0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  10:34 AM

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 236

تاريخ: 6/3/60

بيانات امام خمينى در جمع كليه نمايندگان مجلس شوراى اسلامى‏

مجلس يك معلم باشد از براى همه كشور و مجلس‏هاى بعد و نسل‏هاى آينده‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من يك كلمه راجع به مجلس و محيط مجلس عرضى دارم و يك كلمه هم راجع به كشور و كسانى كه در اين كشور مشغول به خدمت هستند. آنكه راجع به مجلس است، يك مقدار زيادش را ديشب از تلويزيون آقايان ديدند كه من در سال قبل آن مسائل را گفتم و بايد عرض كنم كه مع الاسف آن كه من مى‏خواستم نشده است. من مى‏خواستم كه اين مجلس يك معلم باشد از براى همه كشور و براى مجلس‏هاى بعد و نسل‏هاى آينده كه كيفيت مشاوره وكلا بايد اين نحو باشد، نه آن نحوى كه در مجالس سابق و خصوصاً اين مجالس آخر پنجاه ساله، آنطور نباشد و آقايان در يك محيط آرام مسائلى كه دارند با آرامش بيان كنند، اختلافاتى كه در ديدها دارند، در سليقه‏ها دارند اينها را با يك آرامش خاطر بيان كنند و حل و فصل كنند و راجع به مسائل كشور هم كه در آنجا مى‏آيد باز هم با يك محيط آرام، كه در محيط آرام است كه عقل‏ها مى‏توانند كار بكنند. آن روزى كه غضب توى كار آمد عقل كنار مى‏رود. قوه غضبيه هر وقت به راه افتاد، عاقله را كنار مى‏زند و به روى بى عقلى صحبت مى‏كند. قاضى اگر چنانچه در حال غضب باشد، نبايد حكم بدهد براى اينكه حكم در حال غضب حكمى است كه از منشاء عقلى و شرعى صادر نمى‏شود. شما مسائلى كه داريد فرض كنيد كه يك نفر مى‏رود و مسائل خودش را مى‏گويد، انتقاد هم دارد، انتقادات آزاد است به اندازه اى كه نخواهند يك كسى را خفيف كنند يا يك گروهى را خفيف كنند و از صحنه خارج كنند. انتقاد براى ساختن، براى اصلاح امور، اين لازم است، هر مجلس بايد اين انتقادات را داشته باشد لكن اگر اين انتقادات، آن كه انتقاد مى‏كند با آرامش خاطر و با نظر صحيح انتقاد بكند، آن كه جواب مى‏دهد آن هم اگر با نظر صحيح و بدون اينكه غضب در آن راه داشته باشد جواب بدهد، آنوقت منطق در مقابل منطق است و اگر چنانچه با هياهو و جار و جنجال بخواهيد شما يك مسأله را حل بكنيد و هر كسى در نظر داشته باشد كه طرف مقابل خودش را مثل يك دشمن بكوبد، عقل‏ها كنار مى‏رود و قوه غضبيه كه بدترين قوه‏هاست اگر مهار نشود، آنها در كار مى‏افتند و مسائل را علاوه بر اينكه حل نمى‏كنند مشكل‏تر مى‏كنند.

صحيفه نور ج 14 صفحه 237

حق هر جا كه هست بايد دنبالش رفت

سه جور نظر انسان ناچار دارد؛ يك نظرى كه نظر بيطرف است، اين يك نظر است، يكى هم نظر طرفدارى از يك روش، از يك جريان، يك نظرى هم مخالف با يك روش و يك جريان، نظر بيطرف و نظر طرفدارى از يك مسأله و نظر طرفدارى از يك مسأله ديگر. نظرى كه نظر حب باشد به يك جريانى يا بغض باشد به يك جريانى، اين نظر نمى‏تواند يك نظر سالم باشد حب الشى‏ء يعمى و يصم بغض هم همين طور است نور عقل را خاموش مى‏كند. حب مفرط به يك روشى اسباب اين مى‏شود كه خود آن كسى كه حب دارد توجهى به اين ندارد كه از مبداء حب دارد اين مطلب صادر مى‏شود و اين مطلب حق نيست، مطلبى است كه از راه حب است و بايد، خواه يا ناخواه اين نظر، نظر صائب نيست. و انسان خودش را نمى‏تواند بشناسد به اين زودى‏ها، انسان تا آخر عمرش، تا آنوقتى كه از اين دنيا خارج مى‏شود گرفتار يك مسائلى در باطن خودش هست كه خودش هم نمى‏تواند بفهمد و بايد عرضه كند خودش را انسان به كسانى كه بى‏نظر هستند. اگر نظر از راه حب شد، هميشه دنبال اين مى‏رود كه آن مطلبى را كه مربوط به آن روشى است كه اين دوست دارد آن روش را، آن مطلب را، به هر عنوانى كه هست ثابت كند ولو اينكه اين عنوانى كه هست عنوان خلاف باشد، خلاف اخلاق باشد، خلاف منطق باشد. آنى هم كه بغض به يك روشى دارد آن هم نظرش نظر سالم نيست، آن هم دنبال اين است كه آن طرفى كه مورد بغض اوست و آن روشى را كه مى‏پسندد با هر توجيهى كه باشد آن را تصحيح كند و لهذا مى‏بينيد كه يك مطلب، يك امر از يكى صادر مى‏شود و همين امر با يك وقت و يك محيط، يك مطلب از يك كسى صادر مى‏شود، يك عمل از يكى صادر مى‏شود، اين دو طايفه‏اى كه يكى‏شان اين را خوب مى‏دانند و دوست مى‏دارند و يك طايفه اين را بد مى‏دانند و دشمن مى‏دانند، آن مطلب واحدى كه زمانش واحد و همه جهات واحد است وقتى كه پيش آنها مى‏رود كه مورد محبت هست آن آدم، تمام مطالب او را ولو مخالف با عقل باشد، ولو مخالف با منطق باشد مى‏پذيرند و تأييد مى‏كنند و شروع مى‏كنند به اينكه خير، مطلب همين است و آن دسته‏اى كه با اين خوب نيستند اگر يك مطلب خوبى هم اين بگويد، آنها دنبال اين هستند كه نه، اين حرف صحيح نيست. اين دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بيطرف بسيار كم است يعنى نظر بيطرف باشد، خود آدم هيچ وقت مى‏تواند بيطرف بيطرف باشد، لكن در نظر دادن حق را ببيند، حق تحت تأثير حق واقع بشود، اين حق اگر چنانچه از دشمن من هم صادر شد، من او را تمجيد كنم به عنوان اينكه حق است و باطل اگر از دوست من هم صادر شد، آن را تكذيب كنم به عنوان اينكه باطل است ولو در باطن فرض كنيد يكى يك روشى را دوست دارد و يكى روش ديگر را، لكن در مقام نظر دادن، در مقام مصلحت‏انديشى براى كشور يا براى اشخاص آن نظر حب و بغض خودش را كنار بگذارد برود دنبال حق و باطل. حق هر جا كه هست بايد دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذيرفت ولو برخلاف نظر خود من هست و باطل را هر چه هست و از هر كسى صادر بشود بايد نپذيرفت به عنوان اينكه باطل است. اشخاص و گروه و اينها را بايد كنار گذاشت و حق و باطل را ملاحظه كرد. آنوقت هم براى اثبات حق و ابطال باطل اگر - گرفتار -

صحيفه نور ج 14 صفحه 238

انسان گرفتار بشود به عصبانيت و - عرض مى‏كنم - غيض و غضب كردن، نه مى‏تواند حق را به دست بياورد و نه مى‏تواند باطل را ردش كند. مهم در همه افراد و خصوصاً شما آقايان كه در مجلس هستيد و مجلس مبداء همه چيزهايى است كه در كشور واقع مى‏شود مهم اين است كه در مقام بيان مسائل ورود مسائل، انتقاد و تكذيب به آنجا نرسد كه از قوه عقليه كنار و با قوه غضبيه انسان وارد ميدان بشود. اگر يك كسى هم فرض كنيد يك از زبانش يك مطلبى بر خلاف شما صادر شد اگر شما برويد و مطلب را منطقى صحبت كنيد، با داد و فرياد و خداى نخواسته حرف زشت زدن كار درست نمى‏شود جز اينكه اگر خداى نخواسته اين امور تكرار بشود در مجلس، كم كم، هيچ امر فاسدى يكدفعه سراغ آدم نمى‏آيد، شيطان باطنى انسان بسيار استاد است و او اين همچو نيست كه ابتدا انسان را به فساد بكشد، ابتدا قدم كوچكى را وا مى‏دارد كه انسان بردارد، اين قدم كه برداشت فردايش يك قدم يك قدرى بلندترى، انسان را يواش يواش به فساد مى‏كشد.

شيطان باطنى با كمال استادى انسان را به تباهى مى‏كشد همه اينهائى كه مى‏بينيد فاسد شدند اينطور نبودند كه اينها از اول به اين درجه از فساد بودند، بلكه كل مولود يولد على الفطره و اينطور هم نبودند كه يكدفعه جهش كرده باشند از يك مرتبه‏اى به مرتبه بالاى فساد، اينطور هيچ وقت نبوده است، اين به تدريج واقع شده است. اينهائى كه ديكتاتور شدند اينها اينطور نبوده است كه از اول ديكتاتور زائيده شده باشند، آنها هم مثل ساير مردم، بعد هم وقتى كه به مقامى رسيدند اينطور نبوده كه از اول ديكتاتورى كرده باشند، لكن قدم به قدم، ذره ذره رو به ديكتاتورى رفتند يك وقت هيتلر از كار درآمدند، يك وقت استالين از كار درآمدند. شيطانى كه در باطن انسان است با كمال استادى انسان را به تباهى مى‏كشد. اگر از اول بگويد كه تو بيا برو يك آدمى را بكش، هرگز نخواهد رفت. اين از اول انسان را وادار مى‏كند كه اين آدم چطور است، يك غيضى به او بكن، بعد يك قدرى زيادتر تا كم كم مهيا مى‏كند انسان را از براى اينكه آدم هم مى‏كشد. همه اينهائى كه فاسد هستند به تدريج فاسد شدند، هيچ كس يكدفعه فاسد نشده است و هيچ يك از ماها هم بايد تصور نكنيم كه مأمون از اين هستيم كه فاسد بشويم. همه در معرض فساد هستيم، همه ما دست به گريبان شيطان است و خصوصاً شيطان نفس، همه گريبانمان به دست اوست، هيچ كس هم از ابتدا فاسد فاسد نبوده است و هيچ كس هم مأمون نيست از اينكه از به فساد و به دام شيطان نيفتد. اگر كسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اينكه خودش را محاسبه كند، اگر در - فرض كنيد - مجلس يا در جاى ديگر يك روزى گذشته است كه در آنجا مسائلى پيش آمده است شب برود حساب كند ببيند كه واقعاً اينكه من امروز گفتم مبداء اين چى بود، يك مبداء شيطانى داشت يا مبداء الهى داشت، اگر محاسبه كند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد كه امروز تو اين صحبت را كردى، اين مبداء، مبداء شيطانى بوده است نه مبداء انسانى و الهى، ممكن است كم كم دنبال اين برود كه اصلاح كند و اگر اين كار را نكند و همان رويه را

صحيفه نور ج 14 صفحه 239

تعقيب بكند، هيچ بعيد ندانيد كه يك نفر زاهد، عابد، مسلمان، همه چيز، يك انسان فاسد شقى‏اى از كار درآيد. مأمون نيست هيچ كس.

منظره مجلس يك منظره صالح باشد

محيط مجلس اميدوارم كه از اين به بعد يك قدرى توجه بكنند كه اين محيط مجلسى كه نمايش داده مى‏شود در همه كشور و بعضى جاهاى ديگر هم، يك طورى نباشد كه وقتى اين محيط در منظره مردم واقع شد، مردم از اينكه اين وكيل را انتخاب كردند پشيمان بشوند، يك طورى نباشد كه از آن راهى كه همه مردم دنبال آن راه هستند كنار برود. مجلس بايد محيطى باشد كه با كمال تفاهم و خيرخواهى براى ملت و كشور مسائل را پيش بياورند. انتقاد مى‏كنند، انتقاد خيرخواهانه باشد، جواب انتقاد مى‏دهند آن هم خيرخواهانه باشد و منظره مجلس يك منظره صالح باشد كه مردم وقتى كه اين منظره را ديدند بگويند چه كار خوبى كرديم كه يك همچو اشخاص صحيح را در مجلس برديم و يك وقت خداى نخواسته طورى نباشد كه مردم پشيمان بشوند از رأيى كه داده اند.

اين مجلس فراهم آمده از الله اكبرهاى مردم است

و من تكرار مى‏كنم مجلس بالاترين مقامى است در اين مملكت. مجلس اگرداد و شوراى نگهبان هم آن رأى را پذيرفت، هيچ كس حق ندارد يك كلمه راجع به اين بگويد. من مى‏گويم رأى خودش را نگويد، بگويد، رأى خودش را بگويد، اما اگر بخواهد فساد كند، به مردم بگويد كه اين شوراى نگهبان كذا و اين مجلس كذا، اين فساد است و مفسد است يك همچو آدمى، تحت تعقيب مفسد فى الارض بايد قرار بگيرد. اين مجلس ماحصل خون يك جمعيتى است كه وفادار به اسلام بودند و اين مجلس عصاره زحمت‏هاى طاقت فرساى اين ملت مسلمان بوده است. اين مجلس فراهم آمده از الله اكبرهاى مردم است. اگر بنا باشد كه اين مجلس كه فراهم آمده است از الله اكبر مردم، قدمى برخلاف اسلام بگذارد، اين مجلس مجلسى خواهد بود كه برخلاف مسير مسلمين عمل كرده است. با تمام قدرت بدون اينكه ملاحظه‏اى از احدى و از مقامى بشود، مجلس بايد مسائل را طرح بكند و رد و بدل و انتقاد صحيح بدون جار و جنجال، بدون هياهو مسائل را بگويند و كسى كه مخالف است مخالفت خودش را بدون هياهو بگويد، آن كه موافق است موافقت خودش را بدون جار و جنجال بگويد و بعد هم رأى بگيرند، وقتى رأى گرفتند اگر اكثريت رأى داد و بعد هم برده شد پيش شوراى نگهبان و آنها هم صحيح دانستند اين رأى را، مخالف اسلام ندانستند و مخالف قانون اساسى ندانستند، اگر بعدها بخواهند شيطنت بكنند، اين شيطنت‏ها از مبادى غضب، از مبادى فاسد بيرون مى‏آيد.

سر تسليم به مجلس يعنى تسليم به اسلام

بايد سر تسليم به مجلس يعنى سر تسليم به اسلام، وقتى مخالف اسلام نيست سر تسليم به اسلام

صحيفه نور ج 14 صفحه 240

فرود آورد و روش‏هاى غير اسلامى را اگر هم در باطن خداى نخواسته دارند، نبايد ديگر اظهار بكنند و نبايد اذهان مردم را نسبت به مجلس مشوش كنند. اين يك مسأله‏اى است اساسى و بايد همه توجه داشته باشند، به مجرد اينكه يك مطلبى برخلاف رأى يك نفر است، نبايد بگويد مجلس درست نيست. اين خودش را اصلاح كند، اين خودش درست نيست. نبايد بگويد شوراى نگهبان درست نيست. اين خودش درست نيست، بايد خودش را اصلاح بكند و اين گرفتارى هست براى ملت ما و من اميدوارم كه مجلس يك مجلس اسلامى، مجلس عبادت باشد، نه مجلسى كه خداى نخواسته معصيت در آن واقع بشود و به ديگران اهانت كنند، به كسى بد بگويند. اينها خلاف اسلام است و نبايد بشود. و اما مطلبى كه به طور كلى مى‏خواهم عرض بكنم، اين ملت ما كه از اول قيام كرد و به ما منت گذاشت و وارد شد در صحنه و مقابل همه قدرت‏ها ايستاد و رأى داد به اين جمهورى و تا آخر و شكست داد طرف‏هاى مقابل را و تا آخر، اين ملت ما سر جاى خودش هست. اين شياطين كه مى‏گويند كه ملت ما ديگر چطور و چطور است، اينها توى اتاق‏هاى خودشان نشسته‏اند حساب مى‏كنند. اينها نمى‏روند كه اين ملت ميليونى را محاسبه‏اش را بكنند كه اين ملت هر وقت كه يك صدائى بلند بشود و بخواهد فرض كنيد كه از اسلام يك طرفدارى بشود، همه ملت سرتاسر الا يك دسته كوچكى كه به اسلام اعتقاد ندارند، آنها هم وقتى كه ملت آمدند يك طرف، آنها هم در ملت محو مى‏شوند. اين معنا را كه هى ديده مى‏شود كه بايد اين يك كارى بشود كه اين ملت راضى بشود، ملت اسلام را مى‏خواهد، كارى بهتر از اسلام چى، چى مى‏خواهيد بكنيد؟ شما كارهايتان را خوب بكنيد، ملت ايران رأى داده است به جمهورى اسلامى، هر چه زحمت داشته است و توان داشته است در طبق اخلاص گذاشته است گفته ما اسلام را مى‏خواهيم. شما اگر با اسلام بد هستيد، خوب تشريف ببريد اروپا و آمريكا و هر جا دلتان مى‏خواهد آنجا زندگى كنيد، يا همين جا زندگى كنيد. و اگر ملت را مى‏خواهيد هى نگوئيد كه ملت با من است، ملت با من است. ملت با اسلام است، نه با من است و نه با شما و نه با ديگرى. من اگر يك كلمه‏اى بر خلاف اسلام بگويم، همين ملت مى‏ريزند و من را از بين مى‏برند. ملت اسلام را مى‏خواهد، ملت شخص نمى‏خواهد. شخص پرست نيست ملت، مى‏خواهد كه قوانين اسلام در اين مملكت پياده بشود. ملت اينهمه زحمت كشيده است كه دين اسلام را برقرار كند در يك مملكتى كه صدها سال و در اين اخير پنجاه سال كوشش شد به اينكه اسلام را كنار بگذارند، كوشش شد به اينكه روحانيت را كنار بگذارند و تضعيف كنند. ملت روحانيت را به تبع اسلام مى‏خواهد، اگر خداى نخواسته روحانى هم برخلاف اسلام بكند، آن هم يك ساواكى است فرقى نمى‏كند، بدتر از ساواكى هم هست. اين معناها را از گوش‏هايشان بيرون كنند آقايان كه اين مردم ديگر از جمهورى اسلامى كنار رفته‏اند. خير، شماها كنار رفته‏ايد، شما خودتان را علاج كنيد، مرض‏هاى باطنى‏تان را علاج كنيد كه ننويسيد كه اين مملكت ديگر رفته از بين. اين مملكت از بين نرفته و اين جمهورى اسلامى هم سر جاى خودش هست و اين مردم هم دنبال جمهورى اسلامى هستند و اين مردم هم طرفدار از مجلس، مادامى كه مجلس بر طريقه اسلام باشد، و از دولت، مادامى كه دولت بر طريقه اسلام باشد، و از رئيس جمهور، مادامى كه رئيس جمهور

صحيفه نور ج 14 صفحه 241

در طريق اسلام باشد طرفدارى مى‏كنند. هر كدامتان بلغزيد، مردم ديگر از شما طرفدارى نمى‏كنند، براى اينكه مردم اسلام را مى‏خواهند. امر دائر مى‏شود بين من و پيغمبر اكرم، كدام مسلمان است كه ترجيح بدهد من را؟ امر دائر مى‏شود بين شما و اسلام، كدام مسلمان است كه شما را بر اسلام ترجيح بدهد؟ اين خيال‏ها را از كله‏هايتان بيرون كنيد كه الان اگر وضعى بشود مردم ديگر آن مردم نيستند. مردم اسلام را مى‏خواهند، تا آخر هم مى‏خواهند. اين قلم‏ها يك قدرى ملاحظه بكنند اين مسائل را، همين طور مى‏نشينند توى خانه‏هايشان حكم مى‏كنند ملت اينطورى است. خوب، ملت اينهاست كه شما مى‏بينيد كه در كوچه و بازار و آنهائى كه در جنگ هستند و آنهائى كه هر روز مى‏آيند و مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم برويم جنگ، ملت من و تو نيستيم، ملت آنها هستند، ميزان آنها هستند. هى ننشينيد و بگوئيد كه مردم چه شده اند، مردم ديگر مأيوس شدند، مردم كذا شدند. نخير، مردم از اسلام مأيوس نمى‏شوند. كارهاى ما هم هر كدام فاسد است، مى‏گويند كار تو فاسد است، ولى ما جمهورى اسلامى را مى‏خواهيم. يك قدرى قلم را كنترل كنيد، يك قدرى حفظ كنيد خودتان را، اينقدر تبعيت از هواى نفس نكنيد، اينقدر تبعيت از شيطان نكنيد، مسائل را يك مسائل صحيح طرح بكنيد، مسائل فاسد طرح نكنيد، نگوئيد هى كه ما حالا ديگر بايد چه بكنيم، حالا بايد چه بشود. خوب، كارها شده است تا حالا، تا حالا هم الحمدلله خوب هم شده است. البته يك مملكتى كه پنجاه سال بلكه دوهزار و پانصد سال رو به تباهى كشانده‏اند آن را، مى‏خواهيد فردا صبح همه مردم صحيح بشوند؟ همه ارگان ها، ارگان‏هاى صحيح اسلامى بشود؟ اگر شماها بگذاريد، اگر اينهائى كه الان دنبال مفسده‏جوئى هستند مهلت بدهند، مى‏شود، شما هم نگذاريد، مى‏شود، منتها يك قدرى ديرتر مى‏شود. شماها كه مسلمان هستيد، اعتقاد به اسلام داريد، شماها يك قدرى مهلت بدهيد به اين مملكت كه دارد از هر طرف به او حمله مى‏شود، ديگر شما حمله نكنيد. ما هميشه مى‏خواهيم كه با آرامش همه مسائل حل بشود و الا اين ملت هست و اين روحانيت هم هست.

قدر اسلام و روحانيت را بدانيد

اين را بدانيد در هر جائى از اين مملكت يك روحانى بارز هست، متعهد به اسلام، هر وقت صدايش دربيايد همه دنبال او هستند. اينقدر تعقيب نكنيد كه بخواهيد هى روحانيت را كنار بگذاريد. آخر شما در ظرف چندين سال چكار كرده‏ايد براى اين كشور كه حالا روحانيون را مى‏گوئيد كه نبايد باشند. خوب، چه كار كرده‏ايد؟ چه كار مثبتى شما كرده‏ايد؟ جز حرف هيچى نداريد. هى مى‏گوئيد ما گفتيم، خوب گفتيد، چه كرده‏ايد؟ الان اين ملتى كه دنبال اين جمعيت بودند و دنبال اسلام بودند و روحانيت را نشانه اسلام مى‏دانستند، من نمى‏خواهم بگويم هر روحانى كذا، من بعضى روحانى‏ها را از شمر هم بدتر مى‏دانم، من عرض مى‏كنم كه اين روحانيتى كه اسلام را تا حالا به ما رسانده است اگر اين روحانيت و اين اشخاص نبودند، ما حالا از اسلام اطلاعى داشتيم؟ كى همه اين مسائل اسلام را ضبط كرده و بسته‏بندى كرده و به ما داده؟ همين روحانيين بودند. از زمان حضرت صادق سلام الله عليه كه

صحيفه نور ج 14 صفحه 242

فقه اسلام و شيعه تدوين شد همين روحانيين بودند كه دست به دست دادند و در غيبت كبرى هم همين روحانيين بودند كه احكام اسلام رادست به دست دسته‏بندى كرده اينها را دست به دست، نسل به نسل منتقل كرده‏اند تا به ما رسيد و همين روحانين بودند كه در اين طول پنجاه سال همه شما ديگر شاهد بوديد كه چندين دفعه از اين روحانيون قيام كردند لكن چون اساس خيلى دست آنها نبود نتوانستند. همين روحانيون بودند كه از اصفهان و همه جا زمان رضاخان مجتمع شدند بر ضد رضاخان منتها از باب اينكه مردم آنطور تحت سلطه بودند، شكست خوردند. و همين روحانيون بودند كه از آذربايجان قيام كردند و باز هم دنبال اينكه باز درست مسأله براى مردم روشن نشده بود، آنجا هم شكست خوردند. و همين روحانيين بودند كه از پانزده خرداد تا آخر، همين‏ها بودند كه هيچ كس نفس نمى‏كشيد، باز يكى‏شان از يك جا صدا در مى‏آورد، فرياد مى‏زد و در اين دو سال آخر از روحانيون مطلب شروع شد. هى نگوئيد من چه كردم و ما چه كرديم. آخر يك مقدار هم انصاف مى‏خواهد از اول روحانيون هيچ كاره بودند! فقط ما بوديم كه همه كارها را كرديم آخر اين هم نبايد يك آدم صحيح بگويد كه به او بخندند. اينها بودند كه مردم را به كوچه و بازار كشاندند و اين اسلام بود كه مردم را به كشتن داد و الا نه هيچ جبهه‏اى و نه هيچ حزبى و نه هيچ گروهى نمى‏توانست كه مردم را بكشاند به طورى كه داوطلب دنبال مرگ بروند، داوطلب شهادت بطلبند. شما در تاريخ كجا سراغ داريد كه داوطلب بيايند و بگويند كه من مى‏خواهم شهيد بشوم. يا الله دعا كن كه من شهيد بشوم، گريه كند به اينكه دعا كن من شهيد بشوم. اين اسلام است كه اينطور كرده است. آقا! قدر اين اسلام و قدر اين روحانيت را بدانيد. شماها نمى‏فهميد، مطلع نيستيد درست، اگر اين طايفه كنار بگذارند، بعد از پنجاه سال رسم و اسمى از اسلام نخواهد بود. شمائى كه به اسلام اعتقاد داريد، آن كه اسلام را توى دست نگه داشته و دسته‏بندى كرده، داده و الان هم در مراكز علمى مشغول فقه اسلام است و من دو سه روز پيش از اين كه يكى از مدرسين محترم قم اينجا بود، از او سؤال كردم كه راجع به حوزه علميه قم و توجه طلبه‏ها به فقه چى است، بسيار تعريف كرد گفت كه با كمال جديت مشغول فقه اسلام هستند. اينها را شما قدرشان را بدانيد، اگر اينها كنار بروند، شماها هيچكاره‏ايد، چنانچه از اول هم هيچكاره بوديد. اينها هستند كه شما را تو ميدان آوردند و وزير و وكيل و نمى‏دانم چى كردند يا فرض كنيد بالاتر. چرا با اينها مى‏خواهيد مخالفت كنيد؟ ملت است كه دنبال اينها هست و اينها با همراهى ملت دارند كارها را انجام مى‏دهند، چرا حالا راجع به ملت، شما هى مى‏گوئيد ملت، ملت نمى‏خواهد ديگر اينها را؟ خوب ملت چطور اسلام را نمى‏خواهد؟ فرض كنيد يك روحانى هم يك جائى خلاف كرده است، فرض كنيد، اينكه نيست، شما هى مناقشه مى‏كنيد خلاف خودتان را نمى‏بينيد، خلاف فلان معمم را مى‏بينيد، من هم قبول دارم كه الان يك وضعى هست كه هم قضاوت ما به آنطورى كه بايد باشد براى كمبود كه دارد آنطور نيست و هم جوان‏هائى كه بعضى كارها را مى‏كنند يك قدرى ناپخته هستند و خلافكارى مى‏شود اما دست به دست هم بدهيد براى اصلاح، نه اينكه اگر يك جوانى يك جائى خلاف كرد شما بگوييد كه پاسدارها كذا هستند. اين پاسدارها آقا! بودند كه شما را نجات دادند و الا پدر همه ما را در مى‏آورد

صحيفه نور ج 14 صفحه 243

رضاخان و محمدرضا خان، شكر كنيد اينها را، تشويق كنيد اين را، اصلاح هم بكنيد، هر جا خلاف كردند، بايد اصلاح بشوند. هى ننشينيد و بگوئيد پاسدار كذا. و همين ارتش است كه الان دارد در آنجائى كه دائما آتش مى‏ريزد، زير آتش دارند خدمت مى‏كنند. اينها براى كى مى‏كنند؟ اينها براى كشور اسلامى و براى اسلام، همين‏هايند كه آنجا نماز شب مى‏خوانند و كار مى‏كنند، همان‏هايند كه اصلاً از كشتن و از رفتن به آن عالم باك نداند و مى‏گويند بگذار برويم از اينجا رها بشويم. وصيت‏نامه‏هاى اينها را لابد ديديد. بگذاريد اين قدرت باقى باشد، بگذاريد اين قدرت اسلام باقى باشد. اگر اين قدرت اسلام خداى نخواسته شكسته بشود، و شكسته نخواهد شد، شما و ما و همه اشخاصى كه هر جا هستند و همه روشنفكران و قلم دست‏دارها همه‏شان به باد فنا مى‏روند. اين قدرت است كه شما را نگه داشته است، اين قدرت ملت است و قدرت اسلام است كه نمى‏گذارد آمريكا بيايد بريزد، از آن ور شوروى بيايد بريزد آنجا، براى اينكه اين هم تباه مى‏شود اينجا، آنها مى‏خواهند يك مملكتى داشته باشند. مملكت ما تا آخر فردش جانفشانى دارد مى‏كند. اين قدرت اسلام را نگه داريد. تا گفته مى‏شود مكتبى، آقايان مسخره مى‏كنند. مكتبى يعنى اسلامى، آن كه مكتبى را مسخره مى‏كند اسلام را مسخره مى‏كند. اگر متعمد باشد، مرتد فطرى است و زنش برايش حرام است، مالش هم بايد به ورثه داده بشود، خودش هم بايد مقتول باشد. من هميشه ميل دارم كه همه طبقاتى كه هستند، همه كسانى كه در صحنه‏ها حاضر هستند، همه با هم بنشينند اصلاح كنند مسائل را، هى ننشينند آن از آن ور بخواهد او را از بين ببرد، او از آن ور بخواهد او را از بين ببرد و مسأله را به بن بست برسانند و مملكت را به بن بست. شما به بن بست رسيديد، اشتباه مى‏كنيد، مملكت اسلام كه به بن بست نمى‏رسد. همين مردم، همين پيرزنها و پيرمردها و جوان‏ها و بچه‏ها از اين بن بست بيرون مى‏آورند اين مملكت را. شماها به بن بست رسيديد مى‏گوئيد خوب، چه بكنيم، بگذاريد اسلام نباشد تا ما باشيم، بگذاريد ايران نباشد. شما ايستاده‏ايد تا پاى اينكه ايران نباشد، دست برداريد از فضولى‏ها، براى خدا كار بكنيد، براى خدا آرامش بگيريد، براى خدا دعوت به آرامش بكنيد، براى خدا تو سر هم نزنيد، اينقدر هى مى‏گويند آقايان، چند روز پيش از اين آقاى حجتى آمد بودند اينجا كه ما مى‏خواهيم يك جمعيتى درست كنيم جمعيت وحدت و كذا. گفتم: آقا اين مى‏شود، شما مى‏بينيد كه اگر درست كنيد چند تا جمعيت هم، جمعيت فرض كنيد چه درست مى‏شود، با اين حرف‏ها درست نمى‏شود، نه با مصاحبه درست مى‏شود، نه با چى، بله خصوصى بشويد با هم چه بكنيد. بترسيد از اينكه يك وقت يك انفجارى حاصل بشود، همه ما را به باد فنا بدهد. از اين بترسيد شما، مغرور نشويد به اينكه من آن هستم كه فلان كار چيز بود رستم يلى بود در كذا، مغرور نشويد.

همه بايد مقيد به قانون باشند

اين مردم اسلام را مى‏خواهند، اگر پايتان را از اسلام كنار بگذاريد، اين طلبه‏اى كه اينجا نشسته با كمال قوا با شما مخالفت مى‏كند و همه ملت اسلام هم اسلام را مى‏خواهند. من اول سال به آقايان

صحيفه نور ج 14 صفحه 244

عرض كردم كه اين سال خوب است سال اجراى قانون باشد، بايد حدود معلوم بشود، آقاى رئيس جمهور حدودش در قانون اساسى چى هست، يك قدم آن ور بگذارد من با او مخالفت مى‏كنم، اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت مى‏كنم، آقاى نخست وزير حدودش چقدر است، از آن حدود نبايد خارج بشود، يك قدم كنار برود با او هم مخالفت مى‏كنم. مجلس حدودش چقدر است، روى حدودش خودش عمل كند. شوراى نگهبان حدودش چقدر است، قوه قضائيه حدودش چى است، قوه اجرائيه. قانون معين شده است، مى‏شود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم، غلط مى‏كنى قانون را قبول ندارى، قانون ترا قبول ندارد. نبايد از مردم پذيرفت، از كسى پذيرفت كه ما شوراى نگهبان قبول نداريم، نمى‏توانى قبول نداشته باشى، مردم رأى دادند به اينها، مردم به قانون اساسى شانزده ميليون تقريباً يا يك قدرى بيشتر رأى دادند به قانون اساسى. مردمى كه به قانون اساسى رأى دادند منتظرند كه قانون اساسى اجرا بشود، نه هر كس از هر جا صبح بلند مى‏شود بگويد من، من شوراى نگهبان را قبول ندارم، من قانون اساسى را قبول ندارم، من مجلس را قبول ندارم، من رئيس جمهور را قبول ندارم، من دولت را قبول ندارم. نه، همه بايد مقيد به اين باشيد كه قانون را بپذيريد ولو برخلاف رأى شما باشد، بايد بپذيريد براى اينكه ميزان اكثريت است و تشخيص شوراى نگهبان كه اين مخالف قانون نيست و مخالف اسلام هم نيست، ميزان اين است، همه ما بايد بپذيريم. من هم ممكن است با بسيارى از چيزها، من كه يك طلبه هستم مخالف باشم، لكن وقتى قانون شد و چيز شد، خوب ما هم پذيريم. بعد از اينكه يك چيزى قانونى شد، ديگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحريك بكند، مفسد فى الارض است و بايد با او دادگاه‏ها عمل مفسد فى الارض بكنند و اگر نه، رأى مى‏دهد آرام، با آرام هيچ كس مخالف نيست. شما مى‏گوئيد كه نخير، اينكه گفتند اينها اشتباه كردند ولى ما در مقام عمل قبول داريم، اما رأيمان اين است كه اينجورى نيست اما در عمل هم ملتزم هستيم، اين هيچ مانعى ندارد. البته مسائل اگر آن مسائل اسلامى باشد، اگر در رأى هم مخالف باشيد، بايد تو سرتان زد اما اگر يك مسائل سياسى هست، مسائل چيزى هست مى‏گوئيم اينها اشتباه كردند، بسيار خوب، ممكن است يك ميليون جمعيت هم اشتباه بكنند اين اشكال ندارد اما در عين حالى كه اعتقادتان اين است كه اينها اشتباه كرده‏اند در عين حال بايد بپذيريد، چاره نداريد. شما هم كه وكيل شديد فرض كنيد از تهران يا از جاى ديگر، خوب عده كثيرى مى‏گويند كه اين لياقت نداشته است، اين نبايد، خوب نبود بشود اما حالا كه اكثريت شد، پذيرفته‏اند. اين مردم بيچاره همه چيز را قبول دارند، اين من و شما هستيم كه هر جا برخلاف مصلحت ما باشد اساس را مى‏گوئيم قبول نداريم. هر جا، هر كس بر خلاف من است اين اصلا مسلمان هم نيست و هر كه با وفق من است اگر شمر هم باشد، اين ابوذر است. اين يك مطلبى است كه در باطن ذات هر كس هست. اصلاح كنيد خودتان را، در باطن ذات همه هست كه آن كه با من خوب است، خوب است و آن كه با من بد است، بد نه آن كه به حسب حكم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است، نخير، آنى كه با من خوب است آن ميزان است، آن قانون ميزان است كه براى من باشد و آن مجلس ميزان است كه براى من باشد و آن ارتش ميزان است

صحيفه نور ج 14 صفحه 245

كه براى من باشد، آن كه براى من نباشد آن فاسد است. اين يك چيزى است كه در قلب همه هست، اختصاص به يكى و دو تا ندارد، هر كسى هر چيزى را براى خودش مى‏خواهد، همه مردم هر چيزى را براى خودشان مى‏خواهند، الا آنهائى كه بالاتر از اين طبقات هستند. وقتى اينطور شد، البته هر كس اينطور است، اما در مقام تدبير امور يك مملكت و در مقام اداره يك مملكت بايد همه شماها و همه كسانى كه دست‏اندركار هستند و همه ملت بپذيرند آن چيزى را كه قوانين، قانون اساسى پذيرفته است، بپذيرند آن چيزى را كه مجلس به آن رأى مى‏دهد و شوراى نگهبان آن را موافق قانون و موافق شرع مى‏داند، بايد بپذيرند اينها را. اگر مى‏خواهيد كه از صحنه بيرونتان نكنند، بپذيريد قانون را. نگوئيد هى قانون و خودتان خلاف قانون بكنيد، بپذيريد قانون را، همه‏تان روى مرز قانون عمل بكنيد و اگر همه روى مرز قانون عمل بكنند، اختلاف ديگر پيش نمى‏آيد. همه اختلافات اين است كه يك كسى اينجا فرشش را انداخته، يكى هم اينجا فرشش را، اگر اين روى فرش خودش بنشيند و آن هم روى فرش خودش بنشيند، دعوا ندارند. اما اگر اين پايش را دراز كرد روى او، او پايش را كنار مى‏زند و او هم مى‏خواهد پايش را دراز كند اينجا، دعوا اينجا پيدا مى‏شود. دعواهاى ما دعوائى نيست كه براى خدا باشد. اين را از گوشتان همه بيرون كنيد، همه‏تان عجيب هستيد، همه ما از گوشمان بيرون كنيم كه دعواى ما براى خداست، ما براى مصالح اسلام دعوا مى‏كنيم؟ خير، مسأله اين حرف‏ها نيست، من را نمى‏شود بازى داد، دعواى خود من و شما و همه كسانى كه دعوا مى‏كنند همه براى خودشان است. همه مى‏گويند پيش بده براى ما، همه مى‏خواهند تمام اين قدرت چى چى، آخر من نمى‏فهمم چه قدرتى الان در كار هست. خوب محمدرضا اگر دنبال اين مسائل مى‏رفت، مطلبى بود براى اينكه يك قدرتى بود، قدرت شيطانى بود، كسى حق نداشت يك كلمه بگويد، اما امروز كه بقال سر محله مى‏آيد و مى‏گويد كه آقاى نخست، برادر نخست وزير اينجا اين كار درست نيست، برادر رئيس جمهور اين كار درست نيست، اين ديگر قدرتى نيست، يك برادرى است، يك دسته برادرند، يك دسته‏شان شانس‏شان آورده است آنجا نشسته‏اند، يك دسته بيچاره هم براى اينها سينه مى‏زنند، قدرت نيست كه ما حالا براى يك قدرتى بيائيم. اينها تلبيسات ابليس است كه بر ما غلبه كرده است و اين تلبيسات ابليسى را اگر چنانچه مسامحه كنيد، شما را به جهنم مى‏فرستد، در همين دنيا هم به تباهى مى‏كشد. در همين دنيا ايستاده است اين تلبيس نفسانى و اين شيطان نفس ايستاده است، تا آنجائى كه همه چيز دنيا را به باد فنا بدهد. هيتلر حاضر بود تمام بشر از بين برود و خودش در آن قدرت بين همان آلمان باقى باشد، آن نژاد بالاتر و اين چيزى كه در مغز هيتلر است در مغز همه شما هست. خودتان غفلت كرديد، در مغز همه اين مطلب هست كه هم بروند، و من. تا نرويد سراغ اينكه يك انصافى در كار باشد، يك توجهى به خدا در كار باشد، يك حسابى در كار باشد كه خودتان از خودتان حساب بكشيد كه من امروز مى‏خواهم چه بكنم، مى‏خواهم همه مملكت ايران را به هم بزنم براى اينكه من باشم و هيچ كس نباشد، نه، همه باشيد و همه هم حفظ كنيد مملكت را، همه باشيد و همه روى قانون عمل بكنيد، قانون اساسى را باز كنيد و هر كس مرز و حد خودش را تعيين كند. به ملت هم بگويند به اينكه بابا ما، قانون اساسى ما براى دولت اين را

صحيفه نور ج 14 صفحه 246

وظيفه كرده است، براى رئيس جمهور اين را، براى مجلس اين را، براى فرض كنيد فلان نفر، براى ارتش اين را، براى همه وظيفه معين كرده است، به مردم بگويند وظيفه ما را قانون اساسى كه شما رأى داديد برايش، وظيفه ما اين است. در لفظ فقط نباشد و در واقع خلاف، واقعاً سر فرود بياوريد به قانون و واقعاً سر فرود بياوريد به اسلام. لفظ را همه مى‏گويند، شايد شيطان را هم ازش بپرسند مى‏گويد من انقلابى هستم.

جمهورى اسلامى را تضعيف نكنيد

امروز همه انقلابى هستند، امروز همه دلسوز براى ملت هستند. امروز دعواى اينكه ما همه، ما همه در جنگ هم رفته‏ايم، و شما ديديد كه يك دسته نوشته‏اند كه ما از اول در جنگ چه بوديم، خوب گفته‏اند، خوب، من هم مى‏توانم بگويم من در صف اول جنگ دارم جنگ مى‏كنم ولى اينجا افتادم همين طور. بايد به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، اين مردمى كه شماها را روى كار آورده‏اند، اين مردم كوچه و محله و عرض مى‏كنم زاغه‏هائى كه شماها را روى مسند نشانده‏اند ملاحظه آنها را بكنيد و اين جمهورى را تضعيفش نكنيد. بترسيد از آن روزى كه اين مردم بفهمند در باطن ذات شما چيست و يك انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسيد كه ممكن است يكى از ايام الله، خداى نخواسته باز پيدا بشود و آن روز ديگر قضيه اين نيست كه برگرديم به 22 بهمن، قضيه اين است كه فاتحه همه ما را مى‏خوانند، من از خداى تبارك و تعالى اميد اين را دارم كه به ما عنايت بفرمايد و ما را هدايت كند به يك راهى كه مرضى اوست و قلم‏هاى ما را هدايت كند به يك نوشته‏هائى كه مورد رضاى اوست و زبان‏هاى ما را جارى كند بر يك چيزهائى كه مورد رضاى اوست.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها