بیوگرافی کامل پروفسور محمود حسابی
سه شنبه 13 مرداد 1388 7:13 PM
http://www.rasekhoon.net
زمانیكه حكومت
وقت ایران یكی از رجال حكومتی به نام معزالسلطنه را به عنوان سفیر ایران
در شامات برگزید، كسی نمیدانست كه چه آینده پرفراز و نشیبی در انتظار
فرزندان جناب سفیر است. سفیر ایران چندی بعد همسر و دو پسرش محمد و محمود
را در بیروت رها كرد و خود به ایران بازگشت. چرخ روزگار بازیهای بسیاری
را برای همسر و فرزندان
معزالسلطنه در پی داشت. رجال نامدار حكومت پهلوی خیلی زود
فراموش كرد كه خانوادهاش را در بیروت تنها گذاشته و غرقه بودن در زندگی
تجملاتی و آداب اشرافی و اشتغال به همسر و فرزندان جدید فرصتی برای
اندیشیدن به همسر فرهیختهاش برای او باقی نگذاشت. سختی گذراندن زندگی در
غربت هم در آن سو رنگ و لعاب زندگی اشرافی پر طمطراق را از چهره گوهرشاد و
محمد و محمود زدود. اما در این شرایط سخت، غم نان هرگز نتوانست این مادر
متدین فاضله را از تربیت درست فرزندان باز دارد. اگر بر سر سفره، نان به
قدر كفایت نبود او را چه باك. مادر، محمد و محمود را بر سر سفره پرنعمت
مثنوی معنوی مولوی مهمان میكرد...
د او آنقدر برای دو پسرش از حكایات
مثنوی میخواند كه آن دو گرسنگی جسم خود را به ازای سیری جانشان قمار
میكردند. او به فرزندان نی زدن میآموخت تا همراه با مولانا - آن انسان
دردمند - در غربت دوری از نیستان بنالند. سالها به سختی و در غم و رنج
گذشت. محمد و محمود در درد بزرگ شدند و مگر نه اینكه درد انسانها را
نجیب بار میآورد و روحی كه در درد پخته شود آرام میگیرد. معزالسلطنه
تصورش را هم نمیكرد كه در بیروت كسی را جا گذاشته كه روزگاری افتخار
ایران به شمار میرود. در تصورش هم نمیگنجید، محمود كوچكش كه سالها به
نان خشك و آب، خو كرده بود به دیدار آلبرت انیشتین فیزیكدان معروف زمانه
نایل شود و این دانشمند به او بگوید: «در آیندهای نه چندان دور، تو علم
فیزیك را متحول خواهی كرد». آری، روزگار برای پروفسور محمود حسابی هم
نامداریهای بسیار در پی داشت، اما او راهش را و هدفش را درست شناخته و
نیك انتخاب كرده بود. او كه از همان كودكی به كمك مادر بزرگوارش حافظ قرآن
شده بود از كلام خداوند دریافت كه «ان مع العسر یسری»... آری، همراه هر
سختی آسانی است.
پنجم اسفندماه سال 1281 شمسی در
خانوادهای متمول به دنیا آمد. همانطور كه گفته شد فرزند معزالسلطنه از
چهار سالگی فقر را با تمام وجودش احساس كرد. و به قول پسرش ایرج، معلم
فقیر!! از هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت با تنگدستی و مرارت
آغاز كرد و مادرش او را با گنجینه گرانبهای ادبیات فارسی و كلام الهی آشنا
كرد. در همان كودكی تحت تعلیمات مادر قرآن و دیوان حافظ را در حافظهاش
جای داد و با بوستان و گلستان شیخ اجل، شاهنامه فردوسی طوسی و مثنوی مولوی
آشنا گشت. پروفسور حسابی در 17 سالگی لیسانس ادبیات و در سن 19 سالگی
لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرك مهندسی راه و ساختمان را اخذ كرد و در
همین مقطع با نقشهكشی و راهسازی به امرار معاش خانواده كمك كرد. او در
رشتههای پزشكی، ریاضیات و ستارهشناسی نیز به تحصیلات آكادمیك پرداخت. به
شعر و موسیقی علاقه وافر داشت و موسیقی سنتی ایران و موسیقی كلاسیك غرب را
به خوبی میشناخت. او اعتقاد داشت كه موسیقی سنتی ایران یك طرز فكر است،
یك فلسفه است و بیان یك آرزوست. او نی، ویولن و پیانو را به خوبی
مینواخت. دل در گرو ایران داشت و عشق نسبت به این سرزمین را مقدم به
چیزهای دیگر میدانست. او چراغش در این خانه میسوخت و نه هیچ كجای دیگر.
حال او را چه باك اگر در مراسمی كه فرنگیان برای تقدیر از این دانشمند
ایران ترتیب دادهاند، محمدرضا، شاه وقت ایران در مقابل بیگانگانی كه با
افتخار او را تحسین میكنند اعلام میكند كه حسابی را نمیشناسد... شناختن
یا نشناختن او مهم نیست مهم این است كه حسابی افتخار در ایران است و در
تاریخچه فرهنگ این كهن سرزمین جاوید خواهد. از اینروست كه فرزند خلفش
مهندس ایرج حسابی هر سال یك روز از شهریورماه را با یاد پدر، گروهی علمی
را – كه برای عموم هم آزاد است – را روانه تفرش میكند... او امسال نیز در
روز پنجشنبه 15 شهریورماه نیز بار دیگر با نام پروفسور حسابی عازم تفرش
شد و در دو سخنرانی كه در موزه پروفسور و نیز در جنب آرامگاه پروفسور در
تفرش داشت از تمام دل مشغولیهای او و از زندگی پرفراز و البته نشیب یك
معلم فقیر گفت. از بیسوادی بعضیها!!! و از اینكه چرا با دانشمند خود
اینچنین میكنیم، از خانهای كه شاید تا چندی دیگر نباشد. از امام
خمینی(ره) كه در جلسه با دكتر حسابی تا او ننشت، امام بر روی صندلی
ننشستند و...
خانه دكتر حسابی در گرو بانك
یكی از روشهای تاثیرگذاری و تاكید بر
یك نكته مهم، تكرار آن است.به عبارت دیگر برای شیر فهم كردن یك حرف به
دیگران، باید آنقدر آن حرف را تكرار كنیم كه به محض خروج حرف «ف» از
دهانمان طرف خودش حساب كار دستش بیاید و بدون توجه به مشكلات ترافیك و
بنزین و غیره ذلك، خودش را در اسرع وقت برساند به فرحزاد!اما تجربه ثابت
كرده است كه افراط در استفاده از این متد، دقیقا نتیجه عكس خواهد داشت.
یعنی به قول خودمان سبب میشود كه «شورش در بیاید» و نوعی سیری كاذب ایجاد
شود. «مشكل مسكن» هم در جامعه امروز ما دقیقا مصداق عینی همین «شورش
درآمده» است! آنقدر از آن صحبت شده و آنقدر مقاله در باب آن به رشته تحریر
درآمده كه آدم ترجیح میدهد به محض دیدن تیترهایی با مضامین مرتبط به
مسكن، صفحه روزنامه یا مجله را ورق بزند... كانال تلویزیون را عوض كند...
یك آه بلند از ته دل بكشد، بعد هم سعی كند با انجام تمرینات یوگا و
ریلكسیشن به یك خلسه خود خواسته فرو رود و حتی برای ثانیهای هم كه شده،
خودش را بزند به كوچه علی چپ... اما گویا بهترین راه كنار آمدن با این
معضل بیاصل و نسب، تكرار روزمره این عبارت است... روزی ده وعده... هر
وعده، هزار بار... «خنده بر هر درد بیدرمان، دواست»... معجزه میكند،
آقا! حالا من این همه آسمان ریسمان بافتم تا این را بگویم بهتان. لطفا
ایندفعه هم مرام به خرج دهید و مطلب مرتبط به مسكن ما را بخوانید. تا آخر.
باور كنید این بار، مسئله فرق میكند. دیگر نمیخواهیم بگوییم كه انگار
گران شدن گوجهفرنگی و سیبزمینی برای مردم مهمتر و حیاتیتر از مشكل
مسكن است كه اینچنین راحت با آن كنار میآیند... نه؛ میخواهیم یك مشكل
جدید، با حال، دونبش و اكازیون را مطرح كنیم اینبار.اینكه خانه «پروفسور
حسابی» در گرو بانك است و احتمال دارد بهخاطر همین مصادره شود! بله، همین
پروفسور حسابی خودمان را میگویم. همان كه انتشارات «گاج» ترجیح داد روی
بیلبوردهای تبلیغ كتاب تست فیزیك خود، عكس ایشان را به جای عكس انیشتین
كار كند. هم او كه بیشك میتوان گفت یكی از برجستهترین دانشمندان ایرانی
یكی دو قرن اخیر است.منزل پروفسور حسابی، در حال حاضر به موزهای تبدیل
شده كه به همت پسرشان «مهندس ایرج حسابی» اداره میشود. حالا با این
اوصاف، برایتان جالب نیست كه دكتر حسابی در زمان حیاتشان برای یكی از
تحقیقات علمی خود، از تسهیلات بانكی و وام استفاده كرده بودند و حالا به
هر دلیلی كه بعد از این همه سال، از عدم پرداخت كامل آن گذشته، آن بدهی
ناچیز به نهصد میلیون تومان تبدیل شده است. البته با اوضاع هر دم كلنگ
(یعنی خیلی هردمبیل!) مسكن، حتما ملكی كه در منطقه تجریش واقع شده،
میتواند گلیم خودش را از مرداب این بدهی نهصد میلیونی بیرون بكشد و جای
هیچ نگرانی نیست! هیچ دلیلی برای تشویش افكار و اذهان عمومی وجود ندارد...
هفته پیش هم برنامه نود گزارشی از یك بازیكن فوتبال قدیمی را نشان داد كه
دیگر هیچ كدام از مسئولان سراغش را نمیگرفتند و او راننده تاكسی شده
بود.نمیدانم چرا بعد از شنیدن قضیه بدهی نهصد میلیونی منزل پروفسور
حسابی، بیخودی یاد مغازه یكی از ...های مشهور افتادم كه جایزه... شدنش
بود!