0

آشنايي با مهدويت در شيعه و اهل سنت

 
anwarsabahi
anwarsabahi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 261
محل سکونت : خوزستان

آشنايي با مهدويت در شيعه و اهل سنت
جمعه 26 خرداد 1391  2:26 PM

 

 مهدويت در اهل سنت

سوء استفاده از عنوان مهدي و مهدويت در عصر عباسيان رواج گرفت؛ ليکن برخي از خلفاي اموي نيز با اين نام مورد خطاب شاعران قرار گرفته يا حتي لقب داده شده اند. گروهي عمر بن عبدالعزيز را مهدي دانسته اند. (5) مسعودي مي گويد: سليمان بن عبدالملک مهدي لقب داشت (6) و جرير و فرزدق هم در شعر خود او را مهدي خطاب کرده اند. (7) حارث بن سريج را نيز که عليه امويان در خراسان قيام کرد مدعي مهدويت دانسته اند. (8)

در آستانه سقوط پادشاهي بني اميه، فرزندان علي بن عبدالله بن عباس و دعوتگران آنان براي همراه کردن مردم با خود کاملا از عنوان مهدي بهره برداري کرده و مبارزه او با ظلم و ايجاد عدالت را بر خود تطبيق کرده و احاديثي نيز به نفع خود ساختند. از ابن عباس نقل کردند که مهدي و منصور و سفاح از ما هستند و همو گفته است که حسن و حسين عليهم السلام گمان مي کنند مهدي از نسل آنان است؛ اما بدانيد که سفاح و منصور و مهدي از فرزندان من هستند. (9) مسعودي مي گويد: سفاح ابتدا مهدي لقب داشت (10) و يعقوبي شعري آورده که در آن سفاح، مهدي بني هاشم خطاب شده است. (11) هنگامي که مردم با سفاح بيعت کردند عمويش داوود بن علي بر منبر گفت:خلافت در دست ماست تا آن را به عيسي بن مريم تسليم کنيم (12) و آن گاه که عمر سفاح روبه پايان بود و از فتح سند و آفريقا خبردار شد گفت: شنيده ام وقتي سند و آفريقا گشوده شود قائم آل محمد صلي الله عليه و آله خواهد مرد. (13) اين از موارد نادري است که کلمه قائم آل محمد صلي الله عليه و آله بر غير از امام دوازدهم شيعيان اطلاق شده است.

جالب تر آن که در روايات ملاحم و گاه آن چه به عنوان علائم ظهور رواج داده مي شود، مي خوانيم که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: در آخرالزمان و هنگام آشکار شدن فتنه ها، مردي از اهل بيت من خروج مي کند که به او سفاح گفته مي شود. (14) ابودلامه شاعر در شعري خطاب به ابومسلم گفته است: «آيا قصد خيانت در دولت مهدي را داشتي؟!» (15)

لقب مهدي براي سومين خليفه عباسيان نياز به توضيح ندارد و گويا براي همو بود که سخن رسول خدا: «مهدي هم نام و هم کنيه من است» يا «نامش نام من و نام پدرش نام فرزند من است» را اين گونه تحريف کردند که «نامش نام من و نام پدرش نام پدر من است» (16). چون نام و نسب اين مهدي «محمد بن عبدالله» بود. شايد هم بني حسن آن را براي محمد بن عبدالله نفس زکيه ساختند. درباره ي پنجمين خليفه عباسي هم تعبير مهدي آمده و ابوالعتاهيه خطاب به هارون الرشيد گفته است: «براي تو دو اسم وجود دارد که از رشد و هدايت گرفته شده اند: يکي رشيد و ديگري مهدي» (17). از خلفا که بگذريم ادعاهايي درباره ي زنده بودن و مهدويت افراد ديگر وجود دارد، مانند ادعاي راونديه درباره ي ابومسلم خراساني (18) يا ادعاي مردي از باديه در سال 302 ق و حسين بن منصور حلاج در سال 309 ق. (19)

مهدويت در شيعه (يا درباره ائمه شيعه)

اگر وجود فرقه اي به نام سبائيه (20) حقيقت داشته باشد و آنان مهدي بودن امير مؤمنان علي عليه السلام را داشته اند، (21) خود دليلي بر سابقه موضوع مهدويت و ذهنيت مسلمانان درباره آن خواهد بود. حتي از فرقه اي به نام محمديه که به حيات رسول الله اعتقاد داشته اند و فرقه اي به نام مفوضه که معتقد به حيات امام حسين عليه السلام بوده اند نام برده مي شود. (22) پس از آنها، قديمي ترين فرقه منتسب به شيعه که ادعاي مهدي بودن افراد را داشته اند، کيسانيه (23) است. بنابه آن چه در گزارش هاي تاريخي مي خوانيم مختار و هوادارانش محمد بن حنيفه را مهدي مي دانستند و مختار در نامه هاي خود او را مهدي خطاب کرده است. (24) گروهي هم به زنده بودن فرزندش ابوهاشم عبدالله بن محمد اعتقاد پيدا کردند. (25) قولي درباره مهدويت امام باقر عليه السلام هم وجود دارد. (26) عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر طيار در اواخر حکومت بني اميه قيام کرد و عده اي او را مهدي و قائم دانستند و گفتند زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود. (27)

بدين ترتيب از زمان امام صادق عليه السلام ادعاي مهدي بودن بيشتر رواج يافت. برخي تصور کردند آن حضرت زنده و قائم مهدي است و ناووسيه لقب گرفتند. (28) ادعاي مهدي بودن فرزندش اسماعيل نيز در اوايل کار اسماعيليه وجود داشته است. (29) محمد بن جعفر صادق عليه السلام از اين که يک چشمش معيوب بود خوشحال شد و گفت: اميدوارم من قائم مهدي باشم، چون شنيده ام در يکي از چشمان مهدي اثري وجود دارد و به اکراه وارد قيام مي شود. محمد در زمان مأمون قيام کرد و به عنوان امير المؤمنين با او بيعت کردند. (30)

ادعاي واقفيه درباره ي مهدي بودن امام کاظم عليه السلام از مشهورترين و مهم ترين انحراف ها در اين موضوع است که در ادامه از آن بيشتر سخن خواهيم گفت. پس از آن حضرت گروهي سيد محمد فرزند امام هادي عليه السلام را زنده و مهدي موعود دانستند(31) و گروهي درباره امام عسکري عليه السلام چنين تصوري نمودند. (32)

گروه ديگري که ائمه خود را مهدي دانسته اند زيديه (33) هستند؛ به خصوص که آنان رهبري را پذيرا بودند که قائم به سيف باشد. شيخ مفيد مي گويد: زيد يه درباره ي امامان مقتول خود ادعاي زنده بودن داشتند؛ چنان که درباره يحيي بن عمر چنين اعتقادي داشتند. (34) پيش از يحيي، عنوان مهدي براي محمد بن عبدالله بن حسن (نفس زکيه) شهرت داشت (35) و پس از محمد نيز بسياري از امامان زيدي، مهدي خوانده شدند، از جمله درباره ي حسين بن علي بن حسن مثلث معروف به شهيد فخ (36) و درباره ي محمد بن قاسم علوي صوفي که در طالقان خروج کرد، بسياري از پيروان او گفتند زنده است و قيام خواهد کرد تا جهان را پر از عدل و داد کند، پس از آن که از ظلم و جور پر شده است و او مهدي اين امت است. (37)

درباره ي يحيي بن عمر علوي هم که درسال 250 ق خروج کرد و جمع زيادي از شيعيان به او پيوسته و قيامي عمومي عليه دولت وقت عباسي را شکل دادند، مهدويت جدي بود. برخي شيعيان علائم ظهور را بر او تطبيق داده و افرادي چون ابن عقده - راوي بسياري از اخبار علائم در کتاب الغيبه نعماني - انتظار داشت يحيي، مهدي موعود باشد. (38) آخرين حرکت مهمي که پيش از دوران غيبت با بهره برداري از عنوان مهدي آغاز شد و به نتيجه رسيد، نهضت پنهاني اسماعيليه (39) بود که به تشکيل دولت شيعي فاطميان در مغرب اسلامي منجر شد. عبيدالله ملقب به مهدي، اولين خليفه فاطمي پس از مدت ها دعوت مخفيانه، در اواخر قرن سوم ظهور کرد و اسماعيليه او را همان مهدي موعود دانستند. قاضي نعمان که رد اسماعيلي بودن او به راحتي امکان پذير نيست (40) در جاي جاي کتاب خود شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار و در کتب ديگرش از مهدي فاطمي سخن گفته و نشانه هاي وارد شده در روايات را بر او تطبيق کرده است.


1. براي اطلاع بيشتر از اين احاديث و مصادر آنها ر.ک: معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 104- 179.
2. ر.ک: کمال الدين، ص320- 438.
3. امام کاظم عليه السلام به علي بن يقطين فرمود: «الشيعه تربي بالاماني منذ مائتي سنه؛ شيعه در طول دويست سال با انتظار و آرزو تربيت شده است» (نعماني، الغيبه، ص 305).
4. تاريخ طبري، ج 3، ص 200 و 202؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 61 و ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1ص 178.
5. قاضي نعماني مغربي، شرح الاخبار، ج 3، ص 358.
6. التنبيه و الاشراف، ص 290.
7. ديوان فرزدق،ص 239 و شرح ديوان جرير، ص 327.
8. حسن ابراهيم حسن، تاريخ الاسلام، ج 2، ص 5.
9. بلاذري، انساب الاشراف، ج 4، ص 63.
10. التنبيه و الاشراف، ص 292.
11. «انت مهدي و هداها... (تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 294) لقب منصور نيز ناشي از ملاحم و برداشت از القاب مهدي است. در اين باره ر.ک: عمر فاروق، بحوث في التاريخ العباسي، ص 203.
12. تاريخ طبري، ج 7، ص 428.
13. بلاذري، همان، ص 237.
14. ابن حماد، الفتن، ص 255، ح 999؛ ابن طاووس، التشريف بالمنن، ص 325؛ معجم احاديث المهدي، ج 1، ص 97 و عبدالعليم بستوي، الموسوعه في احاديث المهدي الضعيفه و الموضوعه، ص 268. سفاح در اين روايات به معناي بخشنده است؛ چنان که لقب دادن اولين خليفه عباسي نيز به همين دليل بود. اما آن که به دليل خون ريزي و کشتار فراوان بني اميه، سفاح ناميده شد، عبدالله بن علي عموي سفاح و منصور است (ر.ک: عمر فاروق، همان، ص 203).
15. «افي دوله المهدي حاولت غدره» (اخبار الدوله العباسيه، ص 256).
16. ممکن است شباهت دو روايت: «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابني» و «اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي» باعث تصحيف شده باشد.
17. «لک اسمان شقا من رشاد و من هدي / فانت الذي تدعي رشيدا و مهديا» (مسعودي، مروج الذهب، ج 1، ص 330).
18. نوبختي، فرق الشيعه، ص 47.
19. تاريخ طبري، ج 11، ص 49 و 219.
20. اين نام به گروهي اطلاق مي شود که درباره ي اميرالمؤمنين علي عليه السلام غلو کرده او از خدا دانستند و از خلفاي نخست و صحابه برائت جستند. رهبر اين فرقه را عبدالله بن سبا يهودي تازه مسلمان مي دانند و مخالفان شيعه او را اولين کسي مي دانند که به غيبت و رجعت معتقد بود و نص بر امامت را آشکار کرد (شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 174 و نوبختي، همان، ص 22. با آن که اين فرقه هيچ ارتباطي با شيعه ندارد و بزرگان شيعه آن را منحرف مي داند، اهل سنت پيوسته پيدايش تشيع را به اين فرد نامعلوم نسبت داده و مي گويند يک يهودي تازه مسلمان اعتقادات شيعه را پايه گذاري کرد.
امروزه گروهي از محققان شيعه و اهل سنت وجود چنين فردي را انکار کرده، مي گويند: عبدالله بن سبأ شخصيتي ساختگي است. ر.ک: مرتضي عسکري، عبدالله بن سبأ و اساطير اخري؛ ابراهيم بيضون، عبدالله بن سبأ اشکاليه النص و دور الاسطوره (آراء و اصداء حول عبدالله بن سبأ و روايات سيف).
21. شيخ طوسي، الغيبه، ص 192 و شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 174.
22. شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 314.
23. گروهي که پس از امير مؤمنان و حسنين عليهم السلام، محمد ابن حنيفه را امام دانسته و گفتند او مهدي موعود است و از دنيا نرفته و در کوه رضوي در مدينه پنهان است. در اين که کيسان نام مختار يا غلام او يا فرد ديگري بوده است، اختلاف نظر وجود دارد (نوبختي، فرق الشيعه، ص 23)
24. تاريخ طبري، ج 6، ص 14، 16 و 62.
25. نوبختي، همان، ص 33.
26. حبيب الناصري، الواقفيه دراسه تحليليه، ص 46 به نقل از: الفرق بغدادي.
27. ابوالحسن اشعري، مقالات الاسلاميين، ص 22 و 23 و قاضي نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 317.
28. شهرستاني، الملل و النحل، ج 1، ص 166. درباره نام اين فرقه ر.ک: حسين مدرسي، مکتب در فرايند تکامل، ص 76- 78.
29. شيخ مفيد، الفصول العشره، ص109و نوبختي، فرق الشيعه، ص 72 و 73.
30. ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبين، ص440 و 438 و قاضي نعمان بن محمد مغربي، شرح الاخبار، ج 3، ص 337.
31. نوبختي، همان، ص 94 و قاضي نعمان، همان، ص 313.
32. شيخ طوسي، الغيبه، ص 198؛ شيخ صدوق، کمال الدين، ص 69 و شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص 319.
33. طرفداران زيد فرزند امام سجاد عليه السلام که عليه بني اميه قيام کرد و به شهادت رسيد. درباره ي موضع ائمه نسبت به قيام زيد، ميان عالمان شيعه اختلاف نظر وجود دارد و اکثريت در صدد تطهير او و توجيه موافقت امام صادق عليه السلام با او هستند و مي گويند او خود ادعاي امامت نداشته است. در عين حال افراد اين فرقه و معتقدان به امامت زيد، مخالفت هايي با ائمه معصومين عليهم السلام داشته اند چون امام را کسي مي دانستند که دست به شمشير برد و قيام کند.
34. شيخ مفيد، الفصول العشره، ص 109.
35. همان.
36. جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت، ص 69.
37. مسعودي، مروج الذهب، ج 3، ص 52.
38. ر.ک: جاسم حسين، همان، ص 43، 44، 53 و 86 به نقل از: کتاب الملاحم ابن عقده (نسخه خطي). البته تلاش ما براي دست يابي به اين نسخه بي نتيجه ماند. حتي نام کتاب الملاحم در ميان تأليفات ابن عقده نيست!
39. نام گروه زيادي از شيعيان که امروزه نيز طرفداراني دارند و معتقدند پس از امام صادق عليه السلام فرزند او اسماعيل امام است. اين فرقه از قديم انشعابات فراواني داشته و با نام هاي متعددي شناخته مي شوند (ر.ک: شهرستاني، الملل و النحل، ص 167و 191 و نوبختي، فرق الشيعه، ص 67 به بعد).
40. ر.ک: جوان آراسته، «قاضي نعمان و مذهب او»، هفت آسمان، ش 9، ص 47 و يا مجموعه مقالات «اسماعيليه»، ص 309.

منبع:رهپويان
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها