تاریخ دوران سلجوقیان- قسمت اول
چهارشنبه 8 شهریور 1391 11:34 AM
زمانی که قراخانیان و غزنویان و خوارزمیان، خراسان و شمال شرق خراسان و ماوراء النهر را میان خویش قسمت کرده بودند، قومی تازه نفس از بیابانگردان از ترکستان به تدریج به ماوراء النهر آمدند.مهاجرت آنها بر اساس قاعده عمومی مهاجرت اقوام وحشی به سرزمین های متمدن است که در میان تمامی اقوام و در تمامی دوره ها امری معمول است.
درست است که سبکتگین نیز ترک بود، اما دولت سلجوقی به اعتبار آن که به تمام معنا در ادامه هجوم قبایل ترک صحرا گرد بود، دست کم باید نخستین دولت مهم ترکان در ایران خوانده شود.
تا پیش از غزنویان، دولت سامانی در ماوراء النهر و دولت خوارزمشاهیان در شمال خراسان و اندک اندک قراخانیان در ترکستان، اداره این سرزمین ها را در دست داشتند.سامانیان در میان دولت غزنوی و قراخانی از میان رفتند.بعدها، غزنویان، دولت خوارزم را نیز ساقط کردند و با قراخانیان برای مدتی صلح کردند.در این میان، صحرا گردان ترک که «به حکم انبوهی خانه و تنگی چراخوار، به ولایت ماوراء النهر آمدند، به زمستان، منزلگاههاشان نور بخارا بود و به تابستان سغد سمرقند.» زمانی که قراخانیان با محمود غزنوی صلح کردند، سخن از این بیابانگردان به میان آمد و ایلک خان از قدرت سلجوقیان سخن گفت و او را نسبت به قدرت آنان هشیار ساخت.
ترکان مزبور که به دلایلی از محل اصلی خود جدا شده و به سمت ماوراء النهرآمده بودند، تحت رهبری سلجوق زندگی می کردند.وی در ترکستان، از فرماندهان یبغو شاه آن ناحیه بود که پس از اختلاف نظر میان آنها به سوی شمال خراسان مهاجرت کرد.یبغو در سال 393 به اسلام گروید و حتی به آخرین امیر سامانی، یعنی اسماعیل منتصر کمک کرد تا به تخت از دست رفته اش باز گردد، اما تلاش های او به جایی نرسید.
در این روزگار، اسلام تا اقصا نقاط ترکستان پیش رفته و بیش تر این اقوام مسلمان شده بودند.این احساس اسلامی که اکنون آنها را با مردم خراسان پیوند بیش تری می داد، سبب کشش بیش تر آنها به خراسان شد.راوندی در کتاب راحة الصدور در تاریخ آل سلجوق، با نظری هوادارانه، میل به «مجاورت دار اسلام نمودن و زیارت خانه کعبه و تقرب به ائمه دین پیشه گرفتن» را دلیل آمدن آنها به مرزهای خراسان عنوان می کند.
درباره اسلام آوردن ترکان، عاملی جز مهاجرت عالمان و صوفیان واعظ به آن دیار شناخته شده نیست.سرعت اسلام آوردن به گونه ای شگفت آور بود که به نوشته ابن اثیر تنها یک بار به سال 435 ده ها هزار نفر در توابع بلاساغون و کاشغر مسلمان شدند و روز عید قربان قربانی کردند.
سه فرزند سلجوق با نام های موسی، میکائیل و ارسلان اسرائیل، رهبری این ترکان صحرا گرد را عهده دار بودند.آنها در پی چرای احشام خود به دنبال به دست آوردن همراهی شاهان و امیران محلی بودند تا بتوانند زندگی کنند.طبعا در آن زمان، اندیشه ای برای تصرف خراسان و ایران نداشتند.
روشن بود که میان آنها و غزنویان درگیری پیش خواهد آمد، چرا که جمعیت گسترده آنها، هر امیری را به وحشت می انداخت.در یکی از این برخوردها یا دیدارها، اسرائیل فرزند سلجوق به دست محمود غزنوی افتاد و در زندان وی درگذشت.این واقعه می توانست، ذهنیت سلجوقیان را نسبت به غزنویان تیره و تار کند.
در سالهای بعد، علی تگین که از سوی قراخانیان در بخارا حکم می راند، سلجوقیان را به اتحاد با خود فرا خواند و در جنگ با التونتاش، امیر غزنوی، از آنها استفاده کرد.درگیری های فراوانی میان سپاه مسعود غزنوی و سلجوقیان رخ داد.در آغاز غزنویان پیروز می شدند، اما به مرور کار این ترکان صحرا گرد که از هر جهت آماده هجوم بودند و شهر و تختگاه ثابتی نداشتند تا تصرف شود، دشوارتر می شد.مقاومت و شجاعت این قبیل اقوام بدوی، همیشه از شهرنشینان بیش تر و پایدارتر است.دو فرزند میکائیل، یکی طغرل بگ و دیگر چغری بگ و نیز عمویشان موسی، عناصر فعال در رهبری این گروه بودند.
به موازت ضعف دولت غزنوی، سلجوقیان هر لحظه سرزمین های بیش تری را تصرف می کردند.مرو در سال 429 به دست آنان افتاد.پس از آن هرات و سپس نیشابور.این شهرها که طی یک دوره طولانی، به شهرهای آبادی تبدیل شده بود، اکنون زیر پای ترکان صحرا گرد، گرفتار ویرانی و خرابی شده بود تا جایی که درباره نیشابور آمده است: «آن ولایت چون زلف بتان پریشان و مانند چشم خوبان خراب است و به علیق چهارپایان (ترکمن ها) فرومانده» .
آخرین جنگی که به صورت جنگی سرنوشت ساز در آمد، جنگ سلطان مسعود با سلجوقیان در بیابان های میانه مرو و سرخس بود.در این درگیری، سپاه غزنوی شکست خورد و مسعود به نیشابور گریخت .وی حتی حاضر به اقامت در غزنه نیز نشد و به هند رفت و چندی بعد به دست سربازانش کشته شد.
پس از این پیروزی، دو برادر با عمو نشستند و ضمن آن که دست اتحاد با یکدیگر دادند، طبق روالی که از امیران سابق می شناختند، مصمم شدند نامه ای به خلیفه عباسی بنویسند و از او بخواهند تا آنها را تأیید کنند.این نامه تحلیلی از اوضاع آن روزگار و موضع سلجوقیان دارد که مطالعه آن جالب است.به همین دلیل متن نامه را می آوریم:
ما بندگان آل سلجوق گروهی بودیم همواره مطیع و هواخواه دولت و حضرت مقدس نبوی و پیوسته به غزو و جهاد کوشیده ایم و بر زیارت کعبه معظم مداومت نموده.و ما را عمی بود در میان ما مقدم و محترم، اسرائیل بن سلجوق.یمین الدوله محمود بن سبکتگین او را بی جرمی و جنایتی بگرفت و به هندوستان به قلعه کالنجر فرستاد و هفت سال در بند داشت تا آن جایگه سپری شد.و بسیاری از پیوستگان و خویشان ما را به قلاع باز داشت.چون محمود درگذشت و پسرش مسعود بجای او بنشست، به مصالح ملک قیام نمی نمود و به لهو و تماشا مشغول بود...عاقبت بخت نیک روی نمود و دست باز پسین مسعود به نفس خویش با لشکری گران روی به ما نهاد...و مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت و اقبال و دولت به ما گذاشت...شکر این موهبت و سپاس این نصرت را عدل و انصاف گستردیم و از راه بیداد و جور کرانه کردیم و می خواهیم که این کار بر نهج دین و فرمان امیر المؤمنین باشد.