0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  9:39 AM

 

صحيفه نور ج 14 صفحه 69

تاريخ: 24/11/59

بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فارغ التحصيلان دانشكده افسرى و پرسنل اداره دوم ارتش جمهورى اسلامى

22 بهمن روزى بود كه ارتش از طاغوت به الله برگشت

بسم الله الرحمن الرحيم‏

روز 22 بهمن روزى بود كه ارتش و ملت به هم پيوستند و روزى بود كه ارتش از طاغوت به الله برگشت و با تكبير پشتيبانى امت بر طاغوت غلبه كرد و اين معنا بايد سرمشق ما باشد در تمام زندگى، كه اگر يك ملتى همه قشرهايش با هم بودند و يكپارچه بودند هيچ قدرتى نمى‏تواند در مقابل آنها ايستادگى كند و آسيبى به آنها برساند. كسانى كه از ابرقدرت‏ها خواهند از كشورى غلبه به كشورى بكنند و از كشورى بهره بردارى كنند، اينها محتاجند به اينكه يا اين كشور با تمام افرادش طرفدار آنها باشد كه از دسته جمعى آنها بهره‏بردارى كند و يا اينكه بازى بدهند گروه‏هايى را كه تفرقه بيندازند بين افراد اين كشور، گروه‏هاى اين كشور. آنها مى‏دانند كه اگر بخواهند بهره‏كشى كنند از يك كشورى، بايد آن كشور و آن ملت سر جاى خودش باشد تا بتوانند بهره‏كشى كنند. آنها مى‏خواهند كه اين كشور را و يا هر كشور ديگرى را كه از آن مى‏خواهند بهره بر دارند خود ملت را به يك طورى تسليم كنند نه اينكه ملت از بين بكلى برود و اگر چنانچه ملت با هم قيام كنند در مقابل تمام قدرت‏هاى عالم، قدرت‏هاى عالم به خودشان اجازه نمى‏دهند كه با يك همچو ملتى مقابله كنند براى اينكه آنها براى بهره‏بردارى است، وقتى ملت همه در مقابلشان ايستادند براى آنها بهره بردارى امكان ندارد. و لهذا كوشش اصيل آنها در اين است كه در خود ملت، بين قشرهاى ملت اختلاف ايجاد كنند كه با اختلاف خود ملت يك طايفه‏اى از آن طرف، يك طايفه‏اى از آن طرف، آنها بتوانند سلطه پيدا كنند وقتى سلطه پيدا كردند و يك نفر قلدر را حكومت كردند و مسلط كردند بر كشور، مى‏توانند بهره‏بردارى خودشان را و نتايجى كه از سلطه بر يك كشورى است توانند آنها آن را به ثمر برسانند و لهذا ملت ما كه تجربه كرد اين معنا را، اين واقعيت را كه با وحدت كلمه و وحدت مقصد همانطورى كه غلبه كرد بر همه قدرت‏هائى كه پشتيبانى مى‏كردند از شاه مخلوع ايران و بعدش از جانشين منحوس او و بعدش هم از آن كسى كه به نخست وزيرى غير قانونى منتخب شد فهميدند كه هيچ يك از اين قدرت‏ها نمى‏توانند در مقابل ملت كه يكپارچه است، در 22 بهمن ثابت شد كه ملتى يكپارچه، ملتى كه مقصدشان يك مقصد الهى است نه مقصدشان يك مقصد مادى صرفاً و همه‏شان با هم يكصدا هستند، يك مقصد هستند، نمى‏توانند كه بر اين ملت غلبه كنند و ديدند كه ملت غلبه كرد بر همه آنها و آن كسى

صحيفه نور ج 14 صفحه 70

را كه آنها مى‏خواستند همه قدرت‏هاى خارجى، چه ابر قدرت‏ها، چه وابستگان به ابر قدرت‏ها مى‏خواستند او را نگاه دارند، نتوانستند نگاه دارند وقتى ديدند ملت همه مى‏گويند كه ما رژيم فاسد طاغوتى را نمى‏خواهيم آنها تسليم شدند و آن آدم را از اينجا بردند و شما بيرونش كرديد از اينجا، اين يك درسى است براى ما در طول تاريخ كه اگر ما بخواهيم مقاصد خودمان را، كشور خودمان را به آن طورى كه هست و آنطورى كه مى‏خواهيم برسانيم، يعنى به ثمر برسانيم نتيجه اينهمه خون و اينهمه عليل و اينهمه رزمنده و اينها بايد همه با هم باشيم. اين يك درسى است كه ما از 22 بهمن فرا گرفتيم و بايد اين درس را - در - با تمام قوا دريابيم و با تمام قوا حفظ كنيم اين را.22 بهمن بايد سرمشق ما باشد در طول زندگى و براى نسل‏هاى آينده كه همه آنها 22 بهمن را كه غلبه ايمان بر كفروالله بر طاغوت و اسلام بر كفر بود، بايد حفظ كنند و بزرگ بشمارند، بزرگ بشمارند روزى را كه خداى تبارك و تعالى به ملت ما منت گذاشت كه اين ملت را يكپارچه كرد و ملت را غلبه داد. ما از تمام نيروهاى مسلح چه نيروهاى نظامى و انتظامى و چه ژاندارمرى و سپاه پاسداران يعنى كليه قوايى كه الان در خدمت هستند و آنها همه‏شان در خدمت اسلام هستند و اگر استثنايى باشد، يك استثناء قليل است كه در اين درياى بى پايان، موجهاى بزرگى كه الان در ايران ايجاد شده است، آنها مضمحل هستند، من از تمام اينها متشكرم و ملت ايران هم به تمام قدرت، از قواى مسلح چه آنهائى كه سابق بودند و بعد ملحق شدند به اسلام و از طايفه توابين هستند كه خداى تبارك براى آنها اجر قائل است و چه آنهائى كه از خود ملت جوشيدند قواى مسلحى كه از خود ملت جوشيدند، من از تمام آنها تشكر مى‏كنم، و ملت ما نسبت به همه آنها وفادار است و مى‏دانم كه ارتش هم و همه قواى مسلح هم نسبت به ملت و نسبت به اسلام و نسبت به كشور خودشان و ملت خودشان وفادار هستند.

رسيدن به پيروزى آسانتر از حفظ پيروزى است

فتح يك كشورى يا شكست يك قدرت بزرگ خيلى عظمت دارد، لكن اشكال بعد الفتح و بعد از پيروزى بيشتر از اشكال خود پيروزى است. در خود پيروزى دستجات مختلفى كه در يك كشور هستند ولو مخالف با آن مقصدى باشد كه ملت و عموم ملت خواهند ولو مخالف او باشد، يا اظهار مخالفت نمى‏كند، يا اگر عاقل باشد موافقت هم مى‏كند، چنانچه ديديد كه در اين موج عظيمى كه در ايران برخاست، مخالف در آنوقت‏ها، مخالف ظاهر نداشتيم، البته مخالف واقعى داشتيم لكن آن مخالفت‏هاى واقعى در آنوقت متوقف شده بود از اين جهت پيروزى آسانتر بود از حفظ پيروزى. بعد از اينكه شما پيروز شديد و ملت پيروز شد دستجات مختلفى كه مى‏خواستند بهره‏بردارى بكنند و با شماها يك راه را نداشتند، شروع كردند به اظهار وجود كردن و گاهى هم پيروزى را به خودشان نسبت دادند. اينكه گفته شده است بعضى از اشخاص و بعضى از علماى جامعه‏شناسى گفته‏اند كه اگر پيروز شدند يك ملتى، متحد مى‏شوند و اگر شكست خوردند مختلف مى‏شوند، اين مخالف آن چيزهائى است كه ما در عين مى‏بينيم بلكه علم اقتضاى اين را مى‏كند كه بعد از اينكه يك ملتى پيروز

صحيفه نور ج 14 صفحه 71

هم شدند به واسطه اينكه قشرهاى مختلف مقاصد مختلف دارند بعد از پيروزى شروع به مخالفت مى‏كنند. ما ديديم اين معنا را كه بعد از اينكه ملت ايران پيروز شد آن جبهه‏ها و آن گروه‏هائى كه در آنوقت مخالفتى نمى‏كردند بعد از پيروزى براى بهره‏بردارى، بهره‏بردارى و براى اينكه اين مسأله معجزه‏آميز را هر كدام به خودشان نسبت بدهند آنها به مخالفت برخاستند. در كردستان دمكراتها حساب مى‏كردند كه ما دخالت داشتيم در پيروزى و ما بايد الان چه بكنيم و در جاهاى ديگر گروه‏هاى مختلف چه گروه‏هائى كه در تهران بودند و چه گروه‏هائى كه پخش بودند در همه ايران، آنها هم بپاخاستند و مخالفت كردند و آن وحدت كلمه را شكستند. به اميد اينكه ما عمل كرديم و ما پيروز شديم و ما بهره‏بردارى بايد بكنيم، هر كدام به خيال اين افتادند كه بايد ما از بين ببريم ديگران را و ما باشيم، و اين براى اين است كه اشخاصى كه در آنوقت يا گروه‏هائى كه در آنوقت اظهار وجود نمى‏توانستند بكنند براى آن موج بزرگ، يا نمى خواستند بكنند براى اينكه آن رژيم ساقط بشود، بعد از اينكه پيروز شدند ملت، هر طايفه‏اى سر بلند كرد و پيروزى را به اسم خودش خواست ثبت بكند. يك دسته‏اى مى‏گفتند كه ما بوديم كه قيام كرديم. در همين دو روزه، در روزنامه‏اى بود كه يا در خبرگزارى‏هاى خارجى بود كه اين پيروزى را كمونيست‏ها به دست آوردند. اين براى اين است كه بهره‏بردارها و ميوه‏چين‏ها در بين ملت پخش هستند و خودشان كنار مى‏نشينند و نظر مى‏كنند ببينند كى پيروز شد، اگر چنانچه جمهورى اسلامى پيروز شد اينها بيايند بگويند ما بوديم كه اين جمهورى اسلامى را درست كرديم، اگر چنانچه اجانب پيروز شدند بگويند كه ما بوديم كه اين پيروزى را براى شما تحصيل كرديم، اگر شرق پيروز شد بگويند ما كمونيست حقيقى هستيم، اگر غرب پيروز شد بگويند كه ما شبيه كمونيست بوديم و با شما موافق بوديم. وقتى كه پيروزى حاصل مى‏شود هم براى اينكه اين نقش بزرگى پيروزى را هر طايفه‏اى براى خودشان ثبت كنند و هم براى اينكه اين بهره‏هائى كه پيروزى پيدا مى‏كند و آن پيامدهائى كه دنبال پيروزى است براى خودشان ثبت كنند و بهره‏گيرى كنند به مخالفت مى‏ايستند، چنانچه اگر اين پيروزى نبود و شكست بود آنوقت هم يك مخالفت‏هائى بود و آن اينكه مى‏خواستند ننگ شكست را به ديگرى نسبت بدهند، لكن اين مخالفت دوم طولانى نمى‏شد براى اينكه آن ننگ را يك دفعه كه هياهو مى‏كردند كه اين ننگ به عهده مثلاً فلان طايفه است يا به عهده فلام طايفه است، ريشه‏دار نبود و تمام مى‏شد. لكن در پيروزى طمع‏ها زياد است، در پيروزى آمال و آرزوها زياد است، براى بهره‏بردارى و براى ثبت پيروزى در تاريخ به اسم خودشان، دمكرات مى‏گويد كه ما بوديم، كمونيست مى‏گويد كه ما بوديم و اشخاص هم ممكن است كه هر كدام ادعا كنند كه نخير، ما پيروزى را تحصيل كرديم در صورتى كه كسانى كه چشم‏شان را باز كنند مى‏دانند كه ماها هيچ دخالت نداشتيم، اين ملت و ارتش و سپاه و ساير قوايى بودند كه با هم متحد شدند و اين پيروزى را به دست آوردند.

و يك نكته‏اى را كه بايد به شما آقايان و همه ارتشى‏ها و همه قواى مسلح و همه كسانى كه دست‏اندر كار هستند در اين كشور، تذكر بدهم و او اين است كه هيچ چيز، هيچ صفتى در انسان از

صحيفه نور ج 14 صفحه 72

آنوقتى كه متولد شده است اين صفاتى كه بعدها بروز مى‏كند آنوقت نبوده است، هيچ فردى از افراد انسان، آنوقت كه (مگر آنهائى كه خداى تبارك و تعالى برايشان مثل انبيا) اول كه متولد شدند عالم نبودند بعد براى مجاهدت خودشان كم كم تحصيل كردند و هر كس يك علمى را انتخاب كرد، ديكتاتورى هم از آن امورى است كه بچه وقتى متولد شد ديكتاتور نيست، وقتى هم كه بزرگ مى‏شود كم كم، آنطور نيست كه آن ديكتاتورى‏هاى بزرگ را داشته باشد، لكن با تربيت‏هاى اعوجاجى كم كم، در همان محيط كوچكى كه خودش دارد كم كم ديكتاتورى در آن ظهور كند. اگر تربيت صحيح باشد براى اين بچه، آن ديكتاتوريش رو به ضعف مى‏رود اگر تربيت فاسد باشد، آن ديكتاتورى كه كم بود رشد كند. آنهائى هم كه در قواى مسلح و دست در كارهائى كه در مملكت ما يا ساير ممالك هستند، اينطور نيست كه ابتدائاً اينها ديكتاتور بودند، ديكتاتورى كم كم بروز مى‏كند در انسان، از اول خيال مى‏كند كه خودش يك آدمى است كه با ديكتاتورى مخالف است، لكن بعضى وقت‏ها كه اتفاق مى‏افتد در آراء و در اقوال شروع مى‏كند تحميل كردن، رأى خودش را مى‏خواهد تحميل كند بر ديگرى، نه اينكه با برهان ثابت كند تحميل مى‏خواهد بكند بر ديگران. اين يك ديكتاتورى است كه انسان بخواهد آن چيزى را كه خودش فكر كرده است ديگران از او بى‏جهت قبول بكنند. يك وقت يك آدم منصفى است كه مى‏گويد بياييد بنشينيم با هم صحبت كنيم ببينيم حرف شما درست است يا حرف من درست است، يكوقت اينطور است كه در روحش چون يك ديكتاتورى هست و خودش آگاه نيست، خودش مى‏خواهد كه آن مطلبى را كه مى‏فهمد به همه تحميل كند و ديگران را وادار كند به اينكه قبول بكند. از اينجا شروع مى‏شود، بعد كم كم يك قدرت وقتى برايش پيدا شد از اينجا يك قدمى بالاتر مى‏گذارد و نسبت به مثلاً آن محيطى كه دارد، نسبت به آن مقدار از قدرتى كه دارد كم كم شروع مى‏كند ديكتاتورى كردن. كم كم وقتى كه انسان وارد جامعه شد، كم كم وقتى وارد جامعه شد، وارد نظام شد، يك نظامى شد، يك سر كرده نظامى شد، يك فرمانده نظامى شد، كم كم آن خوئى كه در باطنش بوده است رو به رشد مى‏رود، اول هم خودش ناآگاه است از مطلب، نمى‏داند كه اين رويه، رويه ديكتاتورى است، خيال مى‏كند كه رويه، رويه انسانى و اسلامى است، لكن هى جلو مى‏رود، هر چه جلو مى‏رود اين خود در او زياد مى‏شود. شما خيال نكنيد كه اول رضاخان يك ديكتاتورى بود يا هيتلر يك ديكتاتور كسى بود، آنوقتى كه رضاخان در آن محلى كه متولد شد و چه بوده است، ديكتاتور هم نبوده است، هيتلر هم نبوده ديكتاتور، كم كم كه وارد جامعه شدند و قدرت پيدا كردند هر چه قدرت زيادتر شد آن ملكه‏اى كه در باطنش بود هى زيادتر شد و همين طور به تدريج قوت پيدا كرد تا يك وقت يك ديكتاتورى شد مثل هيتلر يا در مملكت ما يك ديكتاتورى شد مثل رضاخان، محمدرضا ديكتاتور بود منتها به يك صورتى غير صورتى كه پدرش عمل مى‏كرد.

اين ديكتاتور بود و مردم را با ديكتاتورى زير بار ذلت خودش آورد، و آنها هم كه اين را وادار كردند به اينكه اين كشور را به تباهى بكشد آنها هم راجع به پدرش خوب مى‏دانستند كه ديكتاتور است، راجع به پسر هم تعهداتى لابد داده است كه قبولش كردند و اينها اينطور نبوده كه از اول ديكتاتور زائيده

صحيفه نور ج 14 صفحه 73

شده باشند يا از اول آزاديخواه كسى زائيده شده باشد، اول اينها همه بالقوه است، كم كم كه انسان وارد مى‏شود مى‏بيند كه يك وقت به دام خودش افتاد يعنى اين دام ديكتاتورى. شما كه از الان مى‏خواهيد انشاء الله در نظام رو به توانائى برويد و رو به قدرت برويد اين جهت را بايد خيلى توجه كنيد كه آيا داريد وقتى كه قدرت پيدا مى‏كنيد وقتى رئيس يك فوج مى‏شويد، يك پادگان مى‏شويد در خودتان توجه كنيد كه مى‏خواهيد هدايت كنيد پرسنل خودتان را، يا مى‏خواهيد تحميل كنيد ولو باطل باشد. يك مطلبى را كه مى‏گوئيد اگر چنانچه خطايش را فهميديد حاضريد به اينكه بگوئيد من خطا كردم، اشتباه كردم يا همان خطا را مى‏خواهيد تا آخر به پيش ببريد، از مفاسدى كه ديكتاتورى دارد و ديكتاتور مبتلا به آن هست اين است كه يك مطلبى را كه القا مى‏كند بعدش نمى‏تواند، قدرت ندارد بر خودش كه اين مطلبى كه القاء كرده است اگر خلاف مصلحت است، اگر خلاف مصالح فرض كنيد كشور خودش هم هست، خلاف مصلحت ارتش هم هست نمى‏تواند كه از قولش برگردد،گويد گفتم و بايد بشود اين بزرگترين ديكتاتورى‏هاست كه انسان به آن مبتلا هست كه چيزى كه گفتم بايد بشود ولو اينكه يك كشور به تباهى كشيده بشود. اين ديكتاتورى هيتلر و امثال اينها از اين قماش ديكتاتورى بود كه وقتى مثلاً مشاهده اين معنا را مى‏كند كه خطا كرده است و نبايد اينطور حمله را به مثلاً شوروى بكند اين را اظهار نمى‏كند لكن عقيده‏اش اين است كه بايد اين كار بشود، گفتم و بايد بكنم، و ديديد كه اين شخص كه گفت و گفت بايد بشود، آنطور به مذلت كشيده شد. شماها كه انشاء الله بعدها يك چهره‏هاى فعالى براى اين مملكت مى‏شويد و يك چهره‏هاى اسلامى براى اين مملكت مى‏شويد، بدانيد كه اين چيزهائى كه در نفس خودتان هست اين اوصافى كه در نفس خودتان هست، اگر مهار نكنيد، يك وقت از كار در مى‏آئيد يك ديكتاتور، اينطور نباشد كه آنقدر خودتان را ببينيد كه هر چه مى‏گوئيد همان درست است و آنقدر خودبين باشيد كه اگر نادرستى را فهميديد هم حاضر به تسليم نباشيد. انسان كامل آن است كه اگر فهميد كه حرفش حق است با برهان اظهار كند و مطالبش را برهانى بفهماند. اينكه در قرآن كريم دارد كه لااكراه فى الدين براى اينكه تحميل عقايد نمى‏شود كرد، امكان ندارد كه همين طورى يك كسى تحميل عقايد بكند اين بايد با يك توطئه‏هائى كه، بد را به خورد ديگران به عنوان خوب جلوه بدهد، يا اينكه اگر انسان باشد و اگر چنانچه تربيت شده باشد با برهان آن مطلبى را كه دارد به مردم بفهماند، تحميل نباشد، آگاه كند مردم را بر اينكه راه اين است، نه اينكه تحميل كند به مردم كه بايد از اين راه برويد. شما توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر چنانچه انشاء الله رئيس و فرماندار شديد، اين خوى را كه در انسان هست و اين خوى را از خودتان زائل كنيد و از الان توجه به اين معنا داشته باشيد كه مبادا مبتلاى به اين خودخواهى عظيم باشيد كه منشأ ديكتاتورى و منشأ همه مفاسد است و اگر يك چيزى را ديديد كه واقعاً خلاف كرديد، اعتراف كنيد و اين اعتراف شما را در نظر ملت‏ها بزرگ مى‏كند نه اينكه اعتراف به خطا شما را كوچك مى‏كند. پايبند بودن به خطا انسان را خيلى منحط مى‏كند، انسان يك حرفى زده است و خطا گفته است بعد كه ديد خطا گفته است اگر پايبند به اين خطا باشد و دنبال اين باشد كه اين خطاى خودش را به كرسى

صحيفه نور ج 14 صفحه 74

بنشاند اين همان ديكتاتورى بسيار فاسد است كه ولو در صورت غير ديكتاتورى باشد، لكن ديكتاتورى است و اين مى‏رسد به آنجائى كه انسان را هيتلر از كار در مى‏آورد، رضاخان از كار در مى‏آورد. شما كه در مدارس نظام تحصيل مى‏كنيد بايد اين مسائل را، اين مطلب را توجه داشته باشيد كه نبادا تصيلات شما همه‏اش براى اين باشد كه خودتان را يك برسانيد به‏مقامى، براى اين باشد كه آن مقام را وسيله براى رشد ملت، براى استقلال ملت، براى آزادى ملت، براى حفظ حدود و ثغور ملت باشد نه اينكه مقصد اين باشد كه من برسم به فرماندهى و ملت هر چه مى‏خواهد بشود. ديكتاتورها اين صفت را دارند كه مى‏خواهند خودشان برسند به يك قدرت بزرگ، ولو اينكه يك ملت تباه بشود، ولو اينكه يك ارتش از بين برود. شما بايد توجه كنيد كه اين صفت ديكتاتورى در شما رشد نكند. انشاء الله از اول هم نباشد لكن اگر خداى نخواسته يك وقتى بود، رشد نكند كه ديكتاتورى بدترين صفاتى است كه انسان را منحط مى‏كند از انسانيت و كشور را به تباهى مى‏كشد.

خداوند انشاء الله همه شما قواى مسلح را با هم منسجم كند بيشتر از حالا و شما را با ملت منسجم كند بيشتر از حالا، كه با انسجام و با وحدت كلمه و با وحدت مقصد كه همان مقصد الهى است و در مقصد الهى هم استقلال كشور است و هم آزادى افراد است و هم همه آمالى است كه انسان‏ها دارند.

انشاء الله شما همه با هم و ملت ما زن و مرد، بزرگ و كوچك با هم منسجم باشند تا اينكه اين كشور را به آنجائى كه خداى تبارك و تعالى مى‏خواهد برسانند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها