فرقههاي بزرگ تصوق: «نقشبنديه»، «نعمتاللهيه» و «صفويه»
چهارشنبه 8 شهریور 1391 6:53 PM
در دوره تيموريان، در ميان متصوفه و عرفا نيز اختلاف عقيده و سليقه وجود داشت. مهمترين و بانفوذترين فرقه صوفيه در اين دوره، بخصوص در خراسان و ماوراءالنهر سلسله «نقشبنديه» بود كه در طريقت، معتدل و در شريعت و مذهب تسنن، سخت متعصب بودند. مشايخ اين سلسله، مطابق يكي از اصول عقايدشان يعني «خلوت در انجمن» كه به معني در ظاهر با خلق خدا بودن و در باطن با حق تعالي بودن است، عقيده داشتند كه بايد همواره به شغلي و كاري از كارهاي ظاهري بپردازند تا از ساير خلق ممتاز نشوند. آنها همچنين براي اينكه شريعت به مدد ايشان قوت و نيرو گيرد و اين قوت و نيرو هم بيمساعدت و ياري شاهان و اميران ذيشوكت ممكن نخواهد بود، براي نزديك شدن به دستگاه قدرت و پادشاهان و اميران وقت، بذل جهد ميكردند. ايجاد روابط با شاهان و اميران به طور حتم موجب تقويت فرقه ميشد و در نتيجه، مردم بيشتر بدان توجه ميكردند.
اين طريقه با آنكه به نام خواجه بهاءالدين محمد نقشبند بخاري (م 791)، كه از مشاهير صوفيه قرن هشتم بود، به «نقشبنديه» معروف و موسوم شد، مع هذا بايد گفت كه قريب سه قرن قبل از او بود كه سنگ بناي آن گذاشته شد و پايه و بنياد آن بتدريج به وسيله سه تن از بزرگان مشايخ اهل تصوف استوار گشت. اين سه تن عبارت بودند از : ابوعلي فضل بن محمد فارمدي از عرفاي قرن پنجم و خواجه ابويعقوب يوسف همداني، زاهد و عارف مشهور قرن پنجم و ششم و خواجه عبدالخالق غجدواني از مشايخ بزرگ صوفيه در قرن ششم. خواجه عبدالخالق موسس اصلي و بنيانگذار واقعي سلسله «خواجگان» كه بعدها به نقشبنديه معروف شد.
بعضي از مشايخ اين سلسله در عصر تيموري از شهرت ويژهاي برخوردار بودند كه از ميان آنها علاءالدين عطار، خواجه حسن عطار، خواجه محمد پارسا، خواجه ابونصر پارسا، خواجه علاءالدين غجدواني، خواجه نظام الدين خاموش، خواجه عبدالله امامي اصفهاني، سعدالدين كاشغري، خواجه عبيدالله احرار و مولانا عبدالرحمن جامي، مشهورترند.
پادشاهان بعد از تيمور مانند شاهرخ و ابوسعيد و سلطان حسين بايقرا همه سر ارادت و تكريم به آستان مشايخ اين سلسله نهادند و فوز و فلاح دو دنيا را از انفاس قدسيه ايشان ميطلبيدند و در امور معاش و معاد از ايشان راهنمايي و هدايت ميجستند.
از ديگر فرقههاي معتبر صوفيان اين دوره، بايد از فرقه « نعمت اللهيه» نام برد. سيد نورالدين نعمت الله بن عبدالله بن محمد كوه بناني كرماني مشهور به «ولي» موسس اين فرقه است. او از كبار عرفاي ايران در قرن هشتم و نهم هجري و از مولفان پركار و ناظم اشعاري است كه از بعد عرفان متوسط ولي در ميان مردم بسيار رايجند. اجداد شاه نعمتالله در حلب اقامت داشتند اما پدرش در كوه بنان كرمان متوطن گرديد و شاه نعمت الله به سال 731 در آن شهر متولد شد. او پس از تكميل اطلاعات خود در فنون و علوم ظاهري به سير و سلوك پرداخت و در مصر، ديار مغرب، مكه، مدينه، خراسان و ماوراءالنهر، خاصه در سمرقند سياحت و اقامت كرد. امير تيمور، او را به بهانه كثرت مريدان، به ترك تركستان وادار ساخت و وي پس از چند گاهي در كرمان رحل اقامت افكند و در ماهان، خانقاه و باغ و حمام بنا نهاد. پادشاهان و اميران آن زمان، از جمله شاهرخ و ميرزا اسكندر بن عمر شيخ، نسبت به او اعزاز و اكرام تمام نمودهاند. وسعت و دامنه نفوذ معنوي و تعاليم عرفاني او به جايي رسيد كه علاوه بر امرا و سلاطين ايران، برخي از پادشاهان دكن هندوستان مانند سلطان شهابالدين احمد شاه ولي بهمني (825-838) و فرزندش علاءالدين (838-862) به شاه نعمتالله ولي و پس از او به خاندان و اعقابش خالصانه ارادت ورزيدند. از اين رهگذر، زمينه مساعدي براي رواج و توسعه روزافزون زبان فارسي در اقصي نقاط هندوستان به وجود آمد. شاه نعمتالله ولي در سال 834 در صد و سه سالگي بدرود حيات گفت. جسدش را در ماهان به خاك سپردند و بعدها به امر سلطان احمد بهمني، پادشاه دكن، براي او بقعهاي ترتيب دادند كه به سال 840 به اتمام رسيد و در عهد شاه عباس دوم نيز ابنيهاي بر آن افزوده شد. آن بقعه و ضمايمش هنوز باقي و زيارتگاه صوفيان نهمتاللهي است.
بعد از شاه نعمتالله، پسرش سيد خليلالله، جاي پدر را در امر ارشاد پيروان و معتقدان او گرفت. شاه نعمتالله به علت نفوذ فراوان و شهرتي كه در عهد خود حاصل كرده بود، مريدان بسياري داشت و آوازه مقامات و كراماتش، ايران و سرزمين هند را فرا گرفته بود. شماره رسالات او در موضوعات عرفاني و مطالب نزديك بدان بسيار زياد و اشعارش نيز فراوان است. ديوان رايج شاه نعمتالله ولي بيشتر از سيزده هزار بيت دارد و مشتمل بر چند قصيده و تعداد كثيري غزل و چند مثنوي و رباعي است.
ديگر كانون مهم تصوف، خاندان شيخ صفيالدين اردبيلي در آذربايجان بود. در اين دوره خواجه علي، فرزند شيخ صدرالدين بن شيخ صفي (م 830) و شيخ ابراهيم، معروف به شيخ شاه، فرزند خواجه علي (م 851) پيرو مراد وقت بودند و در نواحي غربي و شمالي ايران و نيز در آسياي صغير، مريدان و پيروان بسياري داشتند. سيد قاسم تبريزي معروف به قاسم انوار كه خود از اجله عرفا و شعراي قرن نهم و بنابر بعضي اقوال، متمايل به انديشههاي حروفيه بود، از تربيت يافتگان همين سلسله و از شاگردان شيخ صدرالدين اردبيلي بود.