پاسخ به:تايپك شيعه شناسي
چهارشنبه 15 شهریور 1391 2:14 AM
قسمت اول |
از دیر باز تاكنون ارتباط تشیع و ایران از جمله موضوعات بحث انگیز در میان مورخان و محققان بود و نظریات گوناگون و گاه متضادی در مورد منشإ و خاستگاه تشیع و چگونگی و چرایی انتشار آن در ایران, ارائه شده است. مقاله حاضر سعی دارد اولین تماس های ایرانیان (خصوصا اهل خراسان) با تشیع در دو قرن اول هجری را به بحث گذارد. تشیع مورد نظر در این مقاله عام تر از مفهوم شناخته شده آن در قرون بعدی است, از این رو علاوه بر علویان و هوادارانشان, تحركات كیسانیه و عباسیان در خراسان را نیز در برگرفته و به این نتیجه گیری نایل آمده كه در دوره مورد بررسی, تشیع بیشتر با زمینه های سیاسی ـ اجتماعی همراه و عنوان شیعه بیشتر سرپوشی برفعالیت های ضد اموی بخش هایی از مردم ایران بوده است. به همین دلیل بود كه با پیروزی عباسیان از تعداد و وسعت جنبش های با ماهیت شیعی (از نوع علوی) در خراسان كاسته شد و همراه با محبت به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم), به تدریج مذهب رسمی و مورد تإیید خلافت در میان مردم نواحی شرقی ایران تثبیت گردید. مقدمه مفهوم تشیع در اوایل ظهور اسلام, به مراتب عام تر از مفهوم شناخته شده آن در قرون بعدی است تا جایی كه برخی از محققان برای تبیین این مفهوم, تشیع را به سیاسی و مذهبی تقسیم كرده اند. براساس این نظر باید بین پیروان علی(علیه السلام)كه بر جانشینی آن حضرت به عنوان وصی تإكید داشتند و كسانی كه به خاطر زمینه های سیاسی ـ اجتماعی از او حمایت می كردند, قائل به تمایز شد.(1) هم چنین غیر از اصحاب خاص علی(علیه السلام)كه به امامت و خلافت بلافصل وی بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)به حكم نص اعتقاد داشتند, ابتدا ((شیعه)) به معنی تفضیل علی(علیه السلام)بر عثمان و مخالفت با معاویه به كار می رفت. در این دوره حتی تفكیك بین علویان و عباسیان برای بسیاری از هواداران شیعه محقق نشده بود و شیعه كلیه هواداران خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)اعم از علوی و عباسی را در برمی گرفت تا جایی كه عباسیان نیز خود را شیعه معرفی می كردند.در مقاله حاضر, اصطلاح شیعه به مفهوم كلی آن مورد نظر است, چرا كه تشیع به مفهوم خاص, خود را نه به عنوان فرقه ای از اسلام, كه ادامه راستین آن می داند و پیدایی هواداران خاص علی(علیه السلام)را به زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)می رساند.(2) خاستگاه و زمان پیدایش تشیع محتوای برخی از تحقیقات محققان را به خود اختصاص داده است و بسیاری براین امر تإكید كرده اند كه تصور منشإیی غیر عربی برای شیعه چندان با واقعیت های تاریخی مطابقت ندارد, بلكه تشیع به صورت صریح و روشن, همچون اسلام, در سرزمین های عربی تولد یافته و پس از آن به موالی و غیر عرب سرایت كرده است. (3) بر همین مبنا جنبش تشیع, حداقل در دوره آغازین, ارتباطی با عكس العمل روح ایرانی در مقابل اسلام ندارد. شواهد فراوانی در دست است كه تشیع (به مفهوم عام) در طول تاریخش منحصر به ایران نبوده, بلكه در دوره هایی طولانی از تاریخ اسلام كانون های اصلی تشیع در خارج از ایران قرار داشته است, و این حقیقت كه در قرون اولیه هجری مذهب قسمت عمده مردم ایران غیر شیعی بود, نقض كننده نظریه هایی است كه در آن سعی شده است به نحوی پیدایش شیعه را به ایران و ایرانیان نسبت دهند.(4) حضور ایرانیان در جنبش های سیاسی ـ اجتماعی جامعه اسلامی, از نیمه دوم قرن اول هجری آغاز شد و این در حالی است كه بحث در مورد امامت علی(علیه السلام)ـ حداقل در حلقه ای خاص از اصحابش كه غیر از سلمان فارسی همه عرب بودند ـ مدت ها پیش از این زمان در سقیفه و به سخن نوبختی در زمان حیات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)در بین پیشگامان شیعه مطرح شده بود.(5) پیوند جامعه ایرانی با تشیع در قرون بعدی و به تدریج حاصل شد كه در این مقاله به بررسی این موضوع, یعنی نفوذ تدریجی تشیع (به مفهوم عام) در ایران با تإكید بر خراسان, به خصوص در دو قرن اول هجری, می پردازیم. 1) اولین تماس های ایرانیان با تشیع موضع گیریهای عدالت خواهانه علی(علیه السلام)در حمایت از اهل ذمه و توصیه به عاملانش در پرهیز از ظلم و ستم نسبت به ایشان, به طور مكرر در سفارش های وی به كارگزارانش نقش بسته است.(6) حمایت علی(علیه السلام)از موالی و غیر عرب, نه به عنوان موضعی موقت در جهت جذب عناصر ناراضی, كه ناشی از روحیه عدالت خواهانه وی بود. هم چنان كه در قضیه قتل هرمزان صریحا در مجلس مشورتی عثمان به كشتن قاتل وی, یعنی عبیدالله بن عمر رإی داد,(7) و به سبب همین اصرار علی(علیه السلام)بود كه عبیدالله به رغم میل باطنی خود , در دوران حكومت آن حضرت به معاویه پناه برد,(8) اگر چه در نزد وی نیز از ستایش علی(علیه السلام)دریغ نورزید.(9) به گفته یعقوبی:علی مردم را در عطا برابر نهاد و كسی را برتری نداد و موالی را چنان عطا داد كه عرب اصلی را.(10)این موضوع مایه ناخرسندی عرب, خصوصا اشراف از علی(علیه السلام)بود تا آن جا كه آشكارا از وی خواستند اشراف عرب و قریش را بر موالی و عجم برتری دهد.(11) لكن در دیدگاه وی فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق هیچ گونه رجحانی نداشتند(12) و وی هرگز حاضر نبود نصرت و پیروزی را با جور و ستم كسب كند. طبیعی است این گونه موضع گیریها برای جماعتی كه مدت ها تحقیر شده و هستی و موجودیت خویش را در خطر می دیدند تازگی داشت و از سوی ایشان با تحسین مواجه می شد. (13) با این حال شواهد موجود حاكی است كه میزان پیوستگی ایرانیان به تشیع, حتی در زمان خلافت علی(علیه السلام)هم چندان زیاد نبود و به نقاطی خاص منحصر بود; مثل مناطق ایرانی نشین كوفه,(14) و بخش هایی از نواحی ایرانی نشین در ((سواد)) و عمدتا در محدوده ای كه به طور مستقیم تحت حاكمیت علی(علیه السلام)قرار داشت. علی(علیه السلام)نیز به واسطه جنگ های داخلی فرصت نیافت تا در دوره خلافتش, در خارج از عراق شناخته شود تا جایی كه در همین دوره در بسیاری از نقاط ایران شورشی سراسری به چشم می خورد, حتی در برخی مناطق مردم با نپرداختن خراج به خوارج گریخته به ایران می پیوندند.(15) احتمالا تشیع مردم مدائن هم از حضور سلمان فارسی در این شهر به عنوان حاكم, بی تإثیر نیست;(16) وی از اصحاب خاص علی(علیه السلام)بود و ((در دوره حكومتش در مدائن پشمینه می پوشید و نان جو می خورد و الاغ جل دار سوار می شد و مردی عابد و زاهد بود))(17) و هم اوست كه حلقه اتصال بخشی از ایرانیان با خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)و در نتیجه اسلام, محسوب می شود. 2) ایرانیان و قیام مختار تشیع از هنگامی كه خواست ها و آمال ایرانیان را با دیدگاه ها و آموزه های سیاسی خویش منطبق كرد توانست گستره نفوذ خود را در بین ایرانیان افزایش دهد. در واقع اكثریت جامعه ایرانی در این دوره بیش از هر چیز به دنبال مفر و مإمنی بودند كه در پناه آن موجودیت و حیات خویش را در مقابله با حاكمیت و سیادت عربی حفظ نمایند.برای اولین بار ارتباط و همسویی ایرانیان با تشیع, به صورت نسبتا گسترده, در شركت همه جانبه در قیام مختار مطرح شد, چرا كه در دو قیام شیعی قبل از مختار, یعنی نهضت امام حسین(علیه السلام)و قیام توابین, نشانی از حضور ایرانیان دیده نمی شود. در واقع بخش های وسیعی از ایرانیان درهمبستگی با قیام مختار, كه به هر حال داعیه شیعی داشت, با اسلام پیوند خورد. تعداد موالی در میان لشكریان مختار چنان چشم گیر بود كه برخی آن قیام را جنبشی علیه اعراب به شمار آورده اند.(18) بنابر بعضی روایات, حامیان ایرانی مختار ابتدا بیست هزار و سپس تا چهل هزار نفر افزایش یافتند.(19) حتی اگر در این عدد نیز اغراق شده باشد(20)به اتفاق آرای مورخان, اكثریت حامیان وی را ایرانیان تشكیل می دادند. از روایتی دیگر بر می آید كه حداقل دو سوم از سپاه شش هزار نفری مختار كه پس از كشته شدن وی به ((مصعب بن زبیر)) تسلیم و قتل عام شدند, ایرانی بودند.(21) از جمله ایرادهایی كه اشراف كوفه به مختار داشتند این بود كه ایرانیان را برگردن ایشان سوار كرده است.(22) رویارویی اشراف كوفه با مختار و پیوستن ایشان به ((مصعب)) نیز ناشی از این امر بود, حتی هواداران عرب مختار نیز از موقعیت جدید ((موالی)) ناخشنود بودند. مختار به موالی گفته بود كه شما از منید و من از شمایم, از همین رو بود كه در سپاه وی به عربی سخن گفته نمی شد.(23) در مواضع دیگری حامیان غیر عرب مختار بندگان فراری خطاب شده اند.(24) چنان كه از روایتی معلوم می شود كه غیر از موالی عده ای از هواداران مختار از غلامان (احتمالا ایرانی) بوده اند.(25) در این صورت می توان از قیام مختار به عنوان عاملی در پیوستن بخشی از جامعه ایرانی به اسلام از نوع شیعی, نام برد. حامیان ایرانی مختار تنها زمانی به حمایت جدی از وی مصمم شدند كه از حمایت های سیاسی ـ اجتماعی او در مقابل اربابان عرب خود, اطمینان یافتند. اگر مختار توانست شیعیان عراق را با شعار خونخواهی امام حسین(علیه السلام)بسیج كند, موالی را با شعار حمایت از ایشان به سمت خود جذب كرد. رمز موفقیت مختار این بود كه نیازهای ایشان را دریافت و در ترفیع منزلت اجتماعی غیر عرب كوشید. اشراف عرب می گفتند او با شجاعت عرب ها و كینه عجمان با ما نبرد می كند.(26) حتی رئیس شرطه او از موالی بود.(27) اشراف كوفه مهم ترین ایرادی كه بر مختار داشتند این بود كه آزادشدگانشان (موالی) را بر ایشان تفوق داده و بر مركب نشانده و از غنایم روزیشان داده است. (28) از همین روی بود كه مختار می گفت ایرانیان از اعراب بر من مطیع تر و وفادارترند و هر چه بخواهم بی درنگ انجام می دهند.(29) در واقع عامل اصلی نزدیكی ایرانیان به مختار و حمایت از وی, مسائل سیاسی ـ اجتماعی بود و كمتر علایق خاص مذهبی در آن به چشم می خورد. این موضوع خصوصا هنگامی مشخص می شود كه بدانیم در قیام امام حسین(علیه السلام)و توابین كه اندك زمانی قبل از قیام مختار روی داد, از حضور غیر عرب (ایرانی) ذكری نشده است(30) و اصولا جریان تشیع تا زمان توابین هنوز ویژگی عربی محض داشت.(31) با این وصف قیام مختار در روند رشد كمی و كیفی دین اسلام, در ایران مرحله ای مهم شمرده می شود, زیرا پس از آن بود كه تشیع هر چه بیشتر با اعتراضات و آمال سیاسی غیر عرب (اعم از مسلمان یا غیر مسلمان) ارتباط یافت.(32) قیام مختار نمایانگر اولین تشكل گسترده ایرانیان بر مبنای آیین جدید است كه به تدریج حلقه ارتباط ایشان با گذشته را كمتر نمود. 3) كیسانیه در خراسان ظاهرا فرقه كیسانیه, در نیمه دوم قرن اول هجری در گرایش برخی از ایرانیان, خصوصا مردم خراسان, به تشیع و در نتیجه اسلام نقش اصلی را بر عهده داشت, گر چه مدارك و اسناد تاریخی روشنی در این مورد وجود ندارد, اما برخی شواهد و قراین حاكی از آن است كه پس از سركوب قیام مختار و احیای مجدد قدرت بنی امیه و ظهور حجاج (مرد قدرتمند ایشان در شرق), فشار و سخت گیری بر تمامی معارضان اموی, از جمله خوارج و شیعه, به نهایت خود رسید. سیاست های خشن و سركوبگر حجاج ـ كه در تاریخ شیعه به زشتی هر چه تمام تر از او نام برده شده است ـ موجب شد تا برخی از شیعیان در پی یافتن گریزگاه به ایران روی آورند. سكونت و استقرار شیعیان قبیله اشعری در قم پس از شكست قیام ابن اشعث(33) گواهی بر این مدعااست.بعید نیست كه نمونه ای از مهاجرت یا گریز اجباری قبایل عرب متمایل به شیعه, هم چنان كه در قم اتفاق افتاد در نقاط دیگر و از جمله در خراسان نیز تكرار شده باشد. ظاهرا یكی از دلایلی كه یحیی بن زید(مقتول 125ق) خراسان را جهت قیام ضد اموی برگزید, جلب هواداران كوفی خود بود كه حجاج و دیگر امرای اموی عراق آن ها را به خراسان تبعید كرده بودند.(34) شواهدی در دست است كه عده ای از شیعیان پس از سركوب قیام زیدبن علی(مقتول 122ق) به ایران پناه آوردند.(35) با این حال, روایات تاریخی دلالت می كند كه كار تشكیلاتی منظم و سازماندهی شده در نفوذ و گسترش تشیع در خراسان, مرهون تلاش داعیان و مبلغان كیسانی است كه پس از شكست قیام مختار و آشكارا پس از مرگ محمدبن حنفیه به امر فرزندش ابوهاشم به این مناطق گسیل شدند. ابا هاشم نخستین امامی بود كه دستگاه تبلیغاتی منظمی تشكیل داد تا یاران تازه ای به عضویت حزب در آورد.(36) در واقع گرایش شیعی مردم خراسان كه در اوایل قرن دوم هجری تحت شعار ((الرضا من آل محمد)) و در برخورد با نظام اموی متجلی شد, اگر سهمی را مدیون استقرار قبایل عرب (خصوصا اعراب جنوبی) متمایل به شیعه در خراسان باشد,(37) حتما سهمی اساسی از آن ناشی از تبلیغات و تحركات مبلغان كیسانی در خراسان است. غالبا چنین تصور می شد كه تبلیغات شیعی در خراسان بی هیچ سابقه ای با عباسیان آغاز شده است(38) اما تحقیقات جدید روشن كرده است كه برخی از اعضای فرقه كیسانیه حتی در شرقی ترین نقطه ایران, یعنی خراسان, زندگی و فعالیت داشته اند و با معرفی ابن الحنفیه و سپس فرزندش به عنوان امام شیعی, تبلیغ می كرده اند. به نوشته ابوالفرج اصفهانی, شیعیان خراسان پس از مرگ محمدبن حنفیه فرزندش, ابوهاشم را امام می دانستند,(39) حتی گروهی از هواداران ابوهاشم پس از مرگ وی معتقد به غیبت و رجعت او شدند و سرانجام از عراق به ایران كوچ كردند.(40) حضور چشمگیر موالی در كنار اعراب, در اولین هسته های سری جریان هاشمیه (كیسانیه) در كوفه و اشتغال ایشان به تجارت در مسیرهای بین خراسان و عراق و شام(41), نمایانگر آن است كه احتمالا اولین تماس های این گروه با جامعه ایرانی از طریق جذب طبقه نسبتا مرفه و عمدتا بازرگان آغاز شده است. بكیربن ماهان و ابوسلمه كه بعدا جایگاه مهمی در دعوت عباسی كسب كردند نمونه هایی از این افراد هستند. نام این دو, جزء فهرستی از هواداران بالقوه دعوت عباسی بودكه از سوی ابن بجیر, یار نزدیك ابوهاشم, به محمدبن علی عرضه شد.(42) منابع اطلاعات ما از كم و كیف فعالیت كیسانیه در خراسان, محدود است. بنابر بعضی اخبار, شیعیان نقاط مختلف و از جمله خراسان در یك نظام سری و سازماندهی شده زكات خود را به محمدبن حنفیه و پس از او به پسرش پرداخت می كردند.(43) عباسیان نیز گرچه پس از پیروزی, برای مشروعیت حاكمیت خویش روایت های جدیدی ساخته و پرداخته اند(44), اما در ابتدا به دلایل مختلف و از جمله برای جلب هواداران علویان, مدعی وصایت امر دعوت از جانب ابوهاشم بودند.(45) گفته اند: ابوهاشم هنگام وفات درجلسه ای كه محمدبن علی عباسی حضور داشت داعیانش را در خراسان به متابعت از وی سفارش كرد(46) و اسرار دعوت را با او گفت و دعوتگران را به او شناسانید.(47) اغلب دعوتگران دراین جلسه از موالی بودند,(48) از این رو برخی گفته اند: كیسانیه بیشتر خصلتی غیر عربی داشتند.(49) انتخاب خراسان برای فعالیت از سوی عباسیان و مركزیت مرو, و نیز توصیه ایشان به داعیان در نزدیكی به قبایل ربیعه و دوری از تمیم و قیس , و حتی انتخاب ابو رباه میسره (از موالی) به عنوان فرمانده تشكیلات در كوفه نیز با اشاره ابوهاشم بود.(50) اگر آن گونه كه ولهاوزن می گوید موضوع انتقال دعوت از ابوهاشم به محمدبن علی هم ابداع اندیشمندانه عباسیان باشد(51), باز هم تإكیدی بیشتر بر اهمیت و جایگاه اجتماعی گروه هاشمیه (كیسانیه) در آن دوره است. 4) گرایش های شیعی در خراسان از جمله عواملی كه باعث شد محمدبن علی عباسی خراسان را برای نشر دعوت خویش برگزیند, گرایش مردم این دیار به تشیع بود و این امر را بیش از هر چیز بایستی مرهون هواداران هاشمیه دانست.بكیربن ماهان داعی بزرگ عباسیان, ضمن ترغیب محمدبن علی برای انتخاب خراسان گفت:سراسر جهان را گردیده و به خراسان رفته ام, هرگز كسانی را این چنین شیفته خاندان پیامبر ندیده ام ... . وی هم چنین در توضیح میزان اشتیاق مردم خراسان به اهل بیت(علیهم السلام), به سخن یك ایرانی استناد كرد كه به فارسی گفته بود: هرگز كسانی را به گمراهی اعراب ندیده ام; پیامبر ایشان درگذشت و قدرت او به دست كسانی جز از خاندان او افتاد.(52) نفوذ محدود فرقه های مذهبی تا اواخر قرن اول هجری در خراسان, از دیگر ویژگی های این خطه بود كه در انتخاب آن به عنوان كانون بسط دعوت عباسی نقش برجسته ای ایفا كرد.(53) طبیعی است تشیع این منطقه نیز سطحی و بیشتر از نوع سیاسی و یا دوستداری خاندان پیامبر بود و ((اكثر كسانی كه در خراسان خود را شیعه می نامیدند قائل به تفاوت عمده ای بین اعضای اهل بیت نبودند, بلكه آمادگی پیروی از رهبری از خاندان پیامبر را علیه امویان داشتند)).(54) و این امر بیشتر از تنفر آنان از بنی امیه, به سبب ظلم و جوری كه برایشان روا می داشتند, ناشی می شد. اگر هم نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) اظهار تمایل می كردند, برای این بود كه شاید دولت دادگری به دست آنان تشكیل شود.(55) از این رو پیروزی عباسیان, چندان هم دور از انتظار نبود, شرایط و اوضاع و احوال اجتماعی سرزمین های حاكمیت امویان به سمتی پیش رفته بود كه یك تغییر بنیانی را اقتضا می كرد. به هر حال آن چه واضح است این است كه گرایش شیعی در مردم بومی خراسان بیشتر از نوع سیاسی و یا هواداری از خاندان اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. این موضوع از پیآمدهای شهادت زید و یحیی در این مكان استنباط می شود, به گفته مسعودی: مردم خراسان در همه جا هفت روز برای یحیی بن زید عزاداری می كردند و از بس مردم از كشته شدن او غمگین بودند در آن سال هر چه پسر در خراسان زاده شد یحیی یا زید نامیدند.(56) علاقه شیعیان خراسان به یحیی به حدی بود كه زنجیر و كندی كه یحیی را با آن بسته بودند جهت تبرك به مبلغ بسیار زیادی خریدند.(57)شهادت افرادی از خاندان علوی در تقویت تشیع این سامان, نقش به سزایی داشت تا آن جا كه گفته اند: چون زید كشته شد و كار او به هر صورتی كه بود به انجام رسید, شیعیان خراسان به جنبش آمدند و امر ایشان آشكار شد و همدستان و هواخواهانشان بسیار شدند و ... داعیان ظاهر شدند.(58) تشیع سیاسی مردم خراسان تحت تإثیر مظلومیت و فضایل خاندان علوی با محبت عجین بود و بدین لحاظ تفاوت اساسی بین رهبران شیعی را تنها صاحب نظران درك می كردند و ((عقیده به این كه چه كسی باید و چه كسی نباید به عنوان اهل البیت شناخته شود در این زمان بسیار دشوار بود)).(59) تصمیم ابوسلمه در انتقال دعوت از عباسیان به علویان(60) و نیز این سخن منصور عباسی كه: ((در دل اهل خراسان دوستی خاندان ابوطالب با ما به هم آمیخته))(61)تإییدی بر این گفتار است. از این رو بود كه وقتی اولین داعی عباسیان در خراسان مردم را مستقیما به نفع آل عباس دعوت كرد, با واكنش تند هواداران بنی فاطمه به رهبری ((غالب ابرشهری)) مواجه شد و حساسیت ایشان را برانگیخت(62), كه بلافاصله محمدبن علی عباسی برای جلوگیری از تفرقه و نیز بهره برداری از هواداران علوی, با تغییر تاكتیك دستور داد از ذكر نام شخص معین خودداری كرده و تحت شعار كلی ((الرضا من آل محمد)) دعوت كنند.(63) عباسیان با اتخاذ تاكتیك های مناسب, از جمله اختفای كانون رهبری جنبش, رازداری, استفاده از روش های مسالمتآمیز, انتخاب شعارهای كلی و نزدیكی اولیه به علویان(64) و استفاده از احساسات طرفداران علویان و نیز سود جستن از مظلومیت آنان(65) در نهایت به خلع سلاح هواداران علویان موفق شدند. 5) تركیب اجتماعی هواداران آل عباس در خراسان حمایت گروه های گوناگون مردم خراسان (اعم از شیعه و غیر شیعه حتی غیر مسلمانان) از ابو مسلم نشان می دهد كه طبقات گوناگون اجتماعی از اشراف تا رعایا تحت پوشش تشیع, در سر رویای رسیدن به آرزوهای خود را داشتند. ((عامه روستاییان, پیشه وران و بردگان, نه به خاطر عباسیان, بلكه به امید نجات از ظلم و ستم, سلاح برداشته بودند)).(66)جریان خداش(67) (داعی عباسیان) كه سعی كرد در لفافه تبلیغات عباسی مسایل اجتماعی و افكار مزدكی را ترویج نماید, نشان از علل گوناگون پیوستن غیر عرب به جریان عباسی دارد. در واقع عنوان شیعه در این دوران به عنوان مستمسكی در مخالفت و تعارض با عمال اموی محسوب می شده است. شعارهای داعیان عباسی نیز با توجه به نیازها و خواسته های هر دسته و گروهی قابل انعطاف بود. آن ها در شعارهای خویش با طرح ستمگری و روش ناپسند بنی امیه, مردم را بر ضد ایشان تحریك می كردند.(68) دقت در تنوع طبقات و گروه های حامی نهضت عباسی نشان می دهد كه آنان با اتخاذ تاكتیك های مناسب توانستند نظر اقشار گوناگون را به خود جلب كنند و ابومسلم هم با مهارت خاصی هریك از گروه ها و جناح های سیاسی ـ مذهبی خراسان را در خدمت اهداف خویش به كار گرفت. علاوه بر اعراب جنوبی, موالی (آزادشدگان) و نومسلمانان, اهل ذمه نیز كه حتی در اواخر عصر اموی اكثریت جامعه خراسان بودند بخش قابل توجهی از سپاه ابومسلم را تشكیل می دادند. به طور كلی پیشه وران و اقشار روستایی, چه مسلمانان و چه اهل ذمه, بیشترین تعداد حامیان نهضت عباسی را شامل می شدند تا جایی كه پس از علنی شدن دعوت ابومسلم در خراسان در رمضان سال 129ق در ظرف تنها یك روز مردم نزدیك به شصت دهكده به وی پیوستند.(69) داعیان اولیه عباسی تبلیغات خود را نخست در روستاها شروع كرده بودند(70) و با توزیع خوراكی, مردم را به اجتماعات خود جلب می كردند كه این خود دلیلی بود بر كوشش عباسیان در جهت جلب مردم فرو دست جامعه.(71) در این كه تمام روستاییانی كه به نهضت عباسی پیوستند مسلمان بوده اند یانه, تردیدهایی وجود دارد. هنگامی كه نصر بن سیار به خراسان رفت بیش از دو سوم روستاییان اهل ذمه بودند;(72) با این حال هر كس(بنده یا آزاد) به صرف اظهار مسلمانی می توانست در اردوگاه ابومسلم راه یابد و در شمار سپاهیان وی جایگیرد. طبیعی است برای انبوه بندگانی كه از اربابان خود گریخته, به ابومسلم می پیوستند و شعارهایی در برابری اسلامی می شنیدند, این آزمایش مشكلی نبود.(73) به این ترتیب ابومسلم توانست حتی تعداد زیادی عبید (بردگان یا غلامان) را نیز به قیام عباسی جذب كند.(74) یكی از اتهامات ابومسلم از سوی مخالفانش این بود كه سپاهی از بندگان كه از صاحبانشان گریخته اند گرد آورده است.(75) در مواضع دیگری هواداران ابومسلم علوج (كافران غیر حربی) و سقاط العرب (فرومایگان عرب) خوانده شده اند.(76) گر چه حضور بندگان در كنار ابومسلم خود موجب اعتراض صاحبانشان كه بعضا از حامیان و شركت كنندگان در قیام عباسی بودند, شد و او ناچار شد كه جای مخصوصی را در اردوگاه خود برای آنان در نظر گیرد,(77) ولی این كه ابومسلم توانست جنبشی را تشكیل دهد كه هم بردگان و هم صاحبانشان در آن شركت داشته باشند, نشانه نبوغ او توصیف شده است.(78) بخش قابل توجهی از دهقانان و حكام محلی و اقشار نسبتا فراز دست و متمكن جامعه ایرانی نیز كه به رغم سازش با امویان برای حفظ موقعیت خود , روی هم رفته زیر فشار حكومت اموی و عمال آن قرار داشتند و با وجود خدمتشان, با آن ها نیز به دیده موالی و شهروندان درجه دوم نگریسته می شد (79) به دعوت عباسی جواب مثبت دادند.(80) از حضور دهقانان در قیام حارث بن سریج (116 ـ 128 ق) (81) معلوم می شود كه آن ها نیز نیاز به تحول در جامعه را احساس می كردند و اتفاقا همین گروه های نسبتا مرفه و متمكن بودند كه بیشترین امكانات مادی را برای قیام عباسی تهیه كرده(82) و گاهگاهی كاروانی از هدایا و اموال را مخفیانه برای امام عباسی روانه می ساختند. عباسیان نیز به این بخش اجتماعی اتكای زیادی داشتند به حدی كه بعضی از آن ها از دعوت گران و حتی نقبای دوازده گانه عباسی در خراسان بودند.(83) جنبش شیعیان در خراسان حتی در صدد جذب خاندان های متنفذ محلی و از جمله شاهزادگان تخارستان نیز بود.(84) بنابر بعضی منابع, در روزگار ابومسلم بود كه كیش مجوس از دل دهقانان رخت بربست و بسیاری از آنان به اسلام روی آوردند.(85) شواهد دیگری از نقش داعیان عباسی درگرایش غیر مسلمانان به اسلام در دست است.(86) با این حال بخشی از اشراف فراز دست ایرانی كمابیش به امویان وفادار ماندند. شاید از همین روی بود كه ابومسلم بندگان را برای كشتن صاحبانشان برانگیخت و انبوهی از بندگان خراسانی در یك شب اربابان خود را كشتند و خود جنگ افزار و اسبان و نقدینه ایشان را برگرفتند.(87) گرچه عباسیان اتكای زیادی بر غیر عرب داشتند(88) و از پاره ای گزارش ها نیز چنین برمیآید كه ظاهرا قیام آنان قیامی ایرانی بر ضد اعراب بوده است,(89) با وجود این, ماهیت اصلی نهضت عباسی قیامی ضد عربی نبود. حضور طبقات جامعه ایرانی با اهداف و انگیزه های متفاوت دراین قیام, عامل بسیار موثری برای دست یابی به اهدافی بود كه تنهارهبری سازمان عباسی از آن اطلاع داشت. درست است كه نهضت عباسی یك جریان خالص ایرانی نبود ولی شركت و سهم ایرانیان را به هیچ روی نباید كوچك انگاشت. با وجود این, ایرانیانی نیز بودند كه از دعوت عباسی استقبال نكرده و حتی به حمایت از بنی امیه پرداختند.(90) به طور خلاصه می توان گفت قیام ابومسلم و عباسیان یك حركت دقیقا سیاسی با پوشش مذهبی بود. ادامه دارد ... دكتر حسین مفتخری |
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی