پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
سه شنبه 12 اردیبهشت 1391 2:07 AM
بيانات امام خمينى در ديدار با رئيس جمهور و رؤساى مجلس و ديوانعالى كشور و ستاد مشترك ارتش؛ نخست وزير و اعضاى هيأت دولت جمهورى اسلامى و اعضاى شوراى نگهبان
كمال تاسف است براى انسانها كه در راه معرفت خدا قدم بر نداشته
بسم الله الرحمن الرحيم
متقابلا اين عيد بزرگ را، عيد مبارك ميلاد رسول اكرم و فرزند بزرگ امام صادق سلام الله عليه را به همه حضار و همه مسلمين جهان و مستضعفان سرتاسر عالم تبريك عرض مىكنم. من بايد عرض كنم كه اين ولادت كه دنبالش بركات پى در پى بود و منتهى شد به بعثت و نزول وحى از جانب خداى تبارك و تعالى بر قلب مبارك آن سرور، ابعادش براى بشر تاكنون معلوم نشده است. آنكه قرآن كريم دنبالش بوده است حتى براى متعمقان آخر الزمان هم به آنطورى كه بايد كشف نشده است و همين مقدارى كه معلوم شده است و كشف شده است، وقتى كه ملاحظه كنيد با قبل از اسلام و معارف قبل از اسلام و فلسفه قبل از اسلام و عدالتهاى اجتماعى قبل از اسلام مىبينيد كه همين مقدار هم يك تحول عظيمى در دنيا پيش آورده است كه سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد.
در سير عرفانى، شما ملاحظه بفرماييد كه قبل از اسلام چى بوده است و بعد از اسلام و با تعليمات اسلام مقدس و قرآن كريم چه شده است. اشخاصى كه قبل از اسلام بودند در عين حالى كه اشخاص بزرگى بودند مثل ارسطو و امثال او، معذلك وقتى كتابهاى آنها را ما ملاحظه مىكنيم بوئى از آن چيزى كه در قرآن كريم است در آنها نيست.
همين آياتى كه در روايات ما وارد شده است كه براى متعمقين آخرالزمان وارد شده است مثل سوره توحيد و شش آيه از آيه سوره حديد، گمان ندارم كه واقعيتش براى بشر تا الان و تا بعدها بشود آنطورى كه بايد باشد، كشف بشود. البته مسائل در اين باب خيلى گفته شده است، تحقيقات، تحقيقات بسيار ارزنده هم بسيار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسائل است. همين آيه شريفه هوالاول والاخر والظاهر والباطن انسان خيال مىكند كه خوب، اول خلقالله است و آخر هم همان است و عرض مىكنم كه ظاهر هم به حسب آثارش است و باطن هم به حسب اسمائش. لكن اصلاً اين مساله اين نيست كه ما مىفهميم و فهميدهاند، مسائل بيش از اين مسائل است. هوالظاهر اصل ظهور را به غير خودش مىخواهد نفى كند از غير خودش، مال اوست. واقع مطلب همين است، منتها فهم اين معنا كه ظهور، ظهور اوست و عالم و تمام هستى ظهور اوست، فهم اين مشكل است. و هو معكم كه
در همين آيات وارد شده است، معكم يعنى همراه ماست، او اينجاست و ما اينجا. اين معيت، مثلاً فلاسفه معيت قيومه مىگويند قيومه ولى مساله را حل مىكند؟ مثل معيت علت و معلول است؟ مثل معيت جلوه و ذى جلوه است؟ مسائل اين نيست، متعمقين آخرالزمان هم به اندازه عمق ادراكشان بهتر از ديگران فهميدهاند والا حد قرآن آن است كه انما يعرف القرآن من خوطب به اين يعرف القرآن من خوطب به اين نحو آيات است والا بعضى آياتى كه مربوط به احكام ظاهريه است و مربوط به نصايح است كه همه مىفهمند، آنى كه لايعرفه الامن خوطب به يعنى خود رسول اكرم، يعنى واسطه هم نمىتواند بفهمد، جبرئيل هم نتوانسته است. جبرئيل امين هم يك واسطهاى بوده است كه خوانده است بر حضرت، اين آياتى كه از غيب بر او وارد شده است و مامور شده است كه برساند، اما آن هم من خوطب به نيست. من خوطب به فقط خود رسول اكرم است و ديگران هم كه به واسطه آن نورى كه از حضرت رسول صلى الله عليه وآله در قلب آن تعليم نورانىاى كه از قلب او به قلب خواص او بوده است، به واسطه او فهميدهاند. و اما دست امثال ما و بشر عادى كوتاه است از اينكه واقعاً بداند كه هومعكم يعنى چه، چه معيتى است اين؟ و هوالنورالسموات والارض الله نورالسموات والارض اين چى است؟ نوالسموات چى است؟ چطور نور سموات است؟ ولهذا منورالسموات گفتهاند و هيچ ربطى به آيه ندارد. تحول معنوى و تحول عرفانى كه به واسطه قرآن پيدا شده است فوق همه مسائل است. و بشر، هر كس از يك بعد به قرآن نگاه كرده است و بعضى بعد ظاهرش را، بعد مسائل اجتماعى را، بعد مسائل سياسى را، بعد مسائل فلسفى، بعد مسائل عرفانى، لكن آن بعد حقيقى كه بين عاشق و معشوق است، آن سرى كه بين خدا و پيغمبر اكرم است، آن يك مطلبى نيست كه ماها بتوانيم بفهميم چى است اين سر. اينكه از حضرت باقرسلام الله عليه نقل شده است كه فرموده است كه من از صمد، تمام احكام و شرايع را، تمام حقايق را از صمد مىتوانم نشر كنم، مساله هست اين. البته ما هم از صمد مىتوانيم اصول معارف را بفهميم لكن او زائد بر اين مسائل مىگويد.
در هر صورت كمال تاسف است براى انسانها كه نمىخواهند بدانند، در راه دانستن نيفتادهاند، در راه معرفت كتاب خدا قدم برنداشتهاند، ارتباط با مبدا وحى برقرار نكردند كه از مبدا وحى تفسير بشود برايشان.
اين ارتباط فقط بين رسول خدا و خدا بود و به تبع او هم بين خواصى كه بودهاند. مسائل فلسفى هم همين طور، مسائل فلسفى هم وقتى شما فلسفه ارسطو كه شايد بهترين فلسفهها قبل از اسلام باشد، ملاحظه كنيد مىبينيد كه فلسفه ارسطو با فلسفهاى كه بعد از اسلام پيدا شده است فاصلهاش زمين تا آسمان است در عين حالى كه بسيار ارزشمند است در عين حالى كه شيخ الرئيس راجع به منطق ارسطو مىگويد كه تاكنون كسى نتوانسته در او خدشهاى بكند يا اضافه بكند، در عين حال فلسفه را وقتى كه ملاحظه مىكنيم فلسفه اسلامى با آن فلسفه قبل از اسلام زمين تا آسمان فرق دارد.
قرآن وارد شده است براى تربيت انسان به جميع ابعادى كه دارد
و راجع به امور اخلاقى، راجع به امور تربيتى و بالاخره قرآن وارد شده است براى انسان به جميع شوونى كه انسان دارد، براى تربيت انسان به جميع ابعادى كه انسان دارد، و ابعاد انسان، ابعاد غيرمتناهى است. براى همه وارد شده است، براى همه چيز و يك سفرهاى است كه پهن شده است براى بشر كه هر كس مىتواند از آن سفره به مقدار استعداد خودش استفاده كند. و مع الاسف استفاده كم شده است و بايد عرض كنم كه انبيا از آدم تا خاتم به آن مقصدى كه داشتند نرسيدند، در عين حالى كه هر چه كمال در دنيا هست از آنهاست، معذلك به آن مقصدى كه آنها داشتند نرسيدند.
و نكتهاى كه بايد عرض كنم اين است كه اين شرايع معروفى كه الان بين بشر معروف است، حالا ما شريعت حضرت موسى، شريعت عيسى و شريعت اسلام، وقتى كه ملاحظه مىكنيم حال مشرع را، حضرت موسى سلام الله عليه را، وضع زندگى حضرت موسى و كيفيت تبليغ او و مبارزهاى كه او كرده است با طاغوت، او را وقتى كه ملاحظه مىكنيم، بعد مىرويم سراغ امت موسى، آنهايى كه مىگويند ما امت حضرت موسى هستيم و ما پيرو حضرت موسى هستيم. موسى معارضه مىكرد با طاغوت و اينها كه مىگويند ما پيرو حضرت موسى هستيم خودشان طاغوتند، در عين حال مىگويند ما پيرو حضرت موسى هستيم. راديو اسرائيل بسيار نصايح حضرت موسى را هم نقل مىكند اما اسرائيل چه جور است؟ وضع او چى است؟ آنهائى كه خودشان را انتساب مىدهند به حضرت موسى و موسى وضع زندگىاش آن بود كه يك شبان بود و يك عصا داشت و وضع شبانىاش هم آن وضع بود كه تاريخ مىگويد، آنوقت هم پاشد رفت سراغ بزرگترين قدرتى كه در آنوقت بود و با او معارضه كرد و از دنيا و توجه به دنيا به هيچ وجه نداشت. آنوقت ببينم كه اينهائى كه خودشان را از حضرت موسى مىدانند چقدر به دنيا چسبيدهاند. سرمايه بزرگ آمريكا در دست آنهاست، قدرت مادى آمريكا در دست آنهاست و مىگويند ما هم به شريعت موسى معتقديم. از آن بدتر پيروان حضرت عيسى است. حضرت عيسى را خوب، همه مىگويند كه يك شخص، (همين طور هم بوده است) يك شخص روحانى الهى بوده است كه هيچ توجه به اين مسائل مادى نداشته است و به حسب قول آنهائى كه پيروانش مىگويند هستيم، اين است كه ايشان به هيچ وجه توجه به اينطور موارد مسائل مادى نداشته است، يك شخص روحانى به تمام معنا، روح الله به تمام معنا، آنوقت مىآئيم سراغ پيروانش. پيروانش كى هستند الان؟ تمام مفاسدى كه الان، يعنى نصف كنيد، نصف مفاسدى كه الان در دنيا هست از پيروان حضرت عيسى سلام الله عليه هست؟ يعنى پيروان ادعائى. الان دارند خودشان را مهيا مىكنند براى عيد ميلاد حضرت عيسى، چه اشخاصى؟ اشخاصى كه با عيسى مخالفت دارند، با خداى عيسى مخالفت دارند، اعتقاد به عيسى ندارند، لكن خودشان را مىچسبانند به او. آن نصف ديگر عالم مال آنهائى است كه ادعا مىكنند كه ما براى تودههاى مردم، براى ضعفا، براى چى داريم زى مىكنيم، نمىخواهيم ديگر آن جهات قلدرى در عالم باشد، مىخواهيم همه مردم يك جور باشند. آنها هم آن طايفه اكثراً وقتى سراغ سراناش مىرويم مىبينم كه كرملين از آمريكا بدتر است. لنين بامردم آن
كرد، استالين آن كرد، اينها هم دارند اين را مىكنند. آن ادعا و آن عمل. وقتى مىآئيم سراغ خودمان، خودمان هم همين. مسلمين هم در عين حالى كه همه سران دول اسلامى ادعاى اسلاميت مىكنند، ادعاى پيروى از پيغمبر اسلام مىكنند، در عين حال مىبينيد كه هيچ شباهتى ما بين سران آنها با اسلام، هيچ شباهتى نيست، هيچ ارتباطى نيست. ادعا زياد است، ادعاها هست ما پيرويم ولى پيروى در مقام عمل. سيره پيغمبر چى بوده است، سيره شماها چى است؟ پيغمبر در بين بشر چه جور زندگى كرده است، شما در بين بشر چه جور زندگى مىكنيد؟ پيغمبر با مردم مظلوم چه جور بوده، شما با مردم مظلوم چه هستيد؟ پيغمبر با طاغوتها چه جور بوده و شما علاوه بر اينكه خودتان طاغوتچه هستيد با طاغوتها چطور هستيد؟ پيغمبر با مستضعفين عالم چه وضع داشته و شما چه وضع داريد؟ پيغمبر وضع زندگى ظاهريش چى بوده و شما چه هستيد و چه داريد؟ مجرد اينكه من بگويم من تابعم كه درست نمىشود مطلب. سران دولتهاى اسلام همه اينطور هستند.
پيغمبر مىگويد مسلمين با هم مجتمع باشيد، شما متفرق مىكنيد. قرآن مىگويد واعتصموا بحبل الله جميعا شما چسبيديد به حبل آمريكا و شوروى. ادعاها زياد است. من نمىگويم كه ماها كه حالا در ايران هستيم ما هم تابع هستيم به آن معنا، ما ادعامان اين است كه ميل داريم تابع بشويم، در خط اين هستيم كه تبعيت بكنيم. شما كه مىگوييد تابع هستيد، كه، قرآن خدا مىگويد كه با اينها يك طور نباشيد والذين كفروا اوليائهم الطاغوت خوب، شما اولياءتان كى هست الان؟ با كى ارتباط داريد الان؟ خوب، يك دسته با آن طرف ارتباط داريد، يك دسته با آن طرف، ايران هم كه مىخواهد با هيچ كس نباشد، شما به فشارش مىگذاريد، فشار به اينكه چرا آن طرف نيست يا چرا آن طرف نيستى.
ما نمىخواهيم بيائيم ممالك شما را بگيريم، لكن مدافع از حق خودمان هستيم
آن روزى كه خداى نخواسته ايران هم بغلطد در يك طرفى، مسائل حل است، تمام است. ايران گناهش چى هست كه از آن ور صدام هجوم مىكند آنطورى و آنطور جنايات را بر او وارد مىكند و او تودهنى مىخورد، بعدها مىخواهد يك راه ديگرى پيدا بشود. تا آنوقتى كه هجوم مىكرد و مىگفت كه اين مجوسىها را ما مىخواهيم چه بكنيم، ما همه مجوسى بوديم، همه ايران جزو مجوس بودند، همه فارس زبانها يعنى مجوس. تا آنوقتى كه قدرت داشت اينطور بود، آن روزى كه برگشت و تودهنى خورد از مسلمين ايران، از آن روز شروع كرد به اينكه ما همه مسلمانيم، چرا با هم دعوا بكنيم؟ آخر شما آن صفحه صحبت هايشان را پهلوى هم بگذاريد، آن روز مىگويد ما مىخواهيم، مجوس است اينها مجوس هستند، چه، ما مىخواهيم برويم چه بكنيم، بگيريم اينجاها را چه بكنيم اين عربستان، عربستان است بايد ما بيائيم چه بكنيم، براى عربستان اسم مىگذارند و نمىدانم اهواز را با حاى حطى مىنويسند و اينها. آن روزى كه هجوم مىكنند آن حرف را مىزنند امروزى كه تودهنى خوردهاند براى اينكه فرصت پيدا بكنند دوباره هجوم كنند، ادعا مىكنند كه آقا ما صلح طلبيم، هى صلح، صلح، صلح. و اين مجامع عمومى نمىآيند بنشينند بگويند كه آقا توئى كه مىگوئى كه صلح، چرا
آنطور كردى؟ چرا حمله كردى كه حالا بگوئى صلح بكنم؟ اينهائى كه ادعا مىكنند كه ما چه و چه هستيم، در يك محلى يك انفجارى واقع مىشود همه مردم، مستضعفين دنيا با شما مخالفند. انفجار همه دنيا هست. در يك محلى يك انفجار واقعشود بعدش صدام ايلام را و اينها را بمباران مىكند، آنوقت در آنجا مى گويند خوب، تلافى درآورده، انتقام گرفته. همين طرفدارهاى حقوق بشر از اين حرفها مىزنند
اين دنيا چه وضعى الان پيدا كرده است؟ اين مسلمانها كه ادعا مىكنند كه ما تابع پيغمبر اكرم هستيم، ما تابع قرآن كريم هستيم، خوب، اين قرآن، بياييد ببينيد اين قرآن چه مىگويد و شما چه مىكنيد. آنها مىبينيد كه براى خاطر امريكا تمام اين گرفتارى ها را براى ما دارند پيش مىآورند و مىگويند ما مسلمان هستيم، خوب، اين اسلام شد كه شما بگوييد كه مسلم هستيم، لكن چون آمريكا چطور است شما بايد چه بكنيد؟ نفتشان را به امريكا مىدهند، تمام چيزهائى كه مال خود ملتشان است تقديم مىكنند. ملتشان به آن ضعيفى و به آن بيچارگى دارد زير ستم خود آنها پايمال مىشود و باز ادعا مىكنند كه ما مسلمان هستيم، مگر با ادعا انسان مسلمان مىشود؟ مىگويند ما مسلمان هستيم و مىخواهيم كه اتحاد باشد، ايران هفته وحدت درست مىكند آنها مىگويند ايران دارد تفرقه مىاندازد. در بعضى راديوهايشان بود كه ايران دارد تفرقه مىاندازد. ايران هفته وحدت درست كرده، مىگويند تفرقه مىاندازد. ايران مىگويد كه آقا! اى يك ميليارد مسلم! جمع بشويد با هم اين قدرتهاى بزرگ را نگذاريد اينطور چى بكنند تعدى بكنند به دنيا. اينها هر گوشه مىگويند ايران چه، ايران چه، كه نگذارند اصلاً اين حرف از حلقوم ايران بيرون بيايد. بالاخره نه آنهائى كه ادعا مىكنند ما تابع حضرت موسى هستيم ادعايشان صحيح است نه آنهائى كه ادعا مىكنند ما تابع حضرت عيسى هستيم ادعايشان صحيح است، نه اينهايى كه ادعا مىكنند ما تابع پيغمبر اسلام هستيم. ادعاست، همهاش ادعاست. اعمال را بايد ديد چى هست. آن كه طرفدار حضرت موسى است ببينيم چطورى حضرت موسى عملش آن بود؟ تاريخ ثبت شده است، قرآن هست، تاريخ هست، تورات هست، همه هست، ثبت شده است. اعمال شما هم حالا بيائيد ببينيد چى هست، اعمال هم مشاهد. آن هم كه تابع حضرت عيسى است، تاريخ حضرت عيسى مضبوط است و خود آنها هم مىدانند البته با يك انحرافاتى اعمالشان را كه همه مردم دارند مىبينند. آن هم كهادعا مىكند من طرف، آن كه الحاد است، در طرف الحاد واقع شده و هيچ چيز را درست نمىداد، آن هم كه ادعا مىكند كه ما طرفدار ملت هستيم و تودهها هستيم و چه، آن هم هر جا دستش برسد مىكوبد و مىزند و مىكشد و از بين مىبرد و افغانستان را اينطور كرده الان. اينها هم كه مسلمانند، خوب، همين طور. تاريخ اسلام را مىبينند، دستشان است، قرآن كريم دستشان هست، سيره پيغمبر دستشان هست، همه را دارند مىبينند معذلك عملشان بر ضد است، نه اينكه مثل ساير متعارف مردم باشد. عمل سران دولت دولتهاى اسلامى به ضد اسلام است و فرق دارد با عملهاى اشخاصى كه يك قدرى فرض كنيد كه خلاف مىكنند. آنها در راس واقع شدند و آنها اعمالشان بر خلاف حكومت اسلامى است، بر خلاف سيره پيغمبر اسلام است، بر خلاف
عملهاى اهل بيت اسلام است، بر خلاف اينهاست الان. و ما دنيايمان يك همچو دنيايى است. مدعىها خيلى زياد وليكن واقعيت همين است كه همه مىبينيم و مىبينيد و تا چه وقت بشود كه يك همچو مطلبى منعكس بشود و منقلب بشود. البته انقلاب كلىاش با ظهور امام زمان سلام الله عليه است ولى خوب، ما تكليف داريم، اين درست است، اما ما تكليف داريم
تكليف اين است كه ما جديت كنيم در اينكه هر چه مىتوانيم قوه هايمان را سر هم بگذاريم كه جلو بگيريم از اين مسائل. و ما نصيحت مان هميشه، ملت ايران و گويندگان ايران نصيحتشان هميشه بر دولتهاى اسلامى اين بوده است كه آقا! بياييد با هم مجتمع بشويم، بياييد با هم باشيم، ما نمىخواهيم بياييم ممالك شما را بگيريم، ما مملكت گير نيستيم، لكن مدافع از حق خودمان هستيم. خوب، ما به اين حرف مان هميشه پايبند بودهايم، از اول حرف ما يك كلمه بوده تا حالا، نه آنوقت مىگفتيم كه عرب مقابل عجم، مجوساند اينها يا آنها چه هستند، نه آنوقت ما اين حرف را زديم، نه حالا، نه بعدها. حرف ما يكى است كه مسلمانها با هم مجتمع بشوند و اين گرگهائى كه ريختهاند به جان مسلمين، اينها را از بين ببرند، كنارشان بزنند، دستشان را كوتاه كنند. مىگويند نمىشود، خوب، ما ديديم ايران كرد و شد. ايران با يك جمعيت كمى و با نداشتن هيچ نيروى صحيحى، خوب، ريختند در خيابانها كار خودشان را كردند و طاغوت را از بين بردند و دست امريكا و شوروى و همه را هم كوتاه كردند. چرا نمىشود؟ وقتى ملتها بخواهند چرا نمىشود؟ ما حرف مان اين است كه دولتها بيايند قبل از اينكه خود ملتها قيام بكنند خود دولت بيايند خاضع بشوند با هم، دوست بشوند با هم، يك جلسهاى درست كنند همه رئيس جمهورها بنشينند پيش هم و حل كنند مسائلشان را. هر كس سر جاى خودش باشد، لكن در مصالح كلى اسلامى، در آن چيزى كه همه هجوم آوردهاند به اسلام، در او با هم اجتماع كنند، جلويشان را بگيرند و آسان هم هست. يك چيزى نيست كه نشود، اگر همه با هم مجتمع بشويد آنها اصلاً كنار مىروند، كار ندارند ديگر. آنها از ضعف شما از نفهمى شما، از جهالت شما استفاده مىكنند. زمان محمدرضا از ضعف اين بدبخت استفاده مىكردند. يك كلمه مىگفتند اين خاضع بود. نمىخواستند بيايند بريزند چى بكنند اما همچو ترسانده بود نشان كه اگر ما يك كلمه راجع به امريكا بگوئيم، كذا و كذا مىشود، ايران گفت و نشد. من نمىگويم به ما خسارت وارد نشد، اما ارزش ندارد كه انسان ارزش انسانى خودش را، ارزش اسلام را حفظ بكند ولو اينكه شهيد هم مىداد البته پيغمبر هم شهيد داد، انبيا هم همين طور. سيره انبيا بر اين معنا بوده است، سيره بزرگان بر اين معنا بوده است كه معارضه مىكردند با طاغوت ولو اينكه زمين بخورند، ولو اينكه كشته بشوند و يا كشته بدهند. ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد، در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توى ذهنش بزند و نگذارد كه اينقدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد. ما تكليف داريم آقا! اينطور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان سلام الله عليه هستيم پس ديگر بنشينيم در خانه هايمان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجل على فرجه. عجل، با كار شما بايد تعجيل بشود، شما بايد زمينه را فراهم كنيد براى آمدن او. و فراهم كردن اينكه مسلمين را با هم مجتمع كنيد، همه با هم بشويد، انشاءالله ظهور
مىكند ايشان. و من اميدوارم خداى تبارك و تعالى قلبهاى همه ما را متوجه به خودش بكند و از معارف قرآن به ما يك نسيمى عنايت بفرمايد و مسلمين را به تكاليف خودشان آشنا كند و سران مسلمين را انشاءالله به تكليف الهى خودشان آشنا كند و آنهائى كه با اسلام و مسلمين مخالفند انشاءالله قلع و قمع كند.
والسلام عليكم و رحمة الله