آشفتگی اوضاع پس از ملکشاه
چهارشنبه 8 شهریور 1391 11:30 AM
مرگ زودرس سلطان، سبب می شد تا فرزندان نابالغی بر جای بمانند که هیچ کدام توان سلطنت نداشتند.در این صورت، یا کار به دست همسر وی می افتاد یا به دست وزیر یا یکی از سپهسالاران .سرکشی برادران و برادرزادگان سلطان نیز در این شرایط طبیعی است.این قانونی است که در میان سلسله های شاهی فراوان رخ می داد.اکنون از ملکشاه، همسری با نام ترکان خاتون بر جای مانده بود که کودکی با نام محمود داشت.این کودک به سال 480 به دنیا آمده بود.برکیارق فرزند سیزده ساله ملکشاه جانشینی رسمی بود، اما ترکان خاتون با آمدن به اصفهان، این شهر را محل استقرار خود قرار داد و با بذل و بخشش فراوان، کوشید تا نظر امرای سپاه را به سلطنت فرزندش جلب کند.در اصفهان، ترکان نظامیه یاران نظام الملک از این که تاج الملک دشمن نظام الملک جانب محمود را گرفته، نگران شده و از برکیارق حمایت کردند.آنها برکیارق را به ری برده و در آنجا سپاهی را برای مقابله با ترکان خاتون که به نام پسرش محمود حکومت می کرد، فراهم آوردند.
دو سپاه در نزدیکی بروجرد با یکدیگر درگیر شدند.سپاه ترکان خاتون شکست خورد و به اصفهان بازگشت.برکیارق نیز با سپاهش به اصفهان رفته به محاصره آن نشست.شگفت آن که تاج الملک که به نواحی بروجرد گریخته بود، دستگیر شده به برکیارق تسلیم شد و به دلیل دشمنی هایش با نظام الملک توسط ترکان نظامیه کشته شد.
درست همان ایام که شهر اصفهان در محاصره بود، عز الملک فرزند نظام الملک که حاکم خوارزم بود و پس از ملکشاه به اصفهان آمده بود، از شهر بیرون رفت و به برکیارق پیوست.سلطان نیز بلافاصله او را به وزارت خود برگزید.
این رخدادها در ایران بود.در بخش عربی دنیای اسلام، تتش فرزند آلپ ارسلان که حاکم شام بود، برای گرفتن سلطنت دست بکار شده جنگ هایی را با امیران شهرهای نصیبین و موصل و. ..براه انداخت و خون های زیادی ریخت.
برکیارق در سال 487 به بغداد آمد و مقتدی عباسی او را به سلطنت گماشت و اندکی بعد درگذشت .پس از مقتدی، فرزندش مستظهر عباسی به خلافت رسید.
برکیارق که از تتش شکست خورده بود، تنها با تنی چند از یارانش به اصفهان آمد.اندکی بعد محمود بیماری سرخک گرفته درگذشت.با درگذشت محمود و مادرش ترکان خاتون، برکیارق با آرامش در اصفهان به سلطنت نشست.از سوی دیگر با کشته شدن تتش به دست برکیارق، بار دیگر سلطنت سلجوقی به آرامش نسبی دست یافت.
در سال 488 وزارت از مؤید الملک به برادرش فخر الملک رسید.روشن بود که هیچ کدام اینان قدرت پدر خویش را نداشتند.افزون بر آن، میان خود آنها نیز اختلافات زیادی به وجود آمده بود.برادر دیگر آنها عماد الملک به ارسلان ارغون، برادر ملکشاه که حاکم خراسان بود، پیوسته بود.خاندان نظام الملک هنوز بر نظامیه ها نظارت داشته و درست مانند پدر، استادان را خود تعیین می کردند.
شورش ارسلان ارغون در خراسان، دردسر دیگری برای برکیارق به وجود آورد.وی به خراسان حمله کرد و پس از تسلط بر آن، حکومت آن ناحیه را به برادرش سنجر که بعد از او سلطان سلجوقی شد، سپرد.هنوز نیز کسانی دیگر از خانواده سلجوقی داعیه سلطنت داشتند و دشواری هایی ایجاد می کردند.
در سال 492 محمد برادر برکیارق، توسط ترکمانان در بغداد به سلطنت رسید.این شخص رقیب جدید برکیارق بود که بعد از وی سلطان سلجوقی در عراق و غرب ایران شد.برکیارق به بغداد رفت، اما پس از بازگشت وی، باز به نام سلطان محمد خطبه خوانده شد.سنجر نیز که در خراسان از طرف برکیارق حکومت می کرد بر او شورید و سپاه برکیارق را شکست داد.از همان زمان سنجر حکومت خراسان را برای خود نگاه داشت.
طی سالهای بعد، تا درگذشت برکیارق به سال 498 در سن بیست و پنج سالگی! بارها و بارها میان وی و برادرش سلطان محمد جنگ پیش آمد.علاوه بر محمد، سرکشان دیگری نیز از خاندان سلجوقی در ری و نقاط دیگر برای او مشکلاتی ایجاد کردند.اگر گفته شود که او تقریبا در تمامی سالهای سلطنتش (486 498) به مبارزه با مدعیان سلطنت پرداخت، سخنی بیراهه گفته نشده است.