پاسخ به:تايپك شيعه شناسي
چهارشنبه 15 شهریور 1391 2:15 AM
|
شاه اسماعيل صفوي با به قدرت رسيدن در سال 907 ق و تاجگذاري در تبريز، مذهب شيعه را مذهب رسمي ايران اعلام كرد. امروزه شايد ترديدي باقي نمانده باشد كه خاندان صفويان پيشينهاي سنيمذهب داشت؛[1] و در اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران از سوي آنان ميبايد به دنبال عوامل سياسي، اجتماعي و فرهنگياي بود كه زمينهساز چنين اقدامي از سوي نخستين پادشاه صفوي شد. همچنين تصوّري نادرست خواهد بود اگر بپنداريم كه با رسمي شدن مذهب شيعه بيشتر مناطق ايران بهيكباره و بدون زمينهاي پيشين به مذهب شيعة اماميه گرويد. 2 در يكصد سال اخير، دو نظرية عمده دربارة پيوند تشيع با ايران مطرح شده است:طرفداران نظرية نخست، عقيده داشتند - يا چنين وانمود ميكردند - كه تشيع اساساً مذهبي ايراني است كه ايرانيان آن را براي سرپوش نهادن بر اعتقادات خود و سر باز زدن از پذيرش «اسلام» (كه در نظر طرفداران اين ايده با «عرب» يكي انگاشته ميشد) ساختند تا هم از پذيرش حقيقي اسلام تن بزنند و هم آرمانها و عقايد ايراني- باستاني خود را در پوشش اين مذهبِ جديدِ به ظاهر اسلامي نگاه دارند. قائلان به اين نظر از اين نكتة آشكار تاريخي غفلت ميورزيدند كه شيعيان ايران تا پيش از عصر صفويه هميشه در اقليّت بودند و اگر مواليانِ ايرانيِ عراقِ عرب در دهههاي نخستين اسلامي گرايشهاي شيعي داشتند، باري در ايرانِ اسلامي وضعيت اينگونه نبود. اين نظريه با آنكه در دورهاي سخت رواج داشت و انگارة غالب بود، به سبب آنكه پشتوانة علمي عميقي نداشت و بيشتر مبتني بر احساسات تند مليگرايانه بود، پس از چند دهه رنگ باخت و از رونق افتاد. كتاب خدمات متقابل اسلام و ايران مرحوم مرتضي مطهري (تهران، انجمن اسلامي مهندسين با همكاري شركت سهامي امنتشار، 1349 ش) مهمترين اثري بود كه در نقد و ردّ اين انگاره منتشر شد و در طرد آن تأثيري جدّي گذاشت. نظرية دوم كه هم علميتر به نظر مي رسد و هم نظريهپرداز آن وجهة علمي موجّهتري دارد، نظريه «اسلام ايراني» است كه هانري كربن (1903-1978 م)، اسلامشناس نامدار فرانسوي، آن را مطرح كرده است. اين انگاره كه كربن آن را به طور پراكنده در آثار گوناگونش و به طور خاص در كتابي به همين نام (اسلام ايراني،En Islam Iranien) - كه در اصل مجموعهاي است از مقالات - طرح كرده است،[2] تشيع را تلقّيِ ايراني از اسلام ميداند، نظريههاي باليده در دامان تشيع را داراي ريشههاي كهن ايراني ميانگارد و كوتاه سخن، آموزههاي فلسفي/ كلامي شيعي را حاصل فهمِ ايراني از اسلام مي شمرد؛ و بدين ترتيب نقشي اساسي براي مكان (ايران) در توليد و نشر عقايد (شيعي) قائل ميشود. بر خلاف نقطه اشتراك اين دو ايده، كه برجسته كردن نقش «ايرانيّت» در حيات فكري و انديشگي شيعه است، به گفتة رسول جعفريان تشيع ايرانيان دست كم در چهار مقطع به طور مستقيم از جريان شيعي عربي تأثير پذيرفت: 1. مهاجرت اشعريان از عراق به قم در قرون دوم و سوم،2. بازگشت شاگردان ايراني مكتب شيخ طوسي در قرون پنجم و ششم،3. ورود علامه حلي به ايران در دورة ايلخانان،4. ورود علماي جبل عامل به ايران در دورة صفويه.[3]در مجموع، بايد اين نكتة عمده را همواره به خاطر داشت كه فرايند جريانهاي فكري و اعنقادي چندوجهي است و حاصل عوامل متعدد. هم تشيع را مذهبي ايراني معرفي كردن با شواهد مسلّم تاريخي نميخواند، و هم گنجاندن جريانهاي انديشگي شيعي در محدودة مكاني خاص ساده انگارانه است؛ همچنانكه نقش فرهنگِ ايراني را در برخي ايدهها، آرمانها و تلقّيات شيعيان اين سرزمين نميتوان به كلي انكار كرد.[4] 3 براي تحليل روند گسترش تشيع دوازدهامامي در ايرانِ پيش از صفويه و محدودههاي زماني و مكاني آن، آثار ديني شيعيان به زبان فارسي اهميتي ويژه دارد. زبانِ فارسي اين آثار نشان ميدهد كه دست كم برخي از اين كتابها و رسالهها براي تودة مردم (= آنان كه عربي نميدانستند) نوشته شدهاند و بر خلاف آثار عربي، مخصوص خواص نيستند.[5] نگارش آثار ديني فارسي به قصد استفادة عامه البته مختصّ شيعة اماميه نبود، چنانكه اسماعيليان به طور گسترده، و احتمالاً زيديان شمال ايران نيز، بدين امر توجه و اهتمام داشتند؛ صرفنظر از مسلمانان اهل سنت كه اكثريت جامعة ايراني را تشكيل مي دادند و از موضوع بحث ما بيروناند.در ميان محققاني كه به بررسي تاريخ تشيع در ايران و سير تحولات آن پرداختهاند، دو تن به درستي به آثار فارسي شيعي توجهي ويژه كردهاند: نخست، مرحوم محمدتقي دانشپژوه (1290-1375 ش) كه هم در نوشتههايي مستقل - هرچند متأسفانه آشفته و نامنظم - به اين موضوع پرداخت[6] و هم چند اثر ارزشمند شيعي به زبان فارسي ( از قرن 6 - 7) را به چاپ رساند.[7] پس از او و تا حدّ زيادي تحت تأثير وي، آقاي رسول جعفريان - كه تاريخ تشيع (مخصوصاً در ايران) زمينة اصلي پژوهشهاي اوست - در مقالههايي متعدد و به طور خاص در كتاب تاريخ تشيع در ايران، آثار فارسي شيعي را به مثابة منابعي مهم در تحليل تاريخ تشيع در ايران در نظر گرفت.[8] با اين همه، اين كار طرح پژوهشي مفصلي را ميطلبد كه طيّ آن بايد به كتابشناسي تحليلي فارسينگاري ديني اماميه پرداخت و سير اين نوشتههاي فارسي را در موضوعات گوناگون و به ترتيب تاريخي دنبال كرد. مقصود از «فارسينگاري ديني اماميه» آن دسته آثار فارسياي است كه موضوعاً در حيطة متون ديني (تفسير، شرح و ترجمة حديث، دعا، فقه، كلام، ملل و نحل، مناقب پيامبر(ص) و اهلبيت(ع)، مقتل و تاريخ) جاي ميگيرد و اماميان فارسيزبان آنها را تأليف/ ترجمه كردهاند و گرايشهاي مذهبي (شيعيِ امامي) خود را در آنها به نمايش گذاشتهاند. اين كتابشناسي تحليلي را ميتوان به تأسيس سلسلة شاهي صفويه و رسمي شدن مذهب شيعة اماميه در ايران (سال 907 ق) محدود كرد. بدين ترتيب، اين دسته از آثار فارسي هم از حيث بررسي سير آرا و عقايد اماميانِ فارسي زبان و مكاتب فكري گوناگون آنان شايان اعتناست و هم از جهت جستجو در ميزان نفوذ تشيع در ايرانِ ماقبلِ صفوي. اين دوره (از ورود اسلام به ايران تا تأسيس سلسله صفويه) خود به دو دورة تاريخي ديگر تقسيم ميشود: دورة نخست پيش از حمله مغول به ايران (616 تا 655 ق) است كه جامعة ايراني، با همة فرازها و فروهايش، ثبات فرهنگي/ اجتماعي/ سياسي بيشتري داشت؛ و دورة دذوم پس از حملة مغول است تا ظهور صفويه، كه جامعة ايراني شاهد تحولات سريع و پي در پي فرهنگي/ اجتماعي بود. 4 در اين بخش از نوشتة پيش رو، با همان نگاه موضوعي - تاريخي كه پيشتر از آن سخن گفتيم، بر روي چند اثر از آثار فارسي شيعي درنگي كوتاه ميكنيم و ميكوشيم كه از آيينة اين آثار نگاهي اجمالي به يكي از حساسترين مقاطع تاريخ تشيع در ايرانِ پيش از صفويه بيفكنيم. اين آثار همگي در محدودهاي 150 ساله، از آغازين سالهاي سدة هفتم (پيش از حملة مغول به ايران) تا سالياني پس از ورود علامة حلي به ايران (دورة استقرار حكومت ايلخانان مغول)، تأليف يا ترجمه شدهاند.پيش از حملة مغول: تبليغ تشيع امامي در آثار كلامي - اخباري و تفسيري از نيمة نخست قرن هفتم، اندكي پيش از هجوم مغولان به ايران يا در همان اوان، چند اثر فارسي ديني از اماميان ايراني بر جاي مانده است كه پيوندي استوار با تبليغ تشيع امامي دارد. در ميان اينها، موضوع اصلي يك كتاب ملل و نحل (تبصره العوام، محمد بن حسين رازي)، كتاب ديگر تاريخ اسلام و مكارم اهل بيت پيامبر و اهلبيت (نزهه الكرام، همو)،[9] و دو كتاب ديگر (البلابل القلاقل و دقائق التأويل، ابوالمكارم حسني) تفسير قرآن است؛ اما در پسزمينة همة آنها تبلیغ تشیع دوازده امامی با رویکرد روایی - اخباری را به روشنی میتوان دید. مؤلفان این چهار اثر، هر دو در زمرة واعظان و لاجرم مخاطبان اصلی آنان نیز تودة مردم بودهاند. تأکید آنان بر فارسینویسی به قصد استفادة عوام (که از عناوین کتابهای رازی [= تبصره العوام، نزهه الکرام و بستان العوام] و کتابی دیگر از ابوالمکارم حسنی [= هدایه العوام فی عقاید الأنام][10] نیز آشکار است)، نثر فارسی روان (به خلاف جریان رایج فارسینویسی آن دوره)، اخباریگری و تاریخگرایی غیرتحلیلی (نقل روایات و اخبار بدون دقت در وثاقت تاریخی آنها)، به گونهای روشن صبغة تبلیغی این آثار برای تودة مردم را آشکار میکند.[11] از آنچه گفتیم، میتوان نتیجه گرفت که پیش از حملة مغولان نیز تبلیغ تشیع امامی در ایران رونقی داشته است و احتمالاً جمعی قابل توجه از ایرانیان به مذهب امامیه گرویده بودند. پس از حملة مغول: خواجه نصیرالدین طوسی، علامة حلی و تلفیق عقل و نقل در تبلیغ تشیع اندكي پيش از حملة مغول، گرایشی معنوی - نه عقیدتی/ مذهبی - به اهل بیت پیامبر(ص) در بخشهایی از ایران رونق گرفته بود که در عین اعتقاد به خلفای سهگانه، مقام معنوی اهلبیت(ع) را باور داشت و بر آن تأکیدی ویژه میورزید. این دیدگاه، کمی بعد به جریانی عقیدتی منجر گردید که امروزه از آن با عنوان «تسنّن دوازده امامی» یاد میکنند. نشانه های روشنی از این اعتقاد را نزد عطار نیشابوری (م. ح 607، عارف معروف که در هجوم مغولان به نیشابور به شهادت رسید) میتوان یافت که هم خلفای چهارگانه را به یکسان می ستود و هم حسنین(ع) را ستایش میکرد و مشخصاً امام حسین(ع) را «پیشرو ده معصوم» میدانست.[12] ظاهراً جریانهای متأخر تصوّف (در قرون ششم تا دهم) در رواج این گرایش عقیدتی نقشی مؤثر ایفا کردهاند. از این اشارة گذرا که بگذریم، باید به مقطع تاریخی مهمی اشاره کنیم که هم در گسترش تشیع دوازدهامامی در ایران تأثیری اساسی نهاد و هم جنبة تبلیغی تشیع را از اخبارگرایی و مناقبگویی به عقلگرایی و استدلالهای تؤامان عقلی و نقلی سوق داد. این جریان جدید دو چهرة اصلی داشت: خواجه نصیرالدین طوسی (م 672) و علامة حلّی (م 726). چنانکه میدانیم، این دو دانشمند بزرگ شیعی رابطة دوسویة استادی و شاگردی داشتند، بدینگونه که حلّی از طوسی علوم عقلی را درس میگرفت و طوسی از حلّی علوم نقلی میآموخت؛ و حال آنکه در آن زمان هر دو دانشمندی نامدار و شناختهشده بودند. هم طوسی و هم حلّی از پیش گرایشهای باطنی داشتند و دلبستة مفاهیم عرفانی بودند؛ اما خواجه از مکتب باطنیِ ایرانی (مشخصاً مکتب افضلالدین کاشی، م 610) متأثر بود،[13] و علامه از مکتب عرفانی حلّه (مشخصاً مکتب عرفانی استادش سید رضیالدین علیبن طاووس حلّی، م 664). خواجه نصیرالدین طوسی و علامة حلّی، پس از هجوم مغول و آشنایی و دیدار با یکدیگر، هر یک آثاری در تقویت و گسترش تشیع امامی به زبان مادری خود نگاشتند[14] که این آثار در حیات آنان به زبان مقابل برگردانیده شد. از سویی طوسی رسالة کوتاه فصول را به زبان فارسی نوشت و کوشید در چهار فصل (به ترتیب: توحید، عدل،ئ نبوت، امامت و معاد)، به اجمالِ تمام، اصول عقاید شیعی را به طور عقلی اثبات کند. این کتاب به دست شاگرد مشترک طوسی و حلّی، رکنالدین محمد بن علی جرجانی (زنده در 728)، از فارسی به عربی ترجمه شد.[15] از دیگرسو، حلّی چند اثر، از جمله منهاج الکرامه فی معرفه الإمامه، به زبان عربی نگاشت تا عقاید امامیه بهویژه امامت ائمة دوازدهگانه را با دلایل عقلی - نقلی اثبات کند. از این کتاب، ترجمة کهنی در دست است که به احتمال بسیار در زمان زندگانی حلّی از عربی به فارسی برگردانیده شده است.[16] باری، ورود علامه حلّی به ایران در کنار روش عقلانی و معتدل وی در اثبات حقّانیت شیعه، هم به تشیع سلطان محمد خدابنده (حاکم ایلخانی) انجامید[17] و هم تأثیری ژرف بر شکل و شیوة آثار فارسی دینی شیعیان ایرانی نهاد؛ هم صبغة علمی - عقلی آثار دینیِ فارسی بیشتر شد و هم سمت و سویی تحلیلی به اخبارگرایی مکتب ایرانی پیشین بخشید. در همین دوران - و شاید تحت تأثیر همین جریان - بود که عمادالدین حسن طبری (زنده در 701) آثار خود مانند کامل بهایی، تحفه الابرار، مناقب الطاهرین، و ... را به زبان فارسی در تبلیغ تشیع امامی نوشت.[18] این همه، گواه ترویج جدّی مذهب امامیه در ایران پیش از استقرار سلسلة صفویه و رسمی شدن مذهب شیعة امامیه است؛ دورهای دویست ساله که در خور تأمل بیشتری در بررسی تاریخ تشیع در ایران است. پی نوشتها
[1]. نك: موحد، ص 222-224. در باب نسب ساختگي و ادعاي سيادت براي آنها، نك: همو، ص 141-145.
منابع |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی