پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 9:39 AM
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فارغ التحصيلان دانشكده افسرى و پرسنل اداره دوم ارتش جمهورى اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
روز 22 بهمن روزى بود كه ارتش و ملت به هم پيوستند و روزى بود كه ارتش از طاغوت به الله برگشت و با تكبير پشتيبانى امت بر طاغوت غلبه كرد و اين معنا بايد سرمشق ما باشد در تمام زندگى، كه اگر يك ملتى همه قشرهايش با هم بودند و يكپارچه بودند هيچ قدرتى نمىتواند در مقابل آنها ايستادگى كند و آسيبى به آنها برساند. كسانى كه از ابرقدرتها خواهند از كشورى غلبه به كشورى بكنند و از كشورى بهره بردارى كنند، اينها محتاجند به اينكه يا اين كشور با تمام افرادش طرفدار آنها باشد كه از دسته جمعى آنها بهرهبردارى كند و يا اينكه بازى بدهند گروههايى را كه تفرقه بيندازند بين افراد اين كشور، گروههاى اين كشور. آنها مىدانند كه اگر بخواهند بهرهكشى كنند از يك كشورى، بايد آن كشور و آن ملت سر جاى خودش باشد تا بتوانند بهرهكشى كنند. آنها مىخواهند كه اين كشور را و يا هر كشور ديگرى را كه از آن مىخواهند بهره بر دارند خود ملت را به يك طورى تسليم كنند نه اينكه ملت از بين بكلى برود و اگر چنانچه ملت با هم قيام كنند در مقابل تمام قدرتهاى عالم، قدرتهاى عالم به خودشان اجازه نمىدهند كه با يك همچو ملتى مقابله كنند براى اينكه آنها براى بهرهبردارى است، وقتى ملت همه در مقابلشان ايستادند براى آنها بهره بردارى امكان ندارد. و لهذا كوشش اصيل آنها در اين است كه در خود ملت، بين قشرهاى ملت اختلاف ايجاد كنند كه با اختلاف خود ملت يك طايفهاى از آن طرف، يك طايفهاى از آن طرف، آنها بتوانند سلطه پيدا كنند وقتى سلطه پيدا كردند و يك نفر قلدر را حكومت كردند و مسلط كردند بر كشور، مىتوانند بهرهبردارى خودشان را و نتايجى كه از سلطه بر يك كشورى است توانند آنها آن را به ثمر برسانند و لهذا ملت ما كه تجربه كرد اين معنا را، اين واقعيت را كه با وحدت كلمه و وحدت مقصد همانطورى كه غلبه كرد بر همه قدرتهائى كه پشتيبانى مىكردند از شاه مخلوع ايران و بعدش از جانشين منحوس او و بعدش هم از آن كسى كه به نخست وزيرى غير قانونى منتخب شد فهميدند كه هيچ يك از اين قدرتها نمىتوانند در مقابل ملت كه يكپارچه است، در 22 بهمن ثابت شد كه ملتى يكپارچه، ملتى كه مقصدشان يك مقصد الهى است نه مقصدشان يك مقصد مادى صرفاً و همهشان با هم يكصدا هستند، يك مقصد هستند، نمىتوانند كه بر اين ملت غلبه كنند و ديدند كه ملت غلبه كرد بر همه آنها و آن كسى
را كه آنها مىخواستند همه قدرتهاى خارجى، چه ابر قدرتها، چه وابستگان به ابر قدرتها مىخواستند او را نگاه دارند، نتوانستند نگاه دارند وقتى ديدند ملت همه مىگويند كه ما رژيم فاسد طاغوتى را نمىخواهيم آنها تسليم شدند و آن آدم را از اينجا بردند و شما بيرونش كرديد از اينجا، اين يك درسى است براى ما در طول تاريخ كه اگر ما بخواهيم مقاصد خودمان را، كشور خودمان را به آن طورى كه هست و آنطورى كه مىخواهيم برسانيم، يعنى به ثمر برسانيم نتيجه اينهمه خون و اينهمه عليل و اينهمه رزمنده و اينها بايد همه با هم باشيم. اين يك درسى است كه ما از 22 بهمن فرا گرفتيم و بايد اين درس را - در - با تمام قوا دريابيم و با تمام قوا حفظ كنيم اين را.22 بهمن بايد سرمشق ما باشد در طول زندگى و براى نسلهاى آينده كه همه آنها 22 بهمن را كه غلبه ايمان بر كفروالله بر طاغوت و اسلام بر كفر بود، بايد حفظ كنند و بزرگ بشمارند، بزرگ بشمارند روزى را كه خداى تبارك و تعالى به ملت ما منت گذاشت كه اين ملت را يكپارچه كرد و ملت را غلبه داد. ما از تمام نيروهاى مسلح چه نيروهاى نظامى و انتظامى و چه ژاندارمرى و سپاه پاسداران يعنى كليه قوايى كه الان در خدمت هستند و آنها همهشان در خدمت اسلام هستند و اگر استثنايى باشد، يك استثناء قليل است كه در اين درياى بى پايان، موجهاى بزرگى كه الان در ايران ايجاد شده است، آنها مضمحل هستند، من از تمام اينها متشكرم و ملت ايران هم به تمام قدرت، از قواى مسلح چه آنهائى كه سابق بودند و بعد ملحق شدند به اسلام و از طايفه توابين هستند كه خداى تبارك براى آنها اجر قائل است و چه آنهائى كه از خود ملت جوشيدند قواى مسلحى كه از خود ملت جوشيدند، من از تمام آنها تشكر مىكنم، و ملت ما نسبت به همه آنها وفادار است و مىدانم كه ارتش هم و همه قواى مسلح هم نسبت به ملت و نسبت به اسلام و نسبت به كشور خودشان و ملت خودشان وفادار هستند.
فتح يك كشورى يا شكست يك قدرت بزرگ خيلى عظمت دارد، لكن اشكال بعد الفتح و بعد از پيروزى بيشتر از اشكال خود پيروزى است. در خود پيروزى دستجات مختلفى كه در يك كشور هستند ولو مخالف با آن مقصدى باشد كه ملت و عموم ملت خواهند ولو مخالف او باشد، يا اظهار مخالفت نمىكند، يا اگر عاقل باشد موافقت هم مىكند، چنانچه ديديد كه در اين موج عظيمى كه در ايران برخاست، مخالف در آنوقتها، مخالف ظاهر نداشتيم، البته مخالف واقعى داشتيم لكن آن مخالفتهاى واقعى در آنوقت متوقف شده بود از اين جهت پيروزى آسانتر بود از حفظ پيروزى. بعد از اينكه شما پيروز شديد و ملت پيروز شد دستجات مختلفى كه مىخواستند بهرهبردارى بكنند و با شماها يك راه را نداشتند، شروع كردند به اظهار وجود كردن و گاهى هم پيروزى را به خودشان نسبت دادند. اينكه گفته شده است بعضى از اشخاص و بعضى از علماى جامعهشناسى گفتهاند كه اگر پيروز شدند يك ملتى، متحد مىشوند و اگر شكست خوردند مختلف مىشوند، اين مخالف آن چيزهائى است كه ما در عين مىبينيم بلكه علم اقتضاى اين را مىكند كه بعد از اينكه يك ملتى پيروز
هم شدند به واسطه اينكه قشرهاى مختلف مقاصد مختلف دارند بعد از پيروزى شروع به مخالفت مىكنند. ما ديديم اين معنا را كه بعد از اينكه ملت ايران پيروز شد آن جبههها و آن گروههائى كه در آنوقت مخالفتى نمىكردند بعد از پيروزى براى بهرهبردارى، بهرهبردارى و براى اينكه اين مسأله معجزهآميز را هر كدام به خودشان نسبت بدهند آنها به مخالفت برخاستند. در كردستان دمكراتها حساب مىكردند كه ما دخالت داشتيم در پيروزى و ما بايد الان چه بكنيم و در جاهاى ديگر گروههاى مختلف چه گروههائى كه در تهران بودند و چه گروههائى كه پخش بودند در همه ايران، آنها هم بپاخاستند و مخالفت كردند و آن وحدت كلمه را شكستند. به اميد اينكه ما عمل كرديم و ما پيروز شديم و ما بهرهبردارى بايد بكنيم، هر كدام به خيال اين افتادند كه بايد ما از بين ببريم ديگران را و ما باشيم، و اين براى اين است كه اشخاصى كه در آنوقت يا گروههائى كه در آنوقت اظهار وجود نمىتوانستند بكنند براى آن موج بزرگ، يا نمى خواستند بكنند براى اينكه آن رژيم ساقط بشود، بعد از اينكه پيروز شدند ملت، هر طايفهاى سر بلند كرد و پيروزى را به اسم خودش خواست ثبت بكند. يك دستهاى مىگفتند كه ما بوديم كه قيام كرديم. در همين دو روزه، در روزنامهاى بود كه يا در خبرگزارىهاى خارجى بود كه اين پيروزى را كمونيستها به دست آوردند. اين براى اين است كه بهرهبردارها و ميوهچينها در بين ملت پخش هستند و خودشان كنار مىنشينند و نظر مىكنند ببينند كى پيروز شد، اگر چنانچه جمهورى اسلامى پيروز شد اينها بيايند بگويند ما بوديم كه اين جمهورى اسلامى را درست كرديم، اگر چنانچه اجانب پيروز شدند بگويند كه ما بوديم كه اين پيروزى را براى شما تحصيل كرديم، اگر شرق پيروز شد بگويند ما كمونيست حقيقى هستيم، اگر غرب پيروز شد بگويند كه ما شبيه كمونيست بوديم و با شما موافق بوديم. وقتى كه پيروزى حاصل مىشود هم براى اينكه اين نقش بزرگى پيروزى را هر طايفهاى براى خودشان ثبت كنند و هم براى اينكه اين بهرههائى كه پيروزى پيدا مىكند و آن پيامدهائى كه دنبال پيروزى است براى خودشان ثبت كنند و بهرهگيرى كنند به مخالفت مىايستند، چنانچه اگر اين پيروزى نبود و شكست بود آنوقت هم يك مخالفتهائى بود و آن اينكه مىخواستند ننگ شكست را به ديگرى نسبت بدهند، لكن اين مخالفت دوم طولانى نمىشد براى اينكه آن ننگ را يك دفعه كه هياهو مىكردند كه اين ننگ به عهده مثلاً فلان طايفه است يا به عهده فلام طايفه است، ريشهدار نبود و تمام مىشد. لكن در پيروزى طمعها زياد است، در پيروزى آمال و آرزوها زياد است، براى بهرهبردارى و براى ثبت پيروزى در تاريخ به اسم خودشان، دمكرات مىگويد كه ما بوديم، كمونيست مىگويد كه ما بوديم و اشخاص هم ممكن است كه هر كدام ادعا كنند كه نخير، ما پيروزى را تحصيل كرديم در صورتى كه كسانى كه چشمشان را باز كنند مىدانند كه ماها هيچ دخالت نداشتيم، اين ملت و ارتش و سپاه و ساير قوايى بودند كه با هم متحد شدند و اين پيروزى را به دست آوردند.
و يك نكتهاى را كه بايد به شما آقايان و همه ارتشىها و همه قواى مسلح و همه كسانى كه دستاندر كار هستند در اين كشور، تذكر بدهم و او اين است كه هيچ چيز، هيچ صفتى در انسان از
آنوقتى كه متولد شده است اين صفاتى كه بعدها بروز مىكند آنوقت نبوده است، هيچ فردى از افراد انسان، آنوقت كه (مگر آنهائى كه خداى تبارك و تعالى برايشان مثل انبيا) اول كه متولد شدند عالم نبودند بعد براى مجاهدت خودشان كم كم تحصيل كردند و هر كس يك علمى را انتخاب كرد، ديكتاتورى هم از آن امورى است كه بچه وقتى متولد شد ديكتاتور نيست، وقتى هم كه بزرگ مىشود كم كم، آنطور نيست كه آن ديكتاتورىهاى بزرگ را داشته باشد، لكن با تربيتهاى اعوجاجى كم كم، در همان محيط كوچكى كه خودش دارد كم كم ديكتاتورى در آن ظهور كند. اگر تربيت صحيح باشد براى اين بچه، آن ديكتاتوريش رو به ضعف مىرود اگر تربيت فاسد باشد، آن ديكتاتورى كه كم بود رشد كند. آنهائى هم كه در قواى مسلح و دست در كارهائى كه در مملكت ما يا ساير ممالك هستند، اينطور نيست كه ابتدائاً اينها ديكتاتور بودند، ديكتاتورى كم كم بروز مىكند در انسان، از اول خيال مىكند كه خودش يك آدمى است كه با ديكتاتورى مخالف است، لكن بعضى وقتها كه اتفاق مىافتد در آراء و در اقوال شروع مىكند تحميل كردن، رأى خودش را مىخواهد تحميل كند بر ديگرى، نه اينكه با برهان ثابت كند تحميل مىخواهد بكند بر ديگران. اين يك ديكتاتورى است كه انسان بخواهد آن چيزى را كه خودش فكر كرده است ديگران از او بىجهت قبول بكنند. يك وقت يك آدم منصفى است كه مىگويد بياييد بنشينيم با هم صحبت كنيم ببينيم حرف شما درست است يا حرف من درست است، يكوقت اينطور است كه در روحش چون يك ديكتاتورى هست و خودش آگاه نيست، خودش مىخواهد كه آن مطلبى را كه مىفهمد به همه تحميل كند و ديگران را وادار كند به اينكه قبول بكند. از اينجا شروع مىشود، بعد كم كم يك قدرت وقتى برايش پيدا شد از اينجا يك قدمى بالاتر مىگذارد و نسبت به مثلاً آن محيطى كه دارد، نسبت به آن مقدار از قدرتى كه دارد كم كم شروع مىكند ديكتاتورى كردن. كم كم وقتى كه انسان وارد جامعه شد، كم كم وقتى وارد جامعه شد، وارد نظام شد، يك نظامى شد، يك سر كرده نظامى شد، يك فرمانده نظامى شد، كم كم آن خوئى كه در باطنش بوده است رو به رشد مىرود، اول هم خودش ناآگاه است از مطلب، نمىداند كه اين رويه، رويه ديكتاتورى است، خيال مىكند كه رويه، رويه انسانى و اسلامى است، لكن هى جلو مىرود، هر چه جلو مىرود اين خود در او زياد مىشود. شما خيال نكنيد كه اول رضاخان يك ديكتاتورى بود يا هيتلر يك ديكتاتور كسى بود، آنوقتى كه رضاخان در آن محلى كه متولد شد و چه بوده است، ديكتاتور هم نبوده است، هيتلر هم نبوده ديكتاتور، كم كم كه وارد جامعه شدند و قدرت پيدا كردند هر چه قدرت زيادتر شد آن ملكهاى كه در باطنش بود هى زيادتر شد و همين طور به تدريج قوت پيدا كرد تا يك وقت يك ديكتاتورى شد مثل هيتلر يا در مملكت ما يك ديكتاتورى شد مثل رضاخان، محمدرضا ديكتاتور بود منتها به يك صورتى غير صورتى كه پدرش عمل مىكرد.
اين ديكتاتور بود و مردم را با ديكتاتورى زير بار ذلت خودش آورد، و آنها هم كه اين را وادار كردند به اينكه اين كشور را به تباهى بكشد آنها هم راجع به پدرش خوب مىدانستند كه ديكتاتور است، راجع به پسر هم تعهداتى لابد داده است كه قبولش كردند و اينها اينطور نبوده كه از اول ديكتاتور زائيده
شده باشند يا از اول آزاديخواه كسى زائيده شده باشد، اول اينها همه بالقوه است، كم كم كه انسان وارد مىشود مىبيند كه يك وقت به دام خودش افتاد يعنى اين دام ديكتاتورى. شما كه از الان مىخواهيد انشاء الله در نظام رو به توانائى برويد و رو به قدرت برويد اين جهت را بايد خيلى توجه كنيد كه آيا داريد وقتى كه قدرت پيدا مىكنيد وقتى رئيس يك فوج مىشويد، يك پادگان مىشويد در خودتان توجه كنيد كه مىخواهيد هدايت كنيد پرسنل خودتان را، يا مىخواهيد تحميل كنيد ولو باطل باشد. يك مطلبى را كه مىگوئيد اگر چنانچه خطايش را فهميديد حاضريد به اينكه بگوئيد من خطا كردم، اشتباه كردم يا همان خطا را مىخواهيد تا آخر به پيش ببريد، از مفاسدى كه ديكتاتورى دارد و ديكتاتور مبتلا به آن هست اين است كه يك مطلبى را كه القا مىكند بعدش نمىتواند، قدرت ندارد بر خودش كه اين مطلبى كه القاء كرده است اگر خلاف مصلحت است، اگر خلاف مصالح فرض كنيد كشور خودش هم هست، خلاف مصلحت ارتش هم هست نمىتواند كه از قولش برگردد،گويد گفتم و بايد بشود اين بزرگترين ديكتاتورىهاست كه انسان به آن مبتلا هست كه چيزى كه گفتم بايد بشود ولو اينكه يك كشور به تباهى كشيده بشود. اين ديكتاتورى هيتلر و امثال اينها از اين قماش ديكتاتورى بود كه وقتى مثلاً مشاهده اين معنا را مىكند كه خطا كرده است و نبايد اينطور حمله را به مثلاً شوروى بكند اين را اظهار نمىكند لكن عقيدهاش اين است كه بايد اين كار بشود، گفتم و بايد بكنم، و ديديد كه اين شخص كه گفت و گفت بايد بشود، آنطور به مذلت كشيده شد. شماها كه انشاء الله بعدها يك چهرههاى فعالى براى اين مملكت مىشويد و يك چهرههاى اسلامى براى اين مملكت مىشويد، بدانيد كه اين چيزهائى كه در نفس خودتان هست اين اوصافى كه در نفس خودتان هست، اگر مهار نكنيد، يك وقت از كار در مىآئيد يك ديكتاتور، اينطور نباشد كه آنقدر خودتان را ببينيد كه هر چه مىگوئيد همان درست است و آنقدر خودبين باشيد كه اگر نادرستى را فهميديد هم حاضر به تسليم نباشيد. انسان كامل آن است كه اگر فهميد كه حرفش حق است با برهان اظهار كند و مطالبش را برهانى بفهماند. اينكه در قرآن كريم دارد كه لااكراه فى الدين براى اينكه تحميل عقايد نمىشود كرد، امكان ندارد كه همين طورى يك كسى تحميل عقايد بكند اين بايد با يك توطئههائى كه، بد را به خورد ديگران به عنوان خوب جلوه بدهد، يا اينكه اگر انسان باشد و اگر چنانچه تربيت شده باشد با برهان آن مطلبى را كه دارد به مردم بفهماند، تحميل نباشد، آگاه كند مردم را بر اينكه راه اين است، نه اينكه تحميل كند به مردم كه بايد از اين راه برويد. شما توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر چنانچه انشاء الله رئيس و فرماندار شديد، اين خوى را كه در انسان هست و اين خوى را از خودتان زائل كنيد و از الان توجه به اين معنا داشته باشيد كه مبادا مبتلاى به اين خودخواهى عظيم باشيد كه منشأ ديكتاتورى و منشأ همه مفاسد است و اگر يك چيزى را ديديد كه واقعاً خلاف كرديد، اعتراف كنيد و اين اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ مىكند نه اينكه اعتراف به خطا شما را كوچك مىكند. پايبند بودن به خطا انسان را خيلى منحط مىكند، انسان يك حرفى زده است و خطا گفته است بعد كه ديد خطا گفته است اگر پايبند به اين خطا باشد و دنبال اين باشد كه اين خطاى خودش را به كرسى
بنشاند اين همان ديكتاتورى بسيار فاسد است كه ولو در صورت غير ديكتاتورى باشد، لكن ديكتاتورى است و اين مىرسد به آنجائى كه انسان را هيتلر از كار در مىآورد، رضاخان از كار در مىآورد. شما كه در مدارس نظام تحصيل مىكنيد بايد اين مسائل را، اين مطلب را توجه داشته باشيد كه نبادا تصيلات شما همهاش براى اين باشد كه خودتان را يك برسانيد بهمقامى، براى اين باشد كه آن مقام را وسيله براى رشد ملت، براى استقلال ملت، براى آزادى ملت، براى حفظ حدود و ثغور ملت باشد نه اينكه مقصد اين باشد كه من برسم به فرماندهى و ملت هر چه مىخواهد بشود. ديكتاتورها اين صفت را دارند كه مىخواهند خودشان برسند به يك قدرت بزرگ، ولو اينكه يك ملت تباه بشود، ولو اينكه يك ارتش از بين برود. شما بايد توجه كنيد كه اين صفت ديكتاتورى در شما رشد نكند. انشاء الله از اول هم نباشد لكن اگر خداى نخواسته يك وقتى بود، رشد نكند كه ديكتاتورى بدترين صفاتى است كه انسان را منحط مىكند از انسانيت و كشور را به تباهى مىكشد.
خداوند انشاء الله همه شما قواى مسلح را با هم منسجم كند بيشتر از حالا و شما را با ملت منسجم كند بيشتر از حالا، كه با انسجام و با وحدت كلمه و با وحدت مقصد كه همان مقصد الهى است و در مقصد الهى هم استقلال كشور است و هم آزادى افراد است و هم همه آمالى است كه انسانها دارند.
انشاء الله شما همه با هم و ملت ما زن و مرد، بزرگ و كوچك با هم منسجم باشند تا اينكه اين كشور را به آنجائى كه خداى تبارك و تعالى مىخواهد برسانند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته