پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
سه شنبه 12 اردیبهشت 1391 2:14 AM
ديدار با رئيس جمهور، نخست وزير و هيأت به مناسبت هفته دولت
اشخاصى هستند كه مقام تحت تأثير آنهاست از باب قوت نفسى كه دارند
بسم الله الرحمن الرحيم
لازم است كه /من/ در اين روزى كه فاجعه نخست وزيرى رخ داد يك يا چند كلمهاى يادى از اين دو نفر شهيد بزرگوار و همين طور آقاى عراقى كه من سابقه طولانى با ايشان داشتم، بشود. من از خصوصياتى كه در اين آقايان بود، آقاى رجايى، آقاى باهنر، آقاى عراقى، آنى كه به نظرم خيلى بزرگ است، اين است كه آقاى رجايى يك نفر آدمى بود كه، دستفروشى در بازار از قرارى كه گفتند، من در مطالعاتى كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از حال دستفروشىاش تا حال رياست جمهور، در روح او تأثيرى حاصل نشد. چه بسا اشخاصى هستند كه اگر كدخداى ده بشوند، تغيير مىكنند به واسطه ضعفى كه در نفسشان هست، تحت تأثير آن مقامى كه پيدا مىكنند واقع مىشوند و اشخاصى هستند كه مقام تحت تأثير آنهاست از باب قوت نفسى كه دارند. و آقاى رجايى، آقاى باهنر در عين حالى كه خوب يكىشان رئيس جمهور بود، يكىشان نخست وزير بود، اين طور نبود كه رياست در آنها تأثير كرده باشد، آنها در رياست تأثير كرده بودند. يعنى آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواى خودش. و اين يك درسى است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد والحمدلله در اين جمهورى بسيارند همچو اشخاص كه تفاوتى به حالشان نكرده است، آن وقتى كه در طلبگى بودند يا در بازار بودند /يا چيزها/ يا وقتى كه مقام پيدا كردند فرقى نكرده است كه انسان ببيند كه خير حالا يك بادى به غبغب بيندازد و يك هياهويى بجا بياورد و اينها نشده است و اين مسألهاى است كه اهميت دارد. آن كه تحت تأثير مقام مىرود، نه اين است كه يك مقامىدارد، اين از باب اين كه بسيار آدم ضعيفى است، مقام به او تسلط پيدا مىكند و دنبال او هم مىرود آن وقت. و اين دنبال رفتن مقام بسيار ضرر دارد براى خود انسان و براى كسانى كه در كار هستند براى كشورشان، از آن طرف اگر چنانچه عكس شد، تأثير خوب دارد، هم براى خودشان و هم براى كشور. و لهذا من با اين كه ما ابرىء نفسى ان النفس لاماره بالسوء به شما آقايان عرض مىكنم كه توجه به اين معنا داشته باشيد، اين مقامات بعد از چند روزى ديگر تمام مىشود، آنهايى كه در اريكه قدرتهاى بزرگ بودند بعد از چند روز تمام شد، آنهايى هم كه به درويشى و به قناعت زندگى كردند آنها هم تمام شد، اين امور تمام مىشود، آن چيزى كه هست، ما در حضور حق تعالى هستيم و ثبت است در نامه اعمال ما همه امور، همه
خلجانات نفسانى و ما بايد آن فكر آن جا باشيم. اين راجع به اين آقايان كه واقعاً اسباب تاسف شد كه يك همچو اشخاصى فاسد از بين بردند. ولى بحمدالله اينها در مماتشان هم تقويت كردند اين جمهورى اسلامى را. آقاى عراقى را هم من سالهاى طولانى مىشناختم، در همان اوايل امر كه اين مسائل پيش آمد، ايشان وارد بود در امر و با من دوستى داشت، او هم بسيار مرد صالح و بزرگوارى بود، خداوند همه اينها را رحمت كند.
بىانصافى است كه ما بگوييم دولت موفق نبوده
و اما راجع به، چون هفته دولت است يك كلمه هم با آقايان راجع به اين معنا صحبت كنم. ما بايد در سنجشهامان روى هم مطلب را بريزيم و حساب كنيم، يك نقطه را اگر بخواهيم نظر بكنيم ممكن است اين نقطه ما را به خطا بكشاند، يك نقطه ديگر را نگاه كنيم باز همين طور، ما بايد عملكرد دولت را رويهمرفته حساب كنيم، ببينيم كه آيا اين دولت در اين مدتى كه در جنگ بوده است و در محاصره اقتصادى بوده است و مخالفت همه قوتهاى بزرگ دنيا بوده است. اين دولت موفق بوده است رويهمرفته يا نه؟ بىانصافى است كه ما بگوييم موفق نبوده، بىانصافى است كه ما بگوييم كه دولت كار ازش نيامده. خوب! كارهاى بزرگى كردهاند، كارهايى كه در ظرف چهل، پنجاه سال نشده بود، اينها كردهاند در هر قشرشان، همه جا، همه افرادشان و رويهمرفته يك دولت موفق بوده است. و من به شما آقايان سفارش مىكنم كه با اين كه موفق بوديد بايد دنبال موفقترى برويد، قناعت نكنيد به اين كه ما حالا فلان كار را كرديم. ما هر چه خدمت بكنيم به اين ملت، كم خدمت كردهايم، براى اين كه اين ملت بود كه همه اين گرفتارىها به دست او رفع شد، دولت شاهنشاهى به دست آنها ساقط شد و هر چه ما داريم از آنهاست. ما بايد خدمتگزار باشيم، واقعاً خدمتگزار باشيم و هر چه خدمت بكنيم باز كم است. ما كه شكر خدا را نمىتوانيم بجا بياوريم براى اين كه كوچكتريم از اين كه شكر خدا را بجا بياوريم، لكن شكر اين ملت قهرمان و مظلوم همان شكر خداست، كسى كه شكر اينها را بجا نياورد، شكر خدا را بجا نياورده است براى اين كه اينها بندگان خدا هستند، اينها كسانى هستند كه براى خدا دارند خدمت مىكنند به اين كشور و شكر اين است كه ما به آنها خدمت بكنيم، هر كس در هر مقامى كه هست خدمت بكند.
اشخاصى كه قلم در دستشان است متوجه باشند كه قلم آنها، زبان آنها در حضور خداست
و من بايد اين را عرض بكنم كه گاهى اشخاص با اين كه ممكن است كه آدمهاى خوبى باشند، لكن يك چيزهايى در نفوس انسان هست كه انسان از آن غفلت مىكند. مثلاً يك پدر و مادرى كه بچهشان را خيلى دوست دارند، اين هر چه مىبيند خوبى مىبيند از او، اصلاً غفلت مىكند از اين كه در اين بدى باشد. حبالشىء يعمى و يصم . از آن ور هم همين طور است، وقتى انسان در قلبش دشمنى
يا مخالفت با يك كسى داشت يا با جمعى داشت، هر چه خوبى ببيند، بدى مىبيند، اصلاً خوبىها محو مىشود. من به همه اشخاصى كه قلم در دستشان است، زبان گويا دارند مىخواهم سفارش كنم كه متوجه باشند كه قلم آنها، زبان آنها در حضور خداست، فردا مؤاخذه دارد، صحبت سر دولت و رياست جمهور و اينها نيست، صحبت سر نظام است، نظام اسلام است. آقاى خامنهاى سلمه الله باشند رئيس جمهور يا يك كس ديگر، آقاى موسوى نخست وزير باشند يا يك كس ديگرى، اين مطرح نيست، مطرح نظام جمهورى اسلامى است، ما مكلفيم به حفظ او، همه نويسندهها مكلفند به حفظ نظام. وقتى كه انسان فرض كنيد از يك كسى گله دارد يا مىبيند نقيصهاى در كار هست، اين نصيحت مىتواند بكند و بايد بكند، اما لسان نصيحت غير لسان لجن كردن و ضايع كردن است. من راجع به افراد هم عقيدهام هست - يعنى شارع هم همين طور است، ما تابع او هستيم - كه اگر انسان يك مسلمانى را براى خاطر هواى نفسش لگدمال كند، اين در آن دنيا شايد مجازاتش بدترين مجازات باشد و در اين دنيا هم موفق نخواهد شد. ما لسانمان بايد لسان نصيحت باشد و انسان مىبيند كه گاهى وقتها لسانها لسان نصيحت نيست، قلمها قلمهاى نصيحت نيست. مطرح دولت نيست، مطرح جمهورى اسلامى است. گاهى وقتها انسان مىبيند كه به واسطه يك قلمى، به واسطه يك نوشتهاى ممكن است كه در بازار يك مطلبى واقع بشود، يك زيادى قيمتى بشود، يك كسر قيمتى بشود، اين طور چيزها، اين كسى كه قلم دستش مىگيرد بايد توجه به اين معنا بكند كه مسأله، مسأله فرد نيست، مسأله اسلام است و نظام اسلامىو ما مكلفيم اين نظام را حفظ كنيم. همچو نباشد كه وقتى قلم دستمان آمد، اگر من با آقاى نخست وزير مخالفم يا با آقاى خامنهاى مخالفم، ديگر فكر اين نباشم كه قلمم كجا مىرود، هر جا رفت بنويسم، هر چه شد بكنم، اين در حضور خداست، در حضور ملائكة الله است، ثبت مىشود اينها و /من/ ممكن است كه اشخاص هم خوب باشند، اما اين چيزهايى كه در نفس انسان است نمىتواند انسان به اين زودى بر آن مكايد شيطان و مكايد نفس اماره /انسان/ تسلط پيدا كند، انبيا هم دنبال اين بودند كه يك وقت خداى نخواسته گرفتار يك همچو مسائلى نشوند.
آن كسى قلمش قلم انسانى است كه از روى انصاف بنويسد
آقايان توجه بكنند كه قلم آنها يك وقت قلمى نباشد كه جمهورى اسلامى را تضعيف بكند. و من مىبينم در بعضى قلمها اين جورى است و اينها توجه بكنند. من هميشه ميل دارم كه با نصيحت، با - عرض مىكنم كه - تقاضا، با ملايمت با آقايان رفتار كنم و هميشه جورى باشد كه يك صحبتى كه ملايم نباشد، نباشد. لكن اگر چنانچه يك وقتى اقتضا بكند مصلحت اسلام، يك وقت انسان ببيند كه مىخواهد يك كسى اسلام را تضعيف كند ولو نمىفهمد خودش يا خداى نخواسته از روى فهم - كه بعضى نادر هست الان كه از روى ادراك مىخواهند لطمه بزنند و شناسايى هم ممكن است شده باشند - لكن توجه كنند كه اگر يك وقت يك همچو چيزى پيش بيايد، آن وقت يك وضع ديگرى پيش مىآيد، اين جور نيست كه همهاش قضيه نصيحت باشد و ملايمت باشد، يك مسأله ديگرى پيش مىآيد.
ما در حال انقلاب هستيم، شما ملاحظه كنيد آن جاهايى كه انقلاب شده است چه كردهاند، آن جاهايى كه انقلاب شده است، انقلاب روسيهاى كه پنجاه و چند سال از آن گذشته است، روزنامه باز همچو تحت كنترل است كه نمىتوانند يك كلمه اين ور و آن ور بگويند. الان به طورى كه براى من گزارش دادند در عراق هيچ مطلبى را جز اين كه اداره اطلاعات اجازه بدهد نمىتوانند بروز بدهند، هيچ مطلبى را. راجع به اقتصادشان، راجع - به عرض مىكنم - كه ارزشان، راجع به نظامىشان، همه چيزها، بايد اداره اطلاعات اجازه بدهد تا چى بشود. بعضى...(3) نوشته بود، لابد آقايان هم ديدهاند كه بعد از دو سال حق دارند كه يك كلمهاى راجع به او بگويند، خوب ما چى؟ ما هر چه دستمان آمد گفتيم. حالا اقتصاد ما اين طورى است و ما ورشكسته هستيم! خوب ما ورشكسته، جناب عالى كه مىفرماييد كه ما ورشكسته شديم، اين براى اسلام مضر است يا براى دولت مضر است؟ اين براى جمهورى اسلامى مضر است. وقتى فهميد طرف ما ورشكسته نيستيم، چون مردم مىدانند، اما تويى كه برمىدارى مىنويسى ما ورشكسته هستيم، تويى كه مىنويسى ما هيچى ديگر نداريم، تويى كه اين حرفها را مىنويسى، اين براى اسلام مضر است نه براى دولت. اگر يك چيزى بود كه مخصوص دولت بود، خوب! يك مسألهاى بود، باز مىشد يك چيزى، اما يك چيزى كه براى نظام مضر است هست و اين را توجه كنيد به آن. دستهاتان را يك قدر نگه داريد، قلمهاتان را يك قدر نگه داريد، توجه بكنيد به اين كه هر چيزى نبايد نوشته بشود، هر چيزى نبايد منتشر بشود. و من به شما عرض مىكنم كه من ممكن است يك روزى اگر چنانچه خداى نخواسته تعقيب بكنند آقايان، ممكن است من يك وضع ديگرى پيش بيايد برايم.
و من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه موفق باشند همه و همه خدمت بكنند. شما همه در يك مملكت داريد زندگى مىكنيد. شما ملاحظه كنيد انسان چقدر ضعيف است، اگر من يك قلمى دستم بگيرم و بخواهم مطلبى بنويسم براى كسى كه خيلى دوستش دارم، ممكن نيست در اين قلم يك لغزشى پيدا بشود كه اين ولو هزار تا عيب داشته باشد يكى از آنها را اشاره كنم، هيچ ممكن نيست، براى اين كه اين دوستى نمىگذارد. اگر چنانچه از آن ور من با يك كسى دشمنى داشته باشم، يك قلمى دست بگيرم بخواهم بنويسم، ممكن نيست كه از محاسن او يك كلمه بنويسم. اين قضيه، قلم شيطان است اين، آن كسى قلمش قلم انسانى است، آنى است كه از روى انصاف چيز بنويسد. از روى انصاف صحبت كند، آن هم توجه كند كه در يك وقتى كه ما الان اين طور گرفتارىها را داريم، بعضى از امورى كه از روى انصاف هم باشد نبايد گفت، همان طورى كه ديگران نمىكنند. خوب! يك روزنامه، تمام روزنامهها را در انقلابات از بين مىبرند، يكى مىگذارند اين تحت نظر دولت، تحت نظر خودشان، تمام احزاب را از بين مىبرند، يكى را مىگذارند تحت حزب خودشان. انقلابات اين جورى هستند ديگر، نمىگذارند كه هرج و مرج باشد، هر كه هر كارى دلش مىخواهد بكند، هر كه هر حرفى
مىخواهد بزند. حالا اين ضرر به نظام دارد يا ندارد، نه، ما بگذار حريفمان از بين برود ولو اسلام هم رفت جهنم! در بعضى اشخاص انسان اين جور مىبيند و بايد تجديد نظر بكنند در كارهايشان، بايد توجه بكنند كه يك وقت خداى نخواسته يك ورق ديگر پيش نيايد. وقتى انسان تكليف بفهمد ديگر نمىتواند كه بگويد اين دوست من است، اين رفيق من است، اين برادر من است، اين پسر من هست.
تعديل كنيد كارهايتان را، تحت تأثير نفس اماره واقع نشويد
من از خداى تبارك و تعالى استدعا مىكنم كه يك همچو مسائلى را پيش نياورد و از آقايان، از همه نويسندگان، از همه گويندگان تقاضا مىكنم كه شما يك قدرى تعديل كنيد كارهايتان را، تحت تأثير نفس اماره واقع نشويد. دولت موفق بوده است، دولت با گرفتارىاى كه دارد، ما الان در حال جنگيم، ما در حال محاصره هستيم، همه دنيا دستهاشان، قلمهاشان بر طرف ضد ماست، حالا خود ما هم بنشينيم هى هر كه هر چه دلش مىخواهد بگويد، اين صحيح است آيا؟ من اميدوارم كه آقايان هم در گفتارشان مثل آقاى خامنهاى، آقاى رفسنجانى نصيحت كنند همه را، همه كسانى كه هستند نصيحتشان كنند كه يك قدرى در امور تجديد نظر بكنند، اين جور نباشد كه همهاش هى عيب بگويند. خوب! يك قدرى از چيزهايى كه، خدمتهايى كردهاند چطور گفته نمىشود؟ در بعضى قلمها يك كلمه راجع به اين كه فلان خدمت هم شده است نمىشود، از اول شروع مىشود عيب، عيب، كجاست، كجاست، كجاست، كجاست، كجاست، كجاست، همه. آن وقت بعضى هاش ضرر مىزند به حيثيت اسلام، بعضىهاش ضرر مىزند به نظام، بعضىهاش ضرر مىزند به، حتى در قواى نظامى تأثير مىكند. و اميدوارم كه ديگر اين امور تكرار نشود. خداوند شما را و ما را و همه ملت ما را از اين لغزشها نجات بدهد و ما را كارى كند كه در حضور خودش روسياه وارد نشويم.
والسلام عليكم و رحمةالله