سلطان جلال الدين منکَبِرني
چهارشنبه 8 شهریور 1391 6:34 PM
حمله برق آساي چنگيز خان مغول به ايران با خشونت و بي رحمي که در کشتار و ويرانگري نشان ميداد، ترس و هراس بسيار در دل ها افکند.* با اين حال، ايرانيان درمقابل سيل بنيانکن مغول مقاومتي شجاعانه کردند و در بسياري شهرها تا آخرين تن جنگيدند. اما تاریخ بیش از همه از ايستادگي سلطان جلال الدين پسر محمّدخوارزمشاه را در برابر مغول یاد می کند.
هنگامي که سلطان محمّدخوارزم شاه از وحشت لشگريان مغول شهربه شهر ميگريخت، جلال الدين را به جای پسر کوچکترش که ولیعهد بود،جانشين خود ساخت. وي سيصد سوار جمع آورد و هنگامي که از راه بيابان خوارزم ميگذشت با گروهي هفتصد نفري از مغولان رو به رو شد.* جلال الدين حمله را آغاز کرد و با تهوّر تمام آن ها را از پاي درآورد. نوشته اند که تني چند از مغولان گريختند و از ترس به قنات هاي شهر نِساء پناه بردند، امّا کشاورزان آن ها را از کاريزها بيرون کشيدند و تا آخرين نفر کشتند.
در اوايل سال 618ه/1221م، سلطان جلالالدين به هَرات رسيد و با لشکري از اقوام مختلف ترک و افغاني و غوري به جنگ سرداري که چنگيز براي مقابله با او فرستاده بود رفت و او را شکست داد. براثر اين پيروزي مردم پَروان،* از آبادي هاي بين غَزنه و باميان، شادي هاي فراوان کردند وجلال الدين را منجي خود خواندند. امّا از آن جا که سران سپاه بر سر تقسيم غنيمت ها به جان يکديگر افتاده بودند، جلال الدين تاب مقاومت در برابر سپاهيان مغول را نياورد و ناچار به سوي هندوستان روانه شد. در کنار رودخانه سِند مغولان به سلطان جلالالدين و لشکر او رسيدند. سلطان دليري بسيار از خود نشان داد و قلب سپاه چنگيز را درهم شکافت. امّا پسر هفت ساله اش به دست مغولان افتاد و کشته شد. دراين جنگ سلطان جلال الدين همراه با هفتصد تن از ياران خود زماني دراز جنگيد و چون تاب مقاومت نياورد با اسب به آب زد و به سلامت از رود سِند گذشت.*
جلال الدين در دهلي بار ديگر سپاهياني گرد آورد و از راه مُکران به کرمان رسيد. شيراز، اصفهان و ري را به تصرّف آورد و به خوزستان رفت. چون خليفه بغداد از ياري او خودداري کرد سلطان جلال الدين بصره را گرفت و سرداري را که خليفه به جنگ او فرستاده بود اسير کرد.* از آن جا به آذربايجان رفت و در شمال رود اَرَس تا شهر تفليس پيش راند. وي سال ها درگیر جنگ و گريز و فتح و شکست با مغول ها، فرمانروایان محلی آذربایجان و پادشاه گرجستان و سلجوقیان آسیای صغیر بود. هرگاه درجائی پیروز می شد با همه شجاعت و جنگاوری با افراط در شرابخواری و خوشگذرانی های بی رویه ، همچنین ابراز خشونت نسبت به اطرافیان ،* دیگران را با خود دشمن می کرد. در آخرین جنگ سلطان علاءالدین کیقباد از سلجوقیان آسیای صغیر در اتحادی با مغولان و حاکمان محلی شام او را در دیار بکر شکست دادند. وی درصد جمع آوری دوبارۀ سپاه بود که عاقبت در سال 627ه/1230م در کوه هاي کردستان به دست کردان به هلاکت رسيد.
با وجود خشونت و بدرفتاری ها ی دشمنی برانگیز،* سلطان جلال الدين درآن هنگامۀ کشتار بی امان دلاوری بي همتا و فرمان دهی دلیر بود. او را به رستم و پهلواني هاي افسانه اي او مانند کرده اند. امّا بخت با او ياري نکرد و با آن که بيش از ده سال در برابر سپاهيان خون ريز مغول به شجاعت ايستادگي نمود، نتوانست از تسلّط اين قوم وحشي بر سرزمين ايران جلوگيري کند.»