روابط سلاطین این عهد سلجوقی با خلیفه عباسی
چهارشنبه 8 شهریور 1391 11:32 AM
گذشت که سلطان سنجر در خراسان بود و سلطان محمود و برادرش مسعود و طغرل در ناحیه غرب و عراق بودند.در تمامی این دوران، بسان دوره های پیشین، خلیفه عباسی، از قدرت نظامی و مالی مستقل برخوردار نبود.طبعا اداره سپاه و پرداخت هزینه ها نیز بر عهده وی نبود .خلفا دربار و وزیر ویژه ای داشته و به صورت یک مرشد معنوی سیاسی عمل می کردند.در این دوره سه نفر خلافت کردند.المستظهر (487 512) المسترشد (512 529) و الراشد (529 532) .
منابع مالی خلفا برای اداره دربار، هدایایی بود که ملوک و امیران مختلف، برای خلیفه ارسال می کردند.خلیفه نه تنها موقعیتی در دادن خلعت و تأیید امارت سلسله های حاکم داشت، بلکه گاه در حل اختلافات امیران نیز مداخله می کرد.به علاوه، پناه افرادی نیز بود که از سوی امیران، معزول یا مصادره اموال شده و نزد خلیفه می آمدند تا برای آنها وساطت کند.گاه یک امیر مجبور می شد تا یک صد هزار دینار به خلیفه بدهد تا فرمان امارت منطقه ای را به او واگذار کند.
با این حال، اگر موقعیتی پیش می آمد، خلفا برای اعمال مدیریت سیاسی مستقیم نیز دست بکار می شدند و حتی بر ضد برخی از امیران لشکر کشی می کردند.
در سال 520 میان یرنقش زکوی، رئیس پلیس بغداد با کارگزاران خلیفه نزاعی پیش آمد و مورد تهدید واقع شد.وی نزد سلطان محمود رفت و او را از اقدام مسترشد برای جمع آوری سپاه بیم داد.مسترشد با آمدن سلطان به بغداد مخالفت کرد و به حالت قهر به سمت غربی بغداد رفت، اما سلطان محمود که از آینده هراس داشت، وارد بغداد شد.مردم به حمایت از خلیفه برخاستند و سی هزار نفر جنگجو در خدمت وی حاضر شدند.چاره ای جز جنگ نبود.نیروهای کمکی سلطان رسید و خلیفه تسلیم شد.سلطان در سال 521 از بغداد به همدان بازگشت.
نزاع دیگر میان سلاطین سلجوقی با خلیفه عباسی به سال 526 رخ داد.مسعود سلجوقی خواستار آن بود تا نامش در خطبه آورده شود، اما مسترشد موافق نبود.جنگی میان مسعود و سنجر پیش آمد که مسعود شکست خورد و خلیفه که برای چندی از بغداد دور شده بود، بدان بازگشت.
مسترشد که مشکل عماد الدین زنگی را در موصل داشت، در سال 527 به این شهر لشکر کشید و آن را محاصره کرد.این اقدام نظامی از سوی خلیفه، به معنای فعال شدن دستگاه خلافت در این دوران بود.وی پس از سه ماه محاصره، بدون نتیجه بازگشت.
خلیفه عباسی که در پی تقویت پایگاه سیاسی نظامی خود بود، به سال 529 به جنگ مسعود سلجوقی رفت.آن زمان مسعود در همدان بود و بسیاری از امرای وی، به طور پنهانی، همدلی خود را با خلیفه اعلام کرده بودند.جنگ میان آنها آغاز شد و شگفت آن که بدون حتی کشته شدن یک نفر، سپاه خلیفه شکست خورد.آنگاه وی و قاضی القضاة و عالمانی که همراهش بودند، همه به اسارت مسعود سلجوقی در آمدند.
اسارت خلیفه برای مسلمانان بسیار سخت بود.سنیان بغداد، پس از شنیدن این خبر، در کوچه و بازار بر سر و صورت خود خاک می ریختند و ضجه می زدند.از سوی دیگر، سلطان سنجر که مناسباتش در ظاهر با خلیفه حسنه بود، از مسعود خواست تا هر چه زودتر خلیفه را با احترام به بغداد باز گرداند.
زمانی که آنها مشغول گفتگوی صلح بودند، بیست و چهار نفر از اسماعیلیان، همزمان به خیمه خلیفه حمله بردند.آنان خلیفه را کشته و بیست تن دیگر را مجروح کردند.از آنجا که این رخداد در خیمه گاه مسعود سلجوقی رخ داد، به نوشته جوینی «جمعی از کوتاه نظران و بدخواهان دولت سنجری، این حال را بدیشان نسبت می کردند.» جوینی این اتهام را واهی شمرده سخن از «متابعت و تقویت دینی حنیفی و شرعیت و تعظیم امور دار الخلافه» توسط سلطان سنجر به میان می آورد.
پس از مسترشد، با فرزندش الراشد به عنوان خلیفه عباسی بیعت شد، اما در سال 430 وی خلع شده و با المقتفی بیعت گردید.نوشته اند راشد که قصد جنگ با ملاحده را داشت شاید به قصد انتقام پدرش از بغداد به سوی اصفهان حرکت کرد.از بخت بد، بار دیگر فدائیان اسماعیلی به سراغش آمده در رمضان 432 «در بارگاه او رفتند و بکارد زدند و هم آنجا او را دفن کردند» . «چون خبر قتل او به الموت رسید، هفت شبانه روز بشارت زدند و این اولین فتحی بود که در روزگار کیا محمد.و راشد را به اصفهان دفن کردند و از خوف برهان قاطع نزاریان از آنگاه، باز خلفا مختفی و محجوب شدند و روی از مردم پنهان کردند.» هم اکنون نیز مقبره ای در محله پل شهرستان اصفهان، در کناره زاینده رود موجود است که به احتمال بسیار قوی از آن راشد عباسی است.
پس از الراشد، مقتفی (530 555) بر سر کار آمد که سنجر کوشید تا مناسبات خود را با خلیفه جدید بهبود بخشد.وی برخی از اشیایی که منسوب به پیامبر (ص) بود و پیش از آن از خلیفه گرفته شده بود، به او بازگرداند.خلیفه عباسی، بیش تر با سلاجقه عراق و آذربایجان درگیر بود.ابن اثیر نوشته است که، وی پس از دیالمه، نخستین خلیفه ای بود که بدون حضور سلطان در عراق، کارها را به تنهایی اداره می کرد.پس از او المستنجد به خلافت رسید.
در سال 551 سلطان محمد فرزند محمود سلجوقی برای آن که نامش در بغداد در خطبه نماز جمعه خوانده شود، به بغداد لشکر کشی کرد.در آنجا میان سپاه خلیفه و او جنگی در گرفت.سپاه سلطان محمد که خبر اشغال همدان را توسط رقیبان سجلوقیش شنید، بغداد را رها کرد و به همدان بازگشت.وی در آن شهر به سل گرفتار شد و به سال 554 درگذشت.
زمانی که سلطان سنجر درگذشت (سال 552) دستگاه خلافت در بغداد خوشحال شد و برای سلطانی که قریب شصت سال به صورت امارت یا سلطنت بر بخش وسیعی از دنیای اسلام حکم رانده بود، و نامش در بغداد در خطبه آورده می شد، مجلس عزایی برپا نشد.
در واقع، در آخرین دوره سلجوقی، بر خلاف سالهای نخست آن، مناسبات سلاطین سلجوقی با خلفای عباسی تیره بود.اگر تا آن زمان، خلفا به احترام سلاطین، قاضیان حنفی را بکار می گماشتند، مستضی ء عباسی، از قاضی شافعی برای این کار استفاده کرد و حتی مدرسه ای که در اختیار حنفیان بود، به شافعیان سپرد.
زمانی که الناصر در سال 575 به خلافت رسید، به تدریج کوشید تا قدرت از دست رفته خلافت را باز گرداند.طغرل بن ارسلان، آخرین سلطان سلجوقی، در سال 583 کسی را به بغداد فرستاد تا دار السلطنه را برای آمدن او آماده کند.خلیفه نه تنها پاسخی به نماینده وی نداد بلکه دستور داد تا دار السلطنه را ویران کنند.سال بعد میان سپاه خلیفه و سلطان در نزدیکی همدان نبردی صورت گرفت که خلیفه شکست خورد.او با وجود شکست، بر انجام خواست های خود اصرار داشت.
این زمان، درگیری میان سلجوقیان و خوارزمشاهیان بالا گرفت و طغرل به سال 590 کشته شد .این اقدام سبب خوشحالی الناصر شد، غافل از آن که طمع خوارمشاهیان کمتر از سلاجقه نبوده خواستار آن بودند تا در بغداد به نام آنان خطبه خوانده شود.