای است که زمینه و ظرفیت حیات و عمر طولانی را دارند, مگر عارضه و حادثه ای از خارج بر آنان تحمیل شود107.

 

ولی برخی از بزرگان کلیت این احادیث : (مامنا الامسموم او مقتول) را نپذیرفته اند.

 

طبرسی می نویسد:

 

(بسیاری از اصحاب ما, بر این باورند که امام حسن عسگری(ع) و سایر ائمه(ع) با شهادت از دنیا رفته اند و بر این معنی به روایتی از امام صادق(ع) استدلال کرده اند که: (ما منا الامقتول او شهید) والله اعلم بحقیقة ذلک).108

 

جمله اخیر ایشان گویای این معنی است که شهادت همه ائمه(ع) در نظر ایشان قطعی و مسلّم نبوده است.

 

با توجه به نکات یاد شده روشن شد که اگر نظر شیخ صدوق را بپذیریم و به روایات (مامنا الامسموم او مقتول) پایبند باشیم و آنها را از نظر سندبپذیریم, امام زمان(ع) به دست جنایتکاران به شهادت می رسد. ولی اگر قول شیخ مفید را بپذیریم و به روایات: (مامنا الامسموم او مقتول) پاینبد نباشیم باید بگوییم که چگونگی مرگ آن عزیز, روشن نیست. واللّه اعلم.

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. (کتاب الغیبة), شخ طوسی تحقیق شیخ عباد اللّه تهرانی و شیخ علی احمد ناصح,/ 136 ـ 141, مؤسسه معارف اسلامیه.

 

(کتاب الغیبة), محمد بن ابراهیم نعمانی تحقیق علی اکبر غفاری/ 116 ـ 126, مکتبه صدوق.

 

(کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال) علاء الدین هندی, ج14/261 تا 276. مؤسسه الرسالة; (کمال الدین وتمام النعمة), شیخ صدوق, با تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری, ج1 و 2/256 ـ 286. انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین, قم.

 

2 .(اثبات الوصیة), مسعودی /276, دارالأضواء, بیروت.

 

(مروج الذهب ومعادن الجوهر) مسعودی, ج4/199, دارالمعرفة, بیروت.

 

(کمال الدین) شیخ صدوق/434.

 

3 . (بحارالأنوار), علامه مجلسی, ج50/73, مؤسسة الوفاء ,بیروت;

 

(اثبات الوصیة), مسعودی /237.

 

4. (بحار الأنوار), ج50/113.

 

5 . (همان مدرک), /200; (مروج الذهب), ج4/93.

 

6. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی /231.

 

7 . (همان مدرک)/644; (کمال الدین) صدوق /417 ـ 423; (بحار الانوار), ج51/12ـ 25; (اثبات الوصیة)/272.

 

8 . (اثبات الوصیة) مسعودی /268ـ270.

 

9 . (همان مدرک).

 

10 . (ینابیع المودة),حافظ سلیمان/455,بصیرتی,قم.

 

11 . (کمال الدین) /424.

 

12 . (کتاب الغیبة) شیخ طوسی /237.

 

13 و 14 . (همان مدرک) /231, 232, 239.

 

15 . (همان مدرک)/77, 105.

 

16 . (بحار الأنوار), ج12/19.

 

17 . (همان مدرک), ج13/15.

 

18 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/230, 251; (کمال الدین) /434.

 

19 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/ 232; (کمال الدین)429/ .

 

20 . (کمال الدین) /501.

 

21 . (همان مدرک) /435; (سفینة البحار), شیخ عباس قمی, ج2/703.

 

22 . (المقالات والفرق), سعد بن عبداللّه ابی خلف الأشعری القمی, با مقدمه و تصحیح جواد مشکور, مقدمه/ط,مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.

 

23 . (کمال الدین) /434.

 

24 . (اثبات الوصیة), مسعودی, 271.

 

25 . (اصولی کافی), کلینی ج1/328, دارالتعارف, بیروت.

 

26 . (مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول), علامه مجلسی, ج4/2, دارالکتب الأسلامیة, تهران.

 

27 . (کتاب الغیبة), نعمانی/185.

 

28 . (رسالة ابی غالب الزراری) /141, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی, قم.

 

29 . (اصول کافی), ج341/1; (مرآة العقول), ج4/57.

 

30 . (کتاب الغیبة), نعمانی /185.

 

31 . (بحار الأنوار), ج51/11 و 12.

 

32 . (مروج الذهب), مسعودی ج4/199.

 

33 . (کتاب الغیبة), نعمانی /180; (کمال الدین) /370; (سفینة البحار), ج2/703.

 

34 . سوره (مریم),آیه 12.

 

35 . سوره (مریم), آیه 29.

 

36 . (بحارالأنوار), ج50/328.

 

37 . (همان مدرک); (اصول کافی), ج1/505; (ارشاد) مفید, ج3/324, مؤسسة آل البیت.

 

38 . (کمال الدین) /475.

 

39 . (جواهر الکلام), محمد حسن نجفی, ج4/37, داراحیاء التراث العربی, بیروت.

 

40 . (اصول کافی), ج1/384.

 

41 . (بحارالأنوار), ج27/288; (عیون اخبار الرضا), شیخ صدوق ج1/106, رضا مشهدی.

 

42 . (جامع الرواة) اردبیلی; ج2/251, دارالاضواء, بیروت.

 

43 . (مرآة العقول), ج4/256.

 

44 . (مقاتل الطالبیین), ابی الفرج اصفهانی/56; مؤسسة دارالکتب للطباعة والنشر, بیروت; (شرح نهج البلاغه) ابن ابی الحدید, ج16/51, داراحیاء التراث العربی, بیروت.

 

45 . (تاریخ ابن عساکر)/227, شرح حال امام حسن عسکری(ع), بیروت, تحقیق محمودی.

 

46 . (مستدرک الوسائل), میرزا حسین نوری,ج2/278, تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت, قم.

 

47 . (کمال الدین)/38; (عیون اخبار الرضا), ج1/98.

 

48 . (عیون اخبار الرضا), شیخ صدوق ج2/267, طوس.

 

49 . (بحار الأنوار), ج50/12.

 

50 . (اصول کافی),ج505/1 .

 

51 . (ارشاد) مفید, ج2/114, مؤسسة آل البیت.

 

52 . (همان مدرک), ج2/243.

 

53 . (کمال الدین), ج2/475.

 

54 . (اصول کافی), ج1/505.

 

55 . (ارشاد), مفید, ج2/340.

 

56 . (اتفاق در مهدی موعود), سید اکبر قرشی/62ـ 111.

 

57 . (منتخب الأثر فی الأمام الثانی عشر), صافی گلپایگانی /372, داوری, قم.

 

58 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/248; (بحار) ج52/51.

 

59 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/164 .

 

60 . (کتاب الغیبة) نعمانی,154/,162,177 .

 

61 . (بحار الأنوار), ج52/93.

 

62 . (کنز الفوائد), کراجکی, تعلیق شیخ عبداللّه نعمه ج2/114 ـ 140, دارالذخائر.

 

63 . (امام مهدی حماسه ای از نور), شهید صدر, ترجمه کتابخانه بزرگ اسلامی /30.

 

64 . (شیعه در اسلام), علاّمة طباطبایی /151, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

 

65 . سوره (عنکبوت), آیه 14.

 

66 . (کمال الدین), ج2/385.

 

67 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی /113 ـ 125; (کنز الفوائد), کراجکی/140.

 

68 . (همان مدرک)/428; سوره (رعد), آیه 39.

 

69 . سوره (صافات), آیه 144.

 

70 . (سوره بقره), آیه 50.

 

71 . سوره (انبیاء), آیه 69.

 

72 . سوره (نساء), آیه 157.

 

73 . سوره (انفال), آیه 30.

 

74 . (اصول کافی), ج1/178.

 

75 . (همان مدرک)/180.

 

76 . این بحث مخصوص به غیبت کبرا نیست, بلکه عین همین پرسش, در دوران غیبت صغرا نیز مطرح است.

 

77 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/266.

 

78 . (هـمـان مــدرک)/162;(بحارالأنوار), ج153/52; (اصول کافی),ج340/1 .

 

79 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی162/ .

 

80 . (مراصدالأطلاع علی اسماء الأمکنة والبقاع), ج2/620, دارالمعرفة, بیروت.

 

81 . (مجموعه مقالات و گفتارها پیرامون حضرت مهدی) /64, واحد برگزاری مراسم نیمه شعبان مسجد آیة اللّه انگجی, تبریز.

 

82 . (کتاب الغیبة), نعمانی, 182.

 

83 . (همان مدرک), 315.

 

84 . (همان مدرک) /164.

 

85 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی /162.

 

86 . (کتاب الغیبة), نعمانی /172.

 

87 . (تاریخ الغیبة الکبری), محمد صدر/ ج2/65, مکتبة الأم امیرالمؤمنین(ع) العامة, اصفهان.

 

88 . (جماع الاسبوع), ابن طاووس /510, به نقل از (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء), سید جعفر مرتضی عاملی260/, نمونه.

 

89 . (همان مدرک).

 

90 . (همان مدرک).

 

91 . (بحار الأنوار), ج52/317.

 

92 . (اثبات الوصیّة), مسعودی /221.

 

93 . (نجم الثاقب یا زندگی مهدی موعود), محدث نوری, 252/ ـ 260, جعفریو مشهد.

 

94 . (دراسة فی علامات الظهوروالجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضی عاملی/ 263.

 

95 . (بحار الأنوار), ج52, 159.

 

96 . (الذریعة الی تصانیف الشیعة) شیخ آقا بزرگ تهرانی ج5/108; دارالأضواء, بیروت (طبقات اعلام الشیعه), شیخ آقا بزرگ تهرانی, قرن هشتم /145.

 

97 . (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء) استاد جعفر مرتضی عاملی.

 

98 . (سنن ابی داوود), ج4/116; داراحیاء السنّة النبویّة.

 

99 . (اعلام الوری بأعلام الهدی), طبرسی, 434, دارالمعرفة, بیروت; (کتاب الغیبة) شیخ طوسی/471,474 ; (بحارالأنوار), ج52/280, 299.

 

100 . (بحار الأنوار), ج52/383.

 

101 . (تاریخ ما بعد الظهور), سید محمد صدر/881; مکتبة الأم امیرالمؤمنین العامة, اصفهان.

 

102 . (اعتقادات), شیخ صدوق, تحقیق عصام عبدالسید, چاپ شده در مصنفات شیخ مفید, ج5/99, کنگره شیخ مفید.

 

103 . (تصحیح الاعتقاد) شیخ مفید, حسین درگاهی, چاپ و مصنفات شیخ مفید, ج5 /131.

 

104 .(بحارالأنوار),ج213/27, 216, 217 .

 

105 . (همان مدرک).

 

106 . (همان مدرک).

 

107 . (تاریخ الغیبة الصغری) /230, مکتبة الأمام امیرالمؤمنین, اصفهان.

 

منبع : مجله حوزه

v
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها