نسب آل بويه
چهارشنبه 8 شهریور 1391 12:01 PM
اين مطلب را بسيارى از مورخان نوشتهاند: آل بويه از اخلافسلاطين ساسانى بودند كه چون زمانى طولانى در سرزمين ديلم اقامتداشتند بدان جهت ديلمى ناميده شدهاند (14) .
تاجالدين حسينى نقيب از علماى نسابه قرن هشتم به نقل از ابواسحاق صابى در كتاب «التاجى فى اخبار بنىبويه» چنين گويد كهپادشاهدوله(مقتدرترين نيرترد آل بويه) از نسب خود جستجو كرد ودر اين باره با مهلبى (وزير معزالدوله) مكاتبه نمود، مهلبى ازسالخوردگان ديلم و موبدان و وجوه مردم ايران، تحقيق كرد، همهنوشتند و تاييد كردند و نسب او را كه به ساسانيان مىرسد،صحيح دانستند (15) .
ظاهرا همين نوشته صابى را نويسندگان ديگر بعد از او، ملاك قراردادهاند (16) .
اغلب مورخانى كه به ذكر نسب آل بويه پرداختهاند، نسب آنان رابه پادشاهان ساسانى مىرسانند اما در اين كه به كداميك ازساسانيان متصل مىشوند، بين مورخان اختلاف وجود دارد.
ابوريحان بيرونى(440 - 360ه) از كتاب «التاج» نوشتهابراهيم صابى(دبير) اجداد بويه را اين چنين نوشته است:
«بويه پسر فناخسرو پسرشان پسر كوهى، پسر شيرزيل (شيردل) كوچك، پسر شيركده پسر شيرزيل بزرگ پسر شيرانى شاه، پسر شيرفنهپسر سسنان شاه پسر سس خره، پسر شوزيل پسر سسناذر پسر بهرامگور. ابوريحان آنگاه چند قول ديگر در خصوص نسب آل بويه ذكركرده است» (17) .
ابن ماكولا (متوفى 475ه) بعد از ابوريحان از قديمىترين كسانىاست كه نسبت عضدالدوله را تا بابك پسر ساسان بزرگ(جدساسانيان) رسانيده است (18) . ليكن ميان نوشته اين دو، مختصرتفاوتى وجود دارد.
احمد بن على قلقشندى)متوفى 821ه) نسب آل بويه را به يزدگردرسانده است (19).
حمدالله مستوفى(متوفى حدود 750ه) به نقل از صابى دبير آوردهاست كه بويه از تخم بهرام گور است ولى نژاد خود را از مردمنهان مىداشت (20) .
شاعران آن عصر هم در اشعار و قصايد خود به نسب ساسانى بودن آلبويه اشاره كردهاند. مقريزى، پس از آن كه نسب آل بويه را بهبهرام گور مىرساند، مىگويد كه فرزندان بويه از قبيلهاى ازقبائل ديلم هستند كه آن قبيله را، شيردل اوند ازه مىناميدند (21) .
از ميان مورخان ابن طقطقى(709 - 660ه) گفته است كه: «نسب آلبويه از بويه بالا رفته به يكايك پادشاهان ايران مىرساند تا آنكه به يهود ابن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل و همچنان بهآدم ابوالبشر متصل مىشود» (22) .
ابن طقطقى روشن نكرده است كه سند وى در اين سخنكتاب ابراهيمصابى استيا نوشته ديگر؟.
با وجود اين، برخى از محققان آن عصر در نسب آل بويه ترديدكرده و حتى آن را ساختگى دانستهاند. قديمىترين كسى كه در بارهمجعول بودن اينگونه نسبنامهها، استدلال نموده، ابوريحان بيرونىاست وى مىنويسد:
«دشمنان همواره مىكوشند تا در انساب ديگران، طعنه بزنند وآبروى آنها را لكهدار كنند همانطور كه دوستان و پيروان باعلاقه هرچه تمامتر زشتيها را زيبا جلوه مىدهند و سخنانى مبنىبر ستايش ممدوحان خود جعل مىنمايند و نژاد برترى براى آنهامىسازند، چنين نسب بىاساسى را براى ابن عبدالرزاق طوسى درشاهنامه ساختند و او را به منوچهر نسبت دادند (23) درباره آلبويه هم چنين كارى را كردند و ابراهيم صابى نسبت ايشان را بهساسانيان دادهاند اما اگر كسى به راه افراط و تفريط نرود وجانب اعتدال را رعايت نمايد، درمىيابد كه نخستين كسى كه ازقبيله(قبيله بويه) شناخته شد، بويه پسر فناخسرو است و در مياناين قبيل قبايل، حفظ انساب معمول نبود و دليلى به جاويدانساختن نسب، از طرف آنها در دست نيست و قبل از انتقال سلطنتبهآل بويه چنين نسبى براى ايشان شنيده نشده است و چون زمان براىجماعتى به درازا كشيد كم اتفاق مىافتد كه به حفظ انساب خودبپردازند».
غرض پسران بويه ماهيگير چون به سلطنت رسيدند به جعلنسبنامههايى براى خود ناگزير شدند و نژاد خويش را به بهرامگور رسانيدند (24) .
جعل اين نسبنامهها كه مورد اعتراض برخى از محققان آن عصرمانند ابوريحان بيرونى و چند قرن بعد از او ابن خلدون قرارمىگرفته، دليل قاطعى استبر آن كه ملت ايران در قرن چهارم بهموضوع اصالت نژادى اهميت مىداد و كسانى را سزاوار سرورىمىشمرد كه از تخمه بزرگان و آزادگان باشند! (25) .