0

عشق‌ حرف ‌آخر‌ من است !

 
samsam
samsam
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 50672
محل سکونت : یزد

عشق‌ حرف ‌آخر‌ من است !
شنبه 17 مهر 1389  9:36 PM

 
«وقت براي عاشق شدن زياد است اما براي پولدار شدن نه»؛ اگراين جمله ملاك انتخاب شريك زندگي باشد كار سختي پيش‌روست، چون بايد براي پيدا كردن همسري ثروتمند از روي مهر و عاطفه گذشت.

آنها كه مي‌گويند پول چرك كف دست است و ارزشي ندارد، اگر چه بيراه نمي‌گويند اما در حق آن كمي بي‌انصافي مي‌كنند، چون با پول كارهاي خوبي مي‌شود كرد كه با فقر هرگز اما اگر قرار باشد اسكناس‌ رابطه ما را با شريك زندگي‌مان تعيين كند و به ما خط دهد كه چه كسي را دوست داشته باشيم، آن وقت كار گره مي‌خورد.

محبت و داشتن احساسي مثبت و خوشايند نسبت به كسي كه مي‌خواهي بقيه عمرت را با او بگذراني لازمه شروع زندگي است. اين‌كه كسي را انتخاب كني كه حتي از فكر كردن به او لذت مي‌بري و براي با او بودن لحظه شماري مي‌كني، مي‌تواند بهترين نوع ازدواج باشد، اما بعضي‌ها هستند كه شيريني تجربه چنين لحظات نابي را با چيزهايي عوض مي‌كنند كه اگر چه مي‌تواند براي مدت كوتاهي راضي‌كننده باشد اما وقتي زندگي پا گرفت و جلو رفت مايه دردسر مي‌شود.

البته عشق هنوز خريداران زيادي دارد ولي انگيزهاي غلط ازدواج هم مدت‌هاست براي خودشان جا باز كرده‌اند.

پول، فرار، عادت و...

پول و نقش آن در تاييد يك پسر يا دختر براي همه شناخته شده است. حتي آنهايي كه آدم‌هاي قانعي هستند نيز قبل از پرسيدن هر سوالي از بنيه مالي خواستگار يا خانواده دختر مي‌پرسند، اين‌كه او چقدر پول دارد، خانه‌اش كجاي شهر است، اگر جهيزيه بياورد با چه كيفيتي است و... در اين ميان بعضي‌ها پا را از اين نيز فراتر مي‌گذارند و چرتكه دست مي‌گيرند كه مثلا خانواده دختر مورد بحث چند نفره است و اگر پدر خانواده بميرد چه ميزان به دختر ارث مي‌رسد.

بعضي‌ها واقعا اين‌گونه فكر مي‌كنند حتي برخي‌ كه ابتكار بيشتري دارند فهرستي از دختران ثروتمند اطرافشان را تهيه مي‌كنند و به نوبت به خواستگاري‌شان مي‌روند تا بالاخره جواب مثبت بگيرند. اين نكته هم ديگر تازگي ندارد كه چند سالي است برخلاف گذشته پسرها ترجيح مي‌دهند به جاي دختر خانه‌دار آفتاب مهتاب نديده، دختري شاغل را انتخاب كنند تا پس از ازدواج بتوانند روي درآمدش حساب كنند.

در مورد پسرها هم چنين قضاوت‌هايي صورت مي‌گيرد، يعني آن خواستگاري كه سطح اجتماعي بالاتري دارد و اوضاع اقتصادي‌اش مناسب‌تر است، زودتر از آنهايي كه دست به دهانند، انتخاب مي‌شود.

تكليف پول و امتياز ويژه‌ كاملا مشخص است اما گاهي اوقات ازدواج فقط به خاطر فرار از كسي يا از جايي اتفاق مي‌افتد مثلا فرار از خانه والدين. وقتي در خانه پدري همه چيز اندوهبار باشد، ازدواج بهترين راه فرار است اما كسي كه فقط به فرار فكر مي‌كند مشخص است كه نمي‌تواند به چيزهاي مهم ديگري فكر كند.

خدا كند ازدواج‌هاي اينچنيني نداشته باشيم، چرا كه از چاله در آمدن و به چاه افتادن است ولي متاسفانه خيلي وقت‌ها اين‌طور مي‌شود و بعد از مدتي برگشتن به همان شرايط سخت،آرزوي جوان‌هاي شكست خورده‌اي مي‌شود كه نمي‌دانستند اگر آزار خانواده خود را تحمل مي‌كردند بالاخره روزي همه آن سختي‌ها تمام مي‌شد اما سختي زندگي با همسري نامناسب هميشگي است و شايد تا آخر عمر.

هنوز هم در پستوي برخي از خانواده‌ها مي‌شود بزرگ‌ترهايي را پيدا كرد كه ياد نگرفته‌اند به جاي فرزندانشان تصميم نگيرند و بگذارند آنها آن‌گونه كه لذت مي‌برند، زندگي كنند. كم نيستند دخترها و پسرهايي كه از گذشته تا به حال هنوز هم آه مي‌كشند كه چرا مجبور شده‌اند تمام جواني شان را با كسي بگذرانند كه هيچ علاقه‌اي به او نداشته و حتي از وي نفرت داشته‌اند.

يك اصل كلي براي ازدواج وجود دارد كه بايد خيلي جدي‌اش گرفت؛ در ازدواج نبايد با هيچ‌كس رودربايستي داشت حتي با عزيزترين اعضاي خانواده و حتي با پدر و مادر. بعضي جوان‌ها فكر مي‌كنند اگر مقابل نظر بزرگ‌ترشان بايستند و بگويند كه فرد انتخابي آنها را دوست ندارند، كار اشتباهي مي‌كنند چون با اين كار پدر و مادر را دل شكسته كرده‌اند در حالي كه مخالفت با نظر ديگران كه به صلاح و ميل ما نيست، حق ماست و پدر و مادرها بايد ياد بگيرند كه اگر چه نظر مشورتي آنها در ازدواج فرزندان ارزشمند است اما حق ندارند نظرشان را به آنها تحميل
كنند. فشار اجتماعي هم از آن عوامل آزاردهنده‌اي است كه بعضي افراد را مجبور به ازدواج با كسي مي‌كند كه نه مناسب هستند و نه علاقه‌اي ميانشان وجود دارد. اين فشار اين‌گونه است: تمام دوستان ما ازدواج كرده‌اند، در فاميل جوان مجردي باقي نمانده، در كوچه محل زندگي‌مان هر ماه عروسي برپاست ولي اما ما جا مانده‌ايم. اگر اين مساله براي خودمان مهم نباشد اما مردم و اطرافيان دست‌بردار نيستند براي همين گاهي مستقيم يا غيرمستقيم به مجرد بودنمان اشاره مي‌كنند و از فوايد متاهل شدن مي‌گويند.

اين روند، حسي آزاردهنده به وجود مي‌آورد كه بعضي‌ها در مقابلش تاب نمي‌آورند و براي اين‌كه لااقل از دست حرف ديگران خلاص شوند تن به ازدواج با اولين فردي كه به سراغشان مي‌آيد، مي‌دهند.

فقط براي بچه‌دار شدن اين هم براي بعضي‌ها مي‌تواند انگيزه‌اي قوي براي ازدواج باشد. بعضي افراد آنقدر عاشق بچه‌اند كه فقط به اين نيت ازدواج مي‌كنند تا صاحب فرزند شوند و به قول خودشان پاره تنشان را در آغوش بگيرند. البته بچه‌دار شدن مي‌تواند حس خوبي داشته باشد اما اين‌كه بناي تشكيل خانواده را روي چنين حسي بگذاري، عاقلانه به نظر نمي‌رسد. شايد آنهايي كه براي بچه‌دار شدن ازدواج مي‌كنند اگر به اين نكته توجه كنند كه پدر يا مادر خوب كسي است كه با انتخاب بهترين همسر، بهترين پدر يا مادر را به فرزندش هديه مي‌دهد آن‌وقت در انتخابشان كمي محتاطانه‌تر عمل كنند.

محبت و داشتن احساسي مثبت و خوشايند نسبت به كسي كه مي‌خواهي بقيه عمرت را با او بگذراني لازمه شروع زندگي است

فرار از تنهايي و جبران كمبودهاي شخصي هم مي‌تواند محرك‌هاي خوبي براي ازدواج بعضي افراد باشد؛ همان آدم‌هايي كه از شريك زندگي توقعي جز در كنار آنها ماندن و تامين آنچه كه تا به حال نداشته‌اند، ندارند. ازدواج به خاطر بالا رفتن سن و ترس از تنها ماندن و انگشت‌نما شدن هم يكي ديگر از آن انگيزه‌هاي اشتباه است، درست به همان اندازه اشتباه كه براي پر كردن تنهايي فردي ديگر يا نجات جان او تصميم به ازدواج بگيريم.

اشتباهاتي براي بار چندم

اما با انگيزه اشتباه ازدواج كردن فقط مختص جوان‌هاي كم تجربه نيست، چون حتي آنهايي كه يك بارزندگي مشترك را تجربه كرده‌اند نيز گاهي دوباره به اشتباه مي‌افتند. زندگي افراد متاهل به دلايل مختلفي شكست مي‌خورد گاهي به خاطر يك لجبازي بچگانه و گاهي به خاطر يك گناه. البته شرايط پس از برهم خوردن زندگي مشترك بقدري تلخ و زجر آور است كه بيشتر افراد ترجيح مي‌دهند به دنياي تجرد برگردند ولي سختي‌هايي كه در ميانه زندگي نقاب از چهره برمي‌دارند، چاره‌اي جز ازدواج مجدد براي بعضي‌ها باقي نمي‌گذارد.

فرار از حرف مردم، فرار از منت‌ها و سركوفت‌هاي خانواده، فرزندان را صاحب پدر يا مادري جديد كردن يا داشتن سرپناه همه مي‌تواند انگيزه‌هاي خوبي براي ازدواج مجدد باشد. در اين ميان البته شرايط زن‌ها سخت‌تر از مردهاست و آن حرف و حديث‌هايي كه همه ما از آن مي‌ترسيم، بيشتر به دنبال زن‌هاست تا مردها.

عادت به رابطه درازمدت يكي از انگيزه‌هاي ازدواج مجدد است كه مي‌گويد وقتي زن و مردي از هم طلاق گرفتند به خاطر اين‌كه پس از چندين سال زندگي به هم عادت كرده‌اند و به يكباره از هم دور افتاده‌اند، تصميم به شروع زندگي دوباره با هم مي‌گيرند غافل از اين‌كه داشتن زندگي مشترك اگر بارنخست كارساز نبوده باشد، بار دوم هم كارساز نخواهد بود.

تلاش براي دست و پا كردن يك ناپدري يا نامادري براي فرزندان هم از آن انگيزه‌هاي قوي ازدواج مجدد است كه اگر بخوبي مديريت نشود، مي‌تواند اثرات بدي به جا بگذارد. اين يك اصل اجتناب‌ناپذير است: داشتن يك نامادري يا ناپدري نامناسب براي فرزند شما به مراتب سخت‌تر و ناگوارتر از اين است كه فقط يك پدر يا يك مادر مهربان بالاي سرش باشد.

از انگيزه قوي اقتصادي براي ازدواج با مردان و زنان بيوه هم نبايد گذشت، همان انگيزه‌اي كه بعضي آدم‌ها را وادار مي‌كند تا رسيدن به فردي كه مال و اموال دندان‌گيري دارد، دست از تلاششان برندارند.

محبت، حرف اول و آخر

البته هيچ‌كس منكر ارزش پول در زندگي نيست يا كسي فوايد ازدواج با افراد تحصيلكرده و اصيل را ناديده نمي‌گيرد. داشتن ظاهري زيبا و خوشايند هم براي شريك زندگي مي‌تواند مزيتي قابل ملاحظه باشد اما آن چيزي كه ما را در مسيرمان به اشتباه مي‌اندازد، ناديده گرفتن مسائل مهم و اولويت دادن به ظواهر براي شروع زندگي است.

تا قبل از اين‌كه زندگي مشترك شروع شود، بيشتر آدم‌ها روي همين چيزهاي ظاهري حساب باز مي‌كنند اما وقتي زندگي شروع شد، آن چيزهايي كه واقعا مهم بوده‌اند پيش كشيده مي‌شوند، چيزهاي مهمي چون عشق، اعتماد، تفاهم، صبر و متانت، مسووليت‌پذيري و خيلي چيزهاي ديگر كه پيش از ازدواج كمتر به حسابشان مي‌آورديد. پس شايد اصل زندگي همين يك جمله باشد: وقت براي پولدارشدن زياد است اما براي خوشبختي نه.

مريم خباز‌

چهار راه برای رسیدن به آرامش:
1.نگاه کردن به عقب و تشکر از خدا  2.نگاه کردن به جلو و اعتماد به خدا  3.نگاه کردن به اطراف و خدمت به خدا  4.نگاه کردن به درون و پیدا کردن خدا

پل ارتباطی : samsamdragon@gmail.com

تالارهای تحت مدیریت :

مطالب عمومی کامپیوتراخبار و تکنولوژی های جدیدسیستم های عاملنرم افزارسخت افزارشبکه

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها