فرمانروایی ملکشاه سلجوقی
چهارشنبه 8 شهریور 1391 11:36 AM
طغرل، بنیادگذار سلسله سلجوقی، تلاش زیادی برای به دست آوردن قدرت کرد.پس از وی، بهره آن قدرت را، آلپ ارسلان و فرزندش ملکشاه سلجوقی بردند.آنان در دورانی نسبتا آرام و در عین حال مقتدرانه و با عظمت سلطنت کردند.
ملکشاه تنها هیجده سال داشت که به پادشاهی کشوری به این بزرگی رسید.وی پس از بیست سال، در سن سی و هفت سالگی درگذشت.ممالک تحت سلطه وی، به قدری گسترده است که با قلمرو عباسیان در آغاز خلافتشان قابل قیاس است.
ملکشاه بر سر سفره آماده نشست.راوندی به حق می گوید: پدران سلطان ملکشاه جهانگیری کردند و او جهانداری.با این حال، خود ملکشاه نیز تلاش زیادی از خود نشان داد.
ماوراء النهر با وجود دولت قراخانی، در اختیار ملکشاه بود.در بخش آذربایجان و ارمنستان، فرزندان قتلمش سلجوقی فتوحاتی داشتند که گر چه قلمروشان به مملکت ملکشاه ضمیمه نشد، اما به هر روی تحت سلطه خاندان سلجوقی بود.زمانی که سلیمان فرزند قتلمش انطاکیه را تصرف کرد، خبر فتح آن را به ملکشاه نوشت و به او تبریک گفت.از سوی دیگر مناطق مرکزی ایران تا جنوب ایران به طور کامل تحت سلطه این شاه قدرتمند بود.همچنین سرزمین های عربی، از شمال عراق تا شام و از آن سوی تا جزیرة العرب همه در اختیار سلجوقیان قرار گرفت.
با مرگ آلپ ارسلان، ملکشاه به سرعت به سوی ری حرکت کرد.این اقدام از آن روی بود که احتمال شورش برخی از امیران سلجوقی بود، طبعا تسلط آنها بر ری که کلید اصلی تسلط بر این قلمرو وسیع بود، دشواری زیادی به همراه داشت.قاورد برادر آلپ ارسلان، حاکم کرمان به سوی ری تاخت.ملکشاه نیز با سپاه خویش به سوی وی رفت.آنها در کرج ابو دلف با یکدیگر مصاف دادند .سپاه قاورد شکست خورد و خود وی، اندکی بعد دستگیر و کشته شد.با این حال، ملکشاه کرمان را به فرزندان او سپرد.
ملکشاه سلجوقی اصفهان را به عنوان پایتخت انتخاب کرد.به همین دلیل در طول سالهای سلطنت خود به آبادی این شهر همت گماشت.راوندی نوشته است: از جهت دار الملک و نشست خویش از همه ممالک اصفهان اختیار کرد و آنجا عمارت های بسیار فرمود در شهر از کوشک ها و باغ ها» .این مرکزیت در کنار درایت و ذکاوت نظام الملک سبب شد تا دامنه این دولت تا این حد گسترش یافته و آرامش و ثبات بر آن حکمفرما باشد.
روابط میان ملکشاه و القائم عباسی (م 467) بسیار خوب بود.در اوایل سال 466 القائم، حکم سلطنت ملکشاه را توسط گوهر آیین نزد وی فرستاد.
با مرگ آلپ ارسلان و بازگشت ملکشاه از ماوراء النهر، حاکم سمرقند، برخی نواحی، از جمله ترمذ را به تصرف خود در آورد که سبب رفتن ملکشاه به آن دیار و بیرون راندن وی از بلخ و سمرقند شد.او آن سرزمین را به برادرش شهاب الدین تکش داد.تکش در سال 473 بر ملکشاه شورید، اما کار با صلح تمام شد.وی در سال 477 نیز بار دیگر سر به شورش برداشت که سرکوب شد.
مقتدی خلیفه وقت عباسی دختر ملکشاه را در سال 474 خواستگاری کرد که دختر، مشروط به آن که خلیفه همسر و کنیز دیگری نداشته باشد، حاضر به قبول این ازدواج شد.خلیفه شروط را پذیرفت و ازدواج صورت گرفت! گویا عروس به سال 480 عازم خانه بخت شد و در سال 482 با یک فرزند از خلیفه به صورت قهر به اصفهان بازگشت.
ملکشاه سفرهایی به کرمان و خوزستان داشت که برای آرام کردن و تثبیت اوضاع سیاسی آن مناطق انجام می شد.او در سال 479 به حلب رفت و پس از گشودن آن، به بغداد وارد شد.نظام الملک نیز در این سفر سلطان سلجوقی را همراهی می کرد.آنها با یکدیگر مرقد امام موسی بن جعفر علیه السلام و نیز معروف کرخی و احمد بن حنبل را زیارت کردند.روزهای بعد، سلطان و وزیر به زیارت قبر امیر المؤمنین و امام حسین علیهما السلام رفتند.
در همین سفر، نظام الملک وارد مدرسه نظامیه بغداد شد، به کتابخانه مدرسه رفت و ساعتی به مطالعه کتاب ها پرداخت.آنها در سال 480 به اصفهان بازگشتند.
سلطان در سال 482 بار دیگر با سپاهی بی کران عازم ماوراء النهر شد و تا کاشغر رفت و بار دیگر نفوذ خود را در این مناطق تثبیت کرد.
سلطان و وزیر، یک بار دیگر به سال 484 به بغداد رفتند و سپس به اصفهان بازگشتند.در سال 485 بار دیگر سفر بغداد پیش آمد که خواجه در صحنه شهرکی میان همدان و کرمانشاه توسط یکی از فدائیان اسماعیلی کشته شد.برخی از نقل های تاریخی حکایت از آن دارد که در اصل سلطان یا تاج الملک که رقیب نظام الملک بوده، در این کار دست داشته اند.
سی و سه روز پس از آن، سلطان نیز در بغداد به دلیل بیماری ناشناخته ای درگذشت.هم اکنون مقبره ای در خیابان احمد آباد اصفهان، کوچه خواجه نظام الملک وجود دارد که گفته می شود هر دوی آنها در کنار یکدیگر در آنجا دفن شده اند.امیر معزی شاعر در این باره گفت:
رفت در یک مه به فردوس برین دستور پیر*شاه برنا از پس او رفت در ماه دگر
کرد ناگه قهر یزدان عجز سلطان آشکار*عجز سلطانی ببین و قهر یزدانی نگر
راوندی در وصف ملکشاه نوشته است:
سلطان ملکشاه صورتی خوب داشت و قدی تمام، بالی افراشته و بازوی قوی، به ضخمی مایل بود، محاسنی گرد، رنگ چهره سرخ سپید، یک چشم اندک مایه شکسته داشتی از عادت نه از خلقت، جمله سلاح ها کار فرمودی و در سواری و گوی باختن به غایت چالاک بود.
بزرگی قلمرو ملکشاه از مرز چین تا بلاد شام بوده و این وسعت از هر جهت شگفت انگیز است .نوشته اند که نظام الملک، اجرت ملاحانی که در رود جیحون کار می کردند، بر خزانه شهر انطاکیه در غرب نوشت.ملاحان نزد سلطان «فریاد کردند که ما قومی درویشانیم.معیشت ما از این آب است، و اگر جوانی ازینجا به انطاکیه رود، پیر باز آید.»
وقتی سلطان دلیل این اقدام نظام الملک را پرسید، وی گفت: «ای خداوند! ایشان را به جایی رفتن حاجت نباشد.حواشی ما برات ایشان به زر نقد باز خرند.بنده این را از جهت تعظیم ملک و بسطت پادشاهی فرمود تا جهانیان بدانند که فسحت مملکت ما و نفاذ حکم پادشاه از کجا تا کجاست و ناقلان در تاریخ بنویسند.»