0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:40 AM

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 130

تاريخ: 6/8/59

بيانات امام خمينى در جمع نخست وزير، اعضاى هيأت دولت، نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، مديران مراكز راديوئى شهرستان‏ها و اقشار مختلف مردم

انسان يك موجود عجيبى است در جميع مخلوقات باريتعالى‏

بسم الله الرحمن الرحيم‏

مبارك باشد اين عيد سعيد بزرگ بر ملت‏هاى مستضعف جهان و بر توده زير بار استكبار و بر ملت شريف رزمنده اسلامى ايران.

انسان يك موجود عجيبى است، در جميع طبقات موجودات و مخلوقات باريتعالى، هيچ موجودى مثل انسان نيست، اعجوبه‏اى است كه از او يك موجود الهى ملكوتى ساخته مى‏شود و يك موجود جهنمى شيطانى هم ساخته مى‏شود. موجودات ديگر اينطور نيستند، اينطور نيست كه اين فاصله باشد بين فرد كامل و ما بين فرد جهنمى ناقص. اين از مختصات انسان است كه حق تعالى او را با جميع اوصاف و صفات مقدس خودش ايجاد كرده است و همه چيز در او هست. از اين موجود، پيغمبر اكرم و ساير پيغمبرها محقق شده است و ابوجهل و ساير ابوجهل‏ها هم هست و واسطه مابين اين دو تا هم الى مالا يعلم هست و كارهائى كه از اين انسان صادر مى‏شود حسن و قبح و صلاح و فسادش بستگى دارد به آن جهات روحى انسان. اعمال به حسب صورت با هم خيلى فرق ندارند، آن چيزى كه فارق بين اعمال است، آن نيات است انما الا عمال بالنيات ملاحظه مى‏كنيد كه شمشير دست دو نفر باشد و مثل هم فرود بيايد و مثل هم دو نفر را هلاك كند، يكى از آنها مثل عبادت ثقلين باشد ارزشش و يكى از آنها طورى باشد كه در فساد و در تباهى قابل ذكر نباشد، اما عمل يك عمل است دست بالا مى‏رود و فرود مى‏آيد و يك نفر را مى‏كشد. اين اختلاف، مال اختلاف خود انسان است، اختلاف روحيات انسان است و اختلاف قصدهائى است كه روى آن قصدها و اغراضى كه روى آن اغراض، اعمال موجود مى‏شوند انگيزه اعمال به غايات است. آن چيزى كه اعمال را با هم مختلف مى‏كند، آن غاياتى است كه انسان را وادار مى‏كند به اينكه عملى را انجام بدهد و مراتب حسن و قبح و مراتب فضيلت و رذيلت هم روى همين معناست و انگيزه‏هائى هم كه در اعمال بشرى است اختلافش روى همين معنويات است و اراده و تصميم و غايات. يك فعلى مى‏بينيد كه غايتش الهى است و غير غايت الهى هيچ چيز در آن دخالت ندارد. آن عملى كه الهى باشد و انگيزه‏اى جز الوهيت نداشته باشد، مثل اعمالى كه انبيا عليهم السلام در تبليغات خودشان انجام مى‏دادند، اين اعمال طورى است كه هيچ انگيزه‏اى ندارد الا خداى تبارك و تعالى و لهذا انبياء بزرگ در عين حالى كه دراين تبليغ‏شان و در

صحيفه نور ج 13 صفحه 131

اين ارشادشان آنقدر زحمات را متحمل مى‏شدند، هيچ يك از اين زحمات آنها را از آن عملى كه داشتند سست نمى‏كرد و بايد گفت كه هيچ يك از آن زحماتى كه ما و به حسب انگيزه‏هاى بشرى به نظر مى‏آيد كه زحمت است، براى آنها اينطور نبود براى اينكه روى آن مقصدى كه آنها حركت مى‏كردند و عمل مى‏كردند، آن مقصد به قدرى بزرگ بود و به قدرى عالى بود كه تمام زحماتى كه براى آن مقصد متحمل مى‏شدند، به نظرشان زحمت نبود. مقصد نظر بود و لهذا مى‏بينيد كه تمام عمرشان را انبيا صرف مى‏كردند در همان مقصدى كه داشتند و يك قدم عقب نمى‏گذاشتند و هيچ تزلزلى در روح آنها حاصل نمى‏شد.

وقتى كه مقاصد عالى شد، زحمت‏هاى در راه آن بايد در نظر انسان نباشد

من گمان ندارم كه هيچ كس به قدر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در آن سيزده سالى كه مكه تشريف داشتند و در آن ده سالى كه در مدينه، اگر كسى درست توجه بكند به زندگى حضرت مولا رسول الله، مى‏بيند كه شايد آدم بتواند بگويد يك روز ايشان، يك حالى كه به حسب نظر ما استراحت است، ايشان نداشته‏اند. آنوقتى كه در مكه بودند، آنقدر فشار داشتند و آنقدر اذيت به ايشان مى‏كردند و آنقدر ايشان را در تنگناى همه طور و همه جانبه مى‏گذاشتند كه بالاخره مجبور شدند كه بروند در يك غارى و در آنجا هم تحت نظر اينها بودند و زندگى ايشان آنطور گذشت. يك روز براى ايشان استراحت نبود و بعد از اينكه ديدند نمى‏شود در مكه ماند و تبليغاتشان در مكه آنقدر تاثير ندارد و يك عده معدودى، چند نفرى به ايشان ايمان آوردند، ايشان هجرت كردند و اگر چنانچه وضع ايشان را در مدينه هم ببينيم، مى‏بينيم كه در اين ده سال مدينه، جز زحمت و اشتغال به جنگ‏هائى كه بيش آمد و غزوه‏هائى كه پيش آمد، نداشتند و در آن غزوات هم سنگينى‏اش به دوش خود ايشان بود، لكن مقصد يك مقصدى بود كه اينها پيش او هيچ نبودند. در مكه وقتى كه به ايشان پيام دادند كه تو بيا دست از اين دعوتت بردار و تو هر چه مى‏خواهى ما در اختيارات مثلاً مى‏گذاريم، ايشان فرمودند كه اگر همه عالم (تعبيرشان تقريباً اين است كه) همه زمين و آسمان را به من بدهيد، من اين دعوت را دست از آن بر نمى‏دارم براى اينكه اين دعوت الهى است، اين ماموريت الهى است. ماموريت الهى را براى اينكه يك منصبى، يك مقامى، يك ماليتى، يك چيزى پيدا كنم معنا ندارد. مقاصد وقتى كه عالى شد، زحمت‏هاى در راه آن مقصد بايد در نظر انسان نباشد. از آن طرف آن افرادى كه از فطرت انسانى خارج شدند و حيوانى هستند به صورت انسان، سبعى هستند به صورت انسان، شيطانى هستند به صورت انسان، آنها هم در راه مقصد خودشان كوشش مى‏كنند، مقصدى كه دارند آنها هم كوشش مى‏كنند، لكن فرق ما بين اين دو راه و اين دو مقصد اين است كه آنها كوشش مى‏كنند براى به دست آوردن يك مارب حيوانى، شيطانى و اينها كوشش مى‏كنند براى يك مقصد الهى، اينها مى‏خواهند كه جامعه را، تمام جامعه را انسان كنند. انبيا مامورند از جانب خداى تبارك و تعالى كه بيايند و جامعه‏ها را كه در سر دو راهى واقع شدند، يك راه، راه انسانيت است و يك راه، راه شيطانى و طاغوتى و

صحيفه نور ج 13 صفحه 132

غير انسانى و خود مردم نمى‏توانند درست تشخيص بدهند راه را، انبيا موظفند كه ملت‏ها راو گروه‏ها و جمعيت‏ها را با دعوت‏هاى خودشان، با تعليمات و ارشادات خودشان انسان كنند. از اول خلقت تا آخر، همين معنا طرح است كه اين جمعيت‏ها انسان بشوند

معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم‏

همه زحمت‏هاى انبيا و همه كتب آسمانى و همه دعوت‏هاى اوليا و انبيا براى اين بوده است كه اين موجودى كه اگر به خودش واگذاشته بشود، از تمام حيوانات بدتر است و از تمام شياطين شيطانتر است، اين را هدايت كنند و به صراط مستقيم دعوت كنند و الهى كنند، انسانى الهى كنند. البته توفيق نبوده است كه همه را انسان كنند، سركش‏ها زياد بودند، كسانى كه از فطرت انسانى خارج بودند، زياد بودند و زياد هستند، لكن آنها كوشش خودشان را كردند و آن مقدار از بركاتى كه در دنيا هست، همه از بركات انبياء بزرگ الهى است و اوليا. ما نبايد معيارها را معيارهاى مادى قرار بدهيم و پيروزى و شكست را هم روى معيارهاى طبيعى و مادى مطالعه كنيم. ما معيارها را بايد معيارهاى الهى قرار بدهيم و پيروزى و شكست هم در همان ميدان الهى تشخيص بدهيم. ما اگر در آن ميدان الهى و در آن صراط مستقيم انسانى پيروز باشيم، اگر تمام عالم هم به ضد ما قيام كنند و ما را هم نابود كنند، ما پيروزيم براى اينكه معيار، معيار طبيعى نبود. عالم هم همين عالم طبيعى نيست. اين عالم طبيعى، اخيره موجودات است، تفاله موجودات است. عوالمى كه الى ما شاء الله هست و ما از آنجا آمده و به آنجا خواهيم رفت. ميزان، آن ميدان است و ميزان، آن راه است. انسان به ماهو، انسان شكست و پيروزيش، معيارش آن راه است، نه طبيعت. اگر ما در آن راهى كه داريم، همان راهى كه انبيا داشتند ما هم موفق بشويم كه همان راه را برويم همانطور كه انبيا عليهم السلام پيروز بودند، در آن راهى كه راه مستقيم انسانيت است پيروز بودند، ولو اينكه كشته شده‏اند، ولو اينكه آتش زدند بعضى‏شان را، ولو اينكه به زحمت انداختند آنها را، لكن در آن راهى كه راه انسان بود همه آنها پيروز بودند در مقابل آنهايى كه طاغوت بودند. فرعون‏ها و امثال آنها در اين راه شكست خوردند، در راهى كه راه انسان است، آنها شكست خوردند، اصلش در اين راه نيامدند. دشمن‏هاى انسانيت و اسلام اصلش شم اين معنا را نكردند كه يك چيز ديگر غير از اين حيوانيت و غير از اين طبيعت هم هست. آنهايى كه فهميدند كه مقصد، مقصد الهى بايد باشد و ما از خدائيم و به او رجوع مى‏كنيم انالله و انا اليه راجعون ما از خدائيم، ما كارى انجام مى‏دهيم، ما همان چيزهائى كه خدا به ما داده است در راه خودش، اگر چنانچه مثل انبيا هم فرض كنيد، يا در طريق انبيا هم باشيم، اين كوردلى است كه انسان خيال كند من يك كارى كردم. تو غرق نعمت‏هاى خدا هستى، چشمت از خداست، گوشت از خداست، قدرتت از خداست، دستت از خداست، پايت از خداست، همه از اوست. من نمى‏توانم اسمش را هم امانت بگذارم، باز يك نفسانيتى هست در كار، وقتى همه از او هست، در راه او اگر داديد كارى نيست اين، چيزى كه از خود اوست در راه خود او. اگر بنا باشد كه ما اين ارزش انسانى را ادراك بكنيم و اين ارزش الهى را ادراك بكنيم،

صحيفه نور ج 13 صفحه 133

نبايد متاثر بشويم از اينكه ما را در تنگناى اقتصادى قرار دادند. تنگناى اقتصادى، هر كارى بكنند راجع به دنياست، راجع به طبيعت است. ما را در هجوم نظامى قرار بدهند، يك وقت خودشان مستقيماً، يك وقت با اباديشان، ما نبايد از اين معنا اصلاً آزرده بشويم، چرا آزرده بشويم؟ ما مامور خدا هستيم و خداى تبارك و تعالى همه نعمت‏ها را به ما عطا فرموده است و آن چيزهائى كه عطا كرده، در راه او بايد صرف بكنيم.

آنچه كه انسان را مطمئن مى‏كند، ذكر خداست

اگر موفق شديم كه صرف كرديم آن چيزهائى كه خدا به ما داده در راه او، ما پيروز هستيم. يك مسلمان و مومنى كه به آن وظيفه شرعيه‏اى كه دارد، به آن وظيفه فطرى كه دارد، اگر عمل بكند، آن پيروز است ولو در جامعه حيوانى انسان‏ها هم مفروز باشد و مطرود باشد. و آن صورت انسانى كه بر خلاف آن مسير انسانى رفتار مى‏كند، هر چه هم كه پيش برود، هى حيوانيتش زياد مى‏شود، سبعيتش زياد مى‏شود. انسان يك اعجوبه‏اى است كه از هر دو طرف غير متناهى است، از طرف سعادت غير متناهى و از طرف شقاوت غير متناهى. ما بايد ميزان فصل ما بين انسان و حيوان را انسان و شيطان را به دست بياوريم تا بتوانيم بفهميم كى پيروز است و كى شكست خورده. اين ابر قدرت‏ها كه ما اسمش را ابر قدرت مى‏گذاريم، اينها تمام قدرتشان صرف حيوانيت مى‏شود، تمام قدرتشان را روى هم مى‏گذارند و صرف آمال حيوانى و شيطانى مى‏كنند و به آن هم درست نمى‏رسند. اگر بنا بود كه به آن چيزى كه مى‏خواهند برسند كه بايد وقوف كنند. اينكه مى‏بينيد كه اين قدرت‏ها هى جلو مى‏روند و هر چه داشته باشند باز يك قدم جلوتر مى‏روند و اگر تمام اين عالم را هم داشته باشند باز كافى برايشان نيست، اين براى اين است كه در طرف آن طرف هم غير متناهى هست انسان. آن چيزى كه انسان را مطمئن مى‏كند آن خداست. آن ذكر خداست بذكر الله تطمئن القلوب آن موجودات الهى از باب اينكه پناهگاهشان خداى تبارك و تعالى است، آنها اطمينان دارند. اين موحودهاى ديگرى كه طاغوتى هستند، پناهى ندارند. اينها هر چه دستشان بيايد و هر چه ظلم بكنند و هر چه كشور گشايى كنند، يك كشور ديگرى هم مى‏خواهند باز بگشايند و گمان نكنيد كه به اين سنخ افراد اگر همه اين كره ارض را بدهند، اين سير بشود. تمام اين سياره را اگر به يك نفر بدهند، اين سير نمى‏شود، دنبال اين مى‏رود كه خوب، ما برويم در اين سيارات ديگر، ببينيم آنجا چه خبر است، برويم آنجا هم بيرق خودمان را بزنيم، چنانكه رفتند در كره ماه هم بيرق زدند. اين براى اين است كه در طرف آمال حيوانى هم انسان غير از ساير حيوانات است. حيوانات وقتى كه آن كار خودشان را، مثلاً خوردند، سير شدند، ديگر مى‏نشيند و كارى ندارد تا وقتى گرسنه بشود، انسان اينطور نيست. كارى بكنيم كه اين راه را، راه مستقيم را انتخاب كنيم، تا مطمئن بشويم، تا خوف از ما زدايه بشود، از بين برود. انبيا هر كس به آنها هم جسارت‏كرد هيچ ابداً چيزى به نظرشان نبود، چون كه مقصد يك مقصد ديگرى بود، مطلب يك مطلب ديگرى بود، نه مايوس مى‏شدند و نه دلسرد مى‏شدند و نه گلايه‏مند مى‏شدند. بله، انبيا دنبال اين‏

صحيفه نور ج 13 صفحه 134

بودند كه چرا بايد اين بشرى كه فطرتاً بايد فطرت سالم داشته باشد، چرا بايد اينطور باشد. رسول اكرم براى اين غصه مى‏خورد در وحى هم به او گفته است كه مثل اينكه تو خودت را دارى به كشتن مى‏دهى كه اينها ايمان نمى‏آورند. اين نظر اين بود كه اينها را آدم كند. هر كس كه آدم مى‏شد، يك بشارتى براى رسول اكرم يا انبيا بود و اما اينكه بخواهند يك كشورى را بگشايند و بخواهند يك فرض كنيد كه بلوكى داشته باشند و اين حرف‏هاى نامربوطى كه بين اصحاب طاغوت هست، اينها در بين انبيا مطرح اصلاً نبوده، اصلاً مطرح نيست. عالم طبيعت پيش انبيا مطرح نيست. آمدند اين طبيعى‏ها را، اين موجودات طبيعى را از اينجا بكشندشان ببرندشان طرف يك ممالك ديگر، يك عالم ديگر و آنچه درو هم من و شما نمى‏آيد.

اين تحولى كه در جامعه ما پيدا شده است، اين تحول معجزه آسا، اين تحولى كه راه صد ساله را در يك شب كانه پيمودند، اين را چه كسى كرده است؟ اين تحول، يك تحولى است كه اگر يك استادى، عارفى، يك شخص الهى بخواهد با موعظه و نصيحت و اينها بكند، بعد از سى سال، چهل سال زحمت، ده تا پانزده تا را تربيت مى‏كند. يك كشور سى و چند ميليونى يكدفعه از آن ظلمت‏هائى كه بعضها فوق بعض ، يكدفعه جهش كرد و در نور واقع شد، نورهاى غير متناهى. اين تحولى كه الان در كشور ما هست، همه روى اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مى‏خواهيم، طاغوت را نمى‏خواهيم. اين عنايت خدا را به اينها جلب كرد. خداى تبارك و تعالى كه مشاهده مى‏فرمايد كه يك ملتى از كوچك و بزرگشان مى‏گويند ما اسلام را مى‏خواهيم، عنايتش را به اينها متوجه كرد. اين عنايت الهى است كه جوان كذايى كه بايد در (به حسب طبع خودش) بايد در فرض كنيد كه كجا باشد، اين را كشاند به جنگ‏هاى بين اسلام و غير اسلام و با چه روى گشاده، مثل سربازهاى ديگران نيست كه بايد با فشار و زور و وعده و و عيد آنها را وادار كرده‏اند، اينها همچو به طبع خودشان. من وقتى كه در تلويزيون مى‏بينم كه يك گروه‏هائى، زن يك بلدى (خوب، همه بلاد اينطورند) نشستند و دارند براى اين جوان‏هائى كه در جبهه‏ها مشغول هستند با كمال جديت دارند بسته بندى مى‏كنند، دارند نان مى‏پزند، دارند بسته‏ها را درست مى‏كنند، من خجالت مى‏كشم كه ما چرا، ما چه هستيم و اينها چه هستند. يك ملت اينطورى شده است. يك ملت، ملتى شده است كه براى اسلام و براى وطن اسلامى خودش تمام قشرها قيام كردند، هر كه هر چه مى‏تواند. خوب، ديديد كه بعضى اين پير مردها، يكى از آنها هم آمده بود اينجا، از اين پيرمردها مى‏روند التماس مى‏كنند كه ما جبهه جنگ برويم. با اينكه نمى‏تواند برود مى‏گويد نه، من قدرتش را هم دارم بفرستيد مرا، مى‏توانم. بچه‏هاى كوچك هم همين فكر را دارند همين كار را كه بزرگ مى‏كنند، بچه‏ها هم همان كارها را انجام مى‏دهند و تعليمات نظامى كانه مى‏خواهند بگيرند. يك مملكتى اينطورى شده است، اين عنايت خداست كه به ما توجه پيدا كرده است. ما تا اين عنايت را داريم شكست نداريم. تا اين سايه عنايت حق تعالى به سر ملت ماست خوف از هيچ چيز نداريم. اگر ما يك موجود مادى بوديم، يك موجودى بوديم كه نمى‏ديديم، چشم‏هايمان را از آن عالم بسته بوديم و هر چه مى‏ديديم اينجا را

صحيفه نور ج 13 صفحه 135

مى‏ديديم، بايد اگر يك نفر ازما كشته مى‏شود بنشينيم عزايش را بگيريم، لكن وقتى يك موجود، موجود اسلامى و براى مقصد اسلامى دارد كوشش مى‏كند، تمام كوشش‏ها را مى‏كند و در عين حال در خودش اصلاً شكست نمى‏بيند. ميدان‏هاى جنگى كه شما الان ملاحظه مى‏كنيد و همه رفتند و اشخاصى رفتند و ملاحظه كردند، اين جوان‏هائى كه در آن ميدان دارند جنگ مى‏روند و برادرهايشان مى‏بينند كشته شد و افتاد، هيچ فترت و فتورى در آنها دست نمى‏دهد، به همانطورى كه از اينجا با شوق رفتند، با همانطور در جنگ هم با اشتياق و با دلاورى و با جرات، با آغوش باز شهادت را استقبال مى‏كنند. اين يك مسأله‏اى است، ايران يك وضعى پيدا كرده است كه ما نمى‏توانيم اين وضع را تعبيرى از آن بكنيم جز اينكه بگوئيم يك مملكت الهى است، يك مملكتى است كه فهميدند افرادش و اشخاصش كه براى اسلام بايد جانفشانى كرد. شما مقايسه‏اى بكنيد بين ملت ما و ساير ملت‏ها (نه، ملت‏ها همه خوبند، آنها باز يك قدرى به واسطه آن فشارهائى كه بر آنها مى‏آيد نمى‏توانند درست قيام كند و انشاء الله مى‏كنند) يك مقايسه‏اى بكنيد بين سردمدارهاى ممالك ديگر با رؤساى اين مملكت. آقاى كارتر در كدام جنگ‏ها رفته است توى جبهه جنگ؟ ايشان در همان كاخ سفيد و آن كاخ ييلاقى‏اش نشسته و وا مى‏دارد اشخاص را جنگ بكنند، كشته هم بشوند به جهنم، شما براى من كار بكن، بمير و بدم. و آقاى صدام در كدام جبهه‏ها آمده است و سركشى كرده؟ اين از سربازهاى خودش هم مى‏ترسد، از ملت خودش هم مى‏ترسد. در كجا شما سراغ داريد كه رئيس جمهورش در جبهه دائماً در جبهه از اين شهر به آن شهر باشد؟ و رؤساى ديگرش، اين آقاى رئيس مجلسش هم جبهه برود؟ كجا اين مسائل هست؟ امام جمعه‏ها را در كجا شما ديديد كه مثل جندى‏ها لباس بپوشند و در جبهه بروند؟ كجا هست اينها؟ در كجا شما ديديد كه سربازهايش و ارتشى‏هايش و رؤساى ارتشش اينطور فداكارى بكنند از آنها كشته مى‏شود، باز جلو بروند. در كجا هست اين مسائل؟ يك مسائلى است كه جز در راه صراط مستقيم انسانى حل نمى‏شود. براى اين است كه ملت ما با دولتش، با ارتشش، با اين چيزهايش دو تا نيستند، همه از هم هستند، از هم نمى‏ترسند. كى ما الان گرفتارى اين را داريم كه تهران‏مان يا اصفهان‏مان يا شيرازمان يا كجا حكومت نظامى بشود؟ كى ما همچو نگرانى داريم كه نبادا فلان قشر، فلان عشيره، فلان - عرض كنم كه - جمعيت در اطراف ايران به ضد ما قيام كنند؟ ما همچو نگرانى نداريم. يك چهار نفر بچه و جوان گول خورده‏اى كه هستند، اينها هم حالا ديگر فهميدند نبايد اين كارها را بكنند، انشاء الله درست بفهمند. اين يك مملكت نمونه است الان و ما دلمان مى‏خواهد كه اين مملكت نمونه آن نمونه عالى بشود و الگو بشود براى همه مملكت‏ها. اين يك مملكت، شما در تاريخ نگاه كنيد از صدر تاريخ تا آخر اگر پيدا كرديد يك جايى را كه زن‏ها و زن‏هاى جوانى كه حالا بايد فرض كنيد كه بروند سراغ جوانى شان، و پيرزنش، و پيرمردش، پيرزنش اينطور كوشش كند در اينكه پشتيبانى از ارتشش بكند، پشتيبانى از پاسدارهايش بكند. شما كجا، اگر داريد سراغ بگوئيد ما هم بفهميم. كجا شما همچو چيزى داريد كه دوش به دوش مردها و پاسدارها و ژاندارمرى و ارتش و همه قواى مسلح، دوش به دوش اينها زن‏ها هم همراهى بكنند؟ هر كه هر قدرى مى‏تواند. عراق اينطورى است؟ همه مردم

صحيفه نور ج 13 صفحه 136

عراق ؟! خيلى مضحك است اين مطلب، ايشان گفته بودند كه، آقاى صدام، كه فرق ما بين اينهائى كه داوطلب شدند براى ما كه چهار صد هزار نفرند با آنهائى كه در ايران هستند، اينها به ما احترام مى‏گذارند و به ما توجه دارند، آنها اصلاً پشتشان را كردند به پاسدارها و نظامى‏ها. خوب، انسان دهنش باز است، هر چه دلش بخواهد مى‏گويد. اما خوب وقتى مطالعه كنيد، وقتى، ايشان خيال مى‏كند كه عراق را توى محفظه‏اى گذاشتند هيچ كس نمى‏بيندش يك محفظه‏اى هست كه جمعيت عراق توى آن محفظه است فقط، هر چه به آنها نسبت بدهند هم چيزى خوب، اگر اينطورى هست، كه اين حكومت نظامى‏ها چيست؟ اگر مطلب اين است كه همه همراه شما هستند، خوب، شما يك وقتى صاف و پاك برو تو اين جمعيت‏ها ببين مى‏توانى قبل از اين، همانطورى كه زمان محمد رضا بود، شما ديديد كه اينها اگر يك، اگر محمدرضا مى‏خواست از يك خيابانى عبور كند، در عين حالى كه اتومبيلى كه نشسته بود، مسلح به همه جور چيزى بود و شيشه‏هايش هم ضد گلوله و همه بساط بود، معذلك از يك هفته قبل مى‏رفتند همه خانه‏ها را تخليه مى‏كردند و جايش نظامى‏ها و ساواكى‏ها را مى‏نشاندند تا ايشان بيايند از اينجا عبور كنند بروند آن طرف. حالا ما مى‏بينيم كه همه اين اشخاص، اين نخست وزير ما مى‏رود توى جمعيت با آنها صحبت مى‏كند، رئيس جمهور ما هم همين طور مى‏رود آنجا و همه اركان ما. اين، اگر ايشان درست مى‏گويد، خوب، برود توى جمعيت‏ها، چرا خودش را قنداق كرده آن كنار؟

ما سر اسلام دعوا داريم، اسلام و ضد اسلام نمى‏شود با هم تفاهم كنند

خوب، چه داعى داشت ايشان كه بى مطالعه، بدون اينكه بفهمد قصه چه است، بدون اينكه ملت‏ها را در حساب بياورد، همين كه بعضى از شياطين مثل خودش، به گوشش خواندند كه الان وقت اين است كه حمله بكنيم و ايران را، يك شخصيتى براى خودمان درست كنيم (اينها راهش انداختند براى همچو جنايتى) چه داعى داشت اين كار را بكند كه حالا افتاده به اين طرف و آن طرف كه بيائيد ما را صلح بدهيد؟ چه جورى صلح بكنيم ما؟ با كى صلح بكنيم؟ اين همانى است كه يك كسى بگويد كه فرض كنيد كه پيغمبر اسلام با ابوجهل صلح بكنند، آخر اين قابل صلح نيست. توئى كه اينهمه جنايات وارد كردى به كشور خودت و كشور ما، توئى كه اينهمه مسلمان‏ها را به كشتن دادى، توئى كه اين جنايات را كه گمان ندارم در تاريخ نظيرش زياد باشد، اينهمه جنايات را كردى، توئى كه در دزفول آنطور جنايات را كردى، حالا ما فرض كنيد رئيس جمهور ما و مجلس ما و نخست وزير ما بنشينند در يك جلسه‏اى با شما جلسه كنند و دست بدهند و احوالپرسى كنند و بگويند بيائيد، بسم الله! شط العرب مال شما، ديگر ما را رها كنيد مسأله اين است ؟! ما جواب ملت عراق را چه بدهيم؟ حالا ملت خودمان هيچ، جواب ملت عراق را چه بدهيم كه يك رژيمى كه چندين سال بر او حكومت كرده است غاصبانه و آنقدر از جوان‏هاى آنها را كشته و آنقدر از جوان‏هاى آن را معيوب كرده و آنقدر از علماى آنجا را شهيد كرده و حالا ما بنشينيم، ما كه ادعا مى‏كنيم مسلمانيم، بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم كه بيائيد با هم مصالحه كنيم؟ جواب ما، حالا جواب خدا هيچ كه جواب بايد بدهيم، جواب انبيا هيچ كه جواب بايد بدهيم، جواب ملائكه الله هيچ كه

صحيفه نور ج 13 صفحه 137

جواب بايد بدهيم، جواب مستضعفين جهان هيچ كه بايد جواب بدهيم، جواب اين ملت عراق را ما چه بدهيم اگر از كربلا يك طومارى براى ما برسد كه شما چرا با يك آدمى كه علماى ما را شهيد كرده، روشنفكرهاى ما را در حبس كرده (حبس‏هايشان الان جا نمى‏شود، يك جاهايى را تخليه كردند براى حبس از براى اينكه، از طورى كه نقل كردند براى ما) شما نشستيد با اينها صلح مى‏كنيد؟! چه صلحى ما داريم؟ ما با اين شهدائى كه داريم چه جواب بدهيم؟ ما اينقدر شهيد داديم حالا بنشينيم سر يك ميز و با ايشان صحبت كنيم؟! مسأله ما، مسأله مكتبى است، مسأله دلخواهى نيست، ما سر اسلام دعوا داريم، ما مى‏گوئيم كه يك نفر آدمى كه اسلام را اصلش مخالف با حزب خودش مى‏داند، اسلامش اسلام عفلقى است كه از اسلام كارترى هم بدتر است، يك نفر آدم و حزبى كه اسلام را مخالف همه چيز خودش مى‏داند و با تمام قوا اگر دستش برسد مى‏كوبد اسلام را، ما با او مى‏توانيم مصالحه كنيم؟ يعنى اسلام را ما فدا كنيم؟ مگر اسلام زمين است؟ مگر اسلام آسمان است؟ همانطورى كه در زمان شاه مخلوع اگر به ما گفتند بيائيد با هم مصالحه (گفتند هم )، با ما بيائيد مصالحه بكنيد، خوب، ما حق داشتيم مصالحه كنيم، يك كسى كه با اسلام مخالف است؟! باز مخالفت او كمتر از اين است، منتها همان حقه بازى‏هايى كه آن مردك مى‏كرد و در ايران او مى‏رفت به چيز حضرت رضا مى‏آمدند عكسش هم مى‏انداختند، همان كارها را اين مى‏كند، حالا مى‏رود، در راديو بود، كجا بود، نوشته بود كه بى ركوع نماز خوانده، حال اين اشكال به او نيست، ما با اينها هيچ راه مصالحه‏اى نداريم براى اينكه مقصد ما يك مقصدى است و آن اسلام است، همه ملت ما اسلام را مى‏خواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامى است، و آن اسلام است، همه ملت ما اسلام را مى‏خواهند، مقصد آنها هم يك مقصد ضد اسلامى است، اسلام و ضد اسلام نمى‏شود با هم تفاهم كنند. بله، اسلام اجازه داده به اينكه يك كسى اگر مسلمان شد و به آداب اسلامى‏اش رفتار كرد و فهميديد كه مسلمان است و اينها، او را قبول كنيد. ايشان خودش را دست بردارد از اين كارها و از مملكت عراق هم دست بردارد و بشود يك نفر مثل افراد عادى و توبه كند و بگويد من مسلمان شدم حالا الاسلام يجب ماقبل و اما خدا همچو قلب‏هاى اينها را در آن مهر زده است و سياه كرده است به واسطه اعمال خودشان كه اينها ديگر قابل اصلاح نيستند، هيچ قابل نيستند، اينها ديگر نمى‏توانند اصلاً توبه كنند، اينها كارهاى خودشان را، اينها آدمكشى را، آنطور جنايت را به اينها تبريك گفته، به اينهائى كه جنايت‏ها را كردند، اين اصلاً قابل اصلاح نيست و ما هم حق نداريم اصلاح كنيم، فرضاً من بخواهم، فرض كنيد شهوت نفسانيم اقتضا كند، اما تكليف الهى را چه بكنيم؟ ما مكلف هستيم،ما همانطورى كه با محمد رضا نمى‏توانستيم اصلاح بكنيم، جواب نداشتيم از اينهايى كه شصت هزار جمعيت از آنها مرده است و كشته شده و شهيد شده، اگر آن پيرمرد، من بعضى وقت‏ها با كسانى كه خير خواهى مى‏كردند، مى‏گفتم خوب، من جواب اين پيرزنى كه جوانش را از دست داده، چه بگويم؟ ما بيائيم آقاى محمدرضا را با او مصالحه كنيم به اينكه او حكومت نكند، سلطنت بكند!! معنى سلطنت اين است كه ايشان آن بالاها بنشينند و ما اعليحضرت آريامهرش را بگوئيم و عرض مى‏كنم همه تشريفات و همه تجليلات را از او بكنيم، منتها او ديگر تو سر ما نزند. من مى‏گفتم من جواب اين

صحيفه نور ج 13 صفحه 138

پيرزنى كه آمده مى‏پرسد از من كه تو چكاره بودى كه جوان من از دستم رفت تو او را اعليحضرت همايونى مى‏خوانى؟ الان هم همان حرف است، ماها چكاره هستيم كه برويم بنشينيم با اينها صلح كنيم. اين دنيايى كه هى فرياد مى‏زنند به اينكه بيائيد با هم مصالحه كنيد و به اسلام برگرديد، اينها اسلام را مثل اينكه نشناختند، بعضى از اين آخوندهاى دربارى كه ما را نصيحت مى‏كنند كه بيائيد به اسلام برگرديد، اينها اسلام را نمى‏دانند چه است، اينها اسلام را جز خوردن چيزى نمى‏دانند، همان مسائل حيوانى اگر اينها اسلام را مى‏دانستند، اينها كه مى‏دانند كه اين مردك، اين حزب عفلقى مسلمان نيست و هجوم كرده به يك مملكت اسلامى، تكليف آن كسى كه هجوم مى‏كند به مملكت اسلامى، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم كنند، تازه آن آخوند دربارى مى‏گويد كه بيائيد با هم به اسلام برگرديد !! آخر تو بيا به اسلام برگرد، تو بيا بفهم اسلام چه است. اگر اسلام خلاصه مى‏شد در اكل و شرب و مارب حيوانى، آنوقت بله بايد بيائيم با هم بنشينيم به آن اسلامى كه شما مى‏گوئيد برگرديم، اما اسلام آن است كه آن شهدا را داده است، اسلام آن است كه براى رسيدن به مقصد آنهمه زحمت را نبى اكرمش و اوليائش متحمل شدند، حالا ما براى اينكه چند نفر جوان از دستمان رفته است (با اينكه خيلى عزيزند) از اسلام دست برداريم و برويم بنشينيم مصالحه كنيم؟ ما و ملت ما همانى است كه در اين خيابان‏هاى تهران و در شهرستان‏هاى ديگر آنهمه جوان‏ها را از دست داد و مصالحه نكرد، در صورتى كه همه قدرتها دست آن شخص خبيث بود و دنبال كرد مقصد خودش را تا به مقصد رسيد. جوان‏هاى ما، مردم‏ما، زن و مرد مااينها هستند كه دنبال مقصد و مكتب‏شان هستند و مصالحه نخواهند كرد با هيچ قدرتى و با هيچ ابر قدرتى. فرق ارتش ما و ارتش آنها اين است كه ارتش ما دستش بسته است، ارتش ما اسلام برايش تكليف معين كرده، ارتش آنها دستشان باز است، توپ، موشك زمين به زمين به اصطلاح خودشان مى‏اندازند، نه مترى، ده مترى، يك شهر هم همه‏اش را خراب كنند، آنوقت تبريك مى‏شنوند. ارتش ما نمى‏كند اين كار را، نمى‏تواند اين كار را بكند و نخواهد كرد، ارتش ما فقط موارد جنگى آنها و اشخاصى كه مخالف اسلام و قيام بر ضد اسلام كردند، مى‏كوبد و خواهد كوبيد. من بايد يك تسليت به سرتاسر ايران و تبريك عرض كنم و خصوصاً به خوزستان و اخص، بالاخص به دزفول تبريك عرض كنم براى اينكه آنطور روح مقاومت دارند و آنطور مردانه قيام كردند و مشغول به مقابله با دشمن هستند و تسليت به كسانى كه جوان‏هايشان را از دست دادند و ما همه هستيم، همه شريك هستيم، جوان‏ها مال همان تنها پدر و مادرها نبود، جوان‏ها مال اسلام بود. پيغمبر اسلام تسليت به شما مى‏گويد، مصيبت بر اسلام وارد شده به آنها از آنها تشكر كنم به اينكه براى اسلام خوب قيام كرديد و اجر شما با اسلام است، با خداى اسلام است و تشكر كنم از همه قواى مسلحه‏اى كه در اين جنگ بين اسلام و كفر، قيام به وظيفه كردند و خوب هم قيام كردند، شهيد دادند و خرابى براى مملكت‏مان وارد شد، اينها هم شهيد دادند و كوشش كردند و مردانه قيام كردند، از آنها هم همه و از همه رده‏هاى بالائى كه (بالا و پائين ما نداريم انشاء الله) برادرهايى كه در اين مسائل وكيل بودند رفتند آنجا، نخست وزير است نمى‏دانم رئيس جمهور است، امام جمعه

صحيفه نور ج 13 صفحه 139

است، همه اينها كه مشغولند به اين خدمت و صادقانه هم مشغولند، از آنها تشكر كنم و ملت ما بايد قدردانى بكنند از آنها. اينها برادرهاى شما و ما هستند كه در جبهه‏ها رفتند و شهيد مى‏دهند و جديت مى‏كنند و انشاء الله پيروز مى‏شوند، كسانى كه بر ضد اسلام هستند، به جاى خودشان مى‏نشانند. و از مملكت عراق و از ملت عراق تشكر كنم كه در اين وقت آنها هم به آنقدرى كه ميسورشان هست پشتيبانى مى‏كنند از مملكت ايران كه پشتيبانى از اسلام است، از آنها هم تشكر كنم و از همه جوان‏هايى كه، و غير جوان‏هايى كه از همه بلاد عالم، از اقصى بلاد، از آمريكا، از اروپا و از پاكستان، از هندوستان، از همه جا پشتيبانى كردند از ما، اظهار پشتيبانى كردند، مهيا بودن خودشان را براى دفاع از اسلام اعلام كردند، از همه آنها هم تشكر كنم و از خداى تبارك و تعالى توفيق سعادت براى همه بخواهم و انشاء الله به آنجا نمى‏رسد كه محتاج بشود كه همه جوان‏ها از همه اطراف و همه مردم دنيا و متعهدين از همه جا هجوم كنند و يك همچو آدمى را از بين ببرند، ما جوان‏هاى خودمان و ارتش خودمان كافى است براى اين امر و عمده اين است كه خداى تبارك و تعالى با ماست و ما اتكال به خداى تبارك و تعالى داريم و اميدواريم كه اين اتكال را تا آخر داشته باشيم تا عنايات حق تعالى را حفظ كنيم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه ملت‏ها را، مستضعفين را خواستارم.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها