دانش به عنوان یک کالای اقتصادی
شنبه 13 خرداد 1391 6:37 PM
توانایی ذخیره، اشتراک و تحلیل دانش، از طریق شبکه و جوامع جدید با استفاده از فناوری های جدید اطلاعات و ارتباطات به شرکت ها امکان بهره برداری از ویژگی های یکتای دانش را جهت دستیابی به مزایای رقابتی می دهد.
شاید به این خاطر که دانش غایت تجدیدپذیری را در اقتصاد داراست؛ یعنی دانش ذخیره شده با برداشت های مکرر از آن، کم نمی شود. البته ارزش دانش برای یک اقتصاد، از اشتراک آن با دیگران حاصل می شود.
شرکت ها همچنین از اشتراک دانش داخلی و گاهی بین تامین کنندگان و مشتریان نیز، ارزش کسب می کنند. اما ممکن است در جهت محدود کردن اشتراکات خارجی، به خاطر رقبای احتمالی در سود، تلاش کنند.
لذا عمل دشوار موازنه ای که سیاست گذاران با آن مواجه هستند آن است که، اطمینان از حقوق معنوی به اندازه کافی قوی باشد که برای شرکت ها انگیزه ایجاد کند تا در زمینه محصولات و فرآیندهای خلاقانه، هزینه کنند و به اندازه ا ی دشوار نباشد که بدون دلیل از انتشار دانش ممانعت کند.
اغلب بین دانش مبتنی بر قاعده یا تدوین شده که امکان نوشته و ذخیره شدن دارد و دانش ضمنی که از طریق شغل کسب می شود و در ذهن افراد مقیم می ماند و با عنوان تجربه شناخته می شود، تمایز گذاشته می شود.
دانش ضمنی ممکن است به بیرون از شرکت نیز انتقال پیدا کند و شرکت ها ممکن است تلاش زیادی در جهت حفظ کارمندان کلیدی نمایند یا عبارات محدودکننده ای در قراردادهای استخدام آتی خود تحمیل کنند.
به رغم همه تلاش های صورت گرفته توسط شرکت ها برای حفظ دانش، هنوز هم دانش به عنوان یک کالای عمومی به حساب می آید؛ زیرا قابل نشت است.
برای یک شرکت بسیار دشوار است که دانش را برای منافع خود تا هر زمان که بخواهد حفظ کند. آن گونه که در ادامه خواهد آمد، اقتصادهای صنعتی پیشرفته در دنیا، به صورت پایداری به سمت موقعیت جدیدی در حرکت هستند که در آن، صنایع و سازمان های مبتنی بر دانش در آینده قابل پیش بینی، نیمی از تولید ناخالص داخلی و کل استخدام ها را به خود اختصاص دهند.
چنین صنایع وسازمان هایی، بهترین پرسنل آموزش دیده را در طول تاریخ اقتصاد، به خود اختصاص داده اند و در آینده نزدیک، با احتمال زیاد، تقریبا عمده پرسنل شان دارای چنین درجه هایی یا معادل آن خواهند بود.
البته چنین امری، سوال دشواری را برخواهد انگیخت: اگر اقتصاد دانش به اندازه ای که ما تصور می کنیم، از لحاظ اقتصادی سودمند است، چرا چنین تاثیر قلیلی در رشد اقتصادی و کارآیی بهره وری برای آن شاهد هستیم؟
چرا اقتصاد دانش را همه جا جز در تصاویر مربوط به بهره وری شاهد هستیم؟
نظریه های رشد، جایگاهی مهم به نوآوری و مهارت می دهند، اما اگر آمریکا را از این قاعده مستثنی کنیم، شواهد کمی از پیشرفت مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات در بهره وری اصلی و رشد کارآیی وجود دارد. با گرایشی که توصیف شد، می توان تناقض سولو (SolowParadox) را مجددا در اینجا نیز مشاهده کنیم که اقتصاد دانش در همه جا متجلی است جز در ارقام مربوط به کارآیی و رشد.
این مقاله مجال تعیین و تلاش برای رفع تناقض مربوطه یا چرایی تفاوت تجربه آمریکا با بقیه کشورهای عضو OECD را ندارد. اما ما می توانیم پیشنهاد کنیم که در عین حال که سرمایه گذاری در دانش، الزامی است، کافی نیست.
توجیه دیگر می تواند چنین باشد که پیوند بین نوآوری، رقابت پذیری و معیارهای بهره وری رایج، به خوبی در خدمات، درک نشده اند و چنین درکی در خدمات مبتنی بر دانش، حتی کمتر هم است.
این موضوع که چرا به نظر می رسد در حالی که بخش عمده ای از شکاف بهره وری انگلستان، از خدمات بازاری است، اما شرکت های کارآمد، هنوز تسلط دارند و انگلستان، پیشتاز داد وستد بین المللی خدمات است، بی شک گیج کننده به نظر می رسد
.ما در مبانی کاری پروژه های برنامه اقتصاد دانش، مایلیم به هر دو این سوالات اساسی بپردازیم.بسط بیشتر و وسیع تر قضیه آن است که به رغم قبول عمومی اهمیت سرمایه گذاری برای دانش، تقریبا تعداد کمی از اقتصادهای OECD، به میزان قابل توجهی داشته های دانش خود را در خلال دهه گذشته، افزایش داده اند.
برخی جنبه های چنین سرمایه گذاری در گزارش کوک (Kok) و سایر همکاران، به عنوان سقوط استراتژی رشد لیسبون، شناسایی شده اند.
با عطف به اینکه چنین سرمایه گذاری هایی، زمان بازگشتی طولانی دارد، چالش ما برای رویت عمده تاثیر، بر بهره وری اقتصادی کل، نباید خیلی تعجب برانگیز باشد.