پاسخ به:تايپك شيعه شناسي
چهارشنبه 15 شهریور 1391 2:15 AM
قسمت سوم |
3ـ2. آثار شيعى: تاريخ ادبيات شيعه كتاب هاى زيادى را به خصيبى نسبت مى دهد، ولى خيلى از آنها نام هاى گوناگون يك كتاب اند. الهداية،(122) كه الهداية الكبرى، تاريخ الائمة، و الهداية فى تاريخ الائمة و معجزاتهم(123) نيز ناميده مى شود، تنها كتاب شيعى خصيبى است كه هم اكنون باقى مانده است. [3] اين كتاب شامل رواياتى درباره پيامبر، دخترش فاطمه(عليها السلام) و دوازده امام است. دراين كتاب خصيبى مى گويد كه مطالب را خلاصه كرده تا كتاب خيلى حجيم نشود و در واقع روايات شيعى اى وجود دارند كه خصيبى نقلشان كرده و در الهداية نيستند، بلكه در منابع نصيرى ديگر وجود دارند.(124) كتاب الهداية چنان كه پيشتر گفتيم، به سيف الدوله حاكم حلب اهدا شده بود.(125)كتاب هاى ديگر در دسترس مولف مقاله كنونى نبوده و محتواى آنها نامعلوم است. الاخوان و المسائل در نوشته هاى شيعى(126) و نيز در اثر نويسنده سنى، ابن حجر عسقلانى ، ذكر شده اند.(127) به علاوه، دو اثر شيعى ديگر نيز به نام هاى اسماءالنبى و الائمة(128) و رسالة التخليط(129) ذكر شده اند كه دومى احتمالا اثرى نصيرى بوده است.[4] پيشتر ديديم كه مطالب نصيرى به صورت شعر و رساله تأليف شده نه كتاب كه پرهزينه بود و نيازمند تأمين هزينه از سوى يك حامى. از آن جا كه حاميان نگارش در محيط پيرامون خصيبى آل بويه و حمدانيان بودند، او مى توانست تنها درباره اصول تشيع دوازده امامى كتاب هايى تاليف كند. احتمالا رسالة التخليط تنها رساله اى بود كه به حاكمى شيعى، او نه رهبر موحدون، اهدا شد و شيعيان از آن، مطلع شدند. در اين مورد ممكن است اين رساله همان راست باش تحت نام ديگر، باشد. به طور خلاصه: بيشتر آثار خصيبى از دست رفته اند.[5] آثار نصيرى او احتمالا به چند علت از بين رفته اند: آزار و اذيت اين فرقه از سوى صاحبان قدرت در طول تاريخ احتمالا موجب انهدام اين مطالب شده است. احتمال دارد كه رقابت ميان فرقه ها و قبايل مختلف نصيرى نيز باعث از دست رفتن برخى مطالب شده باشد. ولى مى توان فرض كرد كه هنوز مقدارى از مطالب نصيرى وجود دارد كه به علت نوشته هاى مقدسى كه از ناگرويدگان مخفى نگه داشته شده، مورد بررسى قرار نگرفته است. اين واقعيت كه آثار شيعى تنها آن احاديثى را كه در كتاب الهداية بوده، محفوظ نگه داشته اند نشان مى دهد كه كتاب هاى ديگر خصيبى طى قرون اندكى پس از مرگش از بين رفته اند. اين امر اين فرض را تقويت مى كند كه كتاب الهداية مهم ترين اثر شيعى خصيبى و شايد كم غلوترين اثر او نيز بوده است. آثار خصيبى احتمالا از آن رو از دست رفته اند كه شيعيان آنها را قابل اعتماد نمى دانستند. نجاشى مى نويسد كه او فاسد المذهب است و به تبع اين، بيشتر سيره نگاران او را كاملا فاسد دانسته اند.(130) ولى نگرش هاى بعدى ظاهرا تغيير كرده است، شايد بدين علت كه تنها كتاب الهداية شناخته شده است. ديديم كه مجلسى او را نام برده و بسيار قابل اعتمادش دانسته است. مسئله وثاقت خصيبى را در دوره جديد سيره نگار شيعى محسن امين عاملى مطرح كرد. عاملى با وجود اشاره به سيره نگاران كهن، مى گويد كه هر چند خصيبى را مى توان به غلو متهم كرد، ولى وى به عنوان ناقل قابل اعتماد است. او دو دليل براى اين مطلب مى آورد: (الف) تلعكبرى كه آدم موثقى است، اجازه اى از او دريافت كرده است; (ب) سيف الدوله او را در دربارش پذيرفته است. از اين رو عاملى مدعى است كه ادعاى عسقلانى كه خصيبى نصيرى بوده است، نادرست است.(131) واكنش عاملى نشان دهنده اشكالى است كه در ميان سيره نگاران شيعى در ارزيابى غلات وجود دارد كه ناشى از نقش محورى آنان در شكل دادن به تشيع دوازده امامى است.(132) 4. نتايج بحث مطالب نصيرى اى كه امروزه در اختيار پژوهشگران قرار دارد، محدود است. با اين حال همه منابع نشان مى دهند كه حسين بن حمدان خصيبى در شكل گيرى الهيات اين فرقه نقش تعيين كننده اى داشته است. خصيبى همچنين پايه گذار مبانى اى براى فقه نصيرى بود كه ميمون بن قاسم طبرانى آن را گسترش داد. خصيبى الگوهاى عمل را در ميان شاگردان ابن نصير تغيير داد. پيشتر اين شاگردان به طور خصوصى روايات سرّى را به گروه كوچكى از نوگرويدگان انتقال داده بودند و بيشتر آنان پيش از آن كه اسرارشان را انتقال دهند، از دنيا رفتند. دو تن از اين شاگردان دانش خود را به خصيبى انتقال دادند: جنان و طربائى. خصيبى اين سنت مخفيانه استادانش را ادامه نداد. بر اثر شور و اشتياق دينى اش، در طى دوره پرآشوبى در تاريخ بغداد وى با تبليغ علنى اصولى كه فراگرفته بود، زندگى اش را به خطر انداخت. خصيبى تنها عارف آزارديده بغداد نبود. او احتمالا حلّاج و گروه هاى افراطى صوفى و شيعى را مى شناخت و از آنها متأثر شده بود. اگر خصيبى از بغداد نگريخته بود، كاملا محتمل بود كه نصيريه وجود نداشته باشد.خصيبى مسير فرات را انتخاب كرد و به حراّن در شمال رفت، جايى كه او حقيقتاً نميريه را پايه گذارى كرد كه بعدها خصيبيه و نصيريه خوانده شد. از اين جا به بعد عناصر مشخصه يك فرقه يعنى رهبرى، جمعيت، فعاليت ها و اصول سازمان يافته، به وجود آمدند. حرّان مركزى بود براى مطالعه روايات غلات كه به خصيبى منتقل شده بود. شاگردان حراّنى جانشينان خصيبى و رهبران فرقه شدند. خصيبى فرقه تأسيس شده اش را استمرار حقيقى شيعه مى دانست كه بدون امام رها شده بود، و اصولى كه وى تعليم داد تا به امروز اصول نصيريه باقى مانده اند. خصيبى همه عمرش ميان شيعه و نصيريه مانده بود. او به عنوان شيعه آموزش يافت و بعدها نزد شاگردان ابن نصير تعليم يافت. او در جهان اسلام شيعى زندگى مى كرد و در عين حال سنت هاى ابن نصير را فرامى گرفت. تجارب تلخ او در بغداد او را به اين نتيجه رساند كه بهترين راه دفاع از فرقه تاسيس شده اش فعاليت پنهانى مومنان و تقيه خودش است. تقيه خصيبى در عمل كردن ظاهرى به عنوان يك شيعه نمود مى يافت تا بتواند در خفا همچون يك نصيرى زندگى كند. علت اين پديده حاكميت يافتن سلسله هاى شيعى در سرتاسر جهان اسلام در دوره اى بود كه اين فرقه تأسيس شد. بدون شك خصيبى شخصيتى پرجذبه داشت و شاعر و متفكرى پرآوازه بود. شيعيان فاضل احاديثى را به سند او نقل مى كردند و با او درباره امور دينى بحث مى كردند، در حالى كه او از سفرهايش ميان حران و كوفه براى تأسيس دو مركز پنهان نصيرى در عراق و سوريه بهره مى برد. دو عالَم شيعى و نصيرى كاملا از هم متفاوت بودند ولى تقيه از اتهام بدعت گذارى مانع مى شد. خصيبى كه مدعى استمرار بخشيدن به شيعه حقيقى بود، مذهب جديدى را بنيان نهاد. عناصر بيگانه با اسلام كه از نخستين دوران شيعه در عقايد غلات رسوب كرده بود، شأن خاصى يافتند و نزد خصيبى به اقلام دينى تبديل شدند. اگرچه از تأثيرات غيرمسلمانان بر خصيبى هيچ شاهدى وجود ندارد، ريشه بسيارى از احاديثى كه او نقل كرده، را مى توان در ميان غلات كوفه يافت. احتمالا خصيبى از تصوف نيز تأثير پذيرفته بود. فرقه خصيبى طريقه ناميده مى شد، اعضايش نوعى انجمن اخوت صوفيانه را تشكيل مى دادند و خصيبى شيخ ناميده مى شد. او حتى گروه خود را موحدون ناميد كه عنوانى ويژه صوفيان بود. البته اين تأثير ظاهراً به همين ظواهر محدود مى شد و خصيبى از صوفيان تنها سازماندهى گروهى به رهبرى يك صوفى را آموخت. سرگذشت خصيبى مى تواند مطالبى درباره شيعه پس از غيبت امام و ويژگى هاى سلسله هاى شيعى به ما ياد دهد. به نظر مى رسد كه آل بويه و حمدانيان در آشفتگى ميان شيعه كه معلول غيبت امام بود، دخالت داشتند. اين وضعيت فعاليت گروه هاى شيعى مخالف را هموار كرد، گروه هايى كه مرجعيت سفرا را نپذيرفتند و خود را جانشينان واقعى شيعيانِ امامان دانستند. ولى چنان كه ديديم اين گروه ها براى باقى ماندن، حتى زير سايه سلسله هاى شيعى، نيازمند تقيه بودند. اين امر نشان دهنده آن است كه اين سلسله ها تشيع دوازده امامى را پذيرفته بودند و گروه هاى غلات تحت نظر بودند، هر چند كه رفتار خشونت آميزى با آنها نمى شد. همين روادارى محدود فعاليت خصيبى را ممكن مى ساخت. توانايى خصيبى در گردآورى طرفداران نشان دهنده بحرانى در ميان توده هاى شيعى است، توده هايى كه در نبود امام در انتظار هدايت بودند. همچنان كه تشيع دوازده امامى تشخص مى يافت، گروه هاى غلات، كه چهره هاى پرجذبه در رأس شان بودند، نيز شكل مى گرفتند. شيعه اين گروه ها را طرد كرد، ولى به رغم طرد نصيريه، خود خصيبى به خاطر تقيه اش شخصا متأثر نشد. موفقيت او چنان بزرگ بود كه او هنوز تا به امروز در نوشته هاى شيعى به عنوان يك راوى مهم ظاهر مى شود و در عين حال در نوشته هاى نصيرى به عنوان بنيانگذار الهيات رمزى اين فرقه ظاهر مى شود. شكل گيرى بسيارى از اديان معمولا وابسته به دو شخصيت اصلى است يعنى مبلغ و موسس. ميان اين دو رابطه اى ايدئولوژيكى برقرار است، ولى معمولا موسس شكل هايى را كه دين در آنها نمود مى يابد، پديد مى آورد و تفسير خودش را به دين مى دهد مثلا در مسيحيت: عيسى(عليه السلام) و پولس ، در اسلام: محمد(صلى الله عليه وآله) و عمر;[6] در ميان دروزى ها: حاكم و حمزة بن على; در ميان بهائيان: باب و بهاءالله.(133) ابن نصير نخستين مبلغ نصيريه بود، در حالى كه خصيبى موسس واقعى اين فرقه بود. نصيريه هم فرقه اى منشعب از شيعه است و هم دين جديدى كه ديگر بخشى از اسلام نيست. پي نوشت ها :
122. نخستين مدرك براى اين كتابْ طبرانى ص97 است كه آن را كتاب الهداية مى نامد.
نويسنده:اَرون فرايمن /محمدحسن محمدى مظفر |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی