پاسخ به:تاريخ ادبيات ايران از ابتدا تا کنون
دوشنبه 26 تیر 1391 12:41 PM
قصيده
نوع اشعاري است که بر يک وزن و قافيه با مطلع مصرع، و مربوط به يکديگر درباره موضوع و مقصود معين، از قبيل مدح پادشاه و تهنيت جشن عيد و فتحنامه جنگ، يا شکر و شکايت و فخر و حماسه سرايي و مرثيه و تعزيت و مسايل اخلاقي و اجتماعي و عرفاني و امثال آن ساخته باشند. معمولا شماره ابياتش مابين هفتاد و هشتاد بيت و بيشتر از آن تا حدود صد و پنجاه بيت افزونتر نيز گفته اند؛ و بعضي کمتر از بيست بيت را تا حدود پانزده بيت نيز قصيده ناميده اند.
کاهش و افزايش عده ابيات يا کوتاهي و بلندي قصايد، بستگي دارد به اهميت موضوع، و قدرت و قوت طبع شاعر، و خصوصيت قوافي و اوزان مطبوع و نامطبوع که گوينده براي انشا قصيده انتخاب کرده باشد. حداکثر ابيات قصايد را نميتوان معين کرد؛ اما حداقل آنرا حدود بيست بيت يا متجاوز از پانزده بيت گفته اند.
قصيده يکي از انواع مهم شعر است و بعضي آنرا مهمترين اقسام شمرده اند؛ به اين ملاحظه که عمده طبع آزمايي و پايه توانايي و نيروي سخنداني شاعر از نوع قصيده معلوم مي شود که بتواند چهل بيت بر يک وزن و قافيت در يک موضوع با رعايت نکات بلاغت و جزالت کلام، استادانه از خود انشاء کند. حقيقت امر اين است که اهميت را در خوب گفتن شعر بايد دانست نه در انتخاب نوع شعر، و مقام استادي و براعت گوينده از اقسام ديگر شعر نيز بخوبي معلوم مي گردد.
اما وجه تسميه قصيده: چون در نوع قصايد نظر شعرا بيشتر متوجه اشخاص و مقصودهاي معين از قبيل: مدح و موعظت و حکمت و تهنيت و تعزيت بزرگان وقت بوده است؛ آنرا قصيده به معني مقصود ناميده اند که ماخوذ از قصد به معني توجه و روي کردن به کسي يا چيزي است. پس لفظ قصيده، فعيل به معني مفعول است و تا آخر آن علامت وحدت است؛ نظير کلمات شعيره و ذبيحه و سفينه و امثال آن.
علماي ادب، معتقدند: که در قصايد پارسي تصريع مطالع لازم است و هر قصيده که مطلع آن مصرع نباشد، اگر چه دراز بود آن را قطعه خوانند و اسم قصيده بر آن اطلاق نکنند.
قصيده محدود و مقتضب
ممکن است شاعر قصيده سرا، بدون زمينه سازي تشبيب و تغزل، وارد مدح يا مقصود ديگر شود؛ و در اين صورت قصيده را محدود، يعني باز داشته از تشبيب و تغزل گويند؛ و آنرا به اصطلاح مقتضب (يعني: باز بريده) نيز خوانند. مثال از انوري:
گر دل و دست بحر و کان باشد
دل و دست خدايگان باشد
زهي بقاي تو دوران چرخ را مفخر
خهي لقاي تو بستان عدل را زيور
اما قصيده کامل آن است که داراي تشبيب و تخلص و شريطه باشد.
سلام