زندگینامه حضرت امام علي النقي عليه السلام
یک شنبه 24 اردیبهشت 1391 7:17 PM
حضرت امام على النقى الهادى (ع)تولد امام دهم شيعيان حضرت امام على النقى (ع) را نيمه ذيحجه سال 212هجرى قمرى نوشتهاند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقى جوادالائمه (ع) و مادرش
سمانه از زنان درست كردار پاكدامنى بود كه دست قدرت الهى او را براى تربيت مقام ولايت و امامت مأمور كرده بود ، و چه نيكو وظيفه مادرى را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايى قيام كرد . نام آن حضرت - على - كنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهاى مشهور آن حضرت " هادى " و " نقى " بود . حضرت امام هادى (ع) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگى به مقام امامت رسيد و
دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت على النقى (ع) براى نشر احكام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مكتب و مذهب جعفرى و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهاى بلند برداشت .
نه تنها تعليم و تعلم و نگاهبانى فرهنگ اسلامى را امام دهم (ع) در مدينه عهدهدار بود ، و لحظهاى از آگاهانيدن مردم و آشنا كردن آنها به حقايق مذهبى نمىآسود ، بلكه در امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه پنهان و آشكار با خليفه ستمگر وقت - يعنى متوكل عباسى - آنى آسايش نداشت . به همين جهت بود كه عبدالله بن عمر والى مدينه بنا بر دشمنى ديرينه و بدخواهى درونى ، به متوكل
خليفه زمان خود نامهاى خصومتآميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهاى ناروا داد و آن حضرت را مركز فتنهانگيزى و حتى ستمكارى وانمود كرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود كه جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مىكشانيد و اين كوته نظران دون همت كه طالب رياست ظاهرى و حكومت مادى دنياى فريبنده بودند ، نمىتوانستند فروغ معنويت امام را ببينند . و نيز " مورخان و محدثان نوشتهاند كه امام جماعت حرمين ( = مكه و مدينه ) از سوى دستگاه خلافت ، به متوكل عباسى نوشت : اگر تو را به مكه و مدينه حاجتى است ، على بن محمد ( هادى ) را از اين ديار بيرون بر ، كه بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " .
اين نامه و نامه حاكم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوى امام هادى (ع) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسى است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع) و امام جعفر صادق (ع) و حوزه چهار
هزار نفرى آن دوران پربار ، شاگردانى در قلمرو اسلامى تربيت شدند كه هر يك مشعلدار فقه جعفرى و دانشهاى زمان بودند ، و بدين سان پايههاى دانشگاه جعفرى و موضع فرهنگ اسلامى ، نسل به نسل نگهبانى شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفرى آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبى به كجا مىرسيد ؟ به خصوص كه از دوره زندانى شدن حضرت موسى بن جعفر (ع) به بعد ديگر چنين فرصتهاى وسيعى براى تعليم و نشر براى امامان
بزرگوار ما - كه در برابر دستگاه عباسى دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاكمان ستمكار - چنان كه بايد و شايد پيش نيامد .
با اين همه ، دوستداران اين مكتب و ياوران و هواخواهان ائمه طاهرين - در اين سالها به هر وسيله ممكن ، براى رفع اشكالات و حل مسائل دينى خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - براى فشردهتر كردن صف مبارزه و پيشرفت مقصود و در هم شكستن قدرت ظاهرى خلافت به حضور امامان والاقدر مىرسيدند و از سرچشمه دانش و بينش آنها ، بهرهمند مىشدند و اين دستگاه ستمگر حاكم و كارگزارانش بودند
كه از موضع فرهنگى و انقلابى امام پيوسته هراس داشتند و نامه حاكم مدينه و مانند آن ، نشان دهنده اين هراس هميشگى آنها بود . دستگاه حاكم ، كمكم متوجه شده بود كه حرمين ( مكه و مدينه ) ممكن است به فرمانبرى از امام (ع) درآيند و سر از اطاعت خليفه وقت درآورند . بدين جهت پيك در پيك و نامه در پى نامه نوشتند ، تا متوكل عباسى دستور داد امام هادى (ع) را از مدينه به سامرا
- كه مركز حكومت وقت بود - انتقال دهند . متوكل امر كرد حاجب مخصوص وى حضرت هادى (ع) را در نزد خود زندانى كند و سپس آن حضرت را در محله عسكر سالها نگاه دارد تا همواره زندگى امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد .
برخى از بزرگان مدت اين زندانى و تحت نظر بودن را - بيست سال - نوشتهاند . پس از آنكه حضرت هادى (ع) به امر متوكل و به همراه يحيى بن هرثمه كه مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والى بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهرى از آمدن امام (ع) به بغداد با خبر شد ، و به يحيى بن هرثمه گفت : اى مرد ، اين امام هادى فرزند پيغمبر خدا (ص) مىباشد و مىدانى متوكل نسبت به او توجهى ندارد اگر او را كشت ، پيغمبر (ص) در روز قيامت از تو بازخواست مىكند . يحيى گفت : به خدا سوگند متوكل نظر بدى نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوكل كارگزارى ترك داشت به نام وصيف تركى . او نيز به يحيى سفارش كرد در حق امام مدارا و مرحمت كند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادى را به متوكل داد . از شنيدن ورود امام (ع) متوكل به خود لرزيد و هراسى
ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب كه از قول يحيى بن هرثمه مأمور جلب امام هادى (ع) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوى امام در متوكل و مردان دربارى به خوبى آشكار مىگردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسى كه دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . بارى ، پس از ورود به خانهاى كه قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوكل از يحيى پرسيد : على بن محمد چگونه در مدينه مىزيست ؟ يحيى گفت : جز حسن سيرت و سلامت نفس و طريقه ورع و پرهيزگارى و بىاعتنايى به دنيا و
مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چيزى نديدم ، و چون خانهاش را - چنانكه دستور داده بودى - بازرسى كردم ، جز قرآن مجيد و كتابهاى علمى چيزى نيافتم .
متوكل از شنيدن اين خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش كرد .
با آنكه متوكل از دشمنان سرسخت آل على (ع) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سيدالشهداء (ع) آب بستند و زيارت كنندگان آن مرقد مطهر را از زيارت مانع شدند ، و دشمنى يزيد و يزيديان را نسبت به خاندان رسول اكرم (ص) تازه گردانيدند ، با اين همه در برابر شكوه و هيبت حضرت هادى (ع) هميشه بيمناك و خاشع بود .
مورخان نوشتهاند : مادر متوكل نسبت به مقام امام على النقى (ع) اعتقادى به سزا داشت . روزى متوكل مريض شد و جراحتى پيدا كرد كه اطباء از علاجش درماندند . مادر متوكل نذر كرد اگر خليفه شفا يابد مال فراوانى خدمت حضرت هادى (ع) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان كه از نزديكان متوكل بود گفت : يك نفر را بفرست كه از على بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودى يابد .
وى كسى را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادى فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودى حاصل مىشود . چنين كردند ، آن جراحت بهبودى يافت .
مادر متوكل هزار دينار در يك كيسه چرمى سر به مهر خدمت امام هادى (ع) فرستاد . اتفاقا چند روزى از اين ماجرا نگذشته بود كه يكى از بدخواهان بهمتوكل خبر داد دينار فراوانى در منزل على بن محمد النقى ديده شده است . متوكل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالاى بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتى امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا
آسيبى به تو نرسد . چراغى افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادى به نماز شب مشغول است و بر روى سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست .
آن مرد خانه را تفتيش كرد . چيزى جز آن كيسهاى كه مادر متوكل به خانه امام فرستاده بود و كيسه ديگرى سر به مهر در خانه وى نيافت ، كه مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيرى است آن را با اين دو كيسه بردار و به نزد متوكل بر . اين كار ، متوكل و بدخواهان را سخت شرمنده كرد .
امام كه به دنيا و مال دنيا اعتنايى نداشت پيوسته با لباس پشمينه و كلاه پشمى روى حصيرى كه زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش على (ع) زندگى مىكرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مىفرمود .
با اين همه ، متوكل هميشه از اينكه مبادا حضرت هادى (ع) بر وى خروج كند
و خلافت و رياست ظاهرى بر وى به سر آيد بيمناك بود . بدخواهان و سخن چينان نيز در اين امر نقشى داشتند . روزى به متوكل خبر دادند كه : " حضرت على بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسيار جمع كرده و كاغذهاى زياد است كه شيعيان او ، از اهل قم ، براى او فرستادهاند " .
متوكل از اين خبر وحشت كرد و به سعيد حاجب كه از نزديكان او بود دستور داد تا بىخبر وارد خانه امام شود و به تفتيش بپردازد . اين قبيل مراقبتها پيوسته - در مدت 20 سال كه حضرت هادى (ع) در سامره بودند - وجود داشت .
و نيز نوشتهاند : " متوكل عباسى سپاه خود را كه نود هزار تن بودند از اتراك و در سامرا اقامت داشتند امر كرد كه هر كدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر كنند ، و در ميان بيابان وسيعى ، در موضعى روى هم بريزند . ايشان چنين كردند . و آن همه به منزله كوهى بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالى " نهادند
آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام على النقى ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده كنيد سپاهيان من را . و از پيش امر كرده بود كه لشكريان با آرايشهاى نظامى و اسلحه تمام و كمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود كه شوكت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يكى از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " .
در اين مدت 20 سال زندگى امام هادى (ع) در سامرا ، به صورتهاى مختلف كارگزاران حكومت عباسى ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگى امام و رفت و آمدهايى كه در اقامتگاه امام (ع) مىشد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتى از بنى عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - كه حرم مطهر وى در نزديكى سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نكته نيز مىرساند كه افرادى از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مىزدهاند . "
اصحاب و ياران امام دهم (ع)
در ميان اصحاب امام دهم ، برمىخوريم به چهرههايى چون " على بن جعفرميناوى " كه متوكل او را به زندان انداخت و مىخواست بكشد . ديگر اديب معروف ، ابن سكيت كه متوكل او را شهيد كرد . و علت آن را چنين نوشتهاند كه دو فرزند متوكل خليفه عباسى در نزد ابن سكيت درس مىخواندند . متوكل از طريق فرزندان خود كمكم ، متوجه شد كه ابن سكيت از هواخواهان على (ع) و آل
على (ع) است . متوكل كه از دشمنان سرسخت آل على (ع) بود روزى ابن سكيت را به حضور خود خواست و از وى پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان على (ع) ؟
ابن سكيت كه از شيعيان و دوستداران باوفاى خاندان علوى بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كه دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدى الهىاند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو كجا و آن دو نور چشم ديده مصطفى كجا ؟
آنها را با قنبر غلام حضرت (ع) هم نمىتوان سنجيد .
متوكل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سكيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعى خالص و يار راستين امام دهم (ع) را شهيد كرد .
ديگر از ياران حضرت هادى (ع) حضرت عبدالعظيم حسنى است . بنا بر آنچه محدث قمى در منتهى الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام منتهى مىشود ... " از اكابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع) و حضرت امام هادى (ع) بود . صاحب بن عباد رسالهاى مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .
نوشتهاند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيك گردش مىكرد تا به رى آمد و در خانه مردى از شيعيان مخفى شد ... " .
" حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخى به اصل امامت داشت . چنين استنباط مىشود كه ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وى نبوده است ، بلكه به علت فرهنگ سياسى او بوده است . او نيز مانند
ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، براى نشر فرهنگ سياسى صحيح و تصحيح اصول رهبرى در اجتماع اسلامى مىكوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعى براى اين كار مأموريت داشته است . زيرا كه نمىشود كسى با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، كسى كه حتى عقايد خود را بر امام عرضه مىكند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل كند - به طورى كه حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعى و موضعى او ، بر خلاف نظر و رضاى امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ دينى و
فقه سياسى بدان رسيده باشد " .
صورت و سيرت حضرت امام هادى (ع)
حضرت امام دهم (ع) داراى قامتى نه بلند و نه كوتاه بود . گونههايشاندكى برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادى (ع) بذل و بخشش بسيار مىكرد . امام آن چنان شكوه و هيبتى داشت كه وقتى بر متوكل خليفه جبار عباسى وارد مىشد او و درباريانش بىدرنگ به پاس خاطر وى و احترامش برمىخاستند .
خلفايى كه در زمان امام (ع) بودند : معتصم ، واثق ، متوكل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگى نسبت به قدرت ظاهرى و دنياى فريبنده با خاندان علوى و امام همام حضرت هادى دشمنى ديرينه داشتند و كم و بيش دشمنى خود را ظاهر مىكردند ولى همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهاى علمى و تسلط وى را بر مسائل فقهى و
اسلامى به تجربه ، آزموده و مانند نياكان بزرگوارش (ع) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وى را ديده بودند . شبها اوقات امام (ع) پيوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نياز با معبود مىگذشت . لباس وى جبهاى بود خشن كه بر تن مىپوشيد و زير پاى خود حصيرى پهن مىكرد . هر غمگينى كه بر وى نظر مىكرد شاد مىشد . همه او را دوست داشتند . هميشه بر لبانش تبسم بود ، با اين حال هيبتش در دلهاى مردم بسيار بود .
شهادت امام هادى (ع)
امام دهم ، حضرت هادى (ع) در سال 254 هجرى به وسيله زهر به شهادترسيد . در سامرا در خانهاى كه تنها فقط فرزندش امام حسن عسكرى بر بالين او بود . معتمد عباسى امام دهم را مسموم كرد . از اين سال امام حسن عسكرى پيشواى حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانهاى كه در آن بيست سال زندانى و تحت نظر بود ، سرانجام به خاك سپرده شد .
زن و فرزندان امام هادى (ع)
حضرت هادى (ع) يك زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است .
1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسكرى (ع) يازدهمين اختر تابناك
ولايت و امامت است ) .
2 - حسين .
3 - سيد محمد كه يك سال قبل از پدر بزرگوارش فوت كرد ، جوانى بود
آراسته و پرهيزگار كه بسيارى گمان مىكردند مقام ولايت به وى منتقل خواهد شد .
قبر مطهرش كه مزار شيعيان است در نزديكى سامرا مىباشد .
4 - جعفر .
5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمى " عليه " .
منبع مجمع جهاني اهلبيت(عليهم السلام)