آفرينش شاعرانة زبان
جمعه 5 خرداد 1391 12:45 PM
در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم، در اروپا (خاصه اروپاي غربي) تحولي در بينش شاعرانه و آفرينش شعري به بار آمد كه تأثيرش تدريجاً در سراسر جهان، و نيز ايران، گسترده شد، چندانكه شعر امروز جهان را ميتوان دنبالة همين تحول دانست.
پيش از آن، بنا بر عقيدهاي كهن، شعر « آفرينش شاعرانة واقعيت» بود و اينك «آفرينش شاعرانة زبان». در حقيقت، شعر با اختراع زبان خود، واقعيت خود را ميآفريند.
البته در همان زمان و حتي در اين زمان، جريان مهمي به صورتهاي متفاوت و حتي متشتت در شعر هست كه قواعد عروض و نحو را طرد ميكند و زبان و ادبيات را باطل ميشمارد
و ظاهراً ميخواهد پي واسطة كلمه مستقيماً به اشياء دست يابد: كوشش «شعر آزاد» و حتي پيش از آن كوشش ورلن كه « گردن بلاغت را ميشكند» و در قافيه شك ميكند و قواعد عروض را درهم ميريزد و زبان شكستة گفتگوي نجوائي را وارد شعر ميكند؛
جستجوي كلودل و پگي و اليوت براي ايجاد زباني محاورهاي و نثري محكوميت « بازي ابيات» و حذف نقطه گذاري بوسيلة آپولينر؛ تجربه « فوتوريست » هاي ايتاليائي براي خلق « كلمات آزاد شده »؛
سادگي عامه پسند لوركا؛ تلاش براي رهاندن شعر از موسيقي و رديف كردن كلماتي تلگرافي؛ و بالاخره جنبش سوررئاليستي كه ميخواهد هر نوع تشكل را از هنر و زبان براندازد شاهدهائي براين مدعاست.
بلي، در بطن شعر نو چنين انتقادي و چنين تحقيري نسبت به زبان هست، و نيز تقلائي براي آزاد شدن از آن. اما اين فقط ظاهر امر است: تمامي شعر نو، و نه تنها سنتي كه به مالارمه ميرسد، گوياي اين حقيقت است كه شعر از كلمه ساخته شده است.
تقبيح و تهديد و انفصال زبان فقط به نوع خاصي از زبان باز ميگردد و آن شعر سنتي ساختگي و زبان رسمي «سودمند» است. در واقع، زبان معلوم و مفروض طرد ميشود تا زبان تازهاي از نو آفريده شود..
هنگاميكه آندره برتون، پيشواي سوررئاليسم، ميگويد كه «بايد كلمات با هم عشقبازي كنند» نه تنها از زبان اعراض نميكند بلكه انتظار قدرت نمائيهاي تازهاي از آن دارد:
ميخواهد «زبان آفرينشگر» را جانشين «زبان بيان» كند. (و بهمين سبب امروزه مهم ترين موضوع نقد شعر اين سئوال است: با چه شرايطي، زبان شاعرانه ميتواند زبان آفرينشگر شود؟)