0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  11:09 AM

 

صحيفه نور ج 17 صفحه 127

تاريخ: 5/10/61

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از آموزشياران نهضت سوادآموزى و كاركنان جمعيت هلال احمر جمهورى اسلامى

ارزش‏ها در دنيا به حسب مكتب‏ها و ديدها مختلف است‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

امروزبحمدالله با دو گروهى كه هر دو گروه ارزشمندند مواجه هستيم. گروه آموزندگان به ملت در سرتاسر كشور، البته گروهى از آنها و گروهى هم از هلال احمر. ارزش‏ها در دنيا به حسب مكتب‏ها و به حسب ديده‏ها مختلف است. با مطالعه به مكتب‏هائى كه در دنياهست و به مسلك‏هائى كه در دنيا هست، مى‏توانيم بفهميم كه ارزش‏ها در مكتب‏اختلاف دارد و در ايده‏ها هم اختلاف دارد. شما اگر قطع نظر كنيد از مكتب‏هاى توحيدى و الهى و به مكتب‏هاى مادى و به ايده‏هايى كه دنبال ماديات هستند مراجعه كنيد و مطالعه در آن بكنيد، مى‏بينيد كه اين دو مكتب متقابل با هم و مختلف هم هستند. مكتب الهيين و موحدين ارزش هايش يك چيزهائى است، يك عناوين است و مكتب‏هاى ماديگرى، چه ماديگرى كمونيستى و چه ماديگرى سرمايه دارى و بالاخره تمام مكتب‏هايى كه ماوراى مكتب الهى است، ارزش‏ها با هم فرق دارد. شما در همين كشور خودمان در زمان طاغوت و طاغوت‏ها ملاحظه كنيد كه در خود آنها ارزش‏ها چه بود و در ملت كه رنگ آنها را به تبع قبول كرده بودند، ارزش‏ها چه بود. در زمان آنها، آنوقتى كه اتومبيل و امثال اينها نبود، در مركب، ارزش‏ها به كالسكه‏هاى چند اسبه و هر چى بيشتر بود اسب، هشت اسب، گاهى تا بيشتر از اين هم و عدد خدمه و عدد آنهائى كه هياهو اطراف اين انسانى كه، يا غير انسانى كه در آن كالسكه نشسته بود، هم ارزش در بين قشر روشنفكر آن زمان و هم نويسنده‏هاى آن زمان و هم شعرا و گويندگان و اهل هنر آن زمان، ارزش به اين بود كه هركس باركش بيشتر و هركس خدم و حشمش بيشتر، ارزشش بيشتر. طبقه‏اى كه اسم خودشان را طبقه اشراف و اعيان گذاشته بودند، ارزش پيش آنها اين بود كه چند تا نوكر داشته باشند و چند تا ده داشته باشند و چند تا اسب داشته باشند و چند تا تازى و سگ داشته باشند. در پيش سرمايه‏دارها هم، ارزش، زيادى سرمايه و روى هم انباشتن سرمايه‏ها و پركردن بانك‏ها يا تجارتخانه‏ها از اموال، از هر راهى باشد وقتى در قشر توده‏هاى مردم نگاه مى‏كردى، در بين زن و مرد هر دو طايفه، ارزش به لباس بود و به طرز پوشيدن و دوختن لباس و آرايش. هر كه بهتر لباس مى‏پوشيد و شيك‏تر بود درلباس، ارزشش پيش مردم بيشتر بود و هر زنى كه آرايشش به طرز اروپايى بود و لباسش از آنجا الهام

صحيفه نور ج 17 صفحه 128

مى‏گرفت، اين پيش زن‏ها هم ارزشش زيادتر بود، البته پيش اكثر. ارزش‏ها همه به امور مادى بود. وقتى بنا باشد كه ارزش انسان به اسب و الاغ و سگ و تازى و امثال اينها باشد، آن مبدأ ارزش، ارزشش از اين شخص بيشتر است. اگر اسب‏ارزش يك انسان شد، آن اسب ارزشش از انسان بيشتر است، براى اينكه او ارزش به انسان داده. اگر فرش و قالى و تجملات و بزگ كردن و مو چطور كردن و مد را از اطراف آوردن، اين ارزش يك انسان را زياد كند، آنها ارزش‏شان بيشتر از اين است، براى اينكه آنها مبدأ ارزش هستند. انسان خودش ارزش ندارد، ارزشش به گاودارى است. گاوها ارزش‏شان بيشتر از خود انسان است. ارزش‏شان به پارك دارى است، ارزش شان به فرش دارى است، ارزش شان به امثال اين مسائل است. و روى موازين عقلى اگر مبدأ اثر يك جايى باشد و به واسطه آن مبدأ اثر، اين آدم يا اين شى‏ء ارزش پيدا كند، آن مبدأ اثر ارزشش بيشتر است. نقل‏شود كه يك عارف مسلكى وارد شده بود به منزل يك امير، يك سلطان يا يك امير و ديده بود كه مجلس همه چيز مزين است، همه چيز هست، در اين بين آب دهان مى‏خواست بيندازد، نگاه كرد به اطراف و آب دهنش را توى صورت آن امير انداخت. امير اعتراض كرد كه براى چه. گفت من هر چه نگاه كردم، كثيف‏تر از صورت تو در اينجا نيافتم. شما اگر آن ورق را ببينيد، انسان اگر آن صفحه دوم عالم را ببيند و در آنجا ببيند كه اينهايى كه ارزش‏شان را به اين مسائل مى‏دانند، آنوقت مى‏بينيد كه در آنجا صورت آنها آنقدر مشوه و صورت انسانى هم نيست، يك صورت ديگر است، تا ببينى سگ باز است و همه دلش را به سگ داده است، صورت سگ است.

ارزش در لسان انبيا و در لسان اولياء خدا، به علم و تقواست

مسأله تجسم اعمال و تجسم اخلاق و اينها يك‏اى است كه در پيش اهل نظر و محققين مسلم است و در روايات ما هم هست كسى كه غيبت مى‏كند، در روايات هست كه زبانش به اندازه - بين در آنجا بين مكه و مدينه ظاهراً هست، دراز مى‏شود و مردم در روز حشر از روى اين زبان عبور مى‏كنند. اين نتيجه غيبت است. يك كسى كه زبانش از اين ور شهر به آن ور شهر دراز مى‏شود و اعراض مردم را ذكر مى‏كند و آبروى مردم را مى‏برد، اين زبان در آن عالم تا آن اندازه‏اى كه اينجا دراز بوده، آنجا هم درازى پيدا مى‏كند و اهل محشر از رويش به حسب اين روايت مى‏گذرند. وقتى بنا شد ارزش انسان به اين مسائل باشد آنوقت هيچ يك از معنويات ديگر ارزش ندارد. شما اگر گمان بكنيد در پيش اين طايفه‏هائى كه ارزش را به اين معانى مى‏دانند، ارزشى كه پيش انبيا هست اينها اصلاً ارزش بدانند، باور نكنيد كه بدانند. ممكن است بگويند، وليكن باور ندارند. اگر باور داشتند رفتند دنبال آن ارزش، حالا كه ندارند و نمى‏روند دنبال آن ارزش، معلوم شود باور ندارند. ارزش در لسان انبيا و در لسان اولياء خدا و در رأس آنها قرآن كريم و رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ارزش به علم و تقواست. ميزان، ارزش اين دو خاصه است، علم و تقوا تواما. علم تنها ارزش ندارد، يا ضعيف است ارزشش. تقواى تنها يا ارزش ندارد يا ضعيف است ارزشش. در حديث منقول از رسول خداست

صحيفه نور ج 17 صفحه 129

كه قصم رجلان يا صنفان ظهرى عالم متهتك و جاهل متنسك جاهلى كه نداند موازين انسانى‏اسلامى را، اين هر چه هم متنسك باشد، برخلاف آن طريقه‏اى كه طريقه انبياست عمل مى‏كند. و عالمى كه تقوا نداشته باشد و متهتك باشد، آن هم ضررش بر اسلام بدتر است از هركس. آن ارزش علم و تقواست. همه چيز را از متقين قبول‏كنند. در لسان قرآن، از علم در لسان قرآن بسيار تمجيد شده است، لكن در كنارش تقوا. علم تنها فايده ندارد براى انسان، مگر همان روى موازين طبيعت، و تقوا هم بدون علم انسان را نمى‏رساند به كمال.

انسان تا آن آخر عمرش، هم به علم احتياج دارد و هم به آموزش و هم به پرورش‏

شما آقايان و آقايانى كه در هر جا هستند و اين شغل شريف را در آن وارد شدند كه آموزش بدهند به ملت ما و اين ملت مظلومى كه از همه چيز در رژيم‏هاى سابق محروم بود و آنها هى دم مى‏زدند از بزرگى و از تمدن و ملت‏شان در جهالت غوطه‏ور بود، شمائى كه امروز همت اين معنا را گماشتيد كه مردم را سواد آموزى كنيد توجه داشته باشيد كه ارزش كار شما ارزشى است كه قرآن كريم اين ارزش را تصديق فرموده است، لكن در كنار اين آموزش، پرورش هم باشد، دعوت به تقوا هم باشد. آموزش تنها نباشد، آموزش و تربيت باشد. انسان تا آن آخر عمرش، هم به علم احتياج دارد و هم به آموزش و هم به پرورش. هيچ انسانى نيست كه مستغنى از علم باشد و مستغنى از پرورش و تربيت. اينكه بعضى از اشخاص گمان مى‏كنند كه ما ديگر وقت درس خواندنمان گذشته است، اين صحيح نيست. درس يك وقت معين ندارد، علم يك وقت معين ندارد. همانطورى كه در حديث است كه علم از گهواره است تا قبر، اگر انسان در حال احتضار هم يك كلمه ياد بگيرد بهتر از اين است كه جاهل باشد. اينطور نباشد كه شما كه آنها را تعليم دهيد و انشاءالله موفق خواهيد بود، غفلت از تربيت، از اين غفلت نكنيد. محتاج است انسان به موعظه، محتاج است به تربيت، تا آخر عمر احتياج دارد. علم را با تربيت، اينها دو بالى است كه انسان با آن مى‏تواند سير بكند الى‏الله تعالى. مردم را به تقوا دعوت كنيد، همانطورى كه تعليم شان مى‏كنيد، به تقوا دعوتشان بكنيد. آن جمله‏هائى كه مى‏خواهيد يادشان بدهيد جمله‏هايى باشد كه دعوت به تقوا شده، دعوت به مكارم اخلاق شده. شما اگر كتاب‏هايى كه در زمان سابق تعليم مى‏كردند ببينيد، مى‏بينيد كه آن كتاب‏ها خودش مردم را از تقوا دور مى‏كرد. علم به استثناء تقوا مى‏خواستند درست كنند و كشور ما را علم به استثناء تقوا فاسد كرد و حكومت‏ها را علم به استثناء تقوا فاسد كرد و قلدرها هم به واسطه اينكه تقوا نداشتند علم هم نداشتند، بدتر بودند. شما از آن بچه كوچكى كه پيش‏تان مى‏خواهد سوادآموزى كند تا آن پيرمرد و پيرزنى كه با عصا مى‏آيد پيش‏تان و انشاءالله بيايد، علم را، آموزش را با حوصله تمام، چون به اين قسم از مردم حوصله لازم است، با صبر تمام، با حوصله و صبر آموزش بدهيد و در ضمن اين آموزش، آن پر ديگر را هم تقويت كنيد كه تقواست يعنى جمله‏هايى كه انتخاب مى‏كنيد براى اينكه آنها را ياد بدهيد جمله‏هايى باشد كه در آن تقوا هم ذكر باشد.

صحيفه نور ج 17 صفحه 130

ملت اگر متقى شد مى‏تواند كه حفظ كند خودش را از همه آفاتى كه در دنيا پيش مى‏آيد

اينكه مى‏بينيد كه در نماز جمعه كه بزرگترين اجتماعات است (در اسلام قاعده‏اش بود باشد) و بحمدالله امروز در ايران بزرگترين اجتماعات است، در خطبه امر شده است به اينكه دعوت به تقوا بكنيد، اين براى اهميتى است كه تقوا دارد. دنبال اينكه توحيد را تذكر مى‏دهيد و صلوات و سلام را بر پيغمبر اكرم "ص " و اوليائش مى‏فرستيد و از آنها نام مى‏بريد، در قبال او امر به تقوا كنيد و سرسرى از امر به تقوا نگذرند ائمه جمعه، اين را يكى از مسائل مهم بدانند. ملت اگر متقى شد مى‏تواند كه حفظ كند خودش را از همه آفاتى كه در دنيا پيش مى‏آيد و ائمه جمعه انشاءالله بيشتر توجه بكنند كه مردم را دعوت كنند به تقوا. بايد مردم را آشنا كرد با آن چيزى كه انبيا براى آن آمدند. براى مكارم اخلاق همه انبيا آمدند، بعثت لاتمم مكارم الاخلاق براى تقوا و آدم سازى آمدند انبيا و حالا كه اين ائمه جمعه شغل انبيا را كه نماز جمعه بوده است و نماز بوده است، در ساير جاها اين شغل شريف را متكفل شدند، همت كنند به اينكه مردم را آموزش تقوا بدهند، دعوت به تقوا بكنند. ذكر تقوا و تاريخ تقوا گفتن، اين در خطبه جمعه كافى نيست. بايد دعوت كنند مردم را به تقوا، وادار كنند مردم را به تقوا، اهميت بدهند به اين خاصه الهى كه انبيا براى آن آمدند و شما آموزگارها بايد اهميت بدهيد به مسأله تقوا و آموزندگان هم بايد اهميت بدهند و اساتيد دانشگاه و اساتيد حوزه‏ها هم به اين خاصه بايد اهميت خاص بدهند، كه اگر علم تنهاى بى تقوا باشد ولو علم توحيد باشد، ولو علم اديان باشد، در آن عالم ارزش ندارد. علم تنها اگر ضررش بر ملت‏ها و بر اسلام بالاتر از نفعش نباشد، كه هست، بايد گفت كه بى تقوا مى‏تواند كه يك كشورى را، يك انسان‏هائى را به باد فنا بدهد و آن كسى كه عالم‏تر است بهتر مى‏تواند كه مردم را فاسد كند. پس بايد كه همراه اين آموزش، آموزش تقوا هم باشد. از بچه‏ها اگر هست، بچه را آموزش تقوا به اندازه فهم شان و بزرگترها را هم همين طور و بزرگترها گمان نكنند ديگر احتياج ندارند، يا اينكه وقت گذشته است. وقت نمى‏گذرد، انسان در هر حال اگر يك چيزى را بداند بهتر از ندانستن است. در هر صورت اين شغل بسيار شريف است و مسؤوليتش هم بسيار سنگين است و انشاءالله شما موفق باشيد.

علم و تقواست كه مى‏تواند اين صليب سرخ و هلال احمر را ارزش به آن بدهد

و دنبال همين قضيه اين صليب سرخ است، صليب سرخ ايده‏اش اگر يك ايده انسانى اسلامى باشد، اين هم يكى از امورى است كه دنبال همان تقواست، دنبال همان علم است. علم و تقواست كه مى‏تواند اين صليب سرخ را و اين هلال احمر را و اين چيزى كه هست، هلال احمر كه در اينجا هست، آن تواند كه ارزش به آن بدهد. ارزش به حجم كار نيست، ارزش به كيفيت است. وقتى كيفيت كار شما خوب شد و حجمش هم زياد شد آنوقت ارزش ها، ارزش‏هاى بسيار ارزنده است. البته اين كار بسيار ارزنده است، با معلولين سرو كار داشتن و با ضعفا سرو كار داشتن و با اشخاصى كه در

صحيفه نور ج 17 صفحه 131

جنگ هستند و در بيمارستان‏ها هستند سرو كار داشتن، در عين حالى كه مشكل است پرارزش است. و اما اينكه اين آقا گفتند كه به حسب قوانين بين المللى افراد هلال احمر بايد مصون باشند، اينها در جاهائى كه ارزش را، ارزش انسانى نمى‏دانند، حرفش هست، معنايش نيست. شما استبعاد نكنيد كه حزب بعث عراقى دنبال اين باشد كه قواعد بين المللى چى هست، يا آنهائى كه همين جمعيت‏هاى بين المللى را به اصطلاح خودشان درست كردند. آنها ارزش را در اين مسائل كه انبيا مى‏گفتند، در اين مسائل نمى‏دانند، آنها ارزش انسان را به ايمان نمى‏دانند، آنها ارزش انسان را به شقاوت، خونريزى و بدتر از آن مى‏دانند. وقتى ارزش را اينها آن ندانستند و از اول نفس خبيث‏شان منحرف است در اخلاق و در همه چيز، ديگر توقع نداشته باشيد كه آنها به قواعد بين المللى عمل كنند. به چه قواعد اينها عمل مى‏كنند؟ مگر آنهائى كه اين جميعت‏هاى حقوق بشر و نمى‏دانم سازمان كذا را درست كردند، خودشان به اين قواعد بين المللى عمل مى‏كنند؟ آنهائى كه اينهمه فرياد مى‏زنند از حقوق بشر، وقتى كه مى‏رسند به اينكه حزب بعث صدامى اينقدر از انسان‏ها را در اينجا كشته است و آنقدر از انسان‏ها را در اينجا بى خانمان كرده و عليل كرده، علاوه بر اينكه از آن همين طورى مى‏گذرند، توجيه هم مى‏كنند. توجيه مى‏كنند به اينكه خوب، شما در عراق فلان جا را منفجر كرديد، اينها هم عوض دارند. يك دروغ عراق مى‏گويد براى اينكه تصحيح كند كار خودش را. هر روز مى‏گويد كه بصره را زدند. اين بصره‏اى كه زدند كجاست، اين جمعيت بصره كجايند كه زدندشان، يا ساير شهرها. اسلام اجازه نمى‏دهد كه ما مردم بيگناه را براى خاطر گناه ديگرى آزار بدهيم. منتها آنها مى‏گويند اين مسائل را، براى اينكه وقتى يك بمب يا چند بمب مى‏اندازند و يك جمعيت كثيرى را، زن و بچه بيگناه را، پير و جوان بيگناه را مى‏كشند بگويند كه ما در ازاى آن، اين كار را كرديم. شما متوقع نباشيد از اينهائى كه ادعاى اين مسائل را مى‏كنند و مى‏گويند مثلاً هلال احمر در هر جا يا صليب سرخ در هر جا افرادش مصونند، توقع نداشته باشيد كه در عمل هم همين طور باشند، در عمل اينطور نيستند. ارزش‏ها پيش آنها ارزش انسانى نيست و همه مسائل همين طور است منتها من بعضى هايش را عرض كردم. شما خودتان مطالعه كنيد ببينيد كه در رژيم سابق در هر جا ارزش چه بود، ارزش شعر چه بود، ارزش روشنفكر چه بود، روشنفكر آنوقت ارزش را به چه مى‏دانست، ارزش انسان‏ها به چه بود در آنوقت. آنوقت خواهيد فهميد كه مسأله دو راه هست، يك راه انبياست و يك راه شياطين. يك راه طغات است و يك راه انبياست. راه انبيا ارزش‏ها را طور ديگرى مى‏داند. انسان را صاحب ارزش مى‏داند و ارزشش را به حيوان نمى‏دانند، به جماد نمى‏دانند، به دارائى نمى‏دانند، به آن چيزهائى كه در باطن خودش هست مى‏دانند، به علم مى‏دانند، به تقوا مى‏دانند، به مكارم اخلاق مى‏دانند، و اين قشر از جمعيت بشر تمام ارزش‏ها را به غير آن چيزى كه انبيا مى‏دانند، مى‏دانند. خداوند انشاءالله ما و شما را موفق كند كه به ارزش‏هاى انبيا توجه كنيم و ما دنبال انبيا و در خط آنها باشيم و از ارزش‏هاى دنيائى كه برخلاف سيره انبيا است پرهيز كنيم. دنيائى را بخواهيم كه ارزشش انبيا دادند، خدمتى را بخواهيم كه ارزشش را تقوا و علم داده است. انشاءالله همه موفق بشويد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها