0

چه کسی باید اسباب بازی ها را جمع کند؟

 
hojat20
hojat20
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 42154
محل سکونت : بوشهر

چه کسی باید اسباب بازی ها را جمع کند؟
یک شنبه 25 مهر 1389  5:27 PM

چه کسی باید اسباب بازی ها را جمع کند؟

بعضی والدین از بی نظمی کودکشان گله دارند و می گویند پس از پایانِ بازی اسباب بازی هایش را به حال خود رها می کند و در جمع و جور و مرتب کردن آنها کمکی نمی کند.

کودکان از همان خردسالی باید یاد بگیرند که اسباب بازی های خود را جمع و مرتب کنند و این خود شروع مرحله آشناسازی کودکان با قواعد نظم و ترتیب، نگهداری و مراقبت از اسباب بازی ها و وسایل است.

کودکان خردسال در مقابل جریان بازی خیلی زود عکس العمل نشان می دهند و هر آنچه صورت بازی داشته باشد، سبب خوشحالی و جلب توجه آنان می شود.

لذا والدین می توانند از طریق بازی خیلی از مفاهیم اخلاقی، اجتماعی، تربیتی و عادت های رفتاری را به کودکان یاد دهند. بعضی از خواسته ها و انتظارات والدین متناسب با توانایی ها و مراحل رشد کودک  نیست؛ کودکان پیش از رسیدن به سن سه و نیم تا چهار سالگی نمی توانند اشیاء را مرتب بچینند زیرا قدرت سازماندهی آنان برای مرتب نمودن، تقسیم بندی و جدا ساختن مجموعه ها کافی نیست.

بعضی اوقات روش های تربیتی والدین غلط است و کودک را به مقاومت، لجاجت  و سهل انگاری وا می دارد.

بدین منظور روش های صحیح برخورد والدین با کودکان درباره نحوه مرتب کردن اسباب بازی ها به شرح زیر پیشنهاد می گردد:

* مادر به کودکش می گوید: خوب حالا ببینم کی زودتر کار خود را تمام خواهد کرد، تو یا من؟

تا تو اسباب بازی هایت را جمع می کنی من هم ظرف ها را می شویم و میز را تمیز می کنم. فقط همه چیز باید منظم انجام شود و عجله ای در کار نیست. (این یکی از روش های مادر شهره بود که سد راه بهانه گیری های شهره می شد.)

* دفعه دیگر، این مادر هوشیار از روش دیگری استفاده کرد:

شهره جان، خودت را آماده کن تا به گردش برویم. همه اسباب بازی ها، به جای خود! عروسک نلی، نگاه کن شهره چطور می خواهد وسایل خودش را مرتب کند، بعد یواشکی به من بگو شهره با سلیقه است یا نه، باشد؟

 والدین می توانند از طریق بازی خیلی از مفاهیم اخلاقی، اجتماعی، تربیتی و عادت های رفتاری را به کودکان یاد دهند. بعضی از خواسته ها و انتظارات والدین متناسب با توانایی ها و مراحل رشد کودک نیست؛ کودکان پیش از رسیدن به سن سه و نیم تا چهار سالگی نمی توانند اشیاء را مرتب بچینند زیرا قدرت سازماندهی آنان برای مرتب نمودن، تقسیم بندی و جدا ساختن مجموعه ها کافی نیست.

سپس مادر خم می شود و وانمود می کند که در گوش عروسک چیزی می گوید. شهره کنجکاو می شود!

- به عروسک نلی چه گفتی، به من هم بگو.

- نه، این یک راز است بین من و نلی، هر وقت که اسباب بازی هایت را جمع کردی، آن را خواهی فهمید. نلی، درست است؟

بعد می توانیم به او هم بگوییم...

عروسک نلی به حرکت درآمده در محل مناسب قرار می گیرد (با کمک مادر) طوری که گویی نظاره گر کارهای صاحب کوچولوی خود است. مادر از اتاق خارج می شود. دخترک با عجله اسباب بازی ها را داخل جعبه سرازیر می کند به طوری که در جعبه بسته نمی شود.

شهره نگاهی به عروسک می اندازد به نظر می رسد که نگاه او خشمگین است. خوب چه می شود کرد!

شهره بار دیگر، اسباب بازی ها را روی زمین خالی می کند، این دفعه می کوشد تا با نظم و دقت آنها را داخل جعبه بچیند.

سرانجام ، کار به پایان می رسد. مادر داخل می شود، عروسک را در بغل می گیرد و یواشکی با او به صحبت می پردازد.

دخترک نظاره گر است. مادر سؤال می کند:

- دختر من، خیلی با سلیقه و منظم است. آفرین بر او، مگر نه عروسک نلی؟

عروسک سر خود را به علامت تصدیق تکان می دهد (با کمک مادر)

دخترک یادآوری می کند:

- خوب حالا راز را بگو.

مادر دوباره یواشکی با عروسک به صحبت می پردازد: «بهتر است به شهره هم بگویم» و عروسک سر خود را تکان می دهد.

- عروسک نلی به من آهسته گفت که من شهره را خیلی دوست دارم، چون او خیلی منظم است و اسباب بازی های خود را خیلی دوست دارد و از آنها مراقبت می کند.

* کودکی که حاضر نبود اسباب بازی هایش را جمع و جور کند،

مادرش به دنبال روش صحیحی بود تا کودک را ترغیب به جمع آوری اسباب بازی هایش نماید، مادر یکی از عروسک های کودک را بغل گرفت و برای او (عروسک) قصه پسری را می گفت که نمی خواست اتاقش را مرتب کند، مادر چنین شروع کرد:

«یک فرشته خوب ظاهر شد و گفت کاش این بچه می توانست زبان اسباب بازی هایش را بفهمد. آن وقت او شنید که عروسک های خرس و خرگوش دارند گریه می کنند، چون آنها تمام شب کنار جعبه ای افتاده بودند و نمی توانستند توی «باغ وحش» بخوابند.

خرگوش آه می کشید، چون یک عالمه لگو، مکعب و ماشین کمپرسی روی پشتش سنگینی می کرد. مهره ها می ترسیدند، چون هر کدام به تنهایی در گوشه ای از اتاق افتاده بودند و نمی توانستند یکدیگر را ببینند. یک عروسک به صورت معلق پشت بخاری افتاده بود و از فشار و ناراحتی که بر سرش وارد می شد گریه می کرد که چرا او را توی تختش نگذاشته اند تا بخوابد.

کودکان از همان خردسالی باید یاد بگیرند که اسباب بازی های خود را جمع و مرتب کنند و این خود شروع مرحله آشناسازی کودکان با قواعد نظم و ترتیب، نگهداری و مراقبت از اسباب بازی ها و وسایل است.

مادر گفت همه اسباب بازی ها غمگین هستند. بچه که دلش نمی خواست این طور باشد شروع کرد به جمع و جور کردن. اول عروسک را از پشت بخاری بیرون آورد. مادر گفت: «عروسکت را اینجا بیاور. ما باید بگذاریم فوری بخوابد. من فکر می کنم از شدت ناراحتی و بی خوابی سرش گیج می رود.»

...بعد از این که آن را آوردم، خرسم را هم پشت کمد لباس ها پیدا کردم و ماشینم را از پشت مبل. بالاخره اتاق مرتب شده بود. من و مادرم خوشحال بودیم که حالا همه چیز درست شده است.

مادر مرا روی زانو نشاند و گفت: «حالا تمام اسباب بازی ها خوشحالند که می توانند بخوابند.» من خودم را سخت به مادر چسباندم و خوشحال بودم که مرا محکم در آغوش گرفته است، و توانستم رضایت و خشنودی او را فراهم نمایم.

* روش دیگری که مادر به کار گرفت،

جمع و جور کردن اسباب بازی ها را، برای کودک تبدیل به یک بازی شیرین و دلچسب نمود.

نکته صحیح تربیتی که مادر رعایت کرد این بود که نیم ساعت قبل از اتمام بازی به کودک تذکر داد که وقت بازی به پایان رسیده، و حالا باید اسباب بازی ها را جمع و جور کنیم. مادر به این طریق عمل کرد:

«مادر می پرسد: توپت کجاست؟ » من به دنبالش می گردم و می گویم: «اینجا» مادر می گوید: «لطفاً توپ را پیش من بیاور!» من توپ را بر می دارم و می خندم. مادر می پرسد: «توپ توی کدام سبد می رود؟» من جواب آن را می دانم چون مادر روی آن سبد یک توپ نقاشی کرده است. توپ را به داخل آن می اندازم مادر کارم را تأیید می کند: «درست است!» بدین طریق ما هر روز غروب این طور با هم بازی می کنیم.

من حالا تمام اسباب بازی ها را می شناسم و می دانم بعضی از آنها شب ها در کدام سبد می خوابند. بعد هر روز صبح آنها سرحال هستند و می توانند با من بازی کنند!

* مادر در قصه ای از دوران کودکی خودش بیان می کند که اسباب بازی هایش را به صورت منظم و مرتب سر جایش می گذاشته است.

* وقتی کودک مشغول جمع آوری اسباب بازی هایش است مادر او را تشویق می کند و رضایت خود را اعلام می نماید.

آنروز .. تازه فهمیدم .. 

 در چه بلندایی آشیانه داشتم...  وقتی از چشمهایت افتادم...

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها