آذربایجان و طغیان سران ترکمان و تکلو «992 ق / 1584 م»
چهارشنبه 8 شهریور 1391 7:35 PM
با رسیدن اردوى شاهى به آذربایجان، امیر خان ترکمان بیگلر بیگى با دوازده هزار تن از بستگان و افراد طایفه خود تا میانه به استقبال آمد و مورد لطف و مهرابى فوق العاده شاه و ولیعهد قرار گرفت. پس از ورود به تبریز هم، چون در میزبانى شاه محمد و حمزه میرزا اشتیاق فراوان نشان داد، اعتماد و توجه به حمزه میرزا را به خود جلب کرد، به طورى که این امر مایه تحریک و حسد و کینه سایر نزدیکان و ندیمان شاهزاده به ویژه سران استاجلو و شاملو قرار گرفت.
حمزه میرزا که در این هنگام هجده سال داشت، اغلب کارهاى کشورى و لشکرى به صوابدید و دستور او صورت مىگرفت. چون جوانى خودخواه و مغرور بود و در شرابخوارى افراط مىکرد، به اندک رفتار نامطلوبى، خشمگین مىشد و نزدیکترین کسان خود را آزرده مىساخت. به هنگام قتل مادرش توسط سران قزلباش، سیزده ساله بود، و به سبب علاقه فراوان به مادر، همواره کینه قاتلان را در دل داشت و به دنبال بهانهاى مىگشت تا عاملان این جنایت را به سزاى اعمالشان برساند. ولیعهد جوان، با چنان قدرت و نفوذ در دستگاه پدر، در این هنگام که سران قزلباش و شاه براى برخورد به امر خطیرى چون تهاجم بیگانگان در تبریز گرد هم آمده بودند، فیلش یاد هندوستان کرد و موقع را براى تسویه حساب با کشندگان مادر مناسب یافت! چون امیر خان ترکمان در فرمان قتل مادرش از قزوین دور و ظاهرا" در آن جنایت نقشى نداشت؛ حمزه میرزا کوشید او را با خود همداستان کند و به دستیارى امیر خان، کشندگان مادر را سیاست نماید. اما امیر خان که با برخى از این سران قزلباش، دوستى دیرینه داشت، به عنوان اینکه ایجاد اختلاف در بین سران قزلباش و با وجود دشمن بزرگى چون عثمانى، به صلاح و صواب نیست، با این کار مخالفت کرد. به علاوه شاهزاده جوان را اندرز داد تا در شرابخوارى امساک کند و از معاشرت با سرداران جوان، که او را به این کار تشویق مىکنند، احتراز جوید.
از سوى دیگر، تقرب امیر خان به حمزه میرزا و توجه و احترام خاصى که شاهزاده نسبت به او داشت، مایه تشویش و نگرانى خاطر دیگر سران قزلباش و برانگیختن کینه و حسد آنان مىشد، به ویژه سرداران جوانى که با شاهزاده انیس مجالس بزم و میگسارى وى بودند، به جد سعى مىکردند تا امیرالامراى آذربایجان را از نظر شاهزاده بیاندازند. جوانانى مانند على قلى بیگ فتح اغلى استاجلو و اسماعیل قلى خان شاملو، که ندیمان خاص و هم پیالگان شاهزاده بودند، در مجالس خصوصى با شاه زبان به بدگویى از امیر خان گشودند. کم کم سعایت بدخواهان مؤثر افتاد و میان شاهزاده و امیر خان کدورتى پیدا شد؛ عاقبت روزى حمزه میرزا در حال مستى با دشمنان امیر خان همداستان شد و نهانى به کشتن وى رضا داد.