پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
سه شنبه 12 اردیبهشت 1391 2:14 AM
بيانات امام در جمع رئيس جمهور، رئيس مجلس ديوان عالى كشور و مسؤولان، كشورى و لشكرى در سالروز ولادت اميرمؤمنان حضرت على عليه السلام
اين موجود يك اعجازى است كه نمىشود در اطراف او آن كه هست صحبت كرد
بسم الله الرحمن الرحيم
من اين عيد سعيد را به همه مسلمين جهان و به ملت بزرگ خودمان و به همه مظلومان در طول تاريخ تبريك عرض مىكنم. اميدوارم خداوند در سايه عنايات حضرت ولى عصر و جد بزرگوارش حضرت رسول و حضرت امير سلامالله عليهما اين مملكت و ممالك اسلامى از شر اشرار مصون باشد. در باره حضرت امير سلامالله عليه اين قدر گفته شده است و نوشته شده است و باز هم حقش ادا نشده است. يعنى اين معجزه الهى تاكنون معلوم نشده است كه چه شخصيتى است. همه طوايف مختلفى كه در اسلام هستند و خصوصاً در شيعه مذهبها، اين حضرت را به خودشان نسبت مىدهند. عرفا، حكما، فقها، فلاسفه و اقشار مختلفه حتى دراويش، صوفيه و حتى كسانى كه به اسلام اعتقاد ندارند از كلمات ايشان استشهاد مىكنند./الان در يعنى/ آن وقت كه من عراق بودم كه حزب عفلقىاى كه اصلاً اعتقاد به اسلام ندارد، بلكه مضاد با اوست، معذلك كلمات ايشان را در ديوارها برش استشهاد مىكردند و هر كسى به يك نحو از ايشان اسم مىبرد. در زورخانهها به عنوان يك پهلوان، در جنگها به عنوان يك جنگنده، در مدارس به عنوان يك ارزشمند فقيه و در هر جايى كه ملاحظه مىكنيد به نظر هر يك و هر طايفهاى حضرت يك وضعى دارد و همه آنها را از خودشان مىدانند، الا البته بعضى كه اصلاً اعتقادى به اسلام ندارند، لكن معذلك آنى كه بايد باشد اين معما حل نشده است و نخواهد شد. اين موجود يك اعجازى است كه نمىشود در اطراف او آن كه هست صحبت كرد، هر كس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظرى كه دارد در اين باب صحبت كرده است و حضرت غير از اين معانى است. يعنى ما نمىتوانيم به آن جايى كه بتوانيم از ايشان به آن جور كه هستند مدح كنيم. آن صفات متضاده كه در اشخاص نمىشود باشد، در ايشان هست. از همين جهت است كه اين صفات متضاده كه هست، اين كه هر كسى يك طرفش را گرفته است و خيال مىكند كه ايشان او است. كسى كه عارف مسلك است و در رأس عرفاى عالم واقع شده است، اين آدم در حكومت دخالت دارد، در صورتى كه عرفاى معروف اصلاً كنارهگيرى مىكردند. كسى كه در جنگها آن طور
فعاليت داشته است معذلك در زهد و تقوا و كنارهگيرى از خلق آن طور بوده است. چون ابعاد مختلف درش بوده است. هر كسى يك بعدى از او را گرفته است و خيال كرده است كه بعد واقعى اين است و تاكنون آن بعدى كه ايشان دارند، آن بعد معنوىاى كه ايشان دارند براى كسى كشف نشده است مگر براى اشخاصى كه همطراز او هستند. از اين جهت در باره ايشان صحبت كردن از هر ترتيبى كه باشد، همه اين چيزها را دارد لكن آن كه هست نمىشود صحبت كرد، نمىتوانيم ما صحبت كنيم و لهذا بايد غمض عين كنيم از صحبت در باره ايشان و از ايشان بخواهيم كه ما را هدايت كند و به آن راهى كه ايشان هستند، ما لااقل به بعضىاش برسيم.
اگر هواهاى نفسانى در كار باشد اين منجر به اختلاف مىشود
اما راجع به مسائلى كه مناسب است در اين روز گفتن، من كمىاش را عرض مىكنم. ما الان گرفتارىهاى زيادى داريم كه همه مىدانيد. و مىدانيد كه همه قدرتهايى كه هستند با ما مخالفند. يعنى قدرتها دست به هم دادهاند تا اسلام را كه مىبينيد در اين جاها يك نمونهاى ازش پيدا شده است بكوبند و نگذارند كه اسلام سر بلند كند. ما تكليفمان چى هست؟ در اين حالى كه همه با ما مخالفند، همه مىخواهند /ما/ همه ما را از بين ببرند، مىخواهند ما را برگردانند به آن حالى كه يك نفر فرض كنيد كه سفير يا مادون سفير يك كشورى بتواند همه اوضاع ايران را به هم بزند، ما را مىخواهند به آن حال برگردانند. تكليف ما در اين وقت چى است؟ خدا براى ما چه راهى معين كرده؟ باز ما بايد بنشينيم با هم مختلف باشيم؟ باز با هم نزاع كنيم؟ حالا من اين كه مىگويم نزاع، نه اين كه نزاعى هست و ليكن بايد جلوگيرى كنيم كه مبادا باشد. حالا فردا رسانههاى گروهى نگويند كه فلانى گفته است كه نزاع هست و الان در ايران جنگ است. يكى از امورى كه آنها درصددند كه هميشه دامن به آن بزنند، همين كه در داخل ايران نزاع سر قدرت است. اينها باز نشناختند اسلام را، نشناختند ايران را، نشناختند متصديان امور در ايران را. خيال مىكنند كه يك دسته آن طرف ايستادند، يك دسته هم آن طرف ايستادند همه دارند تو سر هم مىزنند كه يكى مىخواهد قدرت را براى خودش، يكى مىخواهد قدرت را براى خودش، اين براى اين است كه نظر، نظر مادى است. وقتى نظر، نظر مادى شد همين طورها هست. اگر خداى نخواسته نظر مادى در بين ماها حاصل بشود و ما نسيان كنيم خداى تبارك و تعالى را به توجه به دنيا و مقامات، لاعلاج خواهد شد اختلاف. كسانى كه توجه به دنيا دارند، نمىشود اختلاف نداشته باشند، هر كسى براى خودش مىخواهد. آنهايى كه اختلاف ندارند، آنهايى هستند كه به دنيا اعتنا ندارند، آنهايى هستند كه ارزش را بهش توجه دارند، آنها بينشان اختلاف واقع نمىشود. اگر همه انبيا جمع بشوند و همه اوليا جمع بشوند، با هم اختلاف نمىكنند، يك كلمه اختلاف ندارند، لكن اگر دو تا كدخدا در يك ده باشد اختلاف پيدا مىكند، اگر دو عالم باشد (روحانى واقعاً) صد عالم روحانى باشد، ممكن نيست با هم اختلاف داشته باشند. اما اگر دو عالم باشد يا دو صورت عالم باشد كه بخواهد دكان درست كند براى خودش، شكى نيست كه با عالم ديگرى كه باز آن هم همين
جور است اختلاف پيدا مىشود. و همين طور اگر چنانچه سران يك كشورى براى خدا كار بكنند، اينها اختلاف نخواهند پيدا كرد و بايد توجه كنند كه گمان نكنند كه مأمونند از اين كه به راه ابليس بروند. هيچ امرى يكدفعه نمىشود، به تدريج، يك قدم يك قدم انسان را مىكشانند به جهنم. از ابتدا نمىآيد نفس اماره انسان بگويد بيا برو جهنم، يا ابليس بگويد بيا برو جهنم، يا نفس اماره بگويد ياالله پاشويم دعوا راه بيندازيم، نخير. ابتدائاً از اول شروع مىشود يك قدم جلو مىرود آدم ازش غفلت مىكند، تبعيت مىكند، يك قدم ديگر جلو مىرود، يك وقت مىبيند كه سر از اين بيرون آورد كه با هم دارند اختلاف مىكنند. كه جلوى اين اختلافات را بگيريم؟ تكليف شرعى ما، تكليف عقلى ما، تكليف وجدانى ما اين نيست كه نگذاريم يك وقت خداى نخواسته بين اقشار اختلاف پيدا بشود؟ او به اين است كه هواهاى نفسانى كم بشود، غير از اين راهى ندارد. اگر هواهاى نفسانى در كار باشد، اين منجر به اختلاف مىشود، ولو اين كه هر مقدار هم يك نفرى آدمى باشد كه به ظواهر خيلى اعتقاد داشته باشد و خيلى هم دنبال ظواهر باشد، لكن وقتى كه در قلبش هواى نفسانى باشد قهراً آن هواى نفسانى او را دنبال مى كند. اين هواى نفسانى در همه هست /نمىشود/ تعرضش نمىشود كرد، لكن بعضىها مهار مىكنند و بعضىها مهار نمىكنند اين كه مىگويم در همه، يعنى همه مردم متعارف نه اولياى خدا -
همه توجه به اين داشته باشيد كه دنبال اختلاف نرويد
ما بايد فكر اين معنا باشيم كه در اين كشور يك وقت خداى نخواسته به تدريج اختلاف واقع نشود. همه پشتيبان هم باشيم. بنابر اين بگذاريم كه دندان روى جگر بگذاريم و هواى نفسانى را زير پا بگذاريم و با هم خوب بشويم. اگر در قلب هم يك چيزى هست كه الان نمىتواند يك آدمى جلويش را بگيرد، ولى در عمل قدرت دارد به اين كه جلويش را بگيرد، جلويش را بگيرد. امروز تأييد همه قشرها بر همه ما لازم است. ما بايد از مجلس طرفدارى بكنيم، مجلس هم بايد از همه ملت طرفدارى بكند. ما بايد طرفدار دولت باشيم، دولت هم بايد خدمت به ملت بكند. ما بايد به همه قوايى كه الان هستند تبعيت كنيم ازشان به اندازهاى كه بايد بكنيم و پشتيبانى كنيم ازشان به اندازهاى كه بايد بكنيم. آنها هم بايد از هم پشتيبانى بكنند. يك دسته بيايند بخواهند يك طرف بكشند، يك دسته هم يك طرف ديگر بكشند (در حالى كه نيست الان، اين طور دارند مىگويند) اگر خداى نخواسته يك جرقهاى پيدا بشود، خواهد دنيا اين را بزرگ كرد تا آن جايى كه بگويند ايران الان ديگر هيچ چيز درش نيست.
الان شما ملاحظه مىكنيد كه رسانههاى گروهى تمام چيزهايى كه در ايران، چيزهاى خوبى كه در ايران هست، اگر صحبت كنند به طور برقآسا ازش مىگذرند و تهمت مىزنند و سر آن تهمت ايستادگى مىكنند. جنگ واقع مىشود، مىبينيد كه الان پيروزىهاى بزرگ واقع شده است، اين را همچو مىبرندش و همين طور كنارش مىگذارند. اول كه اصل را ذكر نمىكنند، بعد هم اين، اين را
گفت، آن هم او را گفت و تا حالا تأييدى ازش نشده. خبرگزارىهايشان مىآيند اين جا، آنهايى كه اغراض دارند يك چيزى انبار مىكنند و مىفرستند آن جا و آنها هم مىدانند كه اينها انبار كردند و فرستادهاند، معذلك مىگويند كه چيز است، ايران چه شده، چه شده، چه شده، دليل ما آن كسى است كه مخالف با ايران هست، آن مخالف با ايران اين طورى گفته، درست است لابد. اين براى اين است كه دنبال اين هستند كه يك چيزى از ما پيدا كنند و بزرگش كنند و ما را در داخل به هم بريزند. عقل ما و ديانت ما و اسلام و همه چيز اقتضا مىكند كه ما حالا وقتى بنا شد كه همه با ما بدند. با هم خوب بشويم، طرفدار هم باشيم. ارتش طرفدار سپاه باشد، سپاه طرفدار ارتش باشد و همه ارگانها طرفدار هم باشند. اين نخواهد ارتش را از بين ببرد، آن نخواهد سپاه را از بين ببرد، آن نخواهد دولت را از بين ببرد، آن نخواهد قوه قضايى را از بين ببرد، همه بايد با هم باشند. اين يك تلكيف الهى شرعى است به عهده ما و به عهده همه ملت، البته /در موقع/ اگر خداى نخواسته يك وقت ما ببينيم كه مىخواهد يك همچو چيزى واقع بشود، تكليف شرعى مان اين است كه با هر ترتيبى كه مىشود جلويش را بگيريم ولو به افشا كردن، ولو به اين كه يك نفرى را قربانى كنيم براى يك ملت، يك دستهاى را قربانى كنيم براى يك ملت.
آدم يك وقت از خودش تعريف مىكند براى اين كه هدايت كند ديگران را، اين نفس رحمان است
من دارم به شما آقايان عرض مىكنم همه توجه به اين داشته باشيد كه دنبال اختلاف نرويد. فردا ممكن است كه انتخابات پيش بيايد، خوب! در موقع انتخابات البته صحبتها خواهد شد، دنبال اين نرويد كه به هواى نفسانى خودتان براى خودتان درست كنيد. مىخواهد يك قضيهاى واقع بشود در ايران، دنبال اين نباشيد كه به نفع من باشد، آن يكى بگويد به نفع من باشد، اين مبدا اختلاف است. انبيا و اوليا و كسانى كه وارسته از دنيا هستند، اين معانى را ندارند. شما هم اگر تبعيت از انبيا داريد، تبعيت از اميرالمؤمنين سلامالله عليه داريد، بايد اين معنا را نداشته باشيد. اميرالمؤمنين سلامالله عليه تمام دنيا پيشش هيچ بوده، من گاهى فكر مىكردم كه حضرت امير و همين طور در بين انبيا هم همين طور، در بين ائمه هم همين طور گاهى از خودشان تعريف مىكنند، اين چيه؟ اين مبداش همانى است كه خداى تبارك و تعالى به آدم گفت، وادارش كرد به اين كه آن اسمايى را كه خدا به او تعليم كرده است امر بهش كرد كه بايد بگويى. اگر اين امر را نكرده بود آدم نمىگفت. اينها مأمورند كه چون مقام، مقام بزرگى است به مردم معرفى كنند اين مقام را براى تبعيت مردم، نه براى اين كه مىخواهند خودشان را چه بكنند. حضرت امير كه در بسيارى از جاها از خودش تعريف مىكند كه من اعتناى به دنيا ندارم، او مأمور است اين را بگويد، بهش هم سخت است اين. /به/ انبياى ديگر هم كه از خودشان يك چيزى صحبت مىكردند براى اين كه اين راه هدايت بوده است، نه براى اين كه براى خودشان بوده، راه هدايت به عالم غيب بوده. مثل يك طبيبى كه هيچ قواى نفس ندارد، لكن مىبيند كه اگر چنانچه طب
خودش را نشان ندهد مردم به مرض مىافتند، به يك مرضى مىافتند، اين مجبور مىشود در عين حالى كه نمىخواهد از خودش تعريف كند، از طب خودش و اين كه من متخصص در اين امرم تعريف كند. دو جور تعريف داريم . يك وقت اين است كه آدم تعريف مىكند مىخواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است. يك وقت اين است كه آدم تعريف مىكند مىخواهد خودش را نشان بدهد، اين ابليس است. يك وقت از خودش تعريف مىكند براى اين كه هدايت كند ديگران را، اين نفس رحمان است. حضرت امير كه مىفرمايد كه من، قسم مىخورد به اين كه اگر همه دنيا و چه را به من بدهند، من ظلم حتى به آن طور نمىكنم، اين وادار شده است از طرف خداى تبارك و تعالى به اين كه اين را بگويد تا مقام معلوم بشود. مردم تبعيت كنند، مثل همان طبيب مىماند، نمىخواهد خودنمايى كند مثل امثال ماها كه اگر فرض كنيد يك شعرى بلد هستيم مى خواهيم خودنمايى كنيم كه من آنم كه شعر گفتم، اگر يك درسى خوانديم خودنمايى كنيم كه من آنم كه درس خواندم، او مىخواهد هدايت كند مردم را به راهى كه غير از اين نمىشود و لهذا در عين حالى كه برايش مشكل است، مىگويد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در عينى كه برايش مشكل بود كه حضرت امير را معرفى كند و راه هدايت را به مردم بگويد، براى اين كه مىديد ممكن است يك وقت اختلاف بشود، معذلك خدا الزامش كرد كه بايد بگويى، اگر نگويى كارى نكردى. اينها الزامى است. اين كه در لسان ائمه مىبينيد كه از خودشان تعريف مىكنند گاهى، اين يك الزامى است كه از طرف غيب /بر آن شده است/ بر آنها شده است كه بايد اين كار را بكنيد مردم طبيب را بشناسند. مردم يك ظاهرى مىبينند كه ظاهر اين و آن يكى مثل هم است، گاهى هم مىبينند كه خوب! اين آدم هم مىكشد، اين مامور است كه به آنها بفهماند كه اين آدمكشى چى است و راه هدايت اين است، مثل همان طبيب. اگر ما شمهاى از اين معنا پيدا بكنيم كه اگر هم معرفى مىخواهيم خودمان را بكنيم ما نبايد بكنيم البته، ما همچو مأموريتى نداريم، لكن اگر بخواهيم بكنيم براى اين باشد كه هدايت بشوند مردم، اگر ديديد براى خود است بدانيد كه دست شيطان در كار است. اگر ديديد كه يك وقتى ما مخالفت مىكنيم با رئيس جمهور، يا شما مخالفت مىكنيد بدانيد كه براى خدا نيست، دست ابليس در كار است. و همين طور اگر از دولت، اگر ما از دولتى كه الان دارد خدمت مىكند و خدمتش هم شايان است و مورد اعتماد است، ما بخواهيم تكذيب بكنيم، بدانيد كه دست شيطان در كار است، براى خدا نيست. اگر بخواهيم از ارتش بدگويى كنيم، بدانيد دست شيطان در كار است، از سپاه بكنيم بدانيد دست شيطان در كار است، دست الهى نيست. امروز شماييد و همه عالم دشمن شما، الا معدود ميزان را خود انسان در باطنش غالباً مىفهمد و اگر بخواهد بفهمد هم ميزان دارد. اين آدمى كه در رأس يك امرى واقع هست، پيش خودش يك وقت شايد فكر كند كه اگر اين امر دست آن يكى باشد، بهتر از من است، ببيند راضى هست واقعاً بين خودش و خداى خودش كه او باشد و خودش نباشد؟ اگر ديد راضى هست به اين امر، بداند كه يك چيزى از عالم غيب درش هست و اگر راضى نيست بداند كه عيب درش هست، نفسانيت درش هست. البته ما نمىتوانيم از نفسانيت خودمان به طور
مطلق جلوگيرى كنيم، ما همچو قدرتى نداريم، اما قدرت اين را داريم كه جلوى خودمان را بگيريم اظهار نكنيم. قدرت نداريم اگر با يك كسى واقعاً مخالفيم، مخالفت را در قلبمان هم نداشته باشيم، اما قدرت اين را داريم كه در مقام عمل، در مقام اظهار نكنيم اين كارها را. و ما امروز ملكف شرعى هستيم، تكليف الهى است كه اگر در دلمان /هم از بعضى مان/ بعضى مان از بعضى مان خوشش نمىآيد در مقام عمل، در مقام ذكر، در مقام تبليغ بر خلاف نفس خودش عمل بكند، اين يك امرى است كه قدرت دارد انسان، اگر آن را قدرت ندارد، لكن عمل را، فعل را قدرت دارد و لهذا خدا از انسان مؤاخذه مىكند. مؤاخذه نمىكند كه چرا در قلب تو اين واقع نشد، حالا نقص انسان، اما اين مؤاخذه اين طورى ندارد. اما مىتوانستى در عين حالى كه خوش نيستى با اين، دوست ندارى، اين را ذكر نكنى، اين را قدرت دارى، نكردى معاقبى. و /ما/ امروز قضيه شخصى نيست كه يك كسى معصيت خدا را مىكند و معاقب است اين به اندازه شخصيت خودش و به اندازه حال خودش معاقب است. ما اگر امروز مخالفت با هم بكنيم، قضيه يك ملت در كار است، قضيه ملتهاى اسلامى در كار است، قضيه اسلام در كار است، قضيه ارزشهاى الهى در كار است، قضيه ملتهاى اسلامى در كار است، اين جرمش غير آن جرمى است كه كسى تو خانهاش نشسته، يك معصيتى مىكند، آن هم جرم است. اما كسى مخالفت بكند با يك كسى كه دارد خدمت به خلق مىكند اين غير آن جرمى است كه مخالفت بكند با يك شخصى كه در بين خانه خودش فرض كنيد كه در عائله خودش مىكند، آن هم جرم است. اما كسى مخالفت بكند با يك كسى كه دارد خدمت به خلق مىكند اين غير آن جرمى است كه مخالفت بكند با يك شخصى كه در بين خانه خودش فرض كنيد كه در عائله خودش مىكند، آن هم جرم است. اما اين جرم از آن جرم خيلى بالاتر است و اين يك چيزى است كه مشكل است خداى تبارك و تعالى انسان را ببخشد. امروز خيلى تكليف به عهده ماست، تكليفهاى شاق هم به عهده ماست. امروز شماييد و همه عالم دشمن شما الا معدود، البته بين ملتها زياد هست /شما/ به شما توجه دارند. اما دولتها معدودى هستند كه مخالف با شما نيستند، همه مخالفند. اگر ما هم بخواهيم خودمان با هم مخالفت كنيم، اين يك جرمى است كه تا ابد به عهده ما خواهد ماند و براى ما يك جرم ابدى ثابت خواهد شد، يك روسياهى ابدى پيش خداى تبارك و تعالى براى ما پيدا خواهد شد. حضرت امير سلامالله عليه در بسيارى از امورى كه برايش خيلى سخت بود، دندان روى جگر مىگذاشت و موافقت مىكرد براى مصالح كلى، براى مصالح اسلام. ما اگر تبعيت از او داريم بايد اين طور باشيم، اگر يك مقدار هم تبعيت داريم، يك مقدارى همين طور باشيم. در هر صورت آنى كه در يك همچو موقعى براى ما بايد خيلى مورد نظر باشد، اين كه الان دارند از اطراف دنبال اين مىروند كه ما را از باطن از بين ببرند، در داخل ما را خرد كنند، نتوانستند در خارج بكنند، نقشهها همه نقش بر آب شد و از بين رفت لكن حالا الان اين نقشه، نقشه مهمى است كه مىخواهند در داخل، هى چيزهايى مىگويند در كجا چى واقع شده، معلوم شد چه شده است، كى با كى دعوا دارد، كى با كى چه دارد و اينها تأثير دارد اگر چنانچه توجه نكند انسان به خداى تبارك و تعالى، از خداى تبارك و تعالى در واقع نخواهد اين را كه انسان را از اين شرها نجات بدهد، ممكن است انسان در دام بيفتد. و ما بحمدالله امروز همه با هم خوب هستيم، انشاءالله و اميدوارم خداى تبارك و تعالى همه را
تأييد كند و همه شما ديگرى را تأييد كنيد، همه ملت دولت را تأييد كند، دولت همه ملت را تأييد كند و مجلس و همين طور همه با هم باشند تا انشاءالله خداى تبارك و تعالى قدرت بدهد به همه و توجه كند به همه و اين ملت را از شر اشرار نجات بدهد.
والسلام عليكم و رحمةالله