0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  10:39 AM

 

صحيفه نور ج 15 صفحه 142

تاريخ: 18/6/60

بيانات امام خمينى در جمع ائمه جماعات استان خراسان و گروهى از روحانيون كاروان‏هاى حج عازم بيت الله الحرام

دولت‏هاى قدرتمند، خصوص آمريكا در كشورهاى مورد نظر خود، مطالعات بسيار دقيق كرده‏اند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من ابتدا از همه علماى اعلام، علماى خراسان، مشهد مقدس و علماى شهر رى و علمائى كه با كاروان‏ها بنا دارند انشاء الله مشرف بشوند، تشكر مى‏كنم كه در اين محل تنگ حاضر شدند و با هم ملاقات بكنيم و مسائلى كه لازم است، تا اندازه‏اى عرض كنيم. دولت‏هاى قدرتمند خصوص آمريكا نقشه‏هايشان را از سالهاى بسيار طولانى كشيدند و قبل از اينها هم، قبل از آمريكا انگلستان كسى بود كه نقشه‏كش بود. اينها مطالعاتشان را در همه كشورهائى كه در دنيا هستند خصوصا كشورهائى كه مورد نظر است از حيث مخازن و از حيث محلى كه، جغرافيائى كه دارد، نقشه‏هاى بسيار دقيق كشيده‏اند و حتى كشور ما و ساير كشورهائى كه نظير ما هستند، آنها از مخازن و از جاهائى كه مورد نظرشان هست از ما بهتر مطلعند، آنها كارشناس‏هاى خودشان را آنوقتى كه ماشين و اتومبيل و اينها نبود، مى‏فرستادند و با شتر همراه كاروان‏ها مى‏رفتند و همه جا را گردش مى‏كردند و با آن ابزراى كه داشتند، آنجاهائى كه ما مخازن زيرزمينى از هر حيث، چه نفت و چه طلا و چه ساير چيزها داشتيم، شناسائى كردند و اين را من باز هم گفته‏ام كه يكى از اهل علم حوزه علميه قم كه بعد خارج شده از اين وضع، اهل همدان و از آقازاده‏هاى همدان بود، من سفرى كه رفته بودم به همدان، يك ورقه بزرگى آورد پيش من راجع به خود همدان بود، گفت اين ورقه از وضع كشورهائى است (كه حالا من يادم نيست، مثلا انگلستان را گفت يا جاى ديگر) گفت كه اين ورقه تمام دهات و تمام روستاها را و همه را دارد. و جالب اين بود كه در آن، نقاط زيادى بود. من پرسيدم اين نقطه‏ها چيست. گفت اين نقطه‏ها جاهائى است كه در آن يك چيزهائى پيدا مى‏شود، يك معدنى، يك چيزى زيرزمينى هست.آنوقت كه با شتر مى‏شد رفت، رفتند و همه جاى ايران را حتى كوير را رفتند و ديدند، بعد كه رفت و آمدها زياد شد، البته بيشتر كارشناس‏ها هم ترقى كرده بودند و بيشتر اطلاعات داشتند و همين طور كارشناس‏هائى كه مردم را مى‏شناختند، وضع مردم را، چه گرايش‏هائى مردم دارند و چه دستجاتى در بين مردم هست، احزاب چه وضعى دارند، جبهه‏ها چه وضعى دارند، بازار وضعش چطور است، روحانيين چه وضعى دارند، رابطه بين روحانيون و مردم چطور است، خود روحانيون چه جور اشخاصى يا گروه‏هائى

صحيفه نور ج 15 صفحه 143

هستند، همه اينها بررسى شده است و ماها غافل بوديم از شيطنت اينها و آن كارهائى كه آنها به دست عناصر داخلى و گاهى هم به دست خودشان انجام مى‏دادند، ما از آن غفلت داشتيم و آنها هوشيارانه عمل مى‏كردند، از جمله چيزهائى كه آنها بررسى دقيق كردند و دنبالش هم با تبليغات و با طورهاى ديگرى عمل كردند، قضيه بررسى رابطه بين روحانيون با هم و رابطه بين روحانيون و مردم و كيفيت اينكه اينها در چه اوقاتى مى‏توانند چه اعمالى را انجام بدهند و در چه زمانهائى مى‏توانند اينها مردم را بسيج كنند. تمام اين كارشناس‏هاى آنها در دفاترشان حتما نوشته‏اند و دنبالش هم فعاليت كرده‏اند، نه فعاليت يك بعدى، فعاليت چندين بعدى، آنقدرى كه ميتوانستند روحانيون را در بين مردم خفيف مى‏كردند و آنقدرى كه توانستند مردم رااز روحانيت جدا ميكردند و بين خود روحانيين اختلاف ايجاد مى‏كردند و اگر چنانچه اين مطلب را كافى نمى‏دانستند و نمى‏دانستند، آنها با گماشتن بعضى عوامل خودشان با فشار كارها را انجا مى‏دادند. شما، شايد كم از شما باشد كه زمان رضاخان را درك كرده باشد. قضيه آمدن رضا خان به تهران و كودتاى رضا خان يك امر عادى نبود كه من باب اتفاق يك نفر آدم مثلا عامى لشكرى بيايد و كودتا كند و دنبالش هم آنطور اعمال باشد دنبال دنبالش هم آنطور اعمال. ابتدا اين را آوردند و كلمه به كلمه آنطور كه انسان حدس مى‏زند به او برنامه دادند و راه نشان دادند. ابتدا با ظاهر مقدسى و علاقه به اسلام، علاقه به روضه حضرت سيدالشهدا، اينطور علاقه‏ها را به او نشان دادند و او هم خوب عمل مى‏كرد. من در روضه‏اى كه گمان مى‏كنم كه مال ارتش بود، در جوانى، در اوايل جوانى در روضه آنها رفته ام و دستجاتى كه از ارتشى‏ها نوحه خوانى مى‏كردند و سينه زنى مى‏كردند ديدم. اين ابتدائا با اين سلاح وارد شد در كشور ما، يعنى آوردندش در كشور ما. با قلدرى، آنهائى كه مراكز قدرت بودند، كنار گذاشت و عشاير و كسانى كه قدرتى در ايران داشتند، آنها را با قلدرى و نقشه شكست داد و كنار گذاشت و بعد از اينكه يك قدرى استقرار پيدا كرد پايش، شروع كرد به آن نقشه دوم. نقشه دوم اين بود كه اسلام را هر چه مى‏تواند، از آن قيچى كند. به روحانيون كه مبدا امور مردم بودند و مرجع مردم بودند، هر كدامشان در يك ده و يا در يك شهر يا در يك استان نفوذ داشتند و مى‏توانستند يك وقت مردم را بسيج كنند، روحانيون را آنقدر تضعيف كرد، آنقدر با تبليغات اينها را تضعيف كرد كه شوفرها اينها را سوار نمى‏كردند يكى از دوستان من خدا رحمتش كند، گفت من اراك بودم مى‏خواستم بيايم قم، رفتم كه اتومبيلى را اجاره كنم براى آمدن، آن شخص گفت كه ما قرار داده‏ايم با خودمان (آن شوفر گفت) كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنيم: يكى فواحش را و يكى آخوندها را، اينطور تحقير كردند. اين تحقير نه اينكه يك مطلبى بود كه من باب اتفاق رضاخان مى‏خواست اين كار را بكند، اين نقشه‏اى بود كه روحانى از باب اينكه مى‏توانست يك وقت يك كشورى را به هم بزند يا يك ناحيه‏اى را بسيج كند، اين قدرت بايد گرفته بشود، اين قدرت را كوشش كردند و گرفتند، يعنى روحانيون را منزوى كردند و از هر جا هم كه يك صدائى از آنها بلندشد و يك قيامى مى‏كردند، آن را خفه مى‏كردند، از مشهد بود، علماى مشهد يك وقت قيام كردند، گرفتند همه را مثل مرحوم آقازاده‏اى كه آنوقت آنقدر قدرت داشت، او را هم گرفتند و

صحيفه نور ج 15 صفحه 144

مرحوم آقا مير يونس آنوقت در مشهد بودند و عده زيادى از علما را گرفتند و آوردند در تهران و مرحوم آقازاده را با يك شبكلاه از توى خيابان مى‏بردند به دادگاه براى محاكمه. يك نفرى كه در خراسان آنقدر قدرت داشت اينقدر او را تحت سلطه آوردند و اين يك مساله‏اى نبود كه رضاخان با آقازاده مخالف باشد، نه، مساله اساسى بود كه بايد آخوند نباشد، زور دنبالش، تبليغات دامنه دار، اشعار اشخاصى كه منحرف بودند و هكذا. و يك نقشه ديگرى كه قبلا هم كشيده بودند و در عرض همين هم بود و توسعه‏اش دادند كه ما همه اهل علم، الا، البته يك نادرى باورشان آمده بود كه بايد اينجور باشد و او اينكه معممين را از سياست جدا كنند، مجالسى كه تشكيل مى‏شود و اهل علم در آنجا خواهد صحبت بكند، نبايد راجع به سياست صحبت كند. آنقدر راجع به اين معنا كه آخوند را به سياست چه؟ ترويج كرده بودند كه علما هم بسيارى از آنها باور كرده بودند و اگر يك كلمه‏اى گفته شد، مى‏گفت اين سياست است، به ما ربطى ندارد. اگر يك ملائى دخالت مى‏كرد به يك امرى كه مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتارى مردم بود، خواست يك وقت با دولتى مثلا طرف بشود، ساير آقايان كه باورشان آمده بود كه نبايد در سياست دخالت كرد، او را به عنوان آخوند سياسى از خودشان جدا مى‏دانستند. وظيفه آخوند اين بود كه از منزل بيايد به مسجد و مسجد هم اگر مى‏رود منبر، مساله بگويد و اخلاق بگويد، يك كلمه راجع به گرفتارى‏هاى جامعه نبايد بگويد، يعنى خودشان اينطور تربيت شده بودند و تبليغات اينطور در مغزهاى آنها اثر كرده بود. گاهى هم در مجلس فاتحه‏اى، رفت و آمد و ديد و بازديد و اين جمعيتى كه بايد اقتدا به پيغمبرها بكند و اقتدا به ائمه بكنند، بكلى از اين بعدى كه در راس امور بود پيش انبيا و پيش ائمه ما، اينها بكلى از اين خودشان را منعزل كرده بودند و هر كدامشان بيشتر دخالت نمى‏كردند، بيشتر منعزل بودند از مسائل، بلكه گاهى وقت اينكه بيشتر ملتفت مسائل نبودند، نمى‏فهميدند، اين در بين مردم بيشتر ارزش پيدا مى‏كرد، مردم هم اينطورى تربيت كرده بودند كه قربانش بروم اين آقا نمى‏فهمند پنير يعنى چه. اينطور نفوذ كرده بودند در همه جا كه آقا يك كلمه نبايد در سياست دخالت بكند و آقا نبايد مسائل را اصلش بفهمد. چه كار دارد آقا به اين مسائل؟ نمازت را بخوان و برو مساله‏ات را بگو و برو، آن هم مساله، نه اينكه مسائل اسلامى و اصولى اسلام را، اگر مى‏گذاشتند كه آقايان مسائل اسلام را مى‏گفتند، اگر مى‏گذاشتند، مسائل اسلام همه چيز در آن بود لكن مسائل اسلام فقط در كتب استدلاليه مدفون شده بود و رساله‏ها نداشت از مسائل اصلى اسلام.

دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست

شما ببينيد الان در مصر همين مساله است. سادات تمام مساجد را از قرارى كه خبرگزارى‏ها نقل مى‏كنند، تمام مساجد را تحت كنترل خودش در آورده و همه اينها را ممنوع كرده از اينكه در سياست دخالت كنند. علماى مصر به قول سادات نبايد در امور سياسى دخالت بكنند، مسجد بروند، منبر هم بروند لكن همان مسائلى كه متعارف بود سابقا در اينجا و آنجا، همين اينها را بايد بگويند ديگر غير از اين پا را فراتر نگذارند. ما امروز مى‏فهميم اين معنا را، اگر چنانچه سابق بود و ديروز بود، ما

صحيفه نور ج 15 صفحه 145

مى‏گفتيم خوب راست مى‏گويد، سادات راست مى‏گويد: آقايان چه كار دارند به سياست؟ چنان براى اينكه خود آقايان هم دخالت نمى‏كردند. اما امروز ما مى‏فهميم، ملت ما مى‏فهمد، علماء اسلام فهمند در ايران كه اين نقشه‏اى كه سادات دارد انجام دهد، اين همان طرحى است كه سابقا در ايران هم انجام گرفت. و لكن حالا چون علماى مصر يك قدرى توجه به مسائل دارند، مى‏خواهند در امور دخالت كنند، او وحشت كرده از اينكه مبادا اينها دخالت كنند و حكومت او را متزلزل كنند. هم ملت‏ها را اينها اغفال كرده بودند و هم علما را. آدم بسيار مقدس آن بود كه هيچ كار به كار جامعه نداشته باشد، دولت هر كارى مى‏خواهد بكند دولت است، تسليم باشد در مقابل دولت، مامورين دولت هر كارى مى‏خواهند بكنند، تسليم باشند در مقابل او و هيچ دخالتى نكنند. اين البته اگر چنانچه شما آقايان هم دخالت نكنيد و ماها هم هيچ دخالت نكنيم، احترامات محفوظ است، سلام را با خيلى مد هم سلام به آدم مى‏گويند، دست هم ممكن است يك وقت ببوسند لكن به شرط اينكه حدود محفوظ باشد، سياست مال ما و مساله گوئى هم مال شما، مسجد مال شما، صحنه سياست مال ما. اگر اين مطلب را آقايان قبول بكنند محترم هم هستند واگر آمريكا خاطر جمع باشد كه آقايان ديگر بنا ندارند در سياست دخالت كنند، دستش را از روى اين ملت و از اين شيطنت‏ها برمى‏دارد، براى اينكه آنى كه از او مى‏ترسد، از آخوند مى‏ترسد. اينها ديدند كه آخوند هميشه دنبال اين بود كه يك صدائى درآورد، همان وقتى هم كه در زمان رضاخان آن اختناق عجيب و غريب بود كه هر كسى از همسر خودش مى‏ترسيد، آن اختناقى كه در زمان رضاخان بود هيچ ربطى به آن اختناقى كه در زمان محمدرضا بود نداشت. در همان زمان اختناق، خوب چندين قيام از علما شد، از آذربايجان شد، از اصفهان شد كه از اصفهانش همه علماء ايران را دعوت كردند به قم و از مشهد شد، ديدند كه خوب اين مردم، اين جمعيت با اينها باز هستند و آن نقشه‏اى كه اينها را از هم جدا كنند و اينها را مرفوض كند انجام درست نگرفته است و اين قيام‏ها در زمان اختناق هم هست، دنبال اين بودند كه اين طايفه را كنار بگذارند و اگر اين طايفه را كنار بگذارند، همه مقاصدشان با سهولت انجام گيرد. شما خيال نكنيد كه اين قشرهاى روشنفكر و ملى گرا و امثال ذلك كار از آنها مى‏آيد، اينها پيش مردم كه حسابى ندارند، مردم به اينها كارى ندارند، آنى كه از او مى‏ترسند از جامعه مى‏ترسند، از ملت ترسند،آنى كه با ملت سر و كار دارد شما آقايان هستيد. ايران در هر دهش يك اهل علم هست، حالا اگر نباشد هم خوب، خيلى نادر است و در هر شهرى عده‏اى هستند، در هر استانى عده‏هائى هستند و اينهايند كه آنها از آنها مى ترسند مى‏گويند كه اينها مردم به آنها توجه دارند.

ائمه جماعات وقتى كه در مسجد مى‏روند هر كدام يك عده‏اى دارند و يك عده مريد دارند، يك عده ماموم دارند، اگر يك وقت صدايشان در آيد، خوب، اين اسباب زحمت مى‏شود. اين دژ را بايد بشكنند، با هر قيمتى كه شده است دنبال اينند كه اينها را از بين ببرند، الان هم هستند، آنوقتى كه اينها درست ادراك نكرده بودند و حدس مى‏زدند، خوب حدسى بود هم كه درست بود كه اين طايفه در بين مردم اينطور هستند كه مى‏توانند مردم را بسيج كنند، با اينكه نشده بود يك همچو امرى، معذلك آنقدر

صحيفه نور ج 15 صفحه 146

جديت كردند با دست عمال خودشان، با روزنامه نويس‏ها، با همه بوق‏هاى تبليغاتى كه اين جمعيت را از مردم جدا كنند و يك وقت همه عمامه‏ها را بايد بردارند، عمامه‏ها را برداشتند، طلبه‏ها نمى‏توانستند در خيابان‏ها بروند، در زمان رضاخان اينطور بود، بعد هى هر چه گذشت، ديدند نه نمى‏شود، اين جمعيت به اينطور از بين نمى‏رود، با زور و فشار، حبس و تبعيد و امثال ذلك لكن خوب، جنبه‏هائى كه جنبه‏هاى سياسى بود و جنبه‏هائى بود كه مردم را از اينها دلسرد كنند، اينها را از مردم جدا كنند، امثال اينها، همه اينها را آن روزى كه اينها نديده بودند باز مطلب را آنطور با جديت دنبالش بودند، امروزى كه ديدند و سيلى را خوردند از اسلام و ازاين روحانيت معظم اسلام و فهميدند، احساس كردند اين معنا را كه اينها مى‏توانند مردم را بسيج كنند. اين بسيج عمومى كه الان در ايران هر وقت يك فرض كنيد سپاه پاسداران بگويند، مردم بسيج مى‏شوند. اين دنبال همين معناست كه مسجدها مركز اين مسائل بود و شد و اين كار در ذهن مردم وارد شد. علماى اسلام احساس كردند، اكثريت قريب به اتفاقشان احساس كردند كه بايد مااين سد عدم دخالت در سياست را بشكنيم و ما بايد وارد بشويم در امور، بايد ما دخالت كنيم، بايد اهتمام به امر مسلمين داشته باشيم. اهتمام بر امر مسلمين اين نيست كه اين من بروم نماز بخوانم و او اقتدا كند. اين كه امر مسلمين نيست، اين امر خداست. امور مسلمين عبارت است از امور سياسى و اجتماعى مسلمين است. تمام انبيا از صدر بشر و بشريت، از آنوقتى كه آدم عليه السلام آمده است تا خاتم انبياء صلى الله عليه و آله و سلم، تمام انبيا براى اين بوده است كه جامعه را اصلاح كنند و فرد را فداى جامعه مى‏كردند. ما فردى بالاتر از خود انبيا نداريم، ما فردى بالاتر از ائمه عليهم السلام نداريم، اين فردها خودشان را فدا مى‏كردند براى جامعه. خداى تبارك و تعالى مى‏فرمايد كه انبيا را ما فرستاديم، بينات به آنها داديم، آيات به آنها داديم، ميزان برايشان داديم و فرستاديم ليقوم الناس بالقسط غايت اين است كه مردم قيام به قسط بكنند عدالت اجتماعى در بين مردم باشد، ظلم‏ها از بين برود، ستمگرى‏ها از بين برود و ضعفا به آنها رسيدگى بشود، قيام به قسط بشود. دنبالش هم مى‏فرمايد وانزلنا الحديد تناسب اين چيست؟ تناسب اين است كه با حديد بايد اينها انجام بگيرد، با بينات، با ميزان و با حديد (فيه باس شديد يعنى اگر چنانچه شخصى يا گروهى بخواهند يك جامعه را تباه كنند، يك حكومتى را كه حكومت عدل است، تباه كنند ،با بينات با آنها بايد صحبت كرد، نشنيدند با موازين، موازين عقلى، نشنيدند با حديد.

اينهائى كه دلسوزى مى‏كنند براى اين افراد فاسد، مفسد، مشغول به انفجار و ترور امثال ذلك، اينها لغت انبيا را نمى‏دانند چيست، آنها خيال مى‏كنند كه انبيا آمده‏اند مساله بگويند، تمام شما كدام يك از انبيا را سراغ داريد كه در امور اجتماعى به آنطور حادش شركت نكرده و سردمدار نبوده است؟ موسى عليه السلام يك شبان با عصايش راه مى‏افتد مى‏رود سراغ فرعون، نمى‏آيد توى بازار مساله بگويد اين هم هست البته اما مى‏رود سراغ فرعون، خدا هم او را فرستد دنبال فرعون برويد او را دعوت كنيد، دعوتش كنيد، به قول لين هم دعوتش كنيد و امثال ذلك، وقتى كه قول لين نشد آنوقت قيام خواهد. پيغمبر اكرم كدام روز نشست همين طورى فقط مساله بگويد، كارى به كار جامعه نداشته‏

صحيفه نور ج 15 صفحه 147

باشد؟ اينهائى كه مى‏گويند آخوند چه كار دارد به امور سياسى، پيغمبر اكرم كدام روزش از مسائل سياسى خارج بود؟ دولت تشكيل مى‏داد، با اشخاصى كه بر ضد اسلام، ستمگر بر مردم بودند، با آنها مبارزه ميكرد، جنگ مى‏كرد. ما را آنطور مى‏خواستند منزوى كنند كه لباس جندى را مى‏گفتند با عدالت منافات دارد. حضرت امير لباس جندى داشت، با عدالت منافات داشت؟! حضرت سيدالشهدا نداشت لباس جندى؟ اينها با آن تبليغات بسيار وسيع‏شان ما را منزوى كرده بودند، يعنى خود ما را به مغزهاى ما آنقدر خوانده بودند كه خودمان باور كرده بوديم كه نبايد مادر سياست دخالت كنيم. نخير، مساله اين نيست، مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست، مساله جنگ مسلحانه با اشخاصى كه آدم نمى‏شوند و خواهند ملت را تباه كنند، در راس برنامه‏هاى انبيا بوده است. ما همه تعليمات انبيا را كنار گذاشتيم، فقط به آن تعليماتى كه با عرض مى‏كنم دخالت نكردن در سياست و دخالت نكردن در جامعه، اينها فقط همينش را گرفته ايم، نمازش را گرفته‏ايم و باقى را رها كرديم. مگر امكان دارد كه انسان مسلمان باشد به فقط نماز خواندن و روزه گرفتن و حج رفتن و امثال ذلك و در امر مسلمين دخالت نكردن؟ اگر اهتمام به امر مسلمين كسى نكند مسلم نيست، به حسب روايت منسوب الى رسول الله. ملت ما بايد همانطور كه بيدار شده است و هشيار و توجه به مسائل پيدا كرده و فهميده است كه اينهائى كه با روحانيون مخالف هستند با ملت مخالفند، نه با روحانيون، اگر روحانيون كارى به كار دولت‏ها نداشتند خيلى هم محترم بودند و خيلى هم معززا ما يك احترام ميان تهى آبرو پيش خدا رفته و اين حاكم شهر به آدم احترام مى‏گذارد. امروز همه فهميدند اين را، مگر آنهائى كه خودشان را به نفهمى مى‏زنند و آنهائى كه مغزهايشان خشك است كه نمى‏فهمند هيچ چيز را كه اين مساله دخالت در امور سياسى از بالاترين مسائلى است كه انبيا براى او آمده بودند. قيام بالقسط و مردم را به قسط وارد كردن مگر مى‏شود بدون دخالت در امور سياسى؟ مگر امكان دارد بدون دخالت در سياست و دخالت در امور اجتماعى و در احتياجات ملت‏ها كسى بدون اينكه دخالت كند، قيام بالقسط باشد؟ يقوم الناس بالقسط باشد؟ مگر مى‏شد ما و شما با محمدرضا بسازيم كه بيا، ديگر ما كارى به شما نداريم و ما خيلى هم آمد گفت ديگر كه اى مراجع اسلام اى چه، اى چه، من ديگر از آن كارها دست برداشتم، همانى كه مراجع اسلام را مى‏گفت كه اين سياه روزها و اين كذا و كذا، بدگوئى مى‏كرد به آنها، همان آمد گفت. چرا آمد گفت؟ براى اينكه دوباره بازى بدهد، خيال مى‏كرد حالا دوباره مى‏شود بازى داد. بازى يك وقت نخوريد، يك وقت اين شياطين نيايند بگويند كه به شما چه دخالت در اسلام، دخالت در سياست، شما برويد سراغ مساله گفتن‏تان، خيلى هم معزز هستيد و اگر چنانچه مساله مى‏گفتيد ديگر قتلى واقع نمى‏شد، براى دخالت در سياست بود كه چندين هزار معلول و مقتول داريد. اين اشكال اولش به نبى اكرم وارد است، اگر ايشان هم به سرمايه دارهاى مكه و حجاز كارى نداشت و توى مسجد مى نشست و مساله مى‏گفت، جنگ پيش نمى‏آمد، كشتار نمى‏شد، عموى معظمش كشته نمى‏شد. و به سيدالشهدا وارد است، اگر سيدالشهدا مى‏رفت پيش يزيد و بيعت مى‏كرد و مساله گو، مساله گفت، با او مى‏ساخت و مساله مى‏گفت، يزيد خيلى هم احترام مى‏كرد و دستش هم

صحيفه نور ج 15 صفحه 148

مى‏بوسيد، ولى تكليف اين بود؟ ما وحشت داريم از اينكه چند هزار آدم از ما كشته شده است؟ اگر ما وحشت داريم بايد ما اصلا طريقه انبيا را كنار بگذاريم، بايد آن چيزى كه انبيا آوردند، آن چيزى را كه خدا امر كرده به آنها كه برويد اين سردمدارها را دعوت كنيد، دعوت همين نبود كه بروند بگويند آقا مسلمان شو، اگر چنانچه نشد ديگر بروند سراغ كارشان. نخير، دعوت مى‏كردند با شمشير توى سرشان مى‏زدند تا آدم بشوند، كشته مى‏دادند و مى‏كشتند. مگر شهادت يك امرى است كه انسان براى آن عقب‏نشينى بكند. هى گفته بشود به اينكه خوب اگر اينطور مسائل نبود، اگر ما با شاه كنار آمديم ديگر اينقدر كشتار واقع نمى‏شد، پيغمبر هم اگر با ابوسفيان كنار مى‏آمد، نمى‏شد، سيدالشهدا اگر با يزيد، حضرت امير هم اگر با مخالفينش كه مخالف اسلام بودند، كنار مى‏آمد ديگر كشتارى نمى‏شد، ديگر جنگ صفينى در كار نمى‏آمد، جنگ جملى در كار نمى‏آمد. چشم‏ها را، هم گذارند و خودشان را يا به نفهمى ميزنند يا نفهمند و نمى‏بينند كه انبيا چه كردند و چه زحمتهائى و چه جانفشانى‏هائى براى مقاصد خودشان كردند و اسلام از صدر اسلام تا آخر اولياء خدا چه كردند و چه جانفشانى‏هائى كردند و چه فداكارى‏هائى كردند. اگر الان به شما ملت مسلمان و به شما روحانيون معظم اشكال بكنند كه آقا اگر چنانچه نشسته بوديد سر جايتان، خوب، چى تان لنگ بود؟ خوب، محمدرضا كارها را انجام داده بود، حالا آمريكا هم يك قدرش را ببرد، خوب به ما چه؟ مال دنيا كه اينقدر ارزش ندارد، نفت هم يك چيز بو گندى است كه ارزشى ندارد، ببرندشان جان ما را فارغ كند از نفت. اگر شما با آنها ساخته بوديد، حالا ديگر اين اجتماعات نبود و اين راهپيمائى‏ها نبود و اين زحمت‏ها نبود و اين تعطيلات نبود و اين كشتارها نبود و اين گرانى‏ها مثلاً نبود و امثال ذلك، همه اين حرف‏ها به انبيا وارد است. اگر شما خودتان را دنباله رو انبيا مى‏دانيد و ملت ما خودش را دنباله رو پيغمبر اكرم ميداند، بايد اين مسائل را با كمال جديت همانطورى كه پيغمبر اكرم در همان وقتى كه زمان رحلتش بود، همان وقت يك جيشى را فرستاده بود بيرون مدينه مهيا بودند كه بروند به جنگ. كدام روز پيغمبر خالى از اين مسائل سياسى و اجتماعى بود، از جنگ بود، پيغمبر نمى‏دانست اگر در احد اينقدر كشته مى‏شد و در فلان، اينهمه عزيزان از بين مى‏روند؟ لكن تكليف بود، خدا گفته بود اين را، پيغمبر هم نمى‏توانست تخلف كند، امر خدا بود. خدا بينات فرستاده و ميزان فرستاده و حديد فرستاده ليقوم الناس بالقسط اگر شد با بينات، با ميزان، موازين هر چه هست، اگر نشد حديد است، تو سر مردم با حديد زد تا اينكه اينها را آدم كرد، تا جامعه را جامعه صحيح كرد.

تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده‏اند

تمام انبيا براى اصلاح جامعه آمده‏اند، تمام. و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداى جامعه بشود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر ازهر چيز است در دنيا، وقتى كه با مصالح جامعه معارضه كرد اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا روى همين ميزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد، كه فرد بايد فداى جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود.

صحيفه نور ج 15 صفحه 149

ليقوم الناس بالقسط بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند. جان‏ها را دادند، مال‏ها را دادند، زحمت‏ها كشيدند، نمى‏شود گفت پيغمبر يك شب و روز راحت خوابيده باشد، تمام زمان عمرش صرف اين شد كه با هر ترتيبى كه مى‏شود، با قرآن، با احاديث خودش، با كلمات خودش، با موعظه‏هاى خودش، وقتى كه مى‏بيند نمى‏شود اين، با شمشير، با شمشير مى‏زند و اشخاصى كه مى‏خواهند اين جامعه را از بين ببرند و ملت را تباه بكنند، آن با شمشير، وقتى نمى‏شود با بينه و ميزان عمل كرد، با حديد عمل مى‏كند. ما همان ادعا مى‏كنيم كه ما امت رسول الله هستيم و شيعه على ابن ابيطالب، ما بايد مطالعه بكنيم ببينيم آنها چه كردند. شيعه اين نيست كه فقط بگويد من شيعه هستم، اين است كه ببيند چه كردند آنها، دنبال كند همان چيزهائى را كه آنها كردند. پيغمبر اكرم چقدر جنگ در زمان او واقع شد براى اينكه اصلاح كند جامعه را، براى اينكه دست ستمكارها را كوتاه كند، دست اين سرمايه دار چپاولگر را كوتاه كند، دست آن جبارهاى ظالم را كوتاه كند، تمام عمرش مشغول اين بود در مكه، به آنطور نمى‏توانست، به بينات و به ميزان و به موعظه‏ها عمل مى‏كرد تا وقتى كه در صدد بود، نه اينكه نشسته بود همين طور، صدد بود آدم جمع مى‏كرد تا وقتى كه مدينه مهيا شد و ايشان هم آمدند مدينه، ديگر همه‏اش مسائل، مسائل جنگ بود و مسائل سياست بود و اينها. اگر امت رسول الله هستيم، اين رسول الله، اگر شيعه على ابن ابيطالب هستيم، على ابن ابيطالب چقدر در جنگ‏ها رفت در ركاب رسول الله بود تا آخر كه رسول الله تشريف بردند، بعد يك جنگ باطنى داشت كه صلاح اين مى‏ديد كه بايد اجتماع محفوظ بماند و بايد اين استقرار پيدا بكند. آنروزى هم كه بعد از مسائل ايشان با او بيعت كردند، آنروز هم مطلب خودشان را گفتند. اول برنامه‏شان را گفتند و مهمترين برنامه اين بود كه من حتى آن چيزهايى كه صداق كرديد از چپاولگرى‏ها براى زن‏هايتان، آن هم ازتان مى‏گيرم. از آنجا كه ايشان را ندا را در داد، ديدند نمى‏شود با اين زندگى كرد، اين باهاش زندگى نمى‏شود، اين غير مسأله قبلى است، شروع كردند به چيز كردن و سه تا جنگ مهم انجام داد حضرت امير، چقدر كشته شد از مسلمان‏ها، چقدر كشته شد از آن طرف، همه هم مسلمان بودند، مسلمان. آن مسلمان بازيخورده بود، آن طرف مسلمان بازيخورده بودند، اين طرف مسلمانان هدايت شده بودند لكن وقتى مسلمانى هم بازى خورد و به جنگ با مسلمانهاى هدايت شده برخاست، او هم جوابش حديد است، اگر بينات و ميزان نتوانست كار خودش را بكند، جوابش حديد است.

علما اگر نباشند اسلام از بين مى‏رود بايد اينها باشند تا اسلام محفوظ بماند

حالا اين مطلب را هم بايد عرض كنم به عموم حوزه‏هاى علميه، حوزه قم، حوزه مشهد و همه حوزه‏هاى علميه كه شما مى‏بينيد كه در رأس اهداف خبيثه دولت‏هاى بزرگ واقع شديد، اين براى چيست؟ براى اينكه ملت شما را به عنوان فقها، به عنوان علما، به عنوان علماء دينى مى‏شناسد و تكليف الهى خودش را تبعيت مى‏داند، پس حفظ اين حوزه‏ها، حوزه‏هاى فقاهت، حفظ اين حوزه‏هاى علمى به همان معنائى كه سابق بود بايد بماند. جديت بكنيد در اينكه تحصيل بكنيد و محصل زياد

صحيفه نور ج 15 صفحه 150

بكنيد، ملا زياد كنيد. خيال نكنيد كه حالا ما ديگر احتياجى نداريم، ما تا آخر احتياج به علما داريم، اسلام تا آخر احتياج دارد به اين علما. اين علما اگر نباشند اسلام از بين مى‏رود. اينها كارشناس‏هاى اسلام هستند و حفظ كردند اسلام را تاكنون و بايد اينها باشند تا اسلام محفوظ بماند. اسلام با روشنفكر محفوظ نمى‏ماند، روشنفكرش آن هست كه آيه صريح قرآن را مسخره مى‏كند. اسلام با شماها، با اين طبقه تا اينجا رسيده است و بايد شما با تمام جديت فقيه درست كنيد، ملا درست كنيد. فقيه در همه چيز، منافات ندارد كه فقيه باشد، دخالت در امور مسلمين هم بكند هيچ منافات باهم ندارد، اما طبقه جوان بايد مشغول باشند به تحصيل و اين حوزه‏هاى فقاهتى هر چه بايد و هر چه بيشتر بايد بشود و مراجع به اينها عنايت زيادتر بكنند و مدرسين عنايات زيادتر راجع به اينها داشته باشند و حوزه فقهى به همان معنائى كه تاكنون بوده است حفظ كنيد، كه اگر اين حفظ نشود فردا مردم ديگر شما را قبول نمى‏كنند. مردم معمم نمى‏خواهند، مردم عالم مى‏خواهند، اين منتها علامت علم است. اگر يك وقت خداى نخواسته حوزه‏هاى علميه ما سست شدند در تحصيل، سست شدند در اينكه فقاهت را تقويت بكنند، بدانند كه اين يك خيانت بزرگى به اسلام است. و اگر چنانچه اين فكر تقويت بشود كه ما ديگر لازم نيست خيلى چه بكنيم و فقاهت تحصيل بكنيم، اين يك فكر شيطانى است، موافق آمال امثال آمريكا در دراز مدت. اگر شما حوزه هاى فقاهتى را، شما آقايان خراسان، آقايان قم، آقايان تبريز، ساير جاها، هر جا يك حوزه علميه دارد، اگر تقويت نكنيد اينها را به همان فقه كه تاكنون بوده است، به همان فقه سنتى و اگر فقها تحويل جامعه ندهيد، علما تحويل جامعه ندهيد مطمئن باشيد نمى‏گذرد يك نيم قرن الا اينكه از اسلام هيچ اسمى ديگر نبايد باشد. اگر فقهاى اسلام از صدر اسلام تا حالا نبودند الان ما از اسلام هيچ نمى‏دانستيم. اين فقها بودند كه اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدريس كردند و نوشتند و زحمت كشيدند و به ما تحويل دادند و ما بايد همين جهت را حفظ بكنيم و يك تكليف الهى شرعى است به اينكه حوزه‏ها بايد تقويت بشود و البته در بين حوزه‏ها اشخاصى هستند كه آنها دخالت در امور اجتماعى و سياسى مى‏كنند و بايد هم بكنند. اما غفلت از اينكه ما ديگر به فقاهت كار نداشته باشيم، اين غفلت اسباب اين مى‏شود كه اسلام را خداى نخواسته منسى كنيد بعد از چند وقت. بايد حوزه‏ها به قوت خودش، بلكه هر روز قوتش زيادتر. حالا مزاحم‏ها ديگر رفتند، آنهائى كه با عمامه شما كار داشتند حالا ديگر مدفون شدند، شما بايد خودتان حفظ كنيد اسلام را به حفظ فقاهت. اسلام همه‏اش توى اين كتاب‏هاست. با حفظ فقاهت، با حفظ اين كتب، با نوشتن، با بحث كردن، با حوزه‏هاى علمى تشكيل دادن از همه علوم اسلامى، آن كتبى كه منسى شده بود، آن كتب را باز به صحنه آوردن و بحث كردن و حفظ كردن اين دژ محكمى كه تاكنون اسلام را نگه داشته است. ما موظفيم كه اسلام به همانطورى كه آمده است و به دست ما رسيده است ما هم تحويل بدهيم به نسل‏هاى آتيه انشاءالله، آنها هم به نسل‏هاى بعد و بعد تا صاحبش بيايد و تسليم او بكنند. و من اميدوارم

صحيفه نور ج 15 صفحه 151

كه اين آقايانى كه مى‏خواهند مكه مشرف بشوند با اين كاروانها خيلى توجه به مسائل داشته باشند و حجاج را متوجه بكنند كه حجاج ايرانى نمونه‏اى باشد از اسلام و از انقلاب اسلامى و آنطور نباشد كه خداى نخواسته يك وقتى بعضى از افراد يك تخلفاتى بكنند كه اسباب وهن باشد. بايد موعظه كنند آقايان، بايد علما جلسه داشته باشند در موارد مختلف، هر جا هستند با مردم صحبت كنند، مردم را ارشاد كنند، توجه بدهند مردم را به مسائل و مظلوميت ايران را به مسلمين جهان عرضه كنند و بگويند كه با ما دولت‏هاى بزرگ و آن اشخاصى كه وابسته به آنهاست براى خاطر اينكه ما مى‏خواهيم اسلام باشد، با ما چه مى‏كنند. خداوند انشاء الله اسلام را تقويت كند و علماى اسلام را انشاء الله تقويت و تهذيب كند.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها