0

تاریخ ایران- سلسله آل بویه (دیلمیان)

 
siasport23
siasport23
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1391 
تعداد پست ها : 16696
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

نسب آل بويه
چهارشنبه 8 شهریور 1391  12:01 PM

اين مطلب را بسيارى از مورخان نوشته‏اند: آل بويه از اخلاف‏سلاطين ساسانى بودند كه چون زمانى طولانى در سرزمين ديلم اقامت‏داشتند بدان جهت ديلمى ناميده شده‏اند (14) .
تاج‏الدين حسينى نقيب از علماى نسابه قرن هشتم به نقل از ابواسحاق صابى در كتاب «التاجى فى اخبار بنى‏بويه‏» چنين گويد كه‏پادشاه‏دوله(مقتدرترين ن‏يرترد آل بويه) از نسب خود جستجو كرد ودر اين باره با مهلبى (وزير معزالدوله) مكاتبه نمود، مهلبى ازسالخوردگان ديلم و موبدان و وجوه مردم ايران، تحقيق كرد، همه‏نوشتند و تاييد كردند و نسب او را كه به ساسانيان مى‏رسد،صحيح دانستند (15) .
ظاهرا همين نوشته صابى را نويسندگان ديگر بعد از او، ملاك قرارداده‏اند (16) .
اغلب مورخانى كه به ذكر نسب آل بويه پرداخته‏اند، نسب آنان رابه پادشاهان ساسانى مى‏رسانند اما در اين كه به كدام‏يك ازساسانيان متصل مى‏شوند، بين مورخان اختلاف وجود دارد.
ابوريحان بيرونى(440 - 360ه) از كتاب «التاج‏» نوشته‏ابراهيم صابى(دبير) اجداد بويه را اين چنين نوشته است:
«بويه پسر فناخسرو پسرشان پسر كوهى، پسر شيرزيل (شيردل) كوچك، پسر شيركده پسر شيرزيل بزرگ پسر شيرانى شاه، پسر شيرفنه‏پسر سسنان شاه پسر سس خره، پسر شوزيل پسر سسناذر پسر بهرام‏گور. ابوريحان آنگاه چند قول ديگر در خصوص نسب آل بويه ذكركرده است» (17) .
ابن ماكولا (متوفى 475ه) بعد از ابوريحان از قديمى‏ترين كسانى‏است كه نسبت عضدالدوله را تا بابك پسر ساسان بزرگ(جدساسانيان) رسانيده است (18) . ليكن ميان نوشته اين دو، مختصرتفاوتى وجود دارد.
احمد بن على قلقشندى)متوفى 821ه) نسب آل بويه را به يزدگردرسانده است (19).
حمدالله مستوفى(متوفى حدود 750ه) به نقل از صابى دبير آورده‏است كه بويه از تخم بهرام گور است ولى نژاد خود را از مردم‏نهان مى‏داشت (20) .
شاعران آن عصر هم در اشعار و قصايد خود به نسب ساسانى بودن آل‏بويه اشاره كرده‏اند. مقريزى، پس از آن كه نسب آل بويه را به‏بهرام گور مى‏رساند، مى‏گويد كه فرزندان بويه از قبيله‏اى ازقبائل ديلم هستند كه آن قبيله را، شيردل اوند ازه مى‏ناميدند (21) .
از ميان مورخان ابن طقطقى(709 - 660ه) گفته است كه: «نسب آل‏بويه از بويه بالا رفته به يكايك پادشاهان ايران مى‏رساند تا آن‏كه به يهود ابن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل و همچنان به‏آدم ابوالبشر متصل مى‏شود» (22) .
ابن طقطقى روشن نكرده است كه سند وى در اين سخن‏كتاب ابراهيم‏صابى است‏يا نوشته ديگر؟.
با وجود اين، برخى از محققان آن عصر در نسب آل بويه ترديدكرده و حتى آن را ساختگى دانسته‏اند. قديمى‏ترين كسى كه در باره‏مجعول بودن اينگونه نسب‏نامه‏ها، استدلال نموده، ابوريحان بيرونى‏است وى مى‏نويسد:
«دشمنان همواره مى‏كوشند تا در انساب ديگران، طعنه بزنند وآبروى آنها را لكه‏دار كنند همان‏طور كه دوستان و پيروان باعلاقه هرچه تمامتر زشتيها را زيبا جلوه مى‏دهند و سخنانى مبنى‏بر ستايش ممدوحان خود جعل مى‏نمايند و نژاد برترى براى آنهامى‏سازند، چنين نسب بى‏اساسى را براى ابن عبدالرزاق طوسى درشاهنامه ساختند و او را به منوچهر نسبت دادند (23) درباره آل‏بويه هم چنين كارى را كردند و ابراهيم صابى نسبت ايشان را به‏ساسانيان داده‏اند اما اگر كسى به راه افراط و تفريط نرود وجانب اعتدال را رعايت نمايد، درمى‏يابد كه نخستين كسى كه ازقبيله(قبيله بويه) شناخته شد، بويه پسر فناخسرو است و در ميان‏اين قبيل قبايل، حفظ انساب معمول نبود و دليلى به جاويدان‏ساختن نسب، از طرف آنها در دست نيست و قبل از انتقال سلطنت‏به‏آل بويه چنين نسبى براى ايشان شنيده نشده است و چون زمان براى‏جماعتى به درازا كشيد كم اتفاق مى‏افتد كه به حفظ انساب خودبپردازند».
غرض پسران بويه ماهيگير چون به سلطنت رسيدند به جعل‏نسب‏نامه‏هايى براى خود ناگزير شدند و نژاد خويش را به بهرام‏گور رسانيدند (24) .
جعل اين نسب‏نامه‏ها كه مورد اعتراض برخى از محققان آن عصرمانند ابوريحان بيرونى و چند قرن بعد از او ابن خلدون قرارمى‏گرفته، دليل قاطعى است‏بر آن كه ملت ايران در قرن چهارم به‏موضوع اصالت نژادى اهميت مى‏داد و كسانى را سزاوار سرورى‏مى‏شمرد كه از تخمه بزرگان و آزادگان باشند! (25) .

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها