پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:40 AM
بيانات امام خمينى در جمع اقشار مختلف مردم قم
اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد
بسم الله الرحمن الرحيم
من مسائلى را در آن مطالعه كردم كه براى خاطر آن مسائل، گاهى يك صحبتى مىكنم. ما اگر چنانچه در تاريخ اين صد ساله، صد ساله اخير مطالعه كنيم خواهيم ديد كه براى چه است كه گروهها از خارج و داخل، توطئه كنها از خارج و داخل، به ضد روحانيت قلم دست مىگيرند و به ضد روحانيت صحبت مىكنند و در روزنامههايشان مىنويسند، اين منشاش چى هست. در قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق سامره وقتى كه ديد ايران در معرض فشار خارجىها هست و آن قرارداد ننگين رادرآن زمان بسته بودند، اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمه الله كه در سامره تحريم كرد تنباكو را، براى اينكه تقريباً ايران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است. و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليانها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند بر آن قرار داد، و لغو شد قرار داد و يك همچو چيزى را اينها ديدند كه يك روحانى پيرمرد دركنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مىنويسد و يك ملت قيام مىكند و قراردادى كه ما بين شاه جائر و انگليسها بوده است به هم مىزند و يك قدرت اينطورى دارد روحانيت باز ملاحظه كردند كه در وقتى كه انگليسها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض استعمار قرار داده بودند، يك پيرمرد به مردم امر كرد و حكم دفاع داد و قيام كردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. اين يك قدرتى بود از يك پيرمرد و آن ميرزاى شيرازى دوم، مرحوم آقاميرزا محمد تقى رضوان الله عليه است و در مشروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حكومت خودكامهاى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر كردند. و در اين مسائل آنهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مىكردند كه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه: مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد. در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش
ايشان بود، مخالفين، خارجىها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مىديدند كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف، روحانىنما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند. اين شايد گاهى شما يا مردم خيال بكنند كه من اگر چنانچه ازروحانيت طرفدارى مىكنم براى اين است كه من هم يك معمم هستم و اين گروه گرائى است و من كراراً گفتم كه من با هر كه معمم است و اسم خودش را روحانى گذاشته است موافق نيستم، و من كراراً گفتم كه روحانى كه برخلاف مسلك روحانيت و اسلام عمل بكند و توطئهگر باشد اين از ساواكى بدتر است، براى اينكه ساواكى ساواكى است و اين ساواكى به صورت معمم و - به صورت لباس روحانيت پوشيده است. قضيه اين نيست كه من بگويم هر كه عمامه سرش است، اين مورد تأييد است. خير، من از بسياريشان متنفرم و بسياريشان هم اعتقاد به آنها ندارم و كراراً هم گفتم كه اينجاهائى كه دادگاه هست، آنجاهائى كه مثلاً كميتهها هستند بايد مواظب باشند كه اگريك روحانى بر خلاف كرد، خودش را شكايت كنند و همان روحانى را هم بياورند محاكمه كنند، لكن مسأله اين نيست كه با روحانى بد، اينها بدند، مسأله اين است كه با آن روحانى كه جلوى انگلستان را در زمان ميرزاى شيرازى گرفته و جلوى استبداد را در زمان مشروطه گرفته است و جلوى انگلستان را در زمان مرحوم آقا ميرزا محمد تقى گرفته است و جلوى ابرقدرتها را گرفته است، با اين مخالفند.
توطئه براى اين است كه اينها در كار نباشند. اينها مىگويند كه روحانىها بروند در مسجدها و همان جا نماز جماعت بخوانند. بسيار خوب، شما مىگذاريد روحانىها در مسجد نماز جماعت بخوانند شما توى همان مسجد هم مىرويد يك عدهاى را از اشرار مىبريد، يك نفر آدمى كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارد، جلو وا مىداريد، صورت نماز درست مىكنيد براى اينكه مسجد را هم از اينها بگيريد. قضيه اين نيست كه اگر چنانچه روحانيين دست برداشتند از كارهاى ارزندهاى كه دارند مىكنند و رفتند تو مسجدها، رهايشان كنند، مىخواهند مسجدها هم از روحانى پاك كنند به اصطلاح خودشان، مىخواهند مسجدها را از مسلمانها بگيرند. شما ديديد در زمان محمدرضا براى هر مسجدى در مساجد تهران، كه مسلم جاهاى ديگر هم شايد بوده نمىدانم يك نفر سرهنگ باز نشسته منحرف ساواكى را گذاشتند آنجا براى مراقبت كردن اوضاع. اگر اينها دست بردارند از اين كارى كه انجام دادند و به وسيله آنها انجام گرفته است، از اينها دست برمىدارند اينها؟ يا خير، مسجد هم نبايد داشته باشند؟ آن روز مىگفتند عمامه هم نبايد داشته باشند، حالا هم به آن خواهد رسيد اگر شما مسلمانها سست بگيريد. اينها به روحانى هم كارى ندارند، اينها به اسلام كار دارند. آن كه روحانى را تقويت مىكند كه يك كلمهاش را همه مىپذيرند، آن اسلام است، اساس اسلام است. آنها با آن اساس مخالفند. آنها، آنهائى هستند كه دوستانشان قرآن كريم را دست گرفت و گفت: تا اين (با كلمه فحش قرآن را دستش گرفت) تا اين بين مسلمين است انگلستان نمىتواند سيادت كند. اينها مقلدين آنها هستند. مع الاسف بچهها را، ساده دل را مىروند در مدارس پيدا مىكنند يك صورتى به آن مىدهند
اينها هم بيچارهها خيال مىكنند كه نه حق همين است. لكن عقلا بايد فكر كنند ببينند كه اينها اساسشان چى هست، چه مىخواهند بگويند. البته من هم، آنطورى كه مىگفتند، بسيار متعجب شدم كه من قم را مىشناسم، من كه، تو قم بزرگ شدم من، من قبل ازاينكه همه شما تقريباً متولد بشويد آمدم قم و همان جا هم بودم و هستم، حالا هم هر وقتى كه حالم مساعد بشود باز مىآيم پيش شما. من مىدانم كه شما قمىها به اين زودى از اسلام دست بر نمىداريد و به هيچ وجه هم دست بر نمىداريد. من اين را يك كلمهاى است كه مىگويم براى زمانهاى بعد كه شما بعد از من هم توجه به اين معنا داشته باشيد. هر روزى كه ديديد شخصى يا گروهى يا جبههاى يا حزبى، هر كس، بر خلاف روحانيت چيزى گفت يك وقت يك نفر است به خلاف يك كسى با يك كسى دعوا دارد به خلاف او مىگويد، صحبت نيست به خلاف روحانيت يك چيزى گفت، يا به خلاف كسى كه منشاء اثر است در روحانيت، از حالا تا هر وقت كه شما بوديد و بعد نسل آينده هم آمدند، هر وقت كسى برخلاف اصل روحانيت كه گفت روحانيت بايد برود منزوى بشود اين معناى اينكه برود در مساجد با اينكه كه گفتم نمىگذارند اين را، لكن برود در مسجد همان مشغول نماز بشود يا به شخصى كه در روحانيت مؤثر است، مورد توجه مردم است و مؤثر است در روحانيت، اگر قلمى يا بيانى اين را خواست بشكند اين نظرش به اين شخص نيست، نظرش به آن گروه هم نيست، اين نظرش به اين است كه اين قشر كه مخالف با اساسى است كه آنها دارند، مخالف با اين است كه مملكت اسلامى تحت سلطه غير باشد. قرآن امر فرموده است كه نبايد باشد، و اين كلام قرآن را منتشر مىكند. اينهائى كه با اصل روحانيت ولو به صورت اينكه: نه، ما مىخواهيم احترام اينها محفوظ باشد، اگر اينها وارد در سياست بشوند احترامشان از بين رود پيش مردم، و ما ميل داريم احترامشان محفوظ باشد با اين دو زو كلكها مىخواهند روحانيت را از صحنه بيرون كنند و كشور شما را تسليم كنند يا به طرف شرق، يا به طرف غرب، اساس اين است، والا با چهار ذرع چلوارى كسى مخالفت نمىكند. روحانى هم از خود اينهاست، پيش همينهاست. چطور وقتى رضاخان مىآيد، مطمح نظرش روحانيين هست؟ آن كه تعليم به او مىداد چطور اين را، اينها را مطمح نظر قرار دادند؟ چطور حالا وقتى كه آقايان مىخواهند دلسوزى كنند مىگويند روحانيين بروند كنار؟ خوب بروند كنار، رفتند كنار، شما مىگذاريد اينها تو مسجدها باشند؟ يا اينكه تو مسجد هم وقتى كه آمده است يك آقائى دارد نماز مىخواند، يك دستهاى پا مىشوند مىآيند و مىايستند نماز مىخوانند براى شكستن اين نماز، براى بيرون كردن اين روحانى از مسجد، مىخواهند اين سنگر را از شما بگيرند مسجد يك سنگر اسلامى است و محراب محل جنگ است، حرب است اين را مىخواهند از دست شما بگيرند، ميزان هم همين نيست كه اين بگيرند، اينها مقدمه است، والا هى برويد نماز بخوانيد. اما اينها از مسجد بد ديدند، خصوصاً در اين دو سه سال اخير، در اين دو سه سال اخير مسجد يك محلى بود كه مردم را به نهضت و به قيام بر ضد ظلم تهييج مىكرد، اينها مىخواهند اين سنگر را بگيرند. خوب، اين را گرفتند، رها مىكنند؟ دانشگاه هم از باب اينكه در دنيا مثلاً دانشگاه اگر نباشد خوب نيست، يك دانشگاهى مىخواهند درست كنند مثل
دانشگاه زمان آريامهر كه آنهائى كه از آن بيرون مىآيند همانهائى باشند كه در خدمت غرب باشند. اكثراً اينطور است يا در خدمت شرق باشند، دانشگاه هم خواهند در خدمت آنها باشد و حكومتى هم كه روى كار مىآيد و مجلس شورائى هم كه روى كار مىآيد، آن هم در خدمت آنها باشد. وقتى اين مصادر در خدمت آنها واقع شد، مردم اين ملت كارگر، كشاورز، بازارى، همه چيزهائى كه اينها به دست مىآورند، در خدمت آنهاست. اينها اساس را مىخواهند بگيرند و هر چيز را مىخواهند يك كارى كنند كه غربى بشود، استعمارى بشود. اينها مىخواهند اين كار را بكنند. مطلب اين نيست كه اينها با آخوند بد هستند براى اينكه با اسلام بد هستند. مىبينند آخوند براى اسلام دارد چه مىكند، چهار تا آخوند هم بد است، جهنم، اما نمىگويند چهار تا آخوند، ميگويند روحانيين، وضع اينطورى است اين يك نقشهاى نيست كه حالا كشيده باشند، اين نقشه اين است كه بعد از آنكه ديدند كه در اين صد سال، صد سال آخر، ديدند كه يك همچو قدرتهائى موجود است، خوب، بايد اين قدرت را بشكنند تا راه آنها باز بشود. تا يك چنين قدرتى هست، تا وقتى كه روحانى با دانشگاهى همراه هست، تا وقتى كه بازارى با روحانى، با دانشگاهى همراه هستند، تا وقتى كه ملت همه گروههايشان با دولت، با همه ارگانهاى دولتى موافق هستند، خوب نمىتوانند آنها كارى بكنند، نمىتوانند آنها آسيب برسانند به يك كشورى كه همه قشرهايش با هم مجتمعند. دنيا اجازه نمىدهند به آنها بايد چه بكنند؟ بايد خرده خرده جلو بيايند، يك قدم جلو بيايند و سنگرگيرى كنند، مثل همينهائى كه حالا در مرز اين كار را مىكنند. يك قدم مىآيند جلو سنگرگيرند، بعد مىروند سراغ يكى ديگر. حالا يك روحانى، دو روحانى را بكوبند ديروز كسى به من گفت پريروز يا ديروز كه يك كسى مى گويد كه اينكه در راديو مىبينيد كه مردم چيز جمع مىكنند، مردم جمع مىكنند مىدهند، مردم جمع مىكنند مىدهند، اينها را اين آخوندها مىخورند اصلاً نمىفرستند به آنها. اينها مىخواهند يك قدم يك قدم پيش ببرند، حالا فرض كنيد روحانى را، فردا دانشگاهى، پس فردا دولت را در تظاهراتشان، به دولت هم تعرض بوده، ناشيگرى كردند، اينها مىخواهند كه آنهائى كه براى اسلام دارند خدمت مىكنند اينها را يكى يكى خلع سلاح كنند، بعد بماند يك اشخاصى كه هيچ كارى به اين كارها ندارند و دخالتى در امور ندارند و اگر عالم را آب ببرد آنها را خواب مىبرد. اينها نقشه صحيح پيش خودشان درست كردهاند از زمان سابق براى حالا، و حالا بدتر ديدند. حالا از اسلام به حسب خارج ديدند چه جورى شد؛ ديدند كه اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد، وقتى ديدند اسلام يك همچو كارهاى است، با اسلام اينجا مخالفت مىخواهند بكنند.
بايد اين اسلام را حفظش كنند و در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند
من اين نصيحتى كه مىكنم، براى شماست و براى نسلهاى آينده كه بدانند اين را كه هر وقت يك قلم فاسدى خواست مطلق روحانيت را از بين ببرد يا به يك صورتى منزوى كند، يا روحانى كه در بين ملت مؤثر است، او را خواست كه منعزل كند اين روى آن نقشه دارد عمل مىكند. روى نقشهاى كه
داشتند و دارند و خواهند داشت و همه ما بايد بيدار باشيم، توجه داشته باشيم كه اينطور نشود كه يك وقت ما را متشتت كنند باز؛ و ماها را رو به هم قرار بدهند و يك دستهاى از آن طرف و يك دستهاى از اين طرف و يك دستهاى از آن طرف فرياد كنند و يك دسته از اين طرف فرياد كنند، ماها را مقابل هم قرار بدهند و نتيجه را آنها بگيرند. من به همه ملت اين سفارش را كنم، همه ملتهائى كه در دنيا هستند سفارش مىكنم، به همه ملتهائى كه در آتيه خواهند آمد سفارش مىكنم كه اساس اين است كه اسلام مخالف با مقاصدشان است و اسلام بايد يا نباشد يا اگر چنانچه يك صورتى باشد به دست اشخاصى باشد كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارند، يك آيه از قرآن مىگيرند، يك جمله از نهچ البلاغه را مىگيرند و به ديگرهايش هيچ كارى ندارند و با آن يك جمله مىخواهند نهج البلاغه و قرآن كريم و اسلام را از بين ببرند. اين جملاتى كه از دهان بعضى از اين منحرفين در مىآيد، در ديوارهاى عراق اين جملات هست همين حزب بعث كافر اين جملاتى كه اين اشخاص منحرف در اينجا ذكر كنند، در ديوارهاى نجف هم، در ديوارهاى ساير بلاد هم، در كربلا هم بعضىهايشان را من خودم ديدم. اين جملات نه اين است كه اينها به اسلام عقيده دارند، حزب بعث، اسلام را مخالف خودش مىداند نه اينكه اينها با اسلام آشنا هستند، اينها مىخواهند با شمشير اسلام خواهند اسلام را از بين ببرند همينها كه در اين جا هستند و سينه مىزنند براى اسلام، بعضىشان با شمشير اسلام مىخواهند اسلام را از بين ببرند والا مسأله اگر يك مسألهاى بود و مثلاً فرض كنيد كه با روحانىها مخالف بودند، روحانىها هم فرض كنيد بد بودند كى حرف مىزد؟ اگر مسأله اين بود، اما مسأله اين نيست، مسأله اين است كه قرآن را به بازى مىگيرند، اينكه يك كلمه از قرآن را مىگيرد و به باقيش گويد من كار ندارم. حالا يادم آمد از يك نفرى كه من در جوانى مىخواستم مشرف شوم حضرت عبدالعظيم، يك نفر واعظ خيلى مقتدر، خيلى واعظ اما به اسلام خيلى كار نداشت، وقتى ديد من معمم هستم، به من گفت بيا اينجا بنشين پهلوى من، ما با اتوبوس مىخواستيم تا حضرت عبدالعظيم برويم. وقتى كه حرفهائى زد و چيزهائى گفت و من هم گوش كردم، تا نزديك شد به حضرت عبدالعظيم به شوفر گفت زود برو نماز مغرب قضا مىشود، با اينكه اول مغرب بود من به او گفتم كه نماز مغرب كه حالا قضا نمىشود. گفت يك روايتى دارد كه اگر تأخير بيندازند چه مىشود. گفتم خوب، آخر روايات ديگرى هم هست. گفت من به آنها كارى ندارم، مسأله اين است. مىگويد از نهج البلاغه اين كلمهاش را قبول دارم باقيش را قبول ندارم، از قرآن هم اين را نمىگويد، اين را ندارد. از قرآن يك كلمهاش را، يك جمله را مىگيرد اما نمىداند كه اين جمله مفسر دارد، در خود قرآن تفسير دارد، در روايات دارد از چيزهائى كه دراين زمان واقع شده. اين هم براى شكستن اسلام و روحانيت است. همين چيزهائى است كه همه اين اشخاص منحرف ادعا مىكنند كه ما اسلام را مىخواهيم بگوئيم اسلام غير آن اسلام سنتى. يكى از مصيبتها اين است كه يك آدمى كه از اسلام نمىداند اسلام با سين است يا با صاد، از اسلام بىاطلاع است، از مدارك اسلام بىاطلاع است، اين يك كلمه را برمىدارد و مىرود پيش جوانان خواهند و داد مىزند و فرياد مىزند و جوانها را وادار به يك كارى مىكند. يك نفر فقيهى
كه 60 سال عمرش را صرف كرده در فقه و در مدارك فقه، حالا هم وقتى كه مىرسد به يك حكمى و مىبيند كه روى مدارك نمىتواند به طورى جذب بشود باز با احتياط از كنارش رد مىشود. لكن اين آدمى كه يك روز ننشسته در فقه نظر بكند و نمىتواند بنشيند نظر بكند، يك همچو آدمهائى خيال مىكنند كه حالائى كه مثلاً انقلاب شده، بايد در اسلام هم انقلاب بشود، اسلام هم بايد اينجورى بشود. اينها نمىفهمند يا بسياريشان هم فهميده هستند، لكن مىخواهند اساس را از بين ببرند، احكام اسلام را يكى يكى مىخواهند از بين ببرند. توجه داشته باشيد شما برادرها! من مىدانم كه شما قمىها كه خدا حفظتان كند و همه بازارىهاى ايران، تهران، يزد، همه اينها علاقه مندند به اسلام. اينها زحمت كشيدند، خون دادند، جوان دادند براى اسلام. اينهائى كه همه چيزشان را براى اسلام دادند و حالا هم دارند مىدهند، اينهائى كه جوانهايشان را مىفرستادند به سرحد و مىبينند در معرض خطر است، در معرض كشته شدن است و بعضاً اگر كشته بشود تبريك گويند، يك همچو ملتى كه براى اسلام اينطور فداكارى كرده است، نخواهد كسى توانست كه به اين زودىها منحرفش كند، باز دو سال نگذشته اينها را منحرف كند و برگرداند از اسلام. اينكه نخواهد شد، لكن شياطين نقشه مىكشند براى صد سال بعد از اين. آنها حوصلهشان زياد است، از حالا نقشه مىكشند. خوب، وقتى كه اين نقشه عمل بشود ولو پنجاه سال، صد سال ديگر اينها نقشههايش را مىكشند، از حالا شروع كنند يكى يكى مسجد را خالىاش كنند، آن مسجد را خالى كنند، آن را عوضش يك نفر آدمى كه از اسلام اطلاع ندارد و نمىداند نماز هم چند ركعت است، مىرود نماز مىخواند برايشان. بعد اين، يكى يكى، وقتى اينها چيز شد بعد مىروند سراغ يكى ديگر. ما بايد در اين زمان و نسلهاى آتيه بايد در زمانهاى خودشان توجه به اين داشته باشند كه شياطين در كمينند، شياطين دنبال اين هستند كه اين اسلام را بشكنند، شياطين آنچه كه از اسلام ديدند از هيچى نديدند. در عين حالى كه روحانيت مسيح مثل روحانيت اسلام نيست، آنها روحانيتى است كه فقط در كليساست. اينها معذلك همان روحانيت آنجا را هم در آنوقت شكستند، همان مقدار از روحانيت كمى كه در آنجا بود، باز آن را شكستند و گفتند بايد شما برويد در كليسا و مشغول عبادت بشويد و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. همين حرفى است كه پريروز در قم گفتند، اين همانى است كه انگليسها سابقاً و امريكا هم حالا دارد گويد و ديگران هم مىگويند.
ما بايد، نسلهاى آتيه بايد متوجه باشند كه اين اسلام را حفظش كنند، در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند. و اسلام همه چيز دارد، اسلام هم دنيا دارد، هم آخرت دارد، اسلام همه بعدها را نظر به آن دارد. حكومت اسلامى مثل حكومتهاى ديگر نيست كه فقط به يك بعد نظر داشته باشند، حكومت اسلامى حكومتى است كه همه اگر انشاء الله پياده بشود، انشاء الله اگر چنانچه موفق شود اين ملت و اسلام به آنطورى كه هست، به آنطورى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده است قرآن كريم، احاديث ائمه، احاديث اسلام، به آنطور اگر بشود، سعادت دنيا و آخرت ملتها را ضمانت كرده است و مىكند.
انقلاب اسلامى ما، پرثمرترين و كم ضايعهترين انقلاب جهان
البته يك انقلاب وقتى كه واقع مىشود، هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه فرداى آن انقلاب، همه كارها درست بشود. اين امر غير معقولى است. انقلاب شوروى كه به شصت و چهارمين سالش وارد شد، باز هم نتوانستند درست ادارهاش كنند، و انقلابهاى ديگر كه بيست سال، ده سال از آن مىگذرد، باز نتوانستند كه مهارش كنند. اين انقلاب براى اينكه انقلابى نبوده است كه يك حزبى اين انقلاب را درست كرده باشد، يك گروهى اين انقلاب را درست كرده باشد، انقلابى بوده است كه از متن خود ملت بوده است و براى اسلام بوده است. وقتى انقلابى براى اسلام شد و از متن خود جامعه شد، اين آن انقلابها و آن اثراتى كه بعد از انقلاب در جاهاى ديگر هست كمتر دارد، اما نمىشود كه هيچى نداشته باشد. در يك انقلاب اسلامى يك عده كثيرى هستند، كثير فى الجملهاى هستند كه اينها محروم مىشوند از آن دزدىها و از آن كلاهبردارىها، اينها مخالفند. خارجىها هم كه محروم شدند از آن چپاولگريشان، آنها هم دستبردار نيستند، آنها هم عمال دارند در اينجا و دار و دسته دارند. اين دار و دستهها كه وقتى جمع شدند وبه هم پيوستند، خوب، يك جمعيتى هستند، اما نه اين است كه در مقابل اين سيل خروشان ملت چيزى باشند.
تا امروز شما هيچ انقلابى را پيدا نخواهيد كرد كه مثل انقلاب ايران پر ثمر و كم ضايعه، انقلابها كه شده است يك ميليون جمعيت را يك وقت مىگذاشتند جلو مسلسلكشتند، تمام مطبوعات از بين مىرفت، تمام حزبها را تعطيل مىكردند و سرانشان را حبس مىكردند. در يك نوشتهاى كه چند وقت پيش از اين پيش من آورد، كه حالا درست هم همهاش را يادم نيست نوشته بود كه يك ميليون كشته و يك ميليون و نيم هم حبسى، تمام روزنامهها تعطيل، يك روزنامه دو روزنامه دولتى هست. تمام درها را در اول انقلاب مىبندند به روى خودشان و مشغول مىشوند به جنايت. شما در تمام دنيا انقلاباتى را كه ملاحظه كنيد، هيچ انقلابى مثل ايران نبود كه به اتكاى اينكه مردم مسلمند و مردم خودشان انقلاب كردند، درها باز بود بر همه جمعيتها، مطبوعات تا چند ماه باز بود، هر كس هر چه مىخواست مىنوشت، حالا هم بعضىها كه منحرفند، دارند نويسند و در عرض دو سال كه بر اين مملكت گذشته است و انقلاب گذشته است، تمام چيزهايش كه بايد بشود، مجلس و نمىدانم چه و رئيس جمهوريش، همه چيزش درست شده و همه را هم مردم رأى دادهاند، در اين، بعد از اينكه مدتها حكومت عراق نه قانون داشت، نه مجلس داشت، نه چيز ديگر، فقط يك مجلس انقلاب بود و با همه خشونتها كارها را انجام مىدادند، بعد كه مىخواستند مجلس درست بكنند و رأى بگيرند اعلام كردند كه هركس رأى ندهد يا در مجلسشان از قرارى يكى از علما گفت اين را كه آمده بود از آنجا، در مجلسشان گذراندند كه هر كس مخالف، به هر جور مخالفتى بكند، حكمش اعدام است، اعدام است. يعنى اگر به شما بگويند كه امروز شما برويد آنجا، شما نرويد، حكمتان اعدام است، نه مخالف دولت، مخالف با اين مثلاً سازمان امنيت يك چيزى بگويند، بگويند شما نماز نرو، چنانچه اينطور شد يكى از علماى آنجا به او گفتند نماز نرو، نماز رفت، او را با يك عدهاى گرفتند خودش را كشتند،
آن عده را هم حبس كردند اينها يك همچو اعلام مىكردند كه هر كس مخالفت كند با امر حاكم، حكمش اعدام است، و بعد اعلام كردند كه هر كس رأى ندهد، حكمش اعدام است. رأى داد نشان اينجورى بود، رأى آزاد يعنى آزادى كه ياراى بدهى يا كشته بشوى. ايران از 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى داد بر جمهورى اسلامى سابقه در دنيا ندارد، سابقه ندارد 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى دادند بر جمهورى اسلامى. اين معنايش اين است كه اتفاق آراء بوده است، لكن آن عده ديگر همچو هست و مريض هست و غيره، يك همچو وضعى است. كجا ما يك همچو چيزى داريم؟ حفظ كنيد يك همچو وحدتى را، نگهش داريد اين را. اينهائى كه نق مىزنند براى نمىدانم چه و چه، اينها متوجه نيستند كه اين صفها، الان درشوروى به يك كسى كه اينجا بود خودش گفت نوشته، گفت پسر من آنجاست و به من نوشته، نوشته اين صفها در آنجا هست، در شوروى كه شصت و چند سال است انقلاب كرده است و به خيال خودش انقلاب اين چيزها را دارد.
شما اسلام را مىخواهيد، اسلام كه مىخواهيد زنده كنيد اسلام را البته فداكارى مىخواهد، بدون فداكارى كه نمىشود آدم يك اسلامى را زنده كند. همين فداكارى بود كه در صدر اسلام خود پيغمبر اسلام و اولياى اسلام كردند. حالا نوبت شماست، نوبت ماست. انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند، موفق باشيد، مؤيد باشيد. و اين را هم باز تأكيد كنم كه انشاءالله فردا و پس فردا كه راهپيمائىهائى هست، عزادارىها بايد باشد، منتها عزادارى يك وقت در يك جائى است و يك وقت همه در خيابانها عزادارى مىكنند. انشاء الله همه مؤيد و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته