در 25 ديماه سال 1366 ه ش عمليات بيت المقدس 2 با رمز يا زهرا (س) آغاز شد . اين عمليات که تا دوم بهمن همان سال به طول انجاميد درمنطقه عمومي ارتفاعات قميش و سليمانيه آغازشده بود . فرماندهي عمليات يادشده را که ازنوع تک گسترده بود، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عهده داشت . درحالي که تلاش هاي ايران براي يافتن ضمانتي درجهت دستيابي به حقوق خود در مفاد قطعنامه 598 شوراي امنيت به نتيجه اي نرسيده بود رزمندگان سپاه اسلام برآن شدند تا ضمن يک عمليات گسترده درمنطقه اي کوهستاني و سرد دشمن بعثي را درمنگنه اي جنگي قراردهند . دراين عمليات رسته هاي پياده، زرهي وتوپخانه ايران حضور داشتند و عراق نيز رسته هاي پياده، زرهي، کماندويي و گارد را نيز به همراه داشت . در عمليات بيت المقدس 2 بيش از 2500 نفر از افراد دشمن کشته و يا زخمي شدند . همچنين در اين ميان 785 نفر از افراد دشمن به اسارت نيروهاي خودي در آمدند . بر اثر اين عمليات تعداد 15 تانک و نفربر دشمن منهدم و بيش از سي تانک و نفربر و همچنين ادوات سنگين و سبک و مهندسي دشمن نيز به غنيمت نيروهاي اسلام در آمد .
اين عمليات دومين عمليات لشکر 10 (بعد از عمليات والفجر 4) در طول هشت سال دفاع مقدس در منطقه غرب کشور در فصل زمستان بود،که بعضي روزهاي آن دما به 20 درجه زير صفر هم ميرسيد عقبه لشکر در اين عمليات از اهواز به سنندج و پادگان امام علي (عليه السلام) منتقل شد و گردانها جهت سازماندهي و آموزش به "اردوگاه قائم مابين شهر مياندوآب و مهاباد " منتقل شدند .
قرارگاه تاکتيکي لشکر در موقعيت صف "پشت ارتفاعات قشن " دائر شد و کارهاي شناسايي را شروع نمود . نيروهاي لشکر در اين عمليات مي بايست از رودخانه قله چولان عبور مي کردند و ادامه مسير تا زير ارتفاعات قميش که پوشيده از برف بود را ادامه ميدادند . با کمک تيم راپل پادگان امام علي (عليه السلام) تهران (تيم برادر ميرجاني) در شرايط بسيار سخت و خطرناک، و بصورت ابتکاري، با سيم بکسل و ابزارهاي لازم پلي را بر روي رودخانه خروشان نصب نمودند نظر به اينکه احداث پل به صورت ضربتي و با حد اقل امکانات صورت گرفته بود (در زير پاي دشمن) و طول آن به بيش از 200 متر ميرسيد و ارتفاع تا لبه آب رودخانه بيش از 40 متر بود جهت رعايت احتياط ظرفيت عبوري را حداکثر 10 نفر مشخص نمودند و 10 نفر 10 نفر از پل عبور مي کردند و همين مسئله باعث طولاني شدن عبور گردانها از پل مي شد .
احداث اين پل باعث شد تا يکي از يگانهاي همجوار لشکر (لشکر 31 عاشورا) جهت عبور گردانهايش از اين پل استفاده نمايد . لشکر در اين عمليات در 2 مرحله وارد عمل شد و جمعا 11 گردان پياده و 12 گردان پشتيباني رزم وارد عمل کرد و اهداف از پيش تعيين شده را تصرف نمود و بعد از تثبيت اهداف تصرف شده،حدود يک ماه پدآفند منطقه را به عهده داشت. از شهداي شاخص لشکر در اين عمليات مي توان به شهيد اجمد آجرلو، شهيد علي اصغر صادقي، شهيد محسن درودي و شهيد محمد صادق رفعت اشاره نمود . د ر اين عمليات گردان حضرت علي اکبر (ع) با استعداد 2 گروهان نصر و فجر و دسته ويژه وظيفه تک به منتهي اليه ارتفاع قميش و نيز تامين موقعيت هاي ظفر را بعهده داشت. از شهداي شاخص گردان در اين عمليات مي توان به شهيد سرافراز مهدي عين اللهي، شهيد بزرگوار يوسفعلي جلالي، شهيد عزيز رحمن کيان، شهيد عزيز مصطفي اعتصامي و.. اشاره نمود. در طي همين عمليات بود که برادر جانباز حسين بخشي زاده قطع نخاع شده و برادر مصطفي بابايي نيز بشدت از ناحيه سر مجروح شده به افتخار جانبازي نائل آمدند.
بسيجيها به مرگ لبخند ميزنند
کيهان- 18/2/1361
گزارشگر خبرگزاري فرانسه که پس از اولين مرحله عمليات «بيتالمقدس» از جبهه جنوب ديدن کرده است، در گزارش خود به پيروزيهاي ايران و دلاوريهاي فرزندان ميهن اسلامي پرداخته است. در زير بخشي از اين گزارش را ميخوانيد:
کيلومتر (ايکس) جاده اهواز خونينشهر (ششم ماه مه) (16ارديبهشت) خبرگزاري فرانسه- توپخانه ضد هوائي 57 با صداي مهيب بطور مرتب شليک ميکند. يک گروه بيست نفري از مردان بسيار جوان با فرياد بلند «اللهاکبر» هليکوپتر يورشي عراقي را که در افق ناپديد ميشود همراهي ميکند. خاکريزهائي به ارتفاع پنجمتر در حاشيه جاده اهواز- خرمشهر که از عراقيها پس گرفته شده و اکنون بهصورت خط مقدم جبهه قرار دارد و تا چشم کار ميکند، در فلات شني امتداد دارد و شباهت به ديوارهاي دژهاي مستحکم قرون وسطائي دارد که در کرانه رود کارون قرار گرفته و از روز جمعه گذشته بهدنبال ساعات نخستين، نيروهاي ايران که عمليات خود را تحت نام بيتالمقدس آغاز کردهاند اکنون بيش از 25 کيلومتر پيشروي کردهاند.
(رزمندگان اسلام) همانطوريکه در ايران آنها را مينامند اکثراً بسيار جوان يعني بين 14 ساله و 16ساله هستند و گاهي هم بيش از 50 سال سن دارند) شصت يا هفتاد درصد آنها ئي که ميجنگند سرباز حرفهاي نيستند، بلکه متعلق به سپاه و بسيج مستضعفان هستند. يک عضو کادر پاسداران انقلاب بهما گفت که اينها اشخاص عادي هستند که همراه ما آمدهاند. او ميگويد: سربازان حقيقي بسيار معدود نيستند و مردماند که براي بازپس گرفتن خاک خود و بهخاطر امام و اسلام ميجنگند. بسيجيها معمولاً بر روي بازوي خود و يا بالاتر از مچ لباس خود که بهرنگ شن است يا در پيشاني خويش نواري ميبندند. ناچيز شمردن خطر از سوي بسيجيها واقعاً حيرتانگيز است. يک گلوله خمپاره بر روي خاکريز در چندمتري توپ ضد هوايي اين گروه بيست نفري جوانان ميافتد، از نقطه نظر دقيقاً نظامي اين امر به آنها مربوط نيست و هيچکس از آنها تکان نميخورد و خنده و لبخند از اين خبر استقبال ميکند. به محض اينکه صفير گلوله شنيده ميشود گلوله به جدار کيسههاي شني نزديکترين پناهگاه اصابت ميکند. در فاصله صد متري يک رزمنده که بهحالت درازکش براي تيراندازي موضع گرفته بود و از درجههايي که بر روي بازوي راست دارد معلوم است که درجهدار است و پيش از اقدام به شليک بهمدت طولاني هدف خود را نشانه ميرود دو يا سه نفر بسيجي بهحالت ايستاده دور بر او را احاطه کرده و ظاهراً خروج از سنگر و در معرض ديد قرار گرفتن هراسي ندارد. تا چشم کار ميکند گروههاي سرباز بدون سلاحهاي شخصي و ظاهراً بدون دستور بر روي خاکريز اينجا و آنجا حرکت ميکنند. ظاهر شدن يک فروند هليکوپتر عراقي و شليک يک موشک آنها را تحت تاثير قرار نميدهد و باعث نميشود که رزمندگان به پناهگاهها هجوم برند و تنها صداهايي شنيده ميشود که درخواست آمبولانس ميکنند. يک مسئول پاسداران انقلاب که گروه بسيجيها را به عهده دارد توضيح ميدهد که تنها روحيه اين رزمندگان است که امکان ميدهد که آنها دست به مبارزه بزنند زيرا آموزش نظامي آنها بطوري که ناظران ميگويند بسيار مختصر است