0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  11:07 AM

 

صحيفه نور ج 17 صفحه 17

تاريخ: 28/6/61

بيانات امام خمينى در جمع رؤساى دانشگاه‏ها، اعضاى دفتر هماهنگى حوزه و دانشگاه، معاونان، مديران كل و مسؤولان ستادى - اجرائى وزارت آموزش و پرورش و وزارت فرهنگ و آموزش عالى

بسم الله الرحمن الرحيم‏

ما امروز مواجهيم با چهره‏هاى علماى محترم و اساتيد دانشگاه و حوزه علميه، به طور كلى در تمام سطح‏هائى كه مشغول آموزش هستند، چه در دانشگاه كه آن هم آموزش است و چه در سطح‏هاى پائين‏تر و چه در اين نهضت سوادآموزى كه اميد است توفيق زياد پيدا بكنند و بيسوادى را ريشه كن كنند، دو ركن بزرگ، آموزش و پرورش است. همه جا، حالا - من - اسمش يك جائى آموزش باشد، يك جائى دانشگاه، آن فرق نمى‏كند. دو ركن اصلى، آموزش وپرورش است و اسلام در هر دو ركن سفارش اكيد فرموده است و پرورش سفارشش بيشتر شده است و اهميتش هم بيشتر است. پرورش به معناى اينكه در هر جائى كه علما مشغول تدريس هستند، علماى دانشگاه و علماى حوزه‏هاى علمى قديمى و استادها در هر جا هستند با اين دو ركن مواجهند، ركن آموزندگى و تربيت علمى و ركن پرورش و تربيت اخلاقى و تهذيب نفس. ما اگر فرض كنيم كه يك ملتى آموزش و پرورش در آن نفوذ كرد و همه ملت آموزش يافتند به‏اندازه‏اى كه احتياجات ملت است و پرورش يافتند و تهذيب نفس كردند و تربيت اخلاقى شدند، ملتى كه يك همچو توفيقى را پيدا بكند يك ملت نمونه‏اى خواهد بود. و ما حالا هر دو جهتش را عرض مى‏كنيم و چيزهائى كه مترتب بر هر دو جهت است آقايان مى‏دانند، لكن تذكر، باز خوب است. مسأله آموزش و مساله تعليم و تربيت علمى، يك مطلبى است كه در قرآن كريم، در احاديث اولياى خدا از رسول اكرم (ص) تا ساير ائمه هدى، همه جا ذكر از اين قضيه بوده است و تجليل از مقام علما به معناى وسيع و وادار كردن به اينكه بايد علم را بياموزند، اگر چه در چين باشد و اين مثل است، يعنى اگر چنانچه علم را هم از يك كشورهائى كه دور افتاده‏اند و از اسلام هم اطلاعى ندارند، لكن از علم شان استفاده بايد كرد. و از مهد تا لحد، از وقت تولد تا آخر، كه باز اين يك تاكيدى است بر اينكه‏تعليم و تعلم انحصار به يك سن خاصى ندارد و هيچ كس هم مستغنى از آن نخواهد بود. علم يك حقيقت غيرمتناهى است و انسان اگر در تمام عمر هم تحصيل علم را بكند، باز به آخر نرسانده است و لهذا سزاوار است كه انسان در تمام مراحل عمر مشغول تحصيل علم باشد. يعنى همه محتاجيم به اينكه از يكديگر چيز ياد بگيريم. همه محتاج به تعليم و تربيت علمى هستيم. هيچ وقت نيست كه انسان از اين مستغنى بشود و كسى كه بخواهد خودش را بسازد در جهت علم، نبايد در

صحيفه نور ج 17 صفحه 18

يك حدى كه رسيد بگويد اين بس است. كسى كه اين معنا را تو هم كند كه اين مقدار بس است، اين ادراك نكرده است ماهيت علم را. علم يك معنائى است، يك حقيقتى است در هر رشته‏اى، كه آخر ندارد، غيرمتناهى است. از اين جهت ما بايد در تمام مدت عمرمان علم را تحصيل كنيم، مطالعات را داشته باشيم و ديگران را تربيت كنيم، تربيت علمى كنيم و سطح معلومات مردم را بالا ببريم. و در يك كشورى كه در اين جهت كامياب نبوده است، حالا كه ما و شما و آقايان متصدى اين امر هستيم، بايد هم نهضت سوادآموزى توسعه داشته باشد و همه شركت كنند، كسانى كه سواد ندارند شركت كنند، تا آنها را ببرند به حدى كه براى خودشان بتوانند مسائلى را بفهمند و هم از كودكستان تا دبيرستان، تا بالاتر و دانشگاه، بايد تحصيلات را تحكيم كنند و همچو نباشد كه دنبال اين باشند كه يك سندى دست بدهند، يا يك سندى بگيرند، يك مدركى داشته باشند. خود علم را تعقيب كنند و حتى اساتيد دانشگاه هم محتاج به تعليم و تعلم هستند و همين طور در حوزه‏هاى علمى قديمى، آنها هم در يك حدى قانع نبايد باشند و تا آخر عمرمشغول باشند، مشغول به تحصيل، مشغول به تعليم. آنهائى كه مدرس هستند و تعليم مى‏دهند، توجه دارند كه خودشان استفاده كنند از تدريس‏شان و از تعلم شان و از شاگردهاشان، بسيارى از امور را، چون آنجاها يك بحث آزادى است و هركس حق دارد كه اشكال بكند و حرف استاد را قبول نكند و حرف استاد را رد بكند. اساتيد مى‏دانند كه در اين رد و بدل و در اين اعطا و اخذ، اخذ زياد است و انسان در همان جا تربيت علمى مى‏شود. قضيه علم معلوم است و همه مى‏دانيد كه يك موهبت شريف است كه همه آروزى او را دارند و - هيچ انسان هم - در فطرت انسان اين است كه هيچ وقت بس ندارد. فطرت اينطورى است. شما اگر فرض بكنيد كه تمام علوم مادى و معنوى را بدانيد و بشنويد، يك وقتى كه در يك جائى هست كه يك علم ديگر هم هست، فطرت شما آن را هم مى‏خواهد. غيرمتناهى است فطرت در همه امور. اهميت علم، يك امرى است كه همه مى‏دانند و واضح است.

هر چه به سر بشر مى‏آيد از علم بدون تهذيب است

لكن ما حساب اين را بكنيم كه قضيه پرورش و قضيه آموزش چه جور است يعنى آموزش اخلاقى و معنوى و قضيه تهذيب نفس، آن وضعش چطور است. ما اگر فرض كنيم كه دانشگاه ما يا فيضيه ما، علوم را به طور وافر مى‏دانند و تدريس هم كنند لكن فرض بكنيم كه پرورش روحى و تهذيب نفس و اخلاق در آن نباشد، آيا از اين تربيت علمى فقط، منهاى تربيت‏هاى روحى و پرورش معنوى، چه حاصل مى‏شود براى كشورشان؟ و چه حاصل مى‏شود براى اسلام عزيز؟ و چه حاصل مى‏شود براى مردم، ملت؟ علم حاصل شد، اما اگر تربيت معنوى نباشد پهلوى علم و پرورش روحى نباشد، چه بسا كه (و بسيار هم شده است كه) همين علم، مايه فساد شده است و همين عالمى كه تهذيب نفس نداشته است و همين استاد دانشگاه كه تهذيب نفس نداشته است، و همين استاد دانشگاهى كه مهذب نبوده‏اند، براى يك كشور تحفه فساد مى‏آورند، بهتر مى‏توانند فساد را در كشور ايجاد كنند.

صحيفه نور ج 17 صفحه 19

شما مى‏دانيد انشاءالله و بايد بدانيد كه در طول تاريخ كه ما و شما و ملت ما صدمه ديده است و در اين اعصار اخيره كه صدمات بيشتر شده است و وابستگى‏هاى كشور به حد اعلا رسيده بوده است، اين فقط براى اين بوده است كه علم بوده است، تربيت اخلاقى و دينى و معنوى نبوده است. اگر دانشگاه از اول كه ايجاد شد و تحقق پيدا كرد، اين دو ركن در آن پياده شده بود، ركن علم و ركن تربيت معنوى، اگر اين دو جهت در دانشگاه پيدا شده بود، محصولات اين دانشگاه هم محصولاتى صحيح و مترقى و سازنده بود و كشور ما به اين حالى كه ما الان داريم مى‏بينيم، نبود.

گرفتارى‏هاى همه براى اين است كه اعوجاج اخلاقى و تهذيب نفس در كار نبوده است، اعوجاج اخلاقى بوده است، تهذيب نفس در كار نبوده است. همه مصيبت‏هائى كه بر كشورها وارد مى‏شود و شما ببينيد كه در تمام دنيا وقتى كه ما نظر بيندازيم به تمام دنيا، اينهمه مصيبت‏هايى كه وارد مى‏شود بر مظلومان، بر تمام دنيا و اينهمه افكار كه خرج مى‏شود براى اينكه يك چيزى درست كنند كه مردم را هلاك كنند، توپ و تانك و نمى‏دانم موشك و امثال ذلك، اينها براى اين است كه تربيت معنوى ندارند نه آنهايى كه مسيحى هستند، مسيحى هستند و به تعليمات حضرت مسيح سلام الله عليه، عمل مى‏كنند و تربيت شدند و نه آنهائى كه يهودى هستند به تربيت‏هاى حضرت موسى سلام‏الله عليه تربيت شدند و نه آنهايى كه مسلمان هستند به تربيت‏هاى معنوى اسلام تربيت شدند. ادعا زياد است، ادعاى اينكه صلح طلب هستيم، ادعاى اينكه ما مى‏خواهيم در عالم صلح برقرار بشود زياد است، از ابرقدرت‏ها هم بيشتر از جاهاى ديگر است، آنها بيشتر ادعا مى‏كنند كه ما مى‏خواهيم صلح در جهان باشد. انبيا هم اين دعوت را مى‏كردند، لكن كدام درست گفتند؟ كدام صادقند؟ انبيا هم صلح را در جهان خواستند و مردم را دعوت به صلح مى‏كردند، اينها هم ادعا كنند كه ما صلح طلبيم. راديو اسرائيل يك برنامه‏اى داشت كه كانه تمام اين صهيونيست‏ها و اين جنايتكارها همه براى خدا كار مى‏كنند، براى حقيقت كار مى‏كنند، براى صلح كار مى‏كند، همه طرفدار مظلومان هستند، همه طرفدار چه هستند. اين ادعاى آنها، آن عمل آنها!! همين عملى كه تازه هم اتفاق افتاده، آمريكا هم همين ادعا را مى‏كند. اگر چنانچه يكى از اينها بروند در كليساهاى خودشان، همه آداب كليسا را بجا مى‏آورند و همان صحبت‏هاى كليسا را مى‏كنند، لكن وقتى كه در مقام علم است، چه مى‏كند؟ مى‏بينيد. براى اينكه نه آنها مسيحى هستند. و من تعجب مى‏كنم از اين كه مسيح با آنهمه تهذيب نفس و با آنهمه دعوت به معنويات، چطور شده كه مريدهايش بدتر شدند از يهود هم با اينكه از يهود نمى‏شود گفت كسى بدتر است (يهود، اسرائيل را مى‏گويم) چه جور شده است كه مريدهاى او، سران كشورهائى هستند كه تمام بشر را دارند به‏آتش مى‏كشند. اين، براى اين است كه علم را اينها دارند، علم سياست دارند، علم صنايع دارند، همه چيز دارند، اما آنى را كه بايد داشته باشند ندارند، آنى كه براى بشر مفيد است، ندارند و آن، تهذيب نفس و معنويات. نه معنويت مسيح را آنها دارند و نه معنويت موسى كليم را آن دسته دارند و نه معنويت اسلام را اينهائى كه ادعاى اسلام مى‏كنند، بسيارى شان دارند. آن جنبه تعليماتى، اگر چه بسيار اهميت دارد، لكن اگر پهلوى او پرورش روحى نباشد، مضر به حال بشر است.

صحيفه نور ج 17 صفحه 20

تمام اين خرابى‏هائى كه مى‏بينيد وارد مى‏شود بر همه كشورها، خرابى‏هائى است كه منشأش علما بودند، علماى دانشگاه‏ها منشأ اين مسائل بودند. آنهائى كه موشك‏ها مى‏سازند، آنهائى كه طياره‏ها مى‏سازند، آنهائى كه چنين و چنان، منشا تمام اين خرابى‏ها اينها هستند. و هر چه به سر بشر مى‏آيد از علم مى‏آيد، علم بدون تهذيب.

اگر چنانچه علم در يك قلب فاسد وارد شد، ضررش بيشتر از نادانى است‏

اگر چنانچه ما فرض مى‏كرديم كه بشر مهذب بود و عالم نبود، دنيا با آرامش، با آرامش خاطر زندگى مى‏كرد. اگر ما فرض مى‏كرديم كه علم توى كار نبود، فقط تهذيب نفس بود، البته خيلى عقب بود بشر از اينكه علم ندارد، خيلى نقيصه بزرگ داشت، لكن رويهمرفته‏اش براى بشر، صلاح اين است كه آموزش داشته باشد. اگر امر داير شد بين اين دو تا، صلاح بشر اين است كه علم تحصيل بكند، يا صلاح بشر اين است كه تربيت معنوى داشته باشد؟ ما شك نداريم در اينكه اگر امر بين اين دو تا باشد، داير بين اين دو تا، يعنى اگر يكى آمد ديگرى نباشد، اگر علم آمد تهذيب نباشد، اگر تهذيب هم آمد علم نباشد، اگر اين بشر مهذب باشد، آزار به كسى نرساند، مردم را رنج ندهد، با مردم رئوف باشد، مردم را برادر خود بداند، بشر را برادر و همتاى خود بداند، اگر يك همچو معنائى با همه شوونى كه تهذيب نفس داشت، بود، علم هم هيچ نبود، مردم در آسايش بودند. و اگر علم بود و تهذيب نبود، اگر انبيا را ما استثناء بكنيم از بشر، از اول انبيائى در كار نبودند و بشر خودش خود به خود بزرگ مى‏شد، اگر اينطور بود، تمام بشر به هلاكت و به ناسامانى مى‏رسيد و روى خوش در بين بشر اصلاً پيدا نمى‏شد. الان كه مى‏بينيد كه يك عدد بسيارى از مردم خوب هستند و آن توده‏هاى مردم است، اين از بركت همان تربيت‏هاى معنوى انبياء خداست. تربيت‏هاى معنوى انبياء خدا، در عين حالى كه همه قبول نكردند اين تربيت را، معذلك آنقدر در دنيا نور افكنده است كه توده‏هاى مردم، توده‏هاى ضعيف مردم، همه خوب هستند. كمتر در آنها اين فسادها يپدا مى‏شود. اگر ما فرض بكنيم كه شماهائى كه از اول مى‏خواهيد آموزش بدهيد و نهضت سواد آموزى درست كرديد، همراه او، شما پرورش نداشته باشيد و تهذيب نفس نداشته باشيد، اين عمل شما خيلى خوب، اما هدر رفته است، همراهش بايد اين باشد. و اگر چنانچه شمايى كه متكفل آموزش نونهالان هستيد، فقط دنبال اين باشيد كه ما علم شان را درست كنيم و دنبال پرورش‏شان نباشيد، دنبال تهذيب نفس نباشيد، شما هم موفق در كار نخواهيد بود، يعنى يك خدمت مثبتى براى كشور خودتان نكرديد.

بالاتر از اينجا، دانشگاه است. اگر اساتيد دانشگاه فقط همّ‏شان اين باشد كه درس بگويند (البته دانشگاه‏هاى سابق ما، درس هم درست نبود، اگر بود، ما اينقدر عقب نمانده بوديم از دانش هم، حالا ما فرض مى‏كنيم كه خير، خوب حالا هم انشاءالله خوب است). فقط بنايشان بر اين باشد كه تعليم كنند اينها را، پهلويش تربيت نباشد، تربيت معنوى نباشد، از دانشگاه آنها مى‏آيد بيرون كه فساد مى‏كند. حوزه‏هاى علمى هم همين طور است. اگر در حوزه‏هاى علمى قديمى تهذيب نباشد، اخلاق نباشد،

صحيفه نور ج 17 صفحه 21

آموزش معنوى نباشد، فقط آموزش علمى باشد، فقط علم در كار باشد، آنجا هم افرادى از آن خواهند بيرون بيايد كه دنيا را هلاك مى‏كنند، به هم مى‏زنند. پس آن دو ركن آموزش با ركن پرورش بايد بگوئيم كه اينها با هم هستند و اگر با هم در يك جمعيتى، در يك بنگاهى، در يك مدرسه اى، در يك دانشگاهى، اينها همدوش هم رفتند و جلو رفتند، آنوقت است كه ما استفاده از دانشگاه مى‏كنيم، استفاده از حوزه‏هاى علمى مى‏كنيم، استفاده از همه جا مى‏كنيم، از آموزش‏هاى پائين و بالا، همه جا، همه مراتب. بنابراين چيزى كه مهم است، قضيه پروراندن روح اين اطفال از كوچكى تا برسد در هر جا كه مى روند، آنها را تربيت روحى بكنند و تربيت علمى، اگر چنانچه علم در يك قلب فاسد وارد شد، در يك مغز فاسد از جهت اخلاق وارد شد، ضررش بيشتر از نادانى است. نادانى فقدان يك امر بزرگ است، اما ديگر ضرر زدن نيست و نابود كردن نيست. خلاف اينكه اگر دانش باشد بدون بينش اخلاقى و بينش نفسانى و الهى، اين است كه بشر را به هلاكت مى رساند. انبيا هم آنقدرى كه در تربيت پافشارى مى‏كردند و آنقدرى كه مردم را سوق مى‏دادند به اينكه مهذب باشند، آنقدر علم را سوق نمى‏دادند به علم. سوق به تهذيب بيشتر از او است براى اينكه او فايده‏بيشتر است. البته علم هم يك چيزى است كه مورد نظر همه بوده و هست، لكن اينها بايد با هم باشند. اينها يك دو بالى هستند كه اگر يك ملتى بخواهد پرواز كند طرف سعادت، با دو تاى اينها بايد پرواز كند، يكى‏اش كه ناقص باشد نمى‏شود. و من اميدوارم كه شما آقايان اساتيد دانشگاه، علماى حوزه‏ها، اين روابطتان را حفظ بكنيد. يكى از خيانت‏هائى كه به اين كشور شد، جدا كردن فيضيه به اصطلاح با دانشگاه بود. اساتيد از ملاها مى‏ترسيدند مى‏گفتند اينها هيچ‏اند، اينها تهى مغزند، اينها هيچى نمى‏دانند، حوزه‏هاى ما هم از دانشگاهى‏ها مى‏ترسيدند، مى‏گويند آنها بيدين‏اند همه‏شان. تفاهم وقتى بشود، من گمان مى‏كنم امروز اينجور نيست ديگر مسأله. وقتى كه پاى علما در دانشگاه باز شد و پاى اساتيد دانشگاه در حوزه‏ها باز شد، آنوقت مى‏فهمند كه مسأله چه جنايتى وارد شده است بر اين كشور. وقتى كه اساتيد دانشگاه تشريف بردند به قم و با آقايانى كه مشغول هستند به اين كارها تماس گرفتند و با هم نشستند و مسائل را طرح كردند، آنوفت مى‏فهمند كه اينقدر فرياد كه زده مى‏شود كه اسلام يك فرهنگ غنى‏اى است در همه چيز، اين اسباب اين نمى‏شد كه آنوقت در ديوارهاى دانشگاه نوشته بشود كه اسلام يك، يا به تعبير اينطور هم نباشد، نظير اين را. اين براى اين است كه تفاهم در كار نبوده است. از اول اينطورى مى‏خواستند درست بكنند دانشگاه را و اطفال ما را از اول مى‏خواستند به يك فرمى اينها را بار بياورند كه دشمن بشوند با اسلام و با هر چه كه مربوط به اسلام است. اسم آخوند را توى دانشگاه نمى‏شد ببرى، اسم دانشگاهى هم در محيط فيضيه نمى‏شد ببرى. هر يك از اينها اگر مى‏رفتند آنجا، خودشان را غريب مى‏ديدند، خودشان را هيچ مى‏ديدند، مى‏ديدند چه محيط بدى وارد شده‏اند. اين براى اين بود كه اينطورى درست كردند تا اينكه اين دو جبهه‏اى كه مى‏توانند كشور را حفظ كنند و مى‏توانند نجات بدهند از گرفتارى‏ها، اينها دشمن هم بشوند. اين سركوبى او را بكند، او سركوبى اين را بكند آنها نتيجه‏اش را بگيرند و نتيجه را گرفتند، ديديم كه گرفتند. آنقدر پافشارى در دشمن كردند

صحيفه نور ج 17 صفحه 22

اين دو قشر، براى چه بود؟ آنقدر تبليغات سوء از همه اطراف نسبت به اين طبقه مظلوم علما و از آن طرف در آنجا، آنهمه تبليغات براى دانشگاهى و دانشگاه و اينها چه بود؟ براى چه اينطور بود؟ خوب، براى اين بود كه مى ترسيدند كه اگر اينها به هم نزديك بشوند و تفاهم كنند، بفهمند كه اسلام چه چيز است. اگر بروند اين آقايان اساتيد دانشگاه در حوزه‏هاى علمى و پيش اساتيد ببينند كه اسلام چيست وحشت نمى‏كنند آنوقت. آنوقت مى‏فهمند كه ما چقدر مصيبت كشيديم در اين دوران‏ها و خصوصاً اين پنجاه سال، براى اينكه ما با برادرهاى خودمان دشمن بوديم، هر كدام ديگرى را تضعيف مى‏كرديم. شما توجه داشته باشيد به اين معنا كه بايد اين پيوند بين دانشگاه و فيضيه برقرار باشد. بين حوزه‏هاى علميه قديمى و حوزه‏هاى علمى جديد بايد پيوند باشد تا بتوانيد شما كشور خودتان را حفظ كنيد. كشور شما اگر چنانچه شما دو قشر، قشر دانشگاهى، جوان‏هاى دانشگاه، اساتيد دانشگاه، معلم‏هاى دبيرستان و دبستان و امثال ذلك، كوشش كنند به اينكه بچه‏ها را با حوزه‏هاى علمى آشنا كنند، علماى آنجا هم كوشش كنند كه اهل علم آنجا و جوان‏هاى تحصيلكرده و محصل آنجا را با دانشگاه نزديك كنند، هماهنگ كنند، اگر اين دو قشر هماهنگ بشود و اگر صالح بشود اين دو قشر دانشمند، كشور ما هيچ نقص ديگرى نمى‏تواند پيدا بكند. همه مصيبت‏ها براى اينهاست. يك فردى كه رفت در دانشگاه و به آنطور فساد بيرون آمد كه امثال اشخاصى كه شما مى‏دانيد، ا لبته يك كشور را به باد فنا خواهد داد و اگر صالح باشد هم، صلاح در يك كشورى ايجاد خواهد شد.

اذا فسد العالم فسد العالم عالم را عالم فساد مى‏كند، توده مردم فاسد نمى‏كند.

قطعنامه كنفرانس فاس، بيمه كردن اسرائيل است

الان ما از دست علماى اين دو ابر قدرت داريم رنج مى‏كشيم، براى اينكه آنها علماى فاسد، علماى سوء هستند. اين رنج كه ما داريم از اين كشورهاى اسلامى خودمان مى‏بريم، شما مى‏دانيد كه در فاس چه گذشت؟ و بعد از او اسرائيل چه كرد؟ راجع به فاس خيل حرف زده شده است، من آنها را ديگر تكرار نمى‏كنم. راجع به، يك كلمه من صحبت مى‏كنم كه آيا اين بندى كه، بند هفتم كه ادعا مى‏شود، بعضى از آنها ادعا مى‏كنند كه اسرائيل به رسميت شناخته نشده است، آيا شناخته نشده است؟ يا فقط شناخته شده است، يا شناخته شده با يك امر زايد؟ وقتى كه كشورهاى اسلامى مى‏نشينند با هم و از شوراى امنيت مى‏خواهند كه بيايد و امنيت را در همه كشورهاى منطقه، امنيت را در اينجاها تأمين بكند، اسرائيل از كشورهاى منطقه نيست؟ هست. اگر هست، استثنا شد در اين كنفرانس فاس يا استثنا نشد؟ خوب استثنا كه نشده، از كشورهاى منطقه هم هست. خوب، وقتى شما همه گفتيد كه بايد اسرائيل همانطورى كه حجاز، همانطورى كه لبنان، همانطورى كه جاهاى ديگر تأمين بشود و امنيت باشد، به طورى كه اگر يكى‏شان بخواهند به ديگرى تعدى بكنند، شوراى امنيت جلويشان را بگيرد، اين معنايش اين است كه اگر يكى بخواهد به اين اسرائيل صدمه‏اى بزند، يكى بخواهد عليه او كارى بكند، شوراى امنيت بايد به حكم همه اين آقايانى كه در فاس جمع شدند، بايد جلويش را بگيرد. اين بيمه كردن

صحيفه نور ج 17 صفحه 23

اسرائيل است زايد بر شناسايى. شناسائى اين است شما هم يكى از ممالك هستيد و خودتان هم حكومت داريد و خودتان هم حكومت داريد و خودتان چه، اين شناسايى، اما زايد بر شناسايى بيمه كردند اين اسرائيل را و اسرائيل بعدش چه كرد؟ بعدش در مجلس اسرائيل گفته شد كه اصل اين طرح ارزش نظر ندارد، ارزش اينكه ما بخوانيم ندارد. دنبالش هم اسرائيل اين جنايتى است كه همين دو روز متكفل شده و الان هم هست. جنايتى كه از قرارى كه بعضى از اين آقايان گفتند، آمريكا گفته است قصابى راه انداخته. شما ببينيد اگر آمريكا يك جائى را بگويد قصابى مى‏كنند، اگر سردسته قصاب‏ها بگويد كه قصابى مى‏كنند، چه واقعه‏اى در آنجا بايداتفاق افتاده بود. اين ملت مظلوم لبنان، بيروت و امثال آنها چه كردند و چه شده است؟ آقايان بيمه كردند اين كشورى را كه اعتنا به او نكردند. و من يك كلمه مى‏خواهم بگويم و آن اين است كه اگر اسرائيل در تمام عمرش يك راست گفته باشد، همين است كه اين قرارداد ارزش نگاه كردن ندارد. شما ببينيد آقايان مجتمع شدند اسرائيل را بيمه كردند، اسرائيل نه اينكه نمى‏فهمد اين چيزها را، مى‏فهمد. اسرائيل را بيمه كردند، شناسائى كردند. حالا يا اين هم جزء دروغ‏هاى اسرائيل است و بند و بست است يا راست است. اين جمله كه اين قرار داد و اين قطعنامه ارزش نگاه كردن ندارد، صحيح است. چرا ندارد؟ براى اينكه آنهائى كه اين را امضاء كردند ارزش ندارند. اگر ارزش آنها داشتند، مى‏شد كه اسرائيل يك همچو كلمه‏اى بگويد؟ يك همچو توهينى كه به هر كس بكند، يك كسى كه بگويد اصل حرف‏هاى تو ارزش گوش دادن ندارد، نوشته‏هاى تو ارزش ديدن ندارد، هر كس به يك آدم عادى يك همچو كند تا آخر عمرش با او دشمن مى‏شود. اين آقايان طرفدارى از كسى كردند كه به آنها اينطور توهين كرده و آنها را اينطور تحقير كرده و دنبالش هم بيروت را و لبنان را و جنوب لبنان را آنطور به آتش كشيده. الان هم در حجاز اجازه نيست كه بگويند مرگ بر اسرائيل. از مرگ بر اسرائيل يك دسته‏هائى كه رفتند و براى اسلام مى‏خواهند شكايت پيش پيغمبر اسلام ببرند، شكايت پيش خداى تبارك و تعالى در خانه او ببرند، نمى‏گذارند شكايت كنند، مى‏گويند بخوريد و صدايتان درنيايد. اى لبنانى‏ها كتك بخوريد، كشته بدهيد، لكن نفس نكشيد. اين بيمه كردن اسرائيل اين است و او ارزش اصلاً براى شماها قائل نيست. او هيچ براى شما قائل نيست. خداى تبارك و تعالى ارزش براى اين قرارداد قائل نيست و اين قرارداد را قابل ذكر نمى‏داند. پيغمبرهاى دنيا حتى پيغمبر (اينها كه پيغمبر ندارند، اينها، اين اسرائيلى‏ها حرف مى‏زنند، مثل مسلمان بودن بعضى از ماها) انبياى عظام هم براى اين قرارداد ارزش قائل نيستند. آنهائى كه مى‏گويند كه اسرائيل شناسائى شده است، مى‏دانند مسأله را كه شناسائى به اضافه شده است يا نمى‏دانند؟ اگر نمى‏دانند، كه نمى‏دانم چه بايد گفت. و اگر مى‏دانند، چطور اينها قبول مى‏كنند يك همچو تحقيرى را و يك همچو تحقير كوبنده‏اى را كه شايد هيچ دولتى نتواند از كس ديگر بپذيرد. چطور اينها با همه ساز و برگى كه دارند و با همه ادعاهائى كه دارند، يك دولتى كه عددش معلوم نيست چند تاست كه خود آنها هم با اسرائيلى‏ها بد هستند، اين، اينها را اينطور تحقير كند و آنها بپذيرند. حالا هم كه اينطور تحقير كرده، حالا هم به طرفدارى از آمريكا، به طرفدارى از اسرائيل پليس حجاز جوان‏هاى ما را،

صحيفه نور ج 17 صفحه 24

پيرمردهاى ما را، زن‏ها را، بچه‏ها را بازداشت كنند، برگردانند. چه كرده‏اند اينها؟ اينها مسلمان نيستند؟! چه گفته‏اند مگر؟ گفته‏اند مرگ بر آمريكا! مرگ بر شوروى! مرگ بر اسرائيل! اينها مرگ بر اينها گفته‏اند، پس اينها اصلاً مسلمان نيستند؟! اينها عبادت خدا نيامده‏اند بكنند؟! مگر چه كرده‏اند اينها كه عبادت خدا اينها كه همه مورد مرحمت، دارند فرياد اسلام را مى‏كشند، مگر اينها چه كرده‏اند كه نيامده‏اند براى اين كارها؟ اينها آمده‏اند مى‏گويند مرگ بر اسرائيل. مگر اسرائيل چيست؟ اسرائيل دوست ماست؟! اين دوستى كه مى‏گويد كه ارزش نداريد شما كه حرفتان را گوش كنم، اين دوست است؟! يا ارباب است. آمريكا هم يك همچو حرفى تا حالا به شما نزده. آمريكا با همه قدرتش يك همچو حرفى نزده است كه حرف يك دسته‏اى كه همه‏شان مدعى چه هستند، بگويد كه اصلاً گوش كردن، طرحش ارزش ندارد، شنيدنش ارزش ندارد. آمريكا تا حالا به شما اين را نگفته و شما از اسرائيل پذيرفتيد و منتظر ذلت دنيا و آخرت بايد باشيد.

ملت‏ها چشم اميد به ايران بسته‏اند

خداوندا! ما با اين ملت‏هاى مظلوم كه در تحت فشار اين دولت‏ها هستند چه بكنيم؟ چه جواب بدهيم به اين ملت‏ها؟ خداوندا! ما با اين دولت‏هائى كه به اسم اسلام اينقدر تحقير مى‏شوند و نفس در نمى‏آورند، ما چه بكنيم با اينها؟ اينها را بايد چه كرد با آنها؟ بايد ملت‏ها خودشان، خودشان بيدار بشوند، خودشان بيدار بشوند دفاع كنند از خودشان، منتظر نباشند كه دولت‏هايشان اين كارها را بكند. ما هم اگر نشسته بوديم منتظر بوديم كه آريامهر برايمان كار بكند، حالا بدتر از حالا بوديم. ملت ما هم ننشست كه برايش دروازه تمدن بزرگ را بياورند. او را گرفت، دمش را گرفت بيرونش كرد و خودش زمام امور را به دست گرفت و امروز كه ما اينجا نشسته‏ايم با يك سال پيش مان، با دو سال پيش‏مان خيلى فرق داريم. امروز بحمدالله همه چيز اين ملت و همه چيز اين مسلمان‏هاى كشور ما رو به ترقى است و ترقى كرده است. بالاتر، اصل شما اگر اين يك كلمه را توجه كنيد كه اگر اين كشور يك پيشروى اسلامى، يك پيشروى ملى نكرده بود، چرا همه كشورها با آن مخالفند. استثنائش كم است. مگر اينجا چه شده است كه همه با آن بد هستند؟ دست چپى بد است، دست راستى بد است، منافقش بد است نمى‏دانم سلطنت طلبش بد است، آمريكائى‏اش بد است، شورويش بد است، همه بد هستند. مگر چه شده اينجا كه همه با آن بد هستند؟ خوب، همه جا هم انقلابات شده است، اما انقلابى كه شده همه با آن بد نبودند، يك دسته طرفدارش بودند، يك دسته هم با آن مخالف. ايران چه شده است كه همه با آن مخالفند؟ اين معلوم مى‏شود ايران يك مطلبى در آن هست كه اين مطلب بر همه سنگينى مى‏كند. ايران دنبال يك برنامه‏اى هست كه اين برنامه نمى‏توانند بپذيرند، گوش هايشان نمى‏تواند بشنود و آن برنامه، برنامه اسلام است. اسلامى كه مى‏گويد كه همه را بايد رفض كنيد، خودتان بايد باشيد. اسلامى كه مى‏گويد كه اگر كسى با يك جناح از چپ و راست مواده داشته باشد، اين محاربه با خدا دارد. اينها را از اين مى‏ترسند، از اين مى‏ترسند كه اين نزاع به جاهاى ديگر برسد و رسيده الحمدلله و

صحيفه نور ج 17 صفحه 25

دنبال كنيد كه برسد به همه جا، درست برسد. دنبال كنيد كه دنيا بفهمد شما چه كرديد و تبليغات زياد خارجى‏ها را خنثى كنيد. الان سرتاسر، سرتاسر دنيا تبليغ بر ضد شما مى‏كنند، الا كمى، كمى هست ملت‏ها با شمايند. هر كس نداى شما را شنيده فهميده شما چه مى‏گوئيد، با شماست. آنها هم كه ندايتان را فهميدند و فهميدند هم چه مى‏گوئيد، لكن اين را مخالف با سلطنت خودشان مى‏دانند، مخالف با رئيس جمهور خودشان مى‏دانند، مخالف با منافع خودشان مى‏دانند، آنها هم با شما دشمنند. ملت‏هاى ضعيف هر كه حرف شما را شنيده، با شما موافق است. اينهائى كه در خارج رفته‏اند ، هر جا رفته‏اند اينها وقتى كه مى‏آيند مى‏گويند ملت‏ها همه عاشق ايرانند، ايران راخواهند، چشم اميد به ايران بسته‏اند . استقامت كند ملت ما، استقامت كند دانشگاه ما، استقامت كند حوزه‏هاى علمى قديمى ما، استقامت كنند ارتش و همه چيز ما، ملت ما، كه استقامت اسباب اين مى‏شود كه ادامه پيدا كند اين نهضت و انقلاب و به همه جا سرايت كند. جمله فاستقم كما امرت در دو جاى قرآن هست يك جا در سوره شورى يك جا هم در سوره هود، لكن پيغمبر اكرم (ص) مى‏فرمايد كه نقل مى‏كنند كه فرموده است شيبتنى سوره هود لمكان . اين آيه، چرا سوره هود را گفت؟ براى اينكه سوره هود يك ذيلى دارد و آن اين است كه فاستقم كما امرت و من تاب معك استقامت، خواسته است كه ملت‏ها مستقيم باشند. كسانى كه به پيغمبر گرايش پيدا كردند و رسيدند به اينكه پيغمبر، پيغمبر اسلام است و ايمان به او آوردند، اينها هم بايد مستقيم باشند. پيغمبر براى اين ذيل مى‏فرمايد كه شيبتنى سوره هود والا استقامت خودش را، خوف نداشت از اينكه خودش استقامت داشته باشد. داشت، خودش مى‏دانست دارد، اما مى‏ترسيد كه ما استقامت نداشته باشيم. اگر ببينيد كه در بين توده‏هاى مردم، در بين اشخاص، دلسردى براى اين نهضت پيدا مى‏شود، بدانيد استقامت توى كار نيست يا دارد مى‏رود از دست. كارى بكنيد كه اين توده‏هاى مردم استقامت داشته باشند در اين نهضتى كه كرده‏اند . اين نهضت يك امر الهى است و خدا فرموده است فاستقم كما امرت و من تاب معك همانطورى كه پغمبر اكرم از هيچ آمد و فتح كرد و نورش همه جا را گرفت، شما ملت هم بعد از آن رژيم فاسد، از هيچ شروع كرديد، يعنى هر چه بود خرابى بود و شما شروع كرديد براى درست كردن آن. اما رفيق نيمه راه نباشيد، اينطور نباشد كه ما تا اينجا رفته‏ايم حالا از اينجا ديگر برويم سراغ كارهاى ديگرمان. در رأس امور اين است كه ما اين امر الهى را كه فاستقم كما امرت و من تاب معك اين امر الهى را ما اجرا كنيم. ما در اين انقلابى كه، يعنى ملت ما در اين انقلابى كه كرده است، تا حالا استقامت كرده است و بحمدالله تا حالا پيروز شده است. شما پيروزيد در دنيا، شما مطرح شده‏ايد در دنيا. در همه گوشه‏هاى دنيا، دولت‏هاى دنيا از شما يك نحو هراسى دارند كه مبادا يك وقت ملت هايشان مثل شما بشود. شما تا حالا پيروزيد، استقامت كنيد تا پيروزى نهائى به دست‏تان بيايد، خودتان را بسازيد و جوان‏هاى خودتان را بسازيد و كودكان خودتان را بسازيد. از توى دامن مادرها تا دانشگاه‏ها و هر جا به بعد، اينها را بسازيد كه اگر ساخته شدند و ايمان در آنها تقويت شد، مستقيم خواهند بود، اعوجاج پيدا نمى‏كنند، نه در راه اعوجاج

صحيفه نور ج 17 صفحه 26

پيدا مى‏كنند، نه در نيمه راه رها مى‏كنند. اساتيد دانشگاه بدانند كه اگر چنانچه دانشگاه را بسازند، كشورشان را بيمه كرده‏اند تا آخر. ومعلم‏دبيرستان و دبستان و همه جا كه مهيا مى‏كنند بچه‏ها را براى دانشگاه، بدانند كه اگر آنجا مهذب كردند اين بچه‏ها را و اين بچه‏ها را مؤمن به بار آوردند و مومن تحويل دانشگاه دادند و دانشگاه مؤمن تحويل ملت داد، كشور خودشان را از همه آسيب‏ها نجات داده‏اند . آنهائى كه در اين امر اخلال مى‏كنند (خداى نخواسته اگر باشد) آنها اشخاصى هستند كه خدمتگزار يكى از دو قدرت هستند و خيانت به ملت مى‏كنند. آنهائى كه اگر ديديد كه بين شما و فيضيه مى‏خواهند جدائى بيندازند، فيضيه هم ديد كه بين آنها و دانشگاهى‏ها مى‏خواهند جدائى بيندازند، بدانيد كه اين يك دست اجنبى در كار است و آنها مى‏خواهند كه شما دو قشر را مثل سابق از هم جدا كنند و منافع خودشان را در اين بين ببرند، چنانچه بردند و ديديم. ما الان هم كه هر چه گرفتارى داريم از آن رژيم داريم. الان اين رژيم براى شما گرفتارى بحمدالله نياورده، جنگ البته مشكل است، لكن ما جنگ را شروع نكرديم و بحمدالله در جنگ هم پيروز شدند و پيروز مى‏شود. و خداى تبارك و تعالى با شما و شما هم با او باشيد. انشاءالله خداوند اين ملت را، اين دولت را، اين مجلس را و اين رئيس جمهور را، اين وزراى ما را، همه اينها را به سلامت نگه دارد كه براى ملت خدمت كنند و شما دانش آموزان و دانشمندانى كه آنها را آموزش مى‏دهيد و اساتيدى كه تربيت مى‏كنيد آنها را و اساتيد حوزه علميه كه تربيت مى‏كنيد ديگران را، خداوند براى اين ملت حفظ بكند و خداوند ملت ما را با سلامت و سعادت قرين كند و دنيا و آخرت آنها را تامين بفرمايد .

والسلام عليكم و رحمه الله


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها