مشي سياسي
چهارشنبه 8 شهریور 1391 12:18 PM
در مورد مشي سياسي صفاريان بايد بگوييم كه فقط در دوران يعقوب و عمرو ، يعني دو حاكم مهم اين سلسله ميتوان در اين مورد سخن گفت ، چون بقيه خاندان صفاري كه حكومت كم اهميتي را در سيستان تا سال 392 ادامه دادند ، در حقيقت تابع حكومتهاي ساماني و غزنوي بودند و سياست مستقلي نداشتند. ولي درباره يعقوب و عمرو هم اگر چه بعضي معتقدند كه « كاملاً روشن است كه خلفا و صفاريان حتي لحظهاي به هم اعتماد نداشتند. »[3] ولي اين عدم اعتماد موجب نميشد كه يعقوب و يا عمرو و از سوي ديگر خليفه عباسي در مواقعي كه سياستشان اقتضا ميكرد ، با هم از در دوستي و آشتي در نيايند و به همين دليل نميتوان به طور قاطع از سياست دوستي و اطاعت كامل صفاريان از خليفه و يا به عكس از دشمني هميشگي آنان با هم سخن بگوييم.
اكنون به نمونههايي از سازش با خليفه از سوي يعقوب اشاره ميكنيم : در سال 255 و پس از فتح كرمان و فارس « يعقوب تعدادي اسب و بار با مشك و جامهها براي معتز فرستاد به پيشكش »[4] و يا در سال 257 « ابو احمد بن متوكل ولايتداري بلخ و طخارستان و ولايتهاي مجاور چون كرمان و سيستان و سند و ... را براي وي ( يعقوب ) نوشت و سالانه مالي براي وي نهاد كه اين را پذيرفت و برفت. در ربيع الآخر همين سال فرستاده يعقوب بن ليث بيامد با بت هايي كه ميگفت آن را از كابل گرفته است. »[5] و يا در سال 259 پس از فتح نيشابور ، يعقوب فرستادگاني به نزد خليفه فرستاد و بوسيله آنان ضمن اعلام خبر فتح نيشابور به خليفه ، سر عبدالرحمن خارجي را نيز « كه از سي سال پيش در هرات دعوي خلافت داشت »[6] فرستاده بود و بعد در سال 260 پس از جنگ با علويان طبرستان يعقوب در نامهاي به خليفه مينويسد : « من ... گروهي را بكشتم كه در روزگار من همانند آن نبوده و هفتاد كس از طالبيان را اسير كردم. »[7] با توجه با اين نمونهها ميبينيم كه يعقوب چنانكه برخي گمان كردهاند ، سوداي مخالفت بنيادي عليه خلافت عباسي را نداشته است و حتي جنگي را كه بين او و خليفه اتفاق افتاده است بنا بر تحليل محمد تقي بهار در تصحيح تاريخ سيستان ميتوان فريب يعقوب و تصور اينكه وي ميتواند بغداد را بدون جنگ تصرف كند دانست و به هر حال وقتي كه وي متوجه ميشود خليفه قصد توطئه عليه او را دارد ، سعي در برانداختن وي ميكند كه در نهايت نيز موفق نميشود.
سياست و خط مشي صفاريان در دوره عمرو ليث نيز همان بود كه در زمان يعقوب مشاهده مي شد . يعني عمرو نيز قصد ابراز مخالفت اساسي با خليفه را نداشت و تا زماني كه كار با ارسال هدايا و مماشات و اظهار اطاعت درست ميشد ، سوداي مخالفت در سر نميپروراند. اينك به ذكر نمونههايي از اين سياست عمرو ميپردازيم : در سال 268 وي هدايايي براي خليفه فرستاد كه « بهاي آنچه فرستاده بود و هديه كرده بود پانصد هزار دينار ميشد. »[8] و يا در سال 279 « فرستاده عمرو ليث صفار با هديهها به نزد معتضد آمد و ولايتداري خراسان را خواست. »[9] و يا در سال 284 فرستاده خليفه معتضد « سوي عمرو بن ليث صفار رفت كه به نيشابور بود و خلعتها و پرچمي به نشان ولايتداري وي بر نيشابور با هديههايي از جانب معتضد همراه داشت. »[10] و همينطور در سال 286 « هديه عمرو بن ليث صفار از نيشابور به بغداد رسيد ، مبلغ مالي كه فرستاده بود چهار هزار درم بود با بيست اسب با زينها و لگامهاي مزين نقره كاري و يكصد و پنجاه اسب با جلهاي منقش با جامهها بوي خوش و تعدادي باز »[11]
در مفابل اين اقدامات يعقوب و عمرو ، خليفه نيز مقابله به مثل ميكرد ، يعني وقتي كه بخاطر سركوبي شورشها به كمك يا بيتفاوتي صفاريان نياز داشتند با آنها روابط حسنه برقرار ميكردند و زماني كه نگراني از شورشها نداشتند و يا از سوي صفاريان احساس خطر ميكردند ، با آنها سر ناسازگاري ميگذاشتند ، بطوريكه در چندين سال حكومت صفاريان ، چندين بار يعقوب و عمرو در سمتهايي عزل و نصب شدند و اين نشاندهنده اين واقعيت است كه هم خليفه و هم صفاريان تنها به قدرت خود ميانديشيدند و آنچه كه از سوي بعضي عنوان ميشود كه صفاريان و ديگر سلسلههاي نيمه مستقل ايراني قصد آزادسازي ايران از يزر حكومت اعراب را داشتهاند ، حداقل در مورد حكومت صفاريان نميتواند كاملاً درست و مستدل و مستند باشد.