0

تاریخ ایران- سلسله صفویان

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

شاه سلطان حسین پادشاه مالی نالایق
پنج شنبه 9 شهریور 1391  12:58 AM

سلطنت شاه سلطان حسین، انحطاطى را که از مدتها پیش مجال ظهور یافته بود به انقراض واقعى این خاندان مبدل ساخت. سلطان حسین براى فرمانروایى تربیت نشده بود، بیشتر تربیت ملایى داشت. حتى قولى هم هست که تا هنگام جلوس بر تخت فرمانروایى، اسب سوارى هم نمى‏دانست. یک بار در باغچه حرم، بدون قصد مرغابیى به تیر تپانچه او کشته شد، و شاه با وحشت فریاد بر آورد که «قاتل اولدم» یعنى دستم به خون آلوده شد. چون تا آن هنگام یعنى بیست و شش سالگى از حرم بیرون نیامده بود، از اوضاع و احوال سر در نمى‏آورد. در مقابل برادر کوچکترش، میرزا مرتضى که سلحشور و با کفایت و قدرتمند به نظر مى‏رسید، انتخابى ناخجسته تر از سلطان حسین براى جانشینى شاه سلیمان ممکن نبود. هر چند آنچه فرمانروایى او را بد فرجام و بى عاقبت ساخت، بى رسمیهاى سلطنت پدر جلادش شاه سلیمان و فقدان عقل سلیم و تدبیر در نزد وى و اطرافیانش بود. از این رو، شاید انتخاب برادر سلحشورش هم، توفیق چندانى را به بار نمى‏آورد. شاه على رغم خروج از حرم خانه و جلوس بر تخت پادشاهى، از نظر فکرى از آن محیط و تأثیراتش بیرون نیامد و همواره تحت نفوذ خواجه سرایان و زنان حرم سرا قرار داشت. یکچند تحت تأثیر نفوذ دین یاران، در همان اوایل سلطنت، باده نوشى را ممنوع کرد و حتى جنگهاى حیدرى و نعمتى، و گرایشهاى صوفیانه را هم منع زد، اما دسیسه هاى دربار و برخى از زنان حرم سرا که دوست مى‏داشتند با الزام شاه به باده نوشى و عشرت جویى، او را همچنان تحت نفوذ داشته باشند، این فرمان بى اثر گردید و شاه نخستین کسى بود که پیمان شکست و به مى‏و ساغر پناه برد. در آغاز اگرچه الزام زنان حرم سرا و خواجه سرایان، شاه را به عیاشى ترغیب و تشویق کرد، اما او نیز به نوبه چنان «ذوق» و «قریحه‏اى» در عیاشى از خود نشان داد که به زودى به رسم پدر کوشید تا زنان و دختران زیبا را از هر کجا که ممکن مى‏شد به حرم خانه جلب کند. امور کشور را هم به وزیر اعظم و خواجه سرایان سپرد، و در برابر هر گزارش یا خواهشى که به او عرصه مى‏شد، جز عبارت «یخشى دُر» چیزى به زبان نمى‏آورد. ظریف بنیان دربار هم او را شاه سلطان حسین یخشى دُر مى‏خواندند، چنانکه آنچه در افواه اهل عصر شایع بود در این بیت خلاصه مى‏شد:
آن ز دانش تُهى ز غفلت پُر شاه سلطان حسین یخشى دُر
«مجمع التواریخ، ص 48»
شاه بى خبر از امور، و نزاع درباریان در کسب هر چه بیشتر ثروت که گه گاه مناقشاتى را هم به همراه داشت و پادشاه از آن بى اطلاع مى‏ماند، موجب بروز اوضاع نابسامان داخلى در همه زمینه‏ها شد. راهها امنیت خود را از دست داد و مأموران تأمین - راهدارها - خود به ضرورت، قافله غارت مى‏کردند. گه گاه نیز، براى آن که به دربار نشان دهند تا چه حد وظیفه شناس هستند و اغلب به منظور کسب پاداش و انعام، سر مردگان قبرستان را به عنون سر دزدان و راهزنان بر نیزه کرده به پیشکش همایونى مى‏فرستادند.
امناى مذهب هم که به تبعیت از اوضاع غرق در مسایل دنیوى و مادى شده بر سبیل تعمیم و مسامحه گه گاه روحانیون خوانده مى‏شدند، عمده وظیفه خود را، اعمال فشار و تشدید ایذاء و آزار اهل سنت و پیروان دیگر ادیان مى‏دانستند؛ بدین ترتیب، تسامح و آزادى نسبى عهد شاه عباس بزرگ، از زمان شاه سلیمان به کلى نادیده گرفته شد و در عهد شاه سلطان حسین، خود را در اعمال غیر انسانى، تحقیر، تضییق، اهانت، مشکل تراشى و حتى قتل و کشتار نشان داد. بى جهت نبود که یهود و گبر و اهل سنت سقوط این خاندان و ظهور نادر شاه افشار را براى خود یک هدیه آسمانى مى‏دانستند.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها