برای امام خوبیها . . .
یک شنبه 14 خرداد 1391 9:30 AM
فرا رسیدن سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) فرصتی است دوباره برای شناخت شخصیت، آرمان و ارزشهای کسی که دنیای مادی و استکبار زده شیاطین غرب و شرق را به هم ریخت و بسان خورشیدی، نور ایمان را در جهان پراکنده کرد.
به این بهانه و با بیانی از مولایمان که فرمود: "این انقلاب بینام خمینی(ره) در هیچ جای جهان شناخته شده نیست"، مطالبی را برای آن امام خوبیها تقدیم میکنیم. امام در خاطرات کودکیام باز چهاردهم خرداد فرا رسید و یک سال دیگر از فراق اماممان گذشت. هنوز انعکاس صدای گزارشگر تلویزیون در گوشم آشناست: "روح خدا به ملکوت اعلی پیوست". کودکی 11 ساله بودم، اما جنبش ایام خرداد سال 68 هنوز در جلوی چشمانم است. از آن شبی که "افشار"، گوینده خبر از مردم میخواست برای سلامتی امام دعا کنند. حضور مردم در مساجد در خاطرم هست، دیوار نوشتهای که در مسیر منزلمان میدیدم: "امام را دعا کنید"، هنوز هم یادم هست. لحظهای که پدرم بر سرش کوفت و ناگهان همه کارها تعطیل شد و خانه و شهر و کشور شد عزاخانه، یادم هست. کلاس پنجم ابتدایی بودم، امتحانات نهاییمان تعطیل شد و عقب افتاد. و من با اینکه با تصویر امام بیگانه نبودم، مبهوت از اتفاقات پیرامونم، با این سئوال کودکانه مواجه بودم، که حالا چه میشود؟ شهر وضعیت عادی خود را از دست داده بود، در مساجد همه مردم به هم تسلیت میگفتند و از هم پذیرایی کرده و میزبان هم بودند. گویی پدرشان را از دست داده بودند. تصاویری که در تلویزیون قرمز رنگ 14 اینچ سیاه و سفید خانه میدیدم و انبوه مردمی که به بدرقه امام تا بهشت زهرا رفته بودند. آن تصویری که بدن مطهر امام در یخچالی در دیدگان مردم بود، برایم خیلی غریب بود؛ با آن عمامه سیاه بر روی بدن مطهر. با اینکه میگفتند امام رحلت کرده، من دائما او را حاضر میدیدم. حتی از درون همان یخچال بهشت زهرا. باورم نمیشد و بگذار بگویم، الآن هم او را حاضر میبینم. در مواقعی که پدر جبهه بود، چقدر دوست داشتم که من هم مثل برخی بچههای رزمندگان اسلام پیش امام بروم، اما نشد و این حسرتی همیشگی است که تا عمر دارم بر قلبم سنگینی خواهد کرد. اتفاقات آن روزها مانند نقش برجستهای بر قلبم نشسته و محو شدنی نیست. با اینکه کودکی بودم، اما یادم هست زمانی که یکی از دوستان هممدرسهای به تقلید از خانوادهاش از فضای جامعه گله میکرد و گفت: "امام پیرمردی عالم دینی بود و از مملکتداری چیزی نمیدانست"، آنقدر برآشفتم که نمیتوانم آن را توصیف کنم. تا مدتها پس از رحلت امام، نوار موسیقی محبوب من موسیقی رحلت امام بود که: "دریغا، ای دریغا، ای دریغا، خدایا سایهای رفت از سر ما". عمق نفوذ امام غیر قابل تصور است، از مادر بزرگم یادم میآید که همیشه عکس پسر شهیدش همراهش بود، ولی با افتخار میگفت: "همه پسرانم فدای امام". جنس این عشق مردم به امام زمینی نبود. عشاق عالم مثل شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون و نظایر آنها، کی چنین رابطه عاشقانهای داشتهاند؟ رابطه امام و مردم، عشق اویس قرنی را ملموس میکرد. امام و اسطوره جوانیام و من در روند رشد، هر سال که به سنم افزوده میشد، بیشتر حضور امام را درک میکردم؛ در دبیرستان، در دانشگاه و در جامعه و جلسات قرآن. انفاس قدسی امام همیشه در دسترسمان بود، چقدر لذت بردم از کتاب "زندگی عملی امام" که به بیان خاطرات همراهان امام پرداخته بود، به گمانم 6 جلد آن را خواندم و هنوز هم این کتابها را حفظ کردهام. وقتی امام خامنهای سال 78 را سال امام خمینی(ره) نامیدند، دانشگاه بودم و در بسیج دانشجویی. دائما این جمله آقا در نظرم بود که "این انقلاب بینام خمینی(ره) در هیچ جای جهان شناخته شده نیست". و البته با توجه به عضویت در بسیج دانشجویی نیز دائماً انتظارات امام روحالله را مرور میکردم؛ "امروز یکی از ضروریترین تشکلها بسیج طلبه و دانشجوست" و "فرزندان بسیجیام، در دانشگاه پاسدار اصول تغییرناپذیر نه شرقی و نه غربی باشید". یادم هست نخستین بار، سال 79 در گردهمایی جمعی از دانشجویان بسیجی کشور، به جماران رفتم. در مسیر رسیدن تا جماران، دائماً آن را از درون قاب تلویزیون 14 اینچ خانه بابا، مرور میکردم که مثلاً طول و عرض آن چقدر است و آن جایگاهی که امام بر روی صندلی مینشست و با مردم، بلکه با دنیا سخن میگفت، چه اندازه است؟ وقتی وارد جماران شدم، بدون هرگونه غلو متحیر بودم. سکویی در اندازه تقریبی 3 در 1.20 متر. امام از اینجا دنیا را اداره میکرد. وقتی سیدحسن در جمعمان حاضر شد، امام را در جوانی مشاهده کردیم. راستش چیزی از سخنانش یادم نیست، چرا که در آن وضعیت، اسیر مقایسه و پیدا کردن شباهتهای ظاهری او با امام بودم. ما با امام زندگی کردهایم مرور خاطراتم برای این است که بگویم، ما با امام زندگی کردهایم. یک روزمان بدون ذکری از امام نبوده، البته اینکه چقدر وفادار به آرمان امام بودهایم؟ چیز دیگری است. امام از چارچوب ایران و اسلام فراتر رفته، هرچند از حسینیه محقر جماران سخن میگفت، اما دنیا را متحول کرد و شعله عمر زورمندان زر پرست را خاموش. هر روز آن جمله امام که فرمود: "این قرن، قرن غلبه مستضعفان بر مستکبران است" در ذهنم بازخوانی شده و مؤیدی در اطراف برای آن پیدا میکنم. وقتی وصیتنامه امام را میخوانم، او را زندهتر از همیشه میبینم و انگار همین لحظه برای مشکلاتمان نسخهای شفابخش پیچیده شده و حاضر است. کلام آخر برای امام عزیزم اماما، هر چند به صورت شایسته پاسدار آرمان تو نبودهایم، اما با صدایی بلند میگوییم، ما همچنان بر عهدی که با تو بستیم، هستیم. عهد تو با ما، ایستادگی بر ارزشهای الهی و اسلامی است و از قرآن آموختیم که "اوفوا بعهدی اوف بعهدکم و ایّای فارهبون". چه اینکه اگر برعهدمان استوار بمانیم و در پیادهسازی آرمان الهی تو تلاش کنیم، برکات خداوندی بر ما و جامعهمان افزوده شده و قلوبمان مقابل غیر خدا، محکم و استوار باقی خواهد ماند. البته میدانیم که اگر "الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه" باشیم، اهل خسران دنیا و آخرت خواهیم شد. راهی که امام خمینی(ره) در برابرمان گشود، جادهای یکطرفه و بیبازگشت است و همراهی در این راه، توأم با نورانیت و بهرهمندی از نعمات مادی و معنوی است، آنچنان که آن را درک کردهایم. و نیک میدانیم که "ولایت فقیه استمرار خط انبیاست"، بنابراین اگر امام خمینی(ره) در مسیر پیادهسازی آرمان انبیای الهی گام برداشته، که همین است؛ پیمودن این مسیر تنها با مشعل ولایت فقیه امکان دارد ولا غیر. بازگشت از خط امام منجر به انحطاط و سقوط میشود، هرکه هستیم و هر کار که کردهایم، تنها تا زمانی اثربخش است که از مسیر ولایت فقیه عدول نکنیم. بزرگترین درس از مکتب امام، "ولایتپذیری" است و اگر این محقق شد، ماندگاری نیز توأم با آن محقق میشود. عشق و دوستی امام برای ما، عشق به فرد نیست، عشق به مکتب رهاییبخش اسلام است و چه زیبا امام خامنهای فرمود: "عشق به خمینی(ره)، عشق به همه خوبیهاست". ================ نگارش از: علیرضا رجبی ================
چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا 2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا 3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا 4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا
پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com
تالارهای تحت مدیریت :
مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه