پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 11:07 AM
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان و مسؤولين دانشكده افسرى و بانوان و مددكاران دايره شهداى ارتش جمهورى اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
من از حضور اين عزيزانى كه با چهرههاى نورانى در اينجا آمدهاند تشكر مىكنم و هميشه دعاى به همه قشرها خصوصاً سربازان اسلام، از ياد نخواهد رفت. شما بايد توجه به اين معنا داشته باشيد كه اين جمهورى اسلام اسلامى، مخلوط يك قوائى است كه براى دنيا نمىتواند شناخت داشته باشد. اصلاً اين تركيب در دنيا سابقه نداشتهاست، تركيبى از ارتش و روحانى، تركيبى از ملا و سپاهى، تركيبى از رئيس جمهور اينطور، و رئيس مجلس آنطور و نخست وزير آنطور، اين تركيب سابقه ندارد و تركيب ناشناختهاى است. و لهذا طرحهائى كه در دنيا به ضد اين انقلاب ريخته شده است و شود، از باب اينكه شناخت روى اين تركيب ندارند و سابقه به اين نحو اجتماع ندارند، خنثى مىشود. امروز اين تركيبى كه در دولتمردان است و اين تركيبى كه در آنها و مردم است، اين مجموعه ناشناخته است. شناخت اشخاص دانشمند در دنيا از يك ارتش طاغوتى بوده است و از يك دولت طاغوتى و از يك مردم تحت ستم كه بايد هميشه ظلم بكشند. امروز نه رهبران شما و فرماندهان شما از سنخ فرماندهان زمان رژيم طاغوتى است و نه دولت شما از سنخ آن دولتهاست و نه ارتش شما و سپاه شما و بسيج شما و شهربانى شما و ديگر قواى نظامى و انتظامى شما از سنخ و بافت آن سابق است و از سنخ و بافت كشورهاى دنيا، سرتاسر. اصلاً اين يك موجود جديدى است كه در اين عهد و در اين عصر متولد شده است كه كارشناسان و دانشمندانى كه با آن امور مانوسه خودشان سروكار داشتهاند ، اين مولود جديد را نمىتوانند بشناسند. ايده اين مولود را هم نمىتوانند بفهمند، انگيزه حركتهاى اينها را هم نمىتوانند بفهمند و آن ايمانى كه در قلب اينهاست، آنها نمىتوانند ادراك كنند. آنها سروكارشان با يك موجودات ديگرى بوده است وراى اين مولودى كه در اين عصر پيدا شده است. و شما ملاحظهكنيد كه نه نظر شما امروز به فرمانداران و فرماندهانتان، مثل نظر آن اشخاصى در سابق بودند در ارتش، و نه فرماندهان شما آن نظر را به شما دارند كه سابق فرماندهان داشتند. فرماندهان سابق، زيردستان - خودش را خودشان را مثل اسيران مىانگاشتند، مثل عبيد توهم مىكردند و هرگز حاضر نبودند كه با آنها در يك جمع خصوصى بنشينند و دل - درد دل اين
عزيزان را گوش كنند تا بفهمند. فرماندهان شما حالا از سنخ خود شما هستند، در آغوش خود شما هستند، چنانچه شما هم نور چشم فرماندهانتان هستيد و در آغوش آنها هستيد. اينكه همه توطئهها خنثى مىشود و همه چيزهائى كه در دنيا براى ضد ما خرج مىشود به باد فنا مىرود، روى همين معناست كه ما يك موجود ناشناخته هستيم. اين مولود يك مولود تازه است، دنيا تازه يك همچو مولودى را بوجود آورده و تا آمدند اين را بشناسند، طولانى است وقت و اگر شناختند، همه متوجه به آن شوند. آنهائى كه امروز با شما مخالفت دارند، با يك موجود ناشناخته مخالفت دارند، نمىدانند شما چى هستيد. آن تحولى كه در همه افراد اين ملت پيدا شده است و منجمله ارتش و سپاه و همه قواى نظامى و انتظامى، اين تحول الهى است كه چشم و گوش دنيا نسبت به آن كور و كر است، نمىتوانند بفهمند كه شما چى مىخواهيد، نمىتوانند بفهمند كه ارتش اسلامى يعنى چه. آن اسلامى كه پيش بسيارى از اين دولتهست، اين اسلام، غير از اين اسلامى است كه شما ادراك كردهايد و آن ارتشى كه در دنيا هست، غير از اين ارتش است،سنخش مخالف است. فرماندهان ارتش كه به هر جا ملاحظه بكنيد، ارتشىها را عبيد خودشان مىدانند و ارتشىها ملزمند به اينكه آنها را هم بالا دست و بالا دست بدانند. ارتش امروز ايران اينطور نيست، نه پرسنلشان آن پرسنل است و نه فرماندهانشان آن فرماندهان، نه نظر فرماندهان به پائينترها به اصطلاح نظر بالا و پائين است و نه نظر پرسنل به آنها اين است كه اينها يك مقامى دارند كه ما نبايد با آنها اصلاً صحبت كنيم. در آن رژيم و رژيمهاى سابق بر آن، در طول تاريخ شاهنشاهى، اگر ارتشى بود، ارتش متجاوز بود و اگر ژاندارمرى بود، براى تجاوز به مردم در بين بلاد گماشته شده بودند و اگر شهربانى بود، شهربانى براى تعدى به مظلومان گماشته شده بود. شما همه ياد داريد در چند سال پيش از اينكه رژيم محمدرضا به طور غصب اين مملكت را گرفته بودند، در نظر داريد كه خود شما، يعنى نه شماى شخصى، خود آنهائى كه در ارتش بودند چه وضعى داشتند، نسبت به پائينها چه جور بودند و نسبت به بالاها چطور. آن سپهبدها و سرلشگرها و - نمىدانم - امثال آنها وقتى كه به پاى مظلومان و زيردستان مىرسيدند، آنطور غبغب را پركردند و به آنها اربابى مىفروختند و در مقابل يك نفر اجنبى كه از خود آنها در ارتش شان بسيار كمتر بوده است درجه اش، به طور خاضعانه رفتار مىكردند، براى اينكه آنها مكتبى نبودند، يعنى مكتب اسلام را نديده بودند، از اسلام بى اطلاع بودند.
شمائى كه امروز در اينجا هستيد و خداوند تبارك و تعالى به شما توفيق داده است كه در دانشكده افسرى يك همچو رژيمى زندگى مىكنيد و تحصيل، بدانيد كه شما وضعتان با سابق فرق دارد. شما لشكر خدا هستيد. شما ارتش امام زمان سلام الله عليه هستيد و شما بايد وضعتان را بدانيد كه با سابق فرق دارد. شما در عين حالى كه در دانشكده افسرى مشغول تحصيل هستيد، در جبههها مىرويد و همراه تحصيلتان عملاً هم تحصيل مىكنيد، علوم عملى خود علومش مهم نيست، عمل بر
آتش مهم است. ارتش سابق اگر چنانچه فرماندهانشان يا افسرانشان دورههاى اين - نظامى را ديده بودند، لكن عمل نداشتند. يك ارتش تو سرى خورده تحت ستم خارجىها و مستشاران خارجى، وقتى كه از جوانى همانطور تحت ستم و تحت سلطه آنها بار بيايند تا برسند به بالا، معلوم است كه وضعشان وضع يك مردمى است كه بايد تو سرى بخورند، خودشان را براى ساختن با اجانب و متابعت از اجانب مهيا مىكردند. امروز شما در مقابل تمام قدرتهاى دنيا ايستاده ايد و در دانشكدهتان وقتى كه تحصيل مىكنيد و به جبههها مىرويد، با شوق به جبههها مىرويد و آنجا تعليم عملى بينيد. اينطور نيست كه فقط خواندن و نوشتن باشد، عمل كردن است. و يكى از بركات اين جنگ تحميلى براى ملت ما همين معناست كه ما سربازانمان و جوانان و دانشجويان افسرى ما در دانشكده افسرى، علاوه بر تحصيل دورههاى دانشكده، عملا در جبههها حاضر مىشوند و تعليمات عملى مىبينند و در علوم عملى، اين ميزان است نه خواندن. خواندن مقدمه عمل است و شما امروز در ميدانها عمل را هم ياد مىگيريد. امروز شما نور چشم همه ما هستيد و ما به وجود امثال شما بايد افتخار بكنيم و شما بايد براى اسلام يك ارتش قوى و يك ارتش مستقل باشيد. ارتش يكى از اركان يك كشور است و در اين زمان پاسداران اسلام هم يكى از اركان اين كشور است و اگر در ذهنش، ارتش يا پاسدار، حقارت ادراك بكند، اين نمىتواند براى يك ملتى مفيد باشد. سابق تحقير مىكردند قواى نظامى و انتظامى ما را، فرماندهانشان و بالاتر از او، مستشارى كه مىآمد، مستشاران ظالمى كه مىآمدند، تحقير مىكردند اينها را. با روح حقارت، اينها بزرگ مىشدند. امروز ملت از شما تعظيم مىكند و شما يك كسى كه بالاى سرتان باشد و شما را تحقير بخواهد بكند، سراغ نداريد. نه آنهائى كه فرمانده شما هستند اهل اين هستند كه تحقير بكنند پرسنل خودشان را و نه شما آن هستيد كه تحقير را قبول بكنيد. اين مجموعه را نمىتوانند بفهمند چى هست و لهذا نقشههائى كه مىكشند، خودشان هم مىگويند كه ما اين را نشناخته ايم، ما مىتوانيم جاهاى ديگر را بشناسيم، لكن ايران را نشناختهايم. اين براى اين است كه شما يك تركيب حاضرى كه همهاش توجه به معنويات داشته باشد، سربازش در جبههها دعا بخواند و دعاى كميل بخواند و با دعاى كميل و نماز شب و ذكر و فكر الهى، خودش را مهيا كند براى جنگيدن با آن ارتشى كه در محل خودش، با امورى كه شما دانيد و كسانى كه در قرارگاههاى آنها بودند و ديدند چه چيزها بوده، آنطور بوده اند. اينها اصلاً دو سنخ است. شما سرتاسر عالم را بگرديد، امروز ارتش و سپاه و بسيج و ساير قوائى كه ما در اينجا، ملت ايران دارد، و خود ملت ايران، شما در سرتاسر عالم يك همچو تركيبى را نمىتوانيد پيدا بكنيد. اين يك تركيب الهى است. يك تركيب الهى مركب از روحانيون، ارتش، ژاندارمرى، شهربانى، سپاه، بسيج و ملت همه يك موجودند اينها، يك مخلوطند اينها، اين موجود مخلوط، يك تركيب خاص الهى است و اين تركيب خاص الهى ناشناخته است و لهذا نمىتوانند بفهمند شما چى مىخواهيد اصلش.
آن صلحى كه ما مىخواهيم، امثال صدام يا حسين يا حسن كجائى، نمىتوانند بفهمند چى است. آنها صلحها را مثل صلحهائى مىدانند كه در زمانهاى سابق، دولتها با هم صلح مىكردند، در عين حالى كه صلح مىكردند باطن شان در جنگ بود كه چه وقت فرصت پيدا بكنند و بچاپند همه را. آنهائى كه در نظرشان است، در جنگ عمومى دوم، بعد از آنكه يك دسته بر دسته ديگر با هم چيره شدند و شوروى و انگلستان هم با هم بودند در آنوقت، چرچيل اعتقادش اين بود كه حالائى كه ما طرف را شكست داديم حمله كنيم به اينهائى كه همراه ما بودند، به شوروى حمله كنيم. مجلس جلويش را گرفت براى اينكه آنها هم، نه اينكه نمىخواستند، آنها مىديدند كه ممكن است شكست در آن باشد. اينها وضع صلح شان اينطورى است. صلح صدامى اين سنخ صلح است، نه صلح شماست كه اسلامى است و واقعاً صلح را مىخواهيد. ما از روز اولى كه به ما هجوم شده است و ما به دفاع برخاستيم، يك افرادى در مملكت ما زمامدار بودند كه اينها همه صلح را مىخواستند، لكن نه صلح صدامى را، صلح انسانى را، صلح الهى را، اينها مىخواستند كه وقتى كه با يك كشورى صلح كنند همانطورى كه با اهالى آن كشور اينها برادر هستند با آن دولت آن كشور هم برادر باشند. لكن با كى ما برادر باشيم؟ با كسى كه آن هم در هجومش و آنهمه جناياتش مىگويد من صلح طلبم؟ در مصاحبهاى كه اخيرا كرده است (حرفهاى اخير اين خيلى تماشائى است) مصاحبهاى كه همين اخير، شايد امروز به من رسيد، يكى از حرفهايش اين است كه ما از اسلام و دين و دنياى اسلامى دريافتى كرديم كه ديگران نكردند، دريافت ما اين است كه بايد تجاوز نكنيم به كشور ديگر. شما ببينيد چه قدرتى لازم است و چه قلبى بايد در باطن يك همچو آدمى باشد كه جرات كند يك همچو حرفى را بزند پيش اشخاصى كه همه مىدانند دروغ مىگويد. حالا اگر فرض كنيد ارتش خودش هم نمىدانست، يك چيزى بود، اما ارتش خودش هم مىداند چكاره هستند و چكاره بودند. مىگويد ما مثل ديگران نيستيم، ما صلح طلب هستيم، ما از اسلام اينطور فهميدهايم كه تجاوز نكنيم. امروزى كه بيرونش كردند، اين به ياد اين حرف افتاده است. در عين حالى كه اين پيروزى كه در اخير نصيب شما شده است و نقشهاش را آقايان آوردهاند و گفتند و ما شنيديم و به حرف آنها و به قول آنها از بزرگترين پيروزى در معنويت بوده است و در جهت اينكه الان مشرف هستند بر عراق و بر بعضى از شهرهاى عراق، اين از ديگر پيروزىها بالاتر بوده، معذلك صدام باز چند روز پيش از اين گفت كه اينها حمله كردند، لكن ما دفعشان كرديم و تار و مار شدند!. اگر اينها تار و مار شده بودند، چطورهمچو بدون اينكه يك شكستى در كار باشد براى تو، يكدفعه سراسيمه به شوراى امنيت رجوع كردى و به دولتهاى عربى رجوع كردى و اين ور و آن ور افراد را فرستادى و از شوراى امنيت خواستى كه نگذارند تجاوزى در كار باشد؟ خوب، اگر شما دفع شان كردى، محتاج نبود، سرنيزه دفعشان كرده، محتاج نيست كه شوراى امنيت پايش را در كار بگذارد، چطور همچو سراسيمه شدى و افراد را فرستادى دور شهرهاى كشورهاى دنيا مىگردند براى اينكه يك راهى پيدا كنند براى نجات تو؟ تو كه پيروز هستى، ديگر اين چيزها را نمىخواهد. و فرق
ما بين يك دولت اسلامى و يك ارتش اسلامى، با يك دولت غير اسلامى و ارتش غير اسلامى، اين است كه اينها اگر چنانچه خداى نخواسته شكست هم بخورند، دستشان را پيش ديگرى دراز نمىكنند، اينها عار اين را كه به ديگران بگويند بياييد و به ما كمك كنيد، تحمل نمىكنند، اينها مسلمند، اينها پيش خدا و به درگاه خدا دست دراز مىكنند و كسى كه به پيشگاه خدا دست خودش را دراز كرد همه را پشت سر مىگذارد.
و من اميدوارم كه شما عزيزانى كه در دانشكده افسرى هستيد و اميد آتيه ايران و اسلام هستيد با توجه به خداى تبارك و تعالى و تحكيم ايمان خودتان كه دنبال آن استقلال فكرى، استقلال عملى هست، تحصيلتان را به آخر برسانيد و انشاءالله براى اين ملت كه شما همه نور چشمان همه ما هستيد، براى اين ملت پيروزىهاى بالاتر را انشاء الله به هديه بياوريد. و از امورى كه من بايد عرض كنم اين است كه من به ملت عزيز عرض مىكنم و جوانهائى كه هستند، كه توجه به اين دانشكدههاى افسرى و به دانشگاههاى افسرى داشته باشند و بروند در آنجا، كه اين يك مسألهاى است كه براى ايران امروز مهم است و ما اميدواريم كه با توجه خود ملت به اين مراكز و آمدن و اسم نوشتن و اينطور چيزها، يك ارتش قوىاى پيدا بكنيم و بحمدالله الان هم هست، لكن قوىتر از اين كه در مقابل هيچ قدرتى سر خضوع نياوريم و شكسته نشويم.
انشاءالله خداوند شماها را حفظ كند و ما باز هم تكرار مىكنيم اين معنا را كه ما يك مردمى هستيم كه براى خاطر اسلام دفاع داريم مىكنيم - ما هجوم به ما شده است و هجوم را دفاع مىكنيم و از اول هم همين بود، لكن در عين حال از اول هم صلح طلب بوديم و صلح يكى از امورى است كه ما به تبع اسلام قبول كرديم. صلح اسلامى، صلحى كه برادر مىشوند بعد از صلح و ما طالب اين صلح هستيم، اما صلحى كهاعتنا نكنند به اينكه جنايت كردند در اينجا و اعتنا نكنند به اينكه غراماتى وارد شده است و بايد جبران بكنند، خساراتى وارد شده است و بايد جبران بكنند، اين اسمش صلح نيست، اين اسمش را بايد بگذاريم صلح صدامى اين صلح نيست، صلحى كه بخواهند يك مملكتى را بچاپند و يك مملكتى را خراب و ويران كنند. و الان هم نفت شهر را نفت هايش را آتش زدند براى اينكه احتياطا آتش بگيرد كه وقتى كه بيرونشان كردند، نفتها كم شده باشد. ما با يك همچو موجوداتى طرف هستيم. ما چطور مىتوانيم همين طورى بى قيد و شرط بنشينيم و صحبت كنيم و مصالحه كنيم؟ شوراى امنيت هم اگر بگويد، ما نمىپذيريم. همه عالم بگويند، ما اينطور صلح را نمىتوانيم بپذيريم. هيچ عاقلى اين صلح را نمىپذيرد. تمام هياتهائى كه اينجا آمدند از اول و بعد هم شايد بيايند، مىبينند كه ما يك صحبت فقط داريم. ما صلح را قبول داريم، ما صلح را استقبال مىكنيم،
لكن يك صلح شرافتمندانه اسلامى. صلحى كه بايد بفهمند كه متجاوز چه كرده است، صلحى كه بايد خسارات اين كشور جبران بشود. نه صلحى كه از آن طرف بگويد صلح، از آن طرف بفرستد و توپها را ببندد به مردم بيگناه بيچاره.صلح طلبى صدام، عيناً مثل صلح طلبى آمريكا مىماند، مثل صلح طلبى اسرائيل مىماند، مثل خلقى بودن منافقين و منحرفين است، عينا همين است. از آن طرف مىگويند ما براى خاطر خلق داريم چه مىكنيم، از آن طرف اينطور جنايات به همين بيچارهها مىكنند. تا حالا يك چيزى، كارى اينها نسبت به كسانى كه داراى يك مقامى هستند، يعنى مقامهاى به خيال آنها، يا از ثروتمندان هستند و - عرض بكنم كه - سرمايه داران، تا حالا يكى از آنها را اينها ترور نكردند. هر چه ترور كردند، اين ذغال فروش، اين سبزى فروش، اين بقال، اين چه، و وقتى هم كه مىخواهند قدرت نمائى زياد بكنند، يك همچو كارى بكنند كه مجبور مىشوند كه كار را بكنند و بعد هم كه بگويند نكرديم. اسرائيل هم مىگويد ما اصلاً در اين امر دخالت نداشتيم. در امر اين فجايعى كه در لبنان اتفاق افتاد مىگويد همه مىدانند كه ما يك مردم انساندوستى هستيم، ارزش براى انسان قائل هستيم، هرگز ما اين كار را نكرديم. اينها هم نظير آنها مىمانند، اينها هم اشخاصى هستند كه ملت را مىخواهند، اشخاصى هستند كه طرفدار خلقند!! آنوقت چى را آتش مىزنند؟ انفجار كجا واقع مىشود؟ انفجار در پائين شهر واقع مىشود، آنجائى كه اين كارگرها و اينها مهيايند براى اينكه بروند پيش زن و بچه هايشان، يا مهمانخانههائى كه از اشخاص طبقه پائين، يعنى از حيث ثروت، نه از حيث جهات ديگر، در اينجا زندگى مىكنند. اينطور اينها را ظلم برشان مىكنند و واقعاً دنيا الان يك مرضى دارد، مرض مزمنى دارد كه خوب شدنش به اين چيزها نمىتواند باشد. دنيا عليل است، سران همه كشورها، الا انگشت شمار، نمىتوانم بگويم اين يكى دو تا، سه تا، سران همه اينها مردم را مسموم كردهاند و افكار ملتهاى خودشان را مسموم كردهاند و عليل كردهاند ملتهاى خودشان را، آنقدر تحقير كردهاند از اين ملت ها، آنقدر اينها را در فشار اقتصادى قرار دادهاند و آنقدر اين بيچارهها زحمت كشيدند و زحمتهايشان را ديگران به غارت بردند كه عليل شدند، افكارشان از بين رفته است، يكى مىخواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را. و من اميدوارم كه انشاءالله حضرت بقيهالله زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعى بشر، با آن دم مسيحائى خود اصلاح كند اينها را.
خداوند همه ما را موفق كند كه خدمتگزار اين ملت باشيم، ملت، خدمتگزار اسلام باشيم، خدمتگزار مستضعفان جهان باشيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته