0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  11:07 AM

 

صحيفه نور ج 17 صفحه 44

تاريخ: 11/7/61

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان و مسؤولين دانشكده افسرى و بانوان و مددكاران دايره شهداى ارتش جمهورى اسلامى

فرماندهان شما از سنخ خود شما هستند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من از حضور اين عزيزانى كه با چهره‏هاى نورانى در اينجا آمده‏اند تشكر مى‏كنم و هميشه دعاى به همه قشرها خصوصاً سربازان اسلام، از ياد نخواهد رفت. شما بايد توجه به اين معنا داشته باشيد كه اين جمهورى اسلام اسلامى، مخلوط يك قوائى است كه براى دنيا نمى‏تواند شناخت داشته باشد. اصلاً اين تركيب در دنيا سابقه نداشته‏است، تركيبى از ارتش و روحانى، تركيبى از ملا و سپاهى، تركيبى از رئيس جمهور اينطور، و رئيس مجلس آنطور و نخست وزير آنطور، اين تركيب سابقه ندارد و تركيب ناشناخته‏اى است. و لهذا طرح‏هائى كه در دنيا به ضد اين انقلاب ريخته شده است و شود، از باب اينكه شناخت روى اين تركيب ندارند و سابقه به اين نحو اجتماع ندارند، خنثى مى‏شود. امروز اين تركيبى كه در دولتمردان است و اين تركيبى كه در آنها و مردم است، اين مجموعه ناشناخته است. شناخت اشخاص دانشمند در دنيا از يك ارتش طاغوتى بوده است و از يك دولت طاغوتى و از يك مردم تحت ستم كه بايد هميشه ظلم بكشند. امروز نه رهبران شما و فرماندهان شما از سنخ فرماندهان زمان رژيم طاغوتى است و نه دولت شما از سنخ آن دولت‏هاست و نه ارتش شما و سپاه شما و بسيج شما و شهربانى شما و ديگر قواى نظامى و انتظامى شما از سنخ و بافت آن سابق است و از سنخ و بافت كشورهاى دنيا، سرتاسر. اصلاً اين يك موجود جديدى است كه در اين عهد و در اين عصر متولد شده است كه كارشناسان و دانشمندانى كه با آن امور مانوسه خودشان سروكار داشته‏اند ، اين مولود جديد را نمى‏توانند بشناسند. ايده اين مولود را هم نمى‏توانند بفهمند، انگيزه حركت‏هاى اينها را هم نمى‏توانند بفهمند و آن ايمانى كه در قلب اينهاست، آنها نمى‏توانند ادراك كنند. آنها سروكارشان با يك موجودات ديگرى بوده است وراى اين مولودى كه در اين عصر پيدا شده است. و شما ملاحظه‏كنيد كه نه نظر شما امروز به فرمانداران و فرماندهانتان، مثل نظر آن اشخاصى در سابق بودند در ارتش، و نه فرماندهان شما آن نظر را به شما دارند كه سابق فرماندهان داشتند. فرماندهان سابق، زيردستان - خودش را خودشان را مثل اسيران مى‏انگاشتند، مثل عبيد توهم مى‏كردند و هرگز حاضر نبودند كه با آنها در يك جمع خصوصى بنشينند و دل - درد دل اين

صحيفه نور ج 17 صفحه 45

عزيزان را گوش كنند تا بفهمند. فرماندهان شما حالا از سنخ خود شما هستند، در آغوش خود شما هستند، چنانچه شما هم نور چشم فرماندهانتان هستيد و در آغوش آنها هستيد. اينكه همه توطئه‏ها خنثى مى‏شود و همه چيزهائى كه در دنيا براى ضد ما خرج مى‏شود به باد فنا مى‏رود، روى همين معناست كه ما يك موجود ناشناخته هستيم. اين مولود يك مولود تازه است، دنيا تازه يك همچو مولودى را بوجود آورده و تا آمدند اين را بشناسند، طولانى است وقت و اگر شناختند، همه متوجه به آن شوند. آنهائى كه امروز با شما مخالفت دارند، با يك موجود ناشناخته مخالفت دارند، نمى‏دانند شما چى هستيد. آن تحولى كه در همه افراد اين ملت پيدا شده است و منجمله ارتش و سپاه و همه قواى نظامى و انتظامى، اين تحول الهى است كه چشم و گوش دنيا نسبت به آن كور و كر است، نمى‏توانند بفهمند كه شما چى مى‏خواهيد، نمى‏توانند بفهمند كه ارتش اسلامى يعنى چه. آن اسلامى كه پيش بسيارى از اين دولت‏هست، اين اسلام، غير از اين اسلامى است كه شما ادراك كرده‏ايد و آن ارتشى كه در دنيا هست، غير از اين ارتش است،سنخش مخالف است. فرماندهان ارتش كه به هر جا ملاحظه بكنيد، ارتشى‏ها را عبيد خودشان مى‏دانند و ارتشى‏ها ملزمند به اينكه آنها را هم بالا دست و بالا دست بدانند. ارتش امروز ايران اينطور نيست، نه پرسنل‏شان آن پرسنل است و نه فرماندهانشان آن فرماندهان، نه نظر فرماندهان به پائين‏ترها به اصطلاح نظر بالا و پائين است و نه نظر پرسنل به آنها اين است كه اينها يك مقامى دارند كه ما نبايد با آنها اصلاً صحبت كنيم. در آن رژيم و رژيم‏هاى سابق بر آن، در طول تاريخ شاهنشاهى، اگر ارتشى بود، ارتش متجاوز بود و اگر ژاندارمرى بود، براى تجاوز به مردم در بين بلاد گماشته شده بودند و اگر شهربانى بود، شهربانى براى تعدى به مظلومان گماشته شده بود. شما همه ياد داريد در چند سال پيش از اينكه رژيم محمدرضا به طور غصب اين مملكت را گرفته بودند، در نظر داريد كه خود شما، يعنى نه شماى شخصى، خود آنهائى كه در ارتش بودند چه وضعى داشتند، نسبت به پائين‏ها چه جور بودند و نسبت به بالاها چطور. آن سپهبدها و سرلشگرها و - نمى‏دانم - امثال آنها وقتى كه به پاى مظلومان و زيردستان مى‏رسيدند، آنطور غبغب را پركردند و به آنها اربابى مى‏فروختند و در مقابل يك نفر اجنبى كه از خود آنها در ارتش شان بسيار كمتر بوده است درجه اش، به طور خاضعانه رفتار مى‏كردند، براى اينكه آنها مكتبى نبودند، يعنى مكتب اسلام را نديده بودند، از اسلام بى اطلاع بودند.

شما امروز در ميدان‏ها عمل را هم ياد مى‏گيريد

شمائى كه امروز در اينجا هستيد و خداوند تبارك و تعالى به شما توفيق داده است كه در دانشكده افسرى يك همچو رژيمى زندگى مى‏كنيد و تحصيل، بدانيد كه شما وضع‏تان با سابق فرق دارد. شما لشكر خدا هستيد. شما ارتش امام زمان سلام الله عليه هستيد و شما بايد وضع‏تان را بدانيد كه با سابق فرق دارد. شما در عين حالى كه در دانشكده افسرى مشغول تحصيل هستيد، در جبهه‏ها مى‏رويد و همراه تحصيل‏تان عملاً هم تحصيل مى‏كنيد، علوم عملى خود علومش مهم نيست، عمل بر

صحيفه نور ج 17 صفحه 46

آتش مهم است. ارتش سابق اگر چنانچه فرماندهانشان يا افسرانشان دوره‏هاى اين - نظامى را ديده بودند، لكن عمل نداشتند. يك ارتش تو سرى خورده تحت ستم خارجى‏ها و مستشاران خارجى، وقتى كه از جوانى همانطور تحت ستم و تحت سلطه آنها بار بيايند تا برسند به بالا، معلوم است كه وضع‏شان وضع يك مردمى است كه بايد تو سرى بخورند، خودشان را براى ساختن با اجانب و متابعت از اجانب مهيا مى‏كردند. امروز شما در مقابل تمام قدرتهاى دنيا ايستاده ايد و در دانشكده‏تان وقتى كه تحصيل مى‏كنيد و به جبهه‏ها مى‏رويد، با شوق به جبهه‏ها مى‏رويد و آنجا تعليم عملى بينيد. اينطور نيست كه فقط خواندن و نوشتن باشد، عمل كردن است. و يكى از بركات اين جنگ تحميلى براى ملت ما همين معناست كه ما سربازانمان و جوانان و دانشجويان افسرى ما در دانشكده افسرى، علاوه بر تحصيل دوره‏هاى دانشكده، عملا در جبهه‏ها حاضر مى‏شوند و تعليمات عملى مى‏بينند و در علوم عملى، اين ميزان است نه خواندن. خواندن مقدمه عمل است و شما امروز در ميدان‏ها عمل را هم ياد مى‏گيريد. امروز شما نور چشم همه ما هستيد و ما به وجود امثال شما بايد افتخار بكنيم و شما بايد براى اسلام يك ارتش قوى و يك ارتش مستقل باشيد. ارتش يكى از اركان يك كشور است و در اين زمان پاسداران اسلام هم يكى از اركان اين كشور است و اگر در ذهنش، ارتش يا پاسدار، حقارت ادراك بكند، اين نمى‏تواند براى يك ملتى مفيد باشد. سابق تحقير مى‏كردند قواى نظامى و انتظامى ما را، فرماندهانشان و بالاتر از او، مستشارى كه مى‏آمد، مستشاران ظالمى كه مى‏آمدند، تحقير مى‏كردند اينها را. با روح حقارت، اينها بزرگ مى‏شدند. امروز ملت از شما تعظيم مى‏كند و شما يك كسى كه بالاى سرتان باشد و شما را تحقير بخواهد بكند، سراغ نداريد. نه آنهائى كه فرمانده شما هستند اهل اين هستند كه تحقير بكنند پرسنل خودشان را و نه شما آن هستيد كه تحقير را قبول بكنيد. اين مجموعه را نمى‏توانند بفهمند چى هست و لهذا نقشه‏هائى كه مى‏كشند، خودشان هم مى‏گويند كه ما اين را نشناخته ايم، ما مى‏توانيم جاهاى ديگر را بشناسيم، لكن ايران را نشناخته‏ايم. اين براى اين است كه شما يك تركيب حاضرى كه همه‏اش توجه به معنويات داشته باشد، سربازش در جبهه‏ها دعا بخواند و دعاى كميل بخواند و با دعاى كميل و نماز شب و ذكر و فكر الهى، خودش را مهيا كند براى جنگيدن با آن ارتشى كه در محل خودش، با امورى كه شما دانيد و كسانى كه در قرارگاه‏هاى آنها بودند و ديدند چه چيزها بوده، آنطور بوده اند. اينها اصلاً دو سنخ است. شما سرتاسر عالم را بگرديد، امروز ارتش و سپاه و بسيج و ساير قوائى كه ما در اينجا، ملت ايران دارد، و خود ملت ايران، شما در سرتاسر عالم يك همچو تركيبى را نمى‏توانيد پيدا بكنيد. اين يك تركيب الهى است. يك تركيب الهى مركب از روحانيون، ارتش، ژاندارمرى، شهربانى، سپاه، بسيج و ملت همه يك موجودند اينها، يك مخلوطند اينها، اين موجود مخلوط، يك تركيب خاص الهى است و اين تركيب خاص الهى ناشناخته است و لهذا نمى‏توانند بفهمند شما چى مى‏خواهيد اصلش.

صحيفه نور ج 17 صفحه 47

ما صلح الهى را مى‏خواهيم، نه صلح صدامى را

آن صلحى كه ما مى‏خواهيم، امثال صدام يا حسين يا حسن كجائى، نمى‏توانند بفهمند چى است. آنها صلح‏ها را مثل صلح‏هائى مى‏دانند كه در زمان‏هاى سابق، دولت‏ها با هم صلح مى‏كردند، در عين حالى كه صلح مى‏كردند باطن شان در جنگ بود كه چه وقت فرصت پيدا بكنند و بچاپند همه را. آنهائى كه در نظرشان است، در جنگ عمومى دوم، بعد از آنكه يك دسته بر دسته ديگر با هم چيره شدند و شوروى و انگلستان هم با هم بودند در آنوقت، چرچيل اعتقادش اين بود كه حالائى كه ما طرف را شكست داديم حمله كنيم به اينهائى كه همراه ما بودند، به شوروى حمله كنيم. مجلس جلويش را گرفت براى اينكه آنها هم، نه اينكه نمى‏خواستند، آنها مى‏ديدند كه ممكن است شكست در آن باشد. اينها وضع صلح شان اينطورى است. صلح صدامى اين سنخ صلح است، نه صلح شماست كه اسلامى است و واقعاً صلح را مى‏خواهيد. ما از روز اولى كه به ما هجوم شده است و ما به دفاع برخاستيم، يك افرادى در مملكت ما زمامدار بودند كه اينها همه صلح را مى‏خواستند، لكن نه صلح صدامى را، صلح انسانى را، صلح الهى را، اينها مى‏خواستند كه وقتى كه با يك كشورى صلح كنند همانطورى كه با اهالى آن كشور اينها برادر هستند با آن دولت آن كشور هم برادر باشند. لكن با كى ما برادر باشيم؟ با كسى كه آن هم در هجومش و آنهمه جناياتش مى‏گويد من صلح طلبم؟ در مصاحبه‏اى كه اخيرا كرده است (حرف‏هاى اخير اين خيلى تماشائى است) مصاحبه‏اى كه همين اخير، شايد امروز به من رسيد، يكى از حرف‏هايش اين است كه ما از اسلام و دين و دنياى اسلامى دريافتى كرديم كه ديگران نكردند، دريافت ما اين است كه بايد تجاوز نكنيم به كشور ديگر. شما ببينيد چه قدرتى لازم است و چه قلبى بايد در باطن يك همچو آدمى باشد كه جرات كند يك همچو حرفى را بزند پيش اشخاصى كه همه مى‏دانند دروغ مى‏گويد. حالا اگر فرض كنيد ارتش خودش هم نمى‏دانست، يك چيزى بود، اما ارتش خودش هم مى‏داند چكاره هستند و چكاره بودند. مى‏گويد ما مثل ديگران نيستيم، ما صلح طلب هستيم، ما از اسلام اينطور فهميده‏ايم كه تجاوز نكنيم. امروزى كه بيرونش كردند، اين به ياد اين حرف افتاده است. در عين حالى كه اين پيروزى كه در اخير نصيب شما شده است و نقشه‏اش را آقايان آورده‏اند و گفتند و ما شنيديم و به حرف آنها و به قول آنها از بزرگترين پيروزى در معنويت بوده است و در جهت اينكه الان مشرف هستند بر عراق و بر بعضى از شهرهاى عراق، اين از ديگر پيروزى‏ها بالاتر بوده، معذلك صدام باز چند روز پيش از اين گفت كه اينها حمله كردند، لكن ما دفع‏شان كرديم و تار و مار شدند!. اگر اينها تار و مار شده بودند، چطورهمچو بدون اينكه يك شكستى در كار باشد براى تو، يكدفعه سراسيمه به شوراى امنيت رجوع كردى و به دولت‏هاى عربى رجوع كردى و اين ور و آن ور افراد را فرستادى و از شوراى امنيت خواستى كه نگذارند تجاوزى در كار باشد؟ خوب، اگر شما دفع شان كردى، محتاج نبود، سرنيزه دفع‏شان كرده، محتاج نيست كه شوراى امنيت پايش را در كار بگذارد، چطور همچو سراسيمه شدى و افراد را فرستادى دور شهرهاى كشورهاى دنيا مى‏گردند براى اينكه يك راهى پيدا كنند براى نجات تو؟ تو كه پيروز هستى، ديگر اين چيزها را نمى‏خواهد. و فرق

صحيفه نور ج 17 صفحه 48

ما بين يك دولت اسلامى و يك ارتش اسلامى، با يك دولت غير اسلامى و ارتش غير اسلامى، اين است كه اينها اگر چنانچه خداى نخواسته شكست هم بخورند، دستشان را پيش ديگرى دراز نمى‏كنند، اينها عار اين را كه به ديگران بگويند بياييد و به ما كمك كنيد، تحمل نمى‏كنند، اينها مسلمند، اينها پيش خدا و به درگاه خدا دست دراز مى‏كنند و كسى كه به پيشگاه خدا دست خودش را دراز كرد همه را پشت سر مى‏گذارد.

جوانان عزيز به شركت در اين دانشكده‏هاى افسرى توجه كنند

و من اميدوارم كه شما عزيزانى كه در دانشكده افسرى هستيد و اميد آتيه ايران و اسلام هستيد با توجه به خداى تبارك و تعالى و تحكيم ايمان خودتان كه دنبال آن استقلال فكرى، استقلال عملى هست، تحصيل‏تان را به آخر برسانيد و انشاءالله براى اين ملت كه شما همه نور چشمان همه ما هستيد، براى اين ملت پيروزى‏هاى بالاتر را انشاء الله به هديه بياوريد. و از امورى كه من بايد عرض كنم اين است كه من به ملت عزيز عرض مى‏كنم و جوان‏هائى كه هستند، كه توجه به اين دانشكده‏هاى افسرى و به دانشگاه‏هاى افسرى داشته باشند و بروند در آنجا، كه اين يك مسأله‏اى است كه براى ايران امروز مهم است و ما اميدواريم كه با توجه خود ملت به اين مراكز و آمدن و اسم نوشتن و اينطور چيزها، يك ارتش قوى‏اى پيدا بكنيم و بحمدالله الان هم هست، لكن قوى‏تر از اين كه در مقابل هيچ قدرتى سر خضوع نياوريم و شكسته نشويم.

ما صلح را استقبال مى‏كنيم، لكن يك صلح شرافتمندانه اسلامى

انشاءالله خداوند شماها را حفظ كند و ما باز هم تكرار مى‏كنيم اين معنا را كه ما يك مردمى هستيم كه براى خاطر اسلام دفاع داريم مى‏كنيم - ما هجوم به ما شده است و هجوم را دفاع مى‏كنيم و از اول هم همين بود، لكن در عين حال از اول هم صلح طلب بوديم و صلح يكى از امورى است كه ما به تبع اسلام قبول كرديم. صلح اسلامى، صلحى كه برادر مى‏شوند بعد از صلح و ما طالب اين صلح هستيم، اما صلحى كه‏اعتنا نكنند به اينكه جنايت كردند در اينجا و اعتنا نكنند به اينكه غراماتى وارد شده است و بايد جبران بكنند، خساراتى وارد شده است و بايد جبران بكنند، اين اسمش صلح نيست، اين اسمش را بايد بگذاريم صلح صدامى اين صلح نيست، صلحى كه بخواهند يك مملكتى را بچاپند و يك مملكتى را خراب و ويران كنند. و الان هم نفت شهر را نفت هايش را آتش زدند براى اينكه احتياطا آتش بگيرد كه وقتى كه بيرونشان كردند، نفت‏ها كم شده باشد. ما با يك همچو موجوداتى طرف هستيم. ما چطور مى‏توانيم همين طورى بى قيد و شرط بنشينيم و صحبت كنيم و مصالحه كنيم؟ شوراى امنيت هم اگر بگويد، ما نمى‏پذيريم. همه عالم بگويند، ما اينطور صلح را نمى‏توانيم بپذيريم. هيچ عاقلى اين صلح را نمى‏پذيرد. تمام هيات‏هائى كه اينجا آمدند از اول و بعد هم شايد بيايند، مى‏بينند كه ما يك صحبت فقط داريم. ما صلح را قبول داريم، ما صلح را استقبال مى‏كنيم،

صحيفه نور ج 17 صفحه 49

لكن يك صلح شرافتمندانه اسلامى. صلحى كه بايد بفهمند كه متجاوز چه كرده است، صلحى كه بايد خسارات اين كشور جبران بشود. نه صلحى كه از آن طرف بگويد صلح، از آن طرف بفرستد و توپ‏ها را ببندد به مردم بيگناه بيچاره.صلح طلبى صدام، عيناً مثل صلح طلبى آمريكا مى‏ماند، مثل صلح طلبى اسرائيل مى‏ماند، مثل خلقى بودن منافقين و منحرفين است، عينا همين است. از آن طرف مى‏گويند ما براى خاطر خلق داريم چه مى‏كنيم، از آن طرف اينطور جنايات به همين بيچاره‏ها مى‏كنند. تا حالا يك چيزى، كارى اينها نسبت به كسانى كه داراى يك مقامى هستند، يعنى مقام‏هاى به خيال آنها، يا از ثروتمندان هستند و - عرض بكنم كه - سرمايه داران، تا حالا يكى از آنها را اينها ترور نكردند. هر چه ترور كردند، اين ذغال فروش، اين سبزى فروش، اين بقال، اين چه، و وقتى هم كه مى‏خواهند قدرت نمائى زياد بكنند، يك همچو كارى بكنند كه مجبور مى‏شوند كه كار را بكنند و بعد هم كه بگويند نكرديم. اسرائيل هم مى‏گويد ما اصلاً در اين امر دخالت نداشتيم. در امر اين فجايعى كه در لبنان اتفاق افتاد مى‏گويد همه مى‏دانند كه ما يك مردم انساندوستى هستيم، ارزش براى انسان قائل هستيم، هرگز ما اين كار را نكرديم. اينها هم نظير آنها مى‏مانند، اينها هم اشخاصى هستند كه ملت را مى‏خواهند، اشخاصى هستند كه طرفدار خلقند!! آنوقت چى را آتش مى‏زنند؟ انفجار كجا واقع مى‏شود؟ انفجار در پائين شهر واقع مى‏شود، آنجائى كه اين كارگرها و اينها مهيايند براى اينكه بروند پيش زن و بچه هايشان، يا مهمانخانه‏هائى كه از اشخاص طبقه پائين، يعنى از حيث ثروت، نه از حيث جهات ديگر، در اينجا زندگى مى‏كنند. اينطور اينها را ظلم برشان مى‏كنند و واقعاً دنيا الان يك مرضى دارد، مرض مزمنى دارد كه خوب شدنش به اين چيزها نمى‏تواند باشد. دنيا عليل است، سران همه كشورها، الا انگشت شمار، نمى‏توانم بگويم اين يكى دو تا، سه تا، سران همه اينها مردم را مسموم كرده‏اند و افكار ملت‏هاى خودشان را مسموم كرده‏اند و عليل كرده‏اند ملت‏هاى خودشان را، آنقدر تحقير كرده‏اند از اين ملت ها، آنقدر اينها را در فشار اقتصادى قرار داده‏اند و آنقدر اين بيچاره‏ها زحمت كشيدند و زحمت‏هايشان را ديگران به غارت بردند كه عليل شدند، افكارشان از بين رفته است، يكى مى‏خواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را. و من اميدوارم كه انشاءالله حضرت بقيه‏الله زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعى بشر، با آن دم مسيحائى خود اصلاح كند اينها را.

خداوند همه ما را موفق كند كه خدمتگزار اين ملت باشيم، ملت، خدمتگزار اسلام باشيم، خدمتگزار مستضعفان جهان باشيم.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها