چرا ازدواج می کنید؟
سه شنبه 13 تیر 1391 2:43 PM
در خواستگاری بهتر است بحث را دو بخش کنیم: مسائل فردی و مسائل عمومی مثل موقعیت خانوادگی ، پول، محل سکونت و...؛ البته نباید فراموش کرد که نکات عمومی با هم? اهمیتی که دارند، به اندازه مسائل فردی اهمیت ندارند.
تو واجد شرایط نیستی!
من به عنوان پسر باید دختر را ببینم، با او صحبت کنم. در مورد افکار، اعتقادات و مسائل این چنینی با هم صحبت کنیم. پسر باید خودش را معرفی کند؛ این معرفی هم یک معرفی شغلی برای استخدام نیست. باید توانایی این را داشته باشد که در یک محیط صمیمی و در عین حال نه خیلی خودمانی، خودش را به دختر و خانواده او معرفی کند؛ در این حد که من کی هستم، تحصیلاتم این است، اعتقادم این است و ... و به این ترتیب خودش را به خانواده دختر معرفی کند. دختر هم همین طوری باید عمل کند.
البته دختر معمولاً مورد سؤال قرار می گیرد و خیلی لازم نیست خودش صحبت کند. اما پسر خوب نیست که در جلسه خواستگاری صحبت نکند. این معنیاش این است که موضوعی برای صحبت از خودش ندارد. به همین دلیل من به عنوان یک مشاور می¬گویم خواستگاری نرو، اگر هنوز تکلیفت با درس و سربازی ات معلوم نیست و کارت هنوز مشخص نیست؛ یک روز خیاطی، یک روز نقاشی و ... هستی. چون با این تنوع رفتاری و کاری در شرایطی که هنوز به ثبات کاری و فکری نرسیده ای، اصلی واجد شرایط ازدواج نیستی. یکی از وظایف خانواده دختر هم همین است. تشخیص مشخص بودن وضعیت یا بلاتکلیفی خواستگاری که در خانه شان را زده.
چرا الآن اینجایی؟
مهمترین سؤالی که باید از پسر پرسیده شود، دلیلش برای ازدواج است و این که چرا این دختر را انتخاب کرده. خیلی از آدم ها تعاریف و معانی مختلفی از ازدواج دارند. ممکن است دختر خانم، نقشی را از همسرش انتظار داشته باشد که پدرش آن جور بوده؛ یعنی در خانه شان همیشه یک کسی بوده که اینها را خوشحال کند و حالا در زندگی خانوادگی این انتظار را از همسرش دارد و اگر همسرش این طوری نباشد، شرایط خیلی سخت می شود. به نظر من گفت و گو در این مورد که توقع تو از نقش همسری چیست، گفت و گوی خیلی مفیدی است.
بعضی از زندگی ها حتی بعد 24 سال می روند روی هوا؛ داستان بعضی ها عشق است، داستان بعضی ها علم است و داستان بعضی ها هم معنویت؛ بعضی ها ازدواج می کنند که به آرامش معنوی برسند، در حالی که همسری که انتخاب کرده اند خیلی مادی گراست. این توقعات و لینک کردن و سنجاق کردن همه چیز به هم باعث می شود که آخر سر نه دین بماند نه زندگی. آسیب شناسی این داستان ها را می توانید در کتاب «عشق داستان است» نوشته رابرت استرنبرگ بخوانید.
مسأله دیگر در خواستگاری روابط قبلی و پرسش از آنهاست؛ این که چقدر بپرسیم و اگر از ما پرسیده شود، چقدر جواب بدهیم خیلی مهم است. بهتر است خیلی در این مورد وارد جزئیات نشویم. همین که معلوم شود طرف نامزدی داشته یا نه، عقد کرده بوده یا نه و این که در کل شکست عاطفی ـ عشقی داشته یا نه کافی است
سؤال ها و درخواست جواب ها
بعضی ها که فقط کتاب خوانده اند، می آیند و زیاد هم حرف می زنند اما خسته کننده و همه را گیج می کنند: «هدف من از زندگی این است که ...» در حالی که خیلی راحت باید هدفت را برای طرف مشخص کنی: «آقا من PHD گرفتم و انتظارم از همسرم این است که به پیشرفت من کمک کند».
درست است که در نگاه اول این طور به نظر می آید که طرف می خواهد از همسرش استفاده ابزاری کند اما هر چه باشد، تکلیف طرف مقابل را مشخص می کند؛ یعنی انتظار ندارد که همسرش رفتارهای عجیب و غریب برای او انجام دهد. فقط از با او بودن، به دست آوردن شأن اجتماعی بیشتر می خواهد. اینها البته یکی دو تا نیست، طرف مجموعه ای از رفتار را از تو می خواهد. اما همین که یک نفر می آید در مورد دلیلش برای ازدواج این طور حرف می زند؛ یعنی فکر کرده به موضوع. قبول که اگر کسی بیاید مستقیم بگوید من برای رابطه زناشویی ازدواج می کنم، قشنگ نیست و در عمل هم هیچ کس نیست که بیاید این را بگوید و قصدش صرفاً همین باشد.
اما بیان همین مسأله نشان می دهد که طرف روی زمین دارد زندگی می کند و خودش را روی مریخ تصور نکرده. این آدم با خودش روراست است. این که من به عنوان خواستگار چهار تا جواب این طوری برای خودم داشته باشم و خانواده دختر هم چهار تا سوال این طوری داشته باشند، خیلی مهم است. ضمن این که خانواده پسر هم باید سؤال کنند که شما تصمیمت در مقابل این حرف ها چیست؟ حاضری با این شرایط ازدواج کنی؟
قبلاً کجاها بودی؟
مسأله دیگر، روابط قبلی و پرسش از آنهاست؛ این که چقدر بپرسیم و اگر از ما پرسیده شود، چقدر جواب بدهیم خیلی مهم است. بهتر است خیلی در این مورد وارد جزئیات نشویم. همین که معلوم شود طرف نامزدی داشته یا نه، عقد کرده بوده یا نه و این که در کل شکست عاطفی ـ عشقی داشته یا نه کافی است. اگر کسی باشد که طی چند ماه گذشته یک شکست داشته، توصیه این است که خودمان را بکشیم کنار چون او فعلاً در دوران نقاهت به سر می برد و هنوز کاملاً خوب نشده. ممکن است مدام شما را با نفر قبلی مقایسه کند و این مشکل ایجاد میکند. البته یادتان باشد که جواب این سؤال ها فقط با حرف زدن به دست نمی آید. باید بیشتر با هم هم نشینی کنند و بعد، همهی داشته هایشان را کنار هم بگذارند برای تصمیم گیری و حتی از مشاور کمک بگیرند.
برگرفته از: ساج/دکتر علیرضا شیری