پاسخ به:تايپك شيعه شناسي
چهارشنبه 15 شهریور 1391 2:17 AM
آخوند خراساني
متوفاى 1329 ق.
تولد
آخوند خراسانى در سال 1255 ق. در مشهد ديده به جهان گشود. پدرش، ملا حسين هراتى علوه بر تبليغ به تجارت، ابريشم نيز مشغول بود. ملا حسين، روحانى وارستهاى بود كه براى گذران زندگي،هماره در بين راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبليغياش مردم را با احكام اسلامى آشنا ميساخت. در يكى از همين سفرها، در كاشان ازدواج كرد.ثمره اين ازدواج چهار پسر به نامهاى نصر الله، محمد رضا، غلامرضا و محمد كاظم (آخوند خراساني) بود. سرانجام مهر پيشواى هشتم او را به مشهد كشاند تا براى هميشه درشهر شهادت ساكن شود.[1]
هجرت و تحصيل
آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علميه مشهد شد. ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فراگرفت. در هيجده سالگى ازدواج كرد و در 22 سالگى همراه كاروان زيارتى عتبات عاليات، براى ادامه تحصيل عازم عراق شد. شوق تحصيل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشكلات سفر و مشكل مسكن در نجف، همراه خود نبرد.
كاروان زايران به سبزوار رسيد. قافله براى استراحت، رحل اقامت افكند تا پس از توقفى كوتاه، به سوى عراق حركت نمايند. آخوند خراسانى چون آؤازه دانش «ملا هادى سبزواري» را شنيده بود، تصميم گرفت از كاروان جدا شود و براى بهره جستن از درياى علم آن حكيم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههاى رجب، شعبان و رمضان 1277 ق. را در حوزه علميه سبزوار گذراند و از درس فيلسوف بزرگ عصر،ملا هادى سبزوارى بهره برد.[2] آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سيزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسين خويى و ميرزا ابوالحسن جلوه شركت كرد.[3] و سرانجام به حوزه علميه نجف راه يافت و در درس شيخ انصارى و ميرزا حسن شيرازى شركت كرد.[4]
آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا ميكوشيد و در اين راه از هيچ مشكلى نهراسيد. خودش ميگويد:
«تنها خوراك من فكر بود. ولى قانع نبودم. هيچ گاه نشد كه گلايه كنم. شش ساعت بيشتر نميخوابيدم. شبها بيدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شكم خالى بسيار مشكل است.»[5]
آخوند خراسانى غرق در درس و مطالعه بود كه ناگهان نامهاى رشته افكارش را از هم گسست واشك از ديدگانش روان ساخت. فرزند خردسالش ديده از جهان فرو بسته بود. پس نامهاى به پدر نوشت و از او درخواست كرد كه همسر داغدارش را به نجف بياورد. ملا حسين همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتى در نجف ماند و پس از زيارت اماكن مقدس، به مشهد برگشت.
داغ مرگ فرزند اندك اندك از ذهن آخوند و همسرش محو ميشد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندى ديگر روز شمارى ميكردند. ما باز هم، مصيبت بر خانه سايه افكند. فرزند، قبل از تولد مرد و بچه مرده به دنيا آمد.[6] همسرش نيز پس از مدتى بيمارى از دنيا رفت. داغ مرگ همسر،آتش به جانش افكند.[7] تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو فرزند، كمر طاقتش را در جوانى خم كرد. تنها حرم حضرت على (عليهالسلام) و دامن پر مهراشك توانست قامتش را راست كند.
آوازه علمى آخوند
آخوند سالها در درس شيخ انصارى و ميرزاى شيرازى شركت كرد و از زبدهترين شاگردان آن دو شناخته ميشد. وى از همان ابتدا با پشتكارى كم نظير، راههاى پيشرفت را ميپيمود.
او در كنار تحصيل، به عبادت و شب زندهدارى نيز اهميت فراوان ميداد. بارها به كربلا رفت و به زيارت امام حسين (عليهالسلام) نايل شد. در يكى از اين سفرها پس از زيارت، در درس آية الله آخوند اردكانى (متوفاى 1302 ق.) شركت كرد. آخوند اردكانى نظر شيخ انصارى را در مسألهاى بيان و سپس بر نظر او چند اشكال كرد. اشكالها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شركت در درس شيخ انصاري، اشكالهاى اردكانى را به استاد بازگو كرد. شيخ انصارى يكى از اشكالها را پذيرفت اما اشكال دوم را رد كرد. آخوند به دفاع از اشكال دوم اردكانى پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعيه استاد را قانع كننده ندانست و بار ديگراشكال را با بيانى تازه مطرح كرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا كشيد. صدها طلبه كه در درس شيخ انصارى شركت داشتند، در شگفت بودند كه چگونه طلبهاى جوان كه 25 سال بيش نداشت و كمتر از سه سال بود كه به درس شيخ انصارى راه يافته، بى محابا با دليلهاى قوى به استاد اشكال ميكند. يكى از طلاب به ديگران گفت: اين آخوند (آخوند خراساني) را ببينيد كه دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردكاني) را تأييد ميكند. از آن زمان به بعد درهمه نجف او را با لقب «آخوند» صدا ميكردند.[8]
آخوند از سال 1278 ق. تا سال 1291 ق. بيش از سيزده سال دردرس خارج استادان برجسته حوزه علميه نجف شركت كرد. بيش از دو سال در درس شيخ انصارى شركت كرد و پس از وفات او (1281 ق.) دو سال به درس آية الله سيد على شوشترى (متوفاى 1283 ق.) راه يافت و سالها در درس آية الله شيخ راضى بن محمد نجفى (متوفاى 1290ق.) و آية الله سيد مهدى مجتهد قزوينى ادامه تحصيل داد. آخوند خراسانى بيش از سيزده سال در كنار درسهاى ساير اساتيد در درس ميرزاى شيرازى نيز شركت كرد. ميرزاى شيرازى در سال 1291 ق. به سامرا هجرت كرد و بيشترشاگردانش نيز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدريس ادامه داد. او مدتى بود كه در كنار تحصيل و شركت در درس ميرزاى شيرازي، به تدريس نيز مشغول بود.[9] البته برخى از نويسندگان نوشتهاند: آخوند نيز به سامرا رفت ولى پس از مدتى كوتاه به سفارش ميرزاى شيرازى به نجف برگشت و به تدريس ادامه داد.
عبادت و زهد
آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش، هر روز پيش از طلوع آفتاب، به زيارت آفتاب نجف، حرم حضرت على (عليهالسلام) مشرف ميشد. آنگاه به مسجد هندى ميرفت و درس ميگفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، براى برخى از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصى داشت. نمازهاى مستحبياش حتى در سنين پيرى ترك نشد. در ماه رمضان نيز براى طلبهها سخنرانى ميكرد.
در اواخر عمر،زيارت را – شايد به خاطر پيرى – طول نميداد. يكى از مريدانش به وى گفت: شما كمى بيشتر در حرم بمانيد تا همه زايران متوجه آداب زيارت شما بشوند. آخوند دست به ريش خود گرفت و گفت: در اين آخر عمر، با اين ريش سفيد به خدا شرك بورزم و خودنمايى كنم؟!
يكى از همسايگان آخوند ميگفت: ناله سوزناك و صداى گريه آخوند در نيمههاى شب، قلب هر سنگدلى را ميلرزاند.
آخوند به تميزى سر و وضع و لباس اهميت فراوانى ميداد. همراه سه فرزند كه همگى آنها متاهل بودند، در يك خانه زندگى ميكرد. اين چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزى يكى از پسرانش از تنگى جا به پدر شكايت كرد. پدر گفت: اگر قرار باشد كه خانههاى اين شهر را بين نيازمندان پخش كنند، به ما بيش از اين نميرسد.
دستگيرى از نيازمندان
يكى از سخنرانان مذهبى كربلا كه از مخالفان مشروطه بودو همه جا عليه آخوند صحبت ميكرد. به علت بدهى تصميم گرفت خانهاش را بفروشد. مشترى خريد خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. گرچه روى ديدن آخوند را نداشت، اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به اين معامله راضى شود. آخوند چند كيسه ليره به او داد و گفت: شما جزو علماييد، من راضى نيستم كه در گرفتارى باشيد. با اين پول ، بدهى خود را بدهيد وخانه را نفروشيد. هرگاه به مشكلى برخورديد نزد من بياييد. واعظ كربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس، از مريدان او شد.[10]
تأسيس مدارس
برخى از بانيان خير، هزينه ساختن مدرسه علميهاى را به آخوند دادند. وى نيز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال 1321 ق. مدرسه علميهاى در محله «حويش» نجف، به همت او بنا شد كه به نام «مدرسه بزرگ آخوند» مشهور گرديد. كتابخانه مدرسه داراى نفيس ترين كتابهاى خطى بود. آخوند در سال 1326 ق. مدرسه ديگرى در محله «براق» ساخت كه به «مدرسةالوسطى آخوند» شهرت يافت. سومين مدرسهاى كه با همت ايشان، در محله براق بنا شد «مدرسه كوچك آخوند» است كه در سال 1328 ق. كار بناى آن به اتمام رسيد.
آخوند در ساختن چندين مدرسه در نجف، كربلا و بغداد مشاركت داشت. در اين مدرسهها ادبيات فارسى نيز تدريس ميشد. او مبلغانى به ايلها، عشاير و روستاهاى دور افتاده عراق گسيل داشت، تا آنها را با احكام اسلامى آشنا سازند. مجلههاى «اخوت» ، «درة النجف»، «العلم» و «نجف اشرف» با پشتيبانى آخوند در عراق منتشر ميشد.[11]
غروب خورشيد
بسيارى از علماى نجف،كربلا و كاظمين خود را براى سفر به ايران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود كه آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه 21 ذيحجه 1329 ق. از نجف به مسجد «سهله» بروند و پس از نيايش و دعا براى پيروزى سپاه اسلام، راهى ايران شوند.
عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. ميرزا مهدى، پسر آخوند مقدمات سفر را آماده ميكرد. آخوند به اطرافيانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانيم و پس از زيارت حركت كنيم.
آخوند تا پاسى از شب بيدار بود. امانتها را به صاحبانشان داد و برنامههاى فردا را منظم كرد وكارها را بين چند نفر از يارانش تقسيم كرد. نيمه شب به نماز شب ايستاد آقا پيش از اذان صبح دل درد شديدى گريبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح،پيشواى مشروطه رخت از جهان بربست. برخى بر اين باورند كه وى به وسيله جاسوسان روسى و انگليسى مسموم شده است.[12]
پی نوشتها :
[1] - مرگي در نور، عبدالحسين مجيد كفايي، كتابفروشي زوار، 1359. ص 14.
[2] - مرگى در نور: ص 21-24، 29 و 35.
[3] - كفايةالاصول: محمد كاظم خراساني، مقدمه جواد شهرستاني، مؤسسه آل البيت لاحياءالتراث.
[4] - اعيان الشيعه: ج 9، ص 5.
[5] - مرگى در نور: ص 55.
[6] - همان:ص 47-49.
[7] - همان: ص 50.
[8] - كفايةالاصول: مقدمه.
[9] - دائرة المعارف بزرگ اسلامي. ج 1، ص 151.
[10] - مرگى در نور: ص 102-103، 107، 377، 379-380، 381، 393، 395، 397 و 400.
[11] - موسوعة العتبات المقدسه، جعفر خليلي، چاپ دوم، موسسة الاعلمي، بيروت. 1407 ق.، ج 7،ص 146-147 و 150-154 – مرگى در نور، ص 373-374.
[12] - آخوند خراساني: آفتاب نيمه شب.
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی