0

مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)

 
hamed_yurdum
hamed_yurdum
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 35378
محل سکونت : آذربایجان غربی-سولدوز

پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391  2:38 AM

 

صحيفه نور ج 13 صفحه 71

تاريخ 20/6/59

بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت دولت برادر محمد على رجائى

حب نفس و غفلت از خدا بزرگترين خطر براى هر انسانى است

بسم الله الرحمن الرحيم‏

من اول دعا مى‏كنم كه خداى تبارك و تعالى شما آقايان را از عنايت خودش محروم نكند و شما را به راهى كه رضاى اوست هدايت بفرمايد و شما به مقصدى كه مقصد اسلام است و آرزوى ملت است برسيد. آنچه كه خطر براى هر انسانى و هر متصدى امرى هست حب نفس است. رأس همه خطاهائى كه انسان مى‏كند، حب نفس است. هر بلائى سر انسان خودش مى‏آيد يا جامعه از دست قدرتمندان مى‏بيند اين در اثر هواى نفس و خود خواهى است. در روايات ائمه ما فرموده‏اند: رأس كل خطيئه، حب النفس يعنى همه خطاهائى كه از انسان صادر مى‏شود در اثر همين خود خواهى و غفلت از خداست. انسان بايد كوشش كند كه اين حب نفس را اگر نمى‏تواند تمام كند كم كند، البته مسأله بسيار مشكلى است و محتاج به رياضت است، لكن مسأله نشدنى نيست، مشكل است، لكن نشدنى نيست. اگر انسان در هر امرى كه وارد مى‏شود در آن امر خودخواهى را كنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بكند و خدا را ملاحظه بكند، هم موفق مى‏شود و هم از خطراتى كه بر اين خودخواهى است در امان مى‏ماند. شما كه الان از وزراى محترم هستيد و مملكت اسلامى به شما سپرده مى‏شود و پست‏هاى شما پست‏هائى است كه بايد در آن اعمال بسيار شايسته انجام بگيرد، كوشش كنيد كه اولاً گمان نكنيد كه رياست، از رياست درجه اول تا آخر، يك چيزى باشد، يك امر اعتبارى است، يك دسته‏اى جمع مى‏شوند يكى را مى‏گويند تو كارها را انجام بده. در نظر داشته باشيد كه حضرت امير سلام الله عليه در حالى كه به حسب فهم جامعه، رياست يك كشور بسيار بزرگى را داشت از حجاز تا مصر، عراق، ايران، همه را داشت، آنوقت چه جور بود وضعش، چه جور بود سلوكش با مردم و چه بود سفارش‏هايى كه به عمالش يا به حكومت‏هائى كه از طرف او بودند، چه سفارش‏هاى ارزشمندى فرموده است. البته ما نمى‏توانيم خود او باشيم، لكن مى‏توانيم كه شيعه او باشيم، پير و او باشيم، تا آن حدودى كه بتوانيم بايد پيروى از او بكنيم. او تمام مقصدش خدا بود، اصلش اين دنيا و اين رياست دنيا و اينها در نظر او چيزى نبود مگر اينكه بتواند يك عدلى را در يك دنيا برقرار كند، والا پيش آنها مطرح نبود كه يك رياستى داشته باشند يا خلافتى داشته باشند، مگر اينكه بتوانند يك عدلى را اقامه كنند و يك حدى را جارى كنند. ما بايد از آنها درس بگيريم و پند بگيريم و به شيوه آنها تا آن اندازه‏اى كه مى‏توانيم عمل

صحيفه نور ج 13 صفحه 72

كنيم و از آن چيزهائى كه دام شيطان است كه بزرگترين دام همان خودخواهى انسان است، از اين دام رهائى پيدا بكنيم و به صراط مستقيم الهى راه برويم تا بتوانيم هم خودمان رااصلاح كنيم و هم جامعه مان را.

ما هر چه داريم از اين ملت اسلامى است كه با فرياد الله اكبر پيروز شد

شما ببينيد كه چه حكومتى در دست شما آمده و از چه راهى آمده است و كى به شما اين حكومت را محول كرده. اگر چنانچه پنج سال پيش از اين، ده سال پيش از اين را شما در نظر بياوريد، وضع آنوقت را در نظر بياوريد، حكومت آنوقت را در نظر بياوريد، ملت را نسبت به حكومت و حكومت را نسبت به ملت در نظر بياوريد و حبس‏ها و زجرها و تبعيدها و قتل‏ها را كه در آن حكومت واقع مى‏شد به نظر بياوريد و از خودتان سؤال كنيد كه چه شد كه اين شد؟ چه شد كه يك روز آنطور جنايتكارى‏ها واقع مى‏شد واختناق‏ها و آن مسائل و مصائب براى كشور ما بود و حالا چه شده است كه ما آزادانه اينجا باهم نشستيم و شما آزادانه مسائلتان را با مردم مطرح مى‏كنيد و مردم هم آزادانه يا انتقاد مى‏كنند يا تعريف مى‏كنند از شما، اين آزادى را كى به ما داد؟ و اين استقلالى كه الان ما داريم و كسى نمى‏تواند دخالت كند در كشور ما، اين را كى به ما داد؟ و اين استقلالى كه الان ما داريم و كسى نمى‏تواند دخالت كند در كشور ما، اين راكى به ما داد؟ جز اين بود كه اين پا برهنه‏ها و اين زاغه نشين‏ها و اين دانشگاهى‏هاى محروم و اين مردم كوچه و بازار با هم جمع شدند و براى خدا قيام كردند و نهضت كردند و ما را به اين آزادى رساندند و آن سدهاى بزرگى كه در تصور كسى نمى‏آمد كه شكسته بشود، شكستند و ما را به آنجا رساندند كه وزير بشويم و رئيس جمهور بشويم و وكيل بشويم و همه اينها را داشته باشيم و همه از اين ملت است. ما هر چه داريم از اين ملت است، البته ملت اسلامى كه با فرياد الله اكبر اين كار را انجام دادند.

ما بايد ببينيم اين ملتى كه ما را به اين مقام‏ها رسانده‏اند از ما چه مى‏خواهند

ما بايد ببينيم كه اين ملتى كه ماها را به اين مقام رسانده‏اند، از ما چه مى‏خواهند و مابايد براى آنها چه بكنيم از ما مى‏خواهند كه تمام اين ارگان‏هائى كه هستند، تمام اين رؤسايى كه هستند از رئيس جمهور گرفته و نخست وزير و وزرا را تا وكلاو عرض مى‏كنم كه وزارتخانه‏ها و هرچه در آنها هست، اينها مى‏خواهند كه اينها همه در راه اسلام كه خواست ملت بود و همه كوشش‏شان براى اسلام بود و اسلام آنها را موفق كرد، اينها هم در همان طريق اسلامى راه بروند. طريق اسلامى اين است كه مستضعفين را حمايت كنند، بيشتر توجه شان به آنها باشد. در طول تاريخ، حمايت حكومت‏ها از قلدرها بوده است. شما هر حكومتى را كه در اين 2500 سال دوران ظلمت در نظر بگيريد، هر حكومتى، هر چه عادل بوده، هر چه جنت مكان بوده در نظر بگيريد، آنوقت برويد سراغ وزراى او كه از چه طايفه‏اى بوده‏اند، آنهائى كه بهره بر مى‏داشتند از اين ملت‏هاى ضعيف، چه اشخاصى بودند، پيدا نمى‏كنيد يك حكومتى كه براى مستضعفان باشد، براى اين كوچه و بازارى‏ها باشد، براى همين پابرهنه‏ها باشد. هر

صحيفه نور ج 13 صفحه 73

چه بودند، براى ملك دارها بودند و براى قدرت دارها و براى سرمايه دارها و براى رؤسا و خان‏ها و هر چه بود براى آنها بود. يك وقت در بعضى از حكومتها تيول مى‏كردند، خراسان را مى‏دادند دست يك عده تيول، او چقدر مى‏داد براى اين، فرض كنيد كه در پول آنوقت پنجاه هزار تومان، پول پنجاه هزار تومان آنوقت، پنجاه ميليون هم بيشتر بود و به او خراسان را مى‏دادند، برو سراغ خراسان، يعنى ديگر هم ما هر چه صدا از خراسان بلند بشود و هر چه از ظلم تو گفته بشود ما اعتنا نمى‏كنيم، تو برو، آنجا مال تو. آنجا هم مردمش و عرض بكنم - ناحيه‏اش و در آمدش مال اين بود، اين بايد اين پنجاه هزار تومانى كه اينجا به نخست وزيرش داده است يا به صدر اعظم داده است، بايد اين پنجاه هزار تومان را در آورد و چندين پنجاه هزار تومان هم براى خودش در آورد، براى اينكه يك تجارتى بود، فروخته بودند اينجا را، اين پول او را بايد بدهد، بايد به نفع هم ببرد. اين با مردم چه مى‏كرد، با كدخداهاى ده يا بست و بند مى‏كرد و ده را مى‏چاپيد يا اگر كد خدايى بود كه يك تخلفى مى‏كرد، آنطور مى‏كرد كه شاه مخلوع به مردم. اين وضع حكومت جبار است. حكومت اسلام كه الان شما مدعى هستيد كه نخست وزير اسلام هستيد، دولت اسلامى هستيد و آقايان، وزراى اسلام هستند و آقاى رئيس جمهور، رئيس جمهور يك كشور اسلامى هستند و وكلا، وكلاى كشور اسلامى هستند بايد از آنچه كه در سابق گذشته نسيان كنند او را، دفن كنند آنها را، از ديكتاتورى‏ها، از چپاولگرى‏ها، از خودخواهى‏ها و خود پسندى‏ها، همه اينها را بايد دفن كنند و وارد بشوند در يك مملكت تازه‏اى كه از صدر اسلام كه بگذريم ديگر يك همچو چيزى نبوده است. در صدراسلام هم براى ايران نبود اينها حتى آنوقت هم كه ايران را فتح كردند باز سپردند به دست همان‏هايى كه اداره مى‏كردند و جنايات هم همان جنايات بود، نتوانستند اين كار را بكنند.

هر كه گفت بايد به من اطاعت كنيد، اين شيطان است

شما امروز بايد فكر اين را بكنيد كه از يك چاه عميقى اين مردم شما را نجات دادند. شما حبس‏ها را ديديد و زجرها را چشيديد و الان هم آزادى را و شهد آزادى را داريد مى‏چشيد. براى شكر اين نعمت، شماها خدمتگزار باشيد. براى شكر اين نعمت همه باهم در يك راه باشيد. اين را من كراراً گفتم اگر همه انبيا جمع بشوند در تهران و بخواهند كار بكنند، بخواهند دخالت در امور بكنند، هيچ با هم اختلاف پيدا نمى‏كنند، امكان ندارد، براى چه؟ براى اينكه آنها نفس خودشان را كشته بودند و مبداء خلاف، نفس انسان است. مبداء همه خلاف‏هايى كه پيدا مى‏شود، انسان خيال مى‏كند كه نه، من براى مصلحت اين كار را مى‏كنم، عمر خودش را انسان نمى‏فهمد، وضع خودش را انسان نمى‏فهمد. شما اگر بخواهيد مقايسه كنيد، شمايى كه مى‏گوئيد كه من براى مصحلت مسلمين فلان كار را مى‏كنم، شما فكر اين را در خلوت بكنيد كه اگر يك كسى ديگر به جاى شما بود و بهتر هم مصالح مسلمين را انجام مى‏داد، شما باز همانطور بوديد؟ خواستيد خودتان نباشيد و او باشد؟ يا نه مى‏خواهيد كه اين مصلحت مسلمين به اصطلاحتان به دست شما انجام بگيرد؟ منم كه اين مصلحت را دارم ايجاد مى‏كنم،

صحيفه نور ج 13 صفحه 74

اين همان شيطان است، همان شيطانى كه اغوا مى‏كند آدم را، اكثر اغوائاتش اين است كه انسان را بازى مى‏دهد وسوسه مى‏كند در انسان، وسوسه‏هاى دامنه‏دار از همه طرف، وسوسه مى‏كند كه تو حالا صاحب قدرت هستى، تو حالا صاحب كذا هستى، ديگران چكاره‏اند؟ شما حالا وزير هستيد ديگران بايد اطاعت بكنند، چشم بسته بايد اطاعت بكنند، شما وكيل هستيد ديگران بايد از شما اطاعت بكنند و چشم بسته هم باشند. اين، همه براى اين است كه انسان خودش را نساخته، اگر انسان خودش را ساخته بود، هيچ بدش نمى‏آمد كه يك رعيتى هم به او انتقاد كند، اصلاً بدش نمى‏آمد، از انتقاد بدش نمى‏آمد اين چرا انسان اگر انتقاد دو انسان را فرض كنيد يكى خودتان يكى ديگرى، هر دو داراى يك صفت متوازى هستيد، اگر يك كسى از آن رفيقتان تكذيب كند براى خاطر آن صفتش، شما خوشتان مى‏آيد براى اينكه آن را مقابل خودتان مى‏دانيد، از اين جهت همان صفتى كه در شما هست در ديگرى اگر باشد و انتقاد بكنند، شما خوشتان مى‏آيد، او بدش مى‏آيد، او هم وقتى ببيند همان را در شما هست در ديگرى اگر باشد و انتقاد بكنند، شما خوشتان مى‏آيد او بدش مى‏آيد، او هم وقتى ببيند همان را در شما عيبجوئى مى‏كنند خوشش مى‏آيد و اگر خودش، از خودش عيبجوئى كنند، بدش مى‏آيد. اينها همه از حيله‏هاى شيطان است كه شيطان، بزرگتر از همه شيطان حتى از اين شيطان بزرگ معروف، اين شيطان نفس اماره خود آدم است. ما كه الان يك مملكت اسلامى به ما سپرده شده است يعنى اين مردم با فريادهايشان سدها را شكستند و راى به همه شماها دادند و به وكلا و به عرض مى‏كنم كه به رئيس جمهور و بعد هم وكلاى آنها به شما و اينها، اين مردمى كه با اين زحمت راى به شما دادند و شما را برسر مسند نشاندند، حالا شما بخواهيد سر مسند با هم اختلاف كنيد، ببينيد پيش خدا چه هست. يك دسته زحمت كشيدند و جوان‏هايشان را دادند و الان هم شما كردستان را مى‏دانيد چه جور هست و اين پاسدارها در كردستان و اين ارتشى‏ها در آنجا هر روز دارند جان مى‏دهند، هر روز دارند خون مى‏دهند، مردم آنجا دارند بمباران مى‏شوند، دشمن‏هاى ما مشغول فعاليت زياد هستند، در اين حالى كه همه جوانب بر ضد ما هست، همه قدرت‏هاى بزرگ و كوچك بر ضد ما هست و اين ملتى كه با اين زحمت به دست شما اين مملكت را داده است شما حالا بنشينيد سر اينكه من چطور، شما چطور و همه‏اش هم از شيطان است. هيچ شكى در اين نكنيد كه هر كه گفت من، اين من، شيطان است. هر كه گفت كه بايد به من اطاعت كنيد، اين شيطان است. ما بنشينيم سر اين معنا كه شما بگوييد كه من، آن هم بگويد من، آن هم بگويد من، اين سرسفره شيطان بنشينيم و با هم تسابق بكنيم به اينكه آن طعمه شيطان را كه خودخواهى است هى تقويت كنيم. شما ببينيد كه در بارگاه خدا اين چه جور، چه صورتى دارد و در پيش ملت كه بشنود يك همچو چيزهائى هست، ببيند يك همچو مسائلى طرح است، خوب، اين ملت بر فرض اينكه حالا صحبت هم نكند اما اين زن داغدار كه بچه‏اش را براى اين جمهورى داده و براى اسلام داده، حالا در ذهنش چه مى‏آيد، چه ناراحتى در اين زن‏هاى داغدار و در اين پدرهاى جوان مرده، چه وضعيتى در قلب آنها پيدا مى‏شود ولو حرفى نزنند، ولو هيچ صحبت نكنند، براى خدا آنها صحبت نكنند، براى آنها، آنها قيام بر ضد نكنند اما ببينيد چطور داغدارها چه حالى پيدا مى‏كنند كه ببينند كه جوان‏هايشان را براى جمهورى اسلامى دادند و حالا در جمهورى اسلامى داد و قال است

صحيفه نور ج 13 صفحه 75

سر اينكه من جلو باشم يا شما جلو باشيد. اين روزنامه‏هائى كه من امروز ديدم و بعضى‏شان را هم ديروز ديدم، اين روزنامه‏ها ببينيد كه در آن چه مسائلى هست كه مردم وقتى اين روزنامه‏ها را بخوانند چه خواهند گفت. يك قدرى توجه داشته باشند همه كسانى كه متصدى امرند.

اگر براى مصالح خودمان دعوا كنيم نه براى مصالح ملت، ما هم طاغوتيم

اينها خيال نكنند كه ما حكومت هستيم و مارأس هستيم و ما وزير هستيم و ما نخست وزير هستيم و ما رئيس جمهور هستيم و ما بايد هر كارى دلمان بخواهد بكنيم. نه، مملكت اسلامى است، نه طاغوتى. مملكت اسلامى را به طاغوت نكشيد. من خوف اين را دارم كه خداى نخواسته اگر چنانچه اين امور زياد انباشته بشود، يك وقت همان مسائلى پيش بيايد كه مردم با طاغوت عمل كردند. طاغوت براى خاطر اينكه پسر كى بود و نوه كى بود كه نبود، براى اعمالش بود. اگر اعمال ما هم يك اعمال طاغوتى باشد، براى خود باشد، نه براى ملت، دعوا بكنيم سر خودمان، نه براى مصالح ملت، اين همان طاغوت است منتها به يك صورت ديگرى درآمده اما طاغوت است، طاغوت هم مراتب دارد، يك طاغوت مثل رضاخان و محمدرضا خانمان و يك طاغوت هم مثل كارتر و امثال آنهاست، يك طاغوت هم مثل ماهاست. همه از جند ابليس مى‏شويم شما فكر اين ملت، فكر اين زاغه نشين‏ها، فكر اين مردمى كه همه چيزشان را دادند و شما را به مسند نشاندند، فكر آنها را بكنيد. شب وقتى خلوت مى‏كنيد فكر بكنيد كه من امروز كه كار كردم براى خودم كردم يا براى مردم ،امروز كه صحبت مى‏كنم براى خودم صحبت مى‏كنم يا براى مصالح كشور.

جنگ و نزاع بين شما و غافل شدن از ملت خواست اجانب است

اگر اينها را فكر بكنيد، توجه بكنيد و خطراتى كه در كشور ما الان در موجود است فعلاً و در... موجوديت است، خطراتى كه از خارج و از داخل براى ما دارد پيش مى‏آيد، اگر اينها را ما توجه به آن بكنيم و يك ملتى كه يك مملكت را به شما سپرده است براى اينكه حفظش را بكنيد و مصالحش را ايجاد بكنيد و متحقق بكنيد، اگر بنا باشد كه شما با هم شروع كنيد به جنگ و نزاع و آن هم نه براى خاطر اينكه يكى مصلحت را اين مى‏داند يكى نمى‏داند، اينها شعر است، همه خودمان را خواهيم، اگر من يك دفعه گفتم به اينكه بيائيد فلان كار را بكنيد براى مصلحت و انتقاد از شما كردم براى اينكه شما چنين مى‏كنيد، اين از نفس اماره است كه بروز مى‏كند و لهذا مقايسه‏اش همين است كه اگر آن ديگرى همين كار را بكند، اين آقايى كه مثلاً حالا اعتراض كرده او، ديگرى همين كار او را بكند، اگر او همين اعتراض را بكند، اشكال مى‏كنند به او. اين حيله‏هاى نفسانى، حيله‏هاى شيطانى بسيار دقيق است و بسيار مشكل است شناختنش كه ما بتوانيم بفهميم، لكن خوب، حالا اين چيزهاى واضح‏ترش كه انسان مى‏تواند بفهمد. خوب، شما انصاف مى‏دهيد كه يك مملكتى كه خونش را داده و شما را به مسند نشانده، سر مسند جنگ بكنيد، دعوا بكنيد، هر روز صحبت بكنيد، هر روز انتقاد بكنيد،

صحيفه نور ج 13 صفحه 76

روزنامه‏ها هر روز انتقاد بكنند، هم را بكوبند، به هم تهمت بزنند، به هم افترا بزنند، آخر اين انصاف است پيش خدا چه مى‏خواهد شد اين؟ پيش ملت چه انعكاسى دارد خارجى‏ها چه استفاده از آن مى‏كنند؟ آنها همه دلشان مى‏خواهد كه شما سروكله هم بزنند و از مصالح مملكت غافل باشيد و آنها يك وقتى كار خودشان را، ضربه خودشان را بزنند. آنها در طول تاريخ و خصوصاً در اين پنجاه سال كوشش كردند كه جوان‏هاى ما و ملت ما را غافل كنند و احياناً به جان هم بريزند و خدا خواست كه آن خدعه آنها تا اين حد باشد و از بين بروند و رفتند. اگر حالا همان مسائل را ما تكرار كنيم، يعنى مسائلى كه امريكا براى ما پيش مى‏آورد كه مارا از مسائل اصلى غافل كند، به مسائل ديگر متوجه كند، به هروئين متوجه كند، به فحشا متوجه كند، براى اينكه از آن راهى كه بايد برود منحرف بشود، برود دنبال عشرتخانه‏ها، امريكا در يا ابرقدرت‏هاى ديگر، آنهائى كه مى‏خواستند ما را غارت كنند، در طول تاريخ و در طول اين پنجاه و چند سال كوشش كردند كه جوان‏هاى ما را بى‏تفاوت بار بياورند. آن روز آنها مى‏كردند، حالا دست شما افتاد. اگر حالا هم شما كارهايى بكنيد كه توجه مردم را از مصالح و توجه خودتان را از مصالح به چيز ديگر متوجه بشود، عوض اينكه فكر حل مشكل كردستان را بكنيد بنشينيد و با هم دعوا بكنيد، عوض اينكه براى اين پابرهنه‏ها، براى اين ضعفا، براى اينهايى كه زحمت كشيدند و شما را به اينجا رساندند و حالا هم توقع از شما خيلى ندارند براى اينكه يك آب و نانى، يك آبى، يك نانى، يك برقى، آن چيزهاى اوليه را به اينها برسانيد،از اين غفلت كنيد و برويد سراغ جنگ - نمى دانم اعصاب و بساط، خوب، اين همان است كه آنوقت امريكا مى‏كرد، حالا شما مى‏كنيد، آنوقت آن طاغوت مى‏كرد، حالا شما مى‏كنيد. شما هم طاغوتيد، آنها هم طاغوتند، فرقى نمى‏كند، يكى شيطان است، يكى شيطان كوچكتر. اگر بناباشد كه شما به جاى اينكه اقتصاد مردم را درست كنيد، به جاى اينكه اين كشور را بررسى كنيد ببينيد كجاهاست كه مخروبه است و مردم از همه چيز ساقط هستند، به جاى اين اگر چنانچه بنشينيد سر مسند و با حرف و با فحاشى به هم مسائل را غفلت از آن بكنيد، اين همان است كه قدرت‏هاى بزرگ مى‏خواهند تا اين مملكت خرابه بماند و صداى مردم در آيد، اين همان است. شما هم عمال امريكائيد منتها ملتفت نيستيد. يك عاملى داريم كه مستقيماً از سفارت امريكا دستور مى‏گيرد، يك عاملى داريم كه براى او كار كند و خودش نمى‏فهمد، خود آدم نمى‏فهمد كه براى كى دارد كار مى‏كند. اگر شما به مردم كار نداشته باشيد، به مصالح مردم، به مصالح كشور كار نداشته باشيد، فقط مشغول اين باشيد كه من چطور، شما چطور، من چطورم، شما چطوريد، مردم با من هستند، مردم با شما هستند، اگر فكر اين باشيد، اين همان است كه امريكا مى‏خواهد و شما از عمال امريكا هستيد و در عذاب با آنهائى كه از عمال امريكا بودند با توجه، مشترك هستيد با كم و زيادش.

خودتان را حاكم مردم ندانيد، خدمتگزار بدانيد

ملتفت باشيد كه شمايى كه الان به حكومت رسيديد، حكومت نيست، خدمتگزار هستيد. اسلام

صحيفه نور ج 13 صفحه 77

حكومت به آن معنا ندارد، اسلام خدمتگزار دارد، منتها قواى انتظامى هم دارد براى سركوبى آنهايى كه مى‏خواهند خيانت بكنند والا نه اين است كه اگر خيانتكار نباشد ديگر چيزى نمى‏خواهند، آنها نمى‏خواهند كه حكومت كنند به مردم و خود فروشى كنند به مردم و مردم را از خودشان بترسانند. شما خيال مى‏كنيد آنطور كه محمد رضا در خيابان‏ها مى‏آمد، حضرت امير هم با اينكه ده مقابل او سعه مملكتش بود، در خيابان‏ها آنطورى، در كوچه و بازار آنطور، خوب، در كوچه و بازار مثل يك آدمى مى‏آمد كه نمى‏شناختندش بعضى‏ها. مالك اشتر كه يكى از سردارهاى بزرگ اسلام بود، خيال مى‏كنيد كه مثل يكى از درجه دارهاى زمان طاغوت بود؟ نه، اين توى مردم مى‏آمد نمى‏شناختندش. آن روز يك كسى نشناخت و به او فحش داد و بعد هم ببينيد كرامت او را، رفت مسجد به او دعا كرد. اين اخلاق را، اين تاريخ اسلام را بايد مطالعه كرد و خصوصاً حكومت‏هائى كه در اسلام بوده است مطالعه كرد و از آن پند گرفت. شما خودتان را حاكم مردم ندانيد، شما خودتان را خدمتگزار مردم بدانيد. اين پيش خدا ثوابش بيشتر از اين است كه خودتان را حكومت بدانيد. حكومت هم همان خدمتگزار است، ارتش هم بايد خدمتگزار مردم باشد. اگر همه شماها خدمتگزار، خودتان را حساب بكنيد، نخواهيد كه هى به شما مدح بگويند و ثنا كنند و نمى‏دانم فرياد بكشند و با هم دعوا بكنيد، اگر اين چيزها را كنار بگذاريد و خودتان باهم تفاهم كنيد و دوستى داشته باشيد، اين براى ملت چه لذتى دارد. آن كه ديده است بچه‏هايش از بين رفته، حالا اين حكومتى پيش آمده است كه همه‏شان باهم برادرند و همه كوشش مى‏كنند كه براى مردم يك كارى بكنند، تا توان دارند براى مردم مى‏خواهند كار بكنند، اگر به جاى اين ببينند كه حالا كه اينها رسيدند به يك چيزى و آمدند سر يك سفره‏اى نشستند، اينها باهم سر اينكه بيشتر اين طعام سفره را ببرد يا آن يكى بيشتر ببرد دارند جنگ مى‏كنند، خوب، ببينيد چه تلخ است در ذائقه اين ملت و در ذائقه اسلام و پيش خداى تبارك و تعالى، به ما چه مى‏گويد.

بدون اختلاف همّ‏تان را صرف خدمت به ملت كنيد تا پيش خدا آبرومند باشيد

اين عنايت خدا بود كه همه رابه اين آزادى و به اين عرض كنم استقلال و به اين مقام رسانده است. حالا ما عوض اينكه شكر نعمت خدا را بجا بياوريم و براى خاطر خدا قيام كنيم و براى ملت كار بكنيم تمام هم مان را صرف كنيم كه اين بيچاره‏هائى كه توى اين زاغه‏ها باز هم نشسته‏اند اينها را از اينجا بيرون بياوريم، جائى برايشان درست بكنيم، آب و برق اين مملكت را درست بكنيم و الان شما مى‏دانيد كه در بعضى از جاها هيچ ندارند، هيچ. بعضى از جاهائى كه، ديروز يكى از آقايان كه آمده بود از طرف بختيارى و آنجاها، مى‏گفت مردم همه اخلاص دارند اما هيچ ندارند. بعضى جاها هيچ ندارند، براى اين هيچ ندارها يك فكرى بكنيد، هى ننشينيد دعوا بكنيد، هى هم دنبال اين نرويد كه همانطورى كه در طاغوت مى‏كرد شهرها را خيلى مزين كنيد و شهرها را خيلى بزرگ بكنيد و همه هم دولت و همه بودجه مملكت خرج شهرها بشود و خرج شمال شهر بشود كه باز همان طاغوتى‏ها از آن استفاده بكنند. براى اين پايين شهرى ها، براى اين بيچاره‏ها اسلام است، حكومت اسلام است، براى

صحيفه نور ج 13 صفحه 78

اينها فكر بكنيد، هم تان را صرف اين بكنيد، نه صرف اينكه دعوا كنيد. وقت، وقتى بنا شد كه به دعوا بگذرد، ديگر نمى‏رسد انسان، مجال ندارد ديگر بنشيند يك كارى بكند، يك طرحى بريزد براى اين ملت، براى اين بيچاره‏ها. من تقاضا مى‏كنم از همه آقايانى كه متصدى يك امرى از امور هستند، چه آنهايى كه در وزارتخانه‏ها و در طبقه پايين‏تر مشغول كارند و چه خود وزرا و چه نخست وزير و چه رئيس جمهور و چه همه كسانى كه در امور هستند، در شوراى انقلاب بودند و حالا هستند، در عرض مى‏كنم كه جاهاى ديگر بودند من از همه‏شان تقاضا دارم كه از اين چيزى كه برخلاف رضاى خداست و برخلاف رضاى اولياى اسلام است و برخلاف رضاى ملت است اجتناب كنيد اين دنيا چند روزش آمده پيش شما، اين را خدمت كنيد تا آبرومند باشيد پيش خدا، اين را با دعوا نگذرانيد، با صلح برويد سراغ مردم. اگر برويد سراغ مردم، ديگر دعوا پيش نمى‏آيد براى اينكه وقت دعوا نمى‏ماند. اما افسوس اين است كه شما مشغول دعوا هستيد و از مردم غافل، نه اقتصاد را توانستيد درست كنيد و نه امنيت را توانستيد درست كنيد و نه هيچى، همه‏اش دعوا و همه‏اش با هم دعوا، همه توى تهران نشستند دعوا مى‏كنند اين صحيح نيست، اين خلاف اسلام است، خلاف اخلاق اسلامى.

اگر كسى قلم كه دستش گرفت انتقاد كند براى انتقامجوئى، اين همان شيطان است

به همه آقايان من مى‏گويم با هم جنگ نكنيد، روزنامه‏هارا پر نكنيد دوباره از بدگويى از هم و از انتقاد از هم. انتقاد غير انتقامجوئى است. انتقاد، انتقاد صحيح بايد بشود. هر كس از هر كس مى‏تواند انتقاد صحيح بكند اما اگر قلم كه دستش گرفت انتقاد كند براى انتقام جوئى، اين همان قلم شيطان است. اگر روى مصالح عامه يك كسى به كسى اشكال مى‏كند و همچون است كه اگر خودش را بردارند يك كسى ديگر را اينجا بنشانند و همين حرف‏ها را بزند خودش ناراحت نشود، اين ميزان دستش باشد كه قلم دست شيطان است مى‏نويسد يا دست رحمان است، زبان، زبان شيطان است يا زبان رحمان است.

سعى كنيد كارهايتان ضربتى و براى مردم باشد

اين را بايد انسان توجه بكند به اينكه اين چند روز مى‏گذرد، اين رياست‏ها مى‏گذرد، شما هر چه هم بخواهيد چيز بكنيد از محمد رضا توانيد بالاتر برويد، هر چه هم دست و پا بكنيد، آنها را پيدا نمى‏كنيد و انشاء الله نخواهيد پيدا كرد و نخواهيد كه بخواهيد. او رفت تمام شد، حالا پيش خداست. چه خواهد شد، خدا مى‏داند. ما هم اين روز را داريم، ما هم فردا يكى مثل من ديرتر و زودتر و آن هم كه معلوم نيست كه كى زودتر ولى خوب، ما آخر است و بايد برويم، شما كه الان جوان هستيد، به فكر اين باشيد كه اصلاح كنيد خودتان را، به فكر اين باشيد كه براى اين مملكت كار بكنيد، ننشينيد بازتو وزارتخانه‏ها و هى همان حرف‏هاى سابق باشد و همان كاغذبازى‏ها و يك بودجه‏اى كه براى يك جائى مى‏خواهند، اينقدر، اين طرف و آن طرف برود كه منسى بشود. اينها را به طور ضربتى كار بكنيد.

صحيفه نور ج 13 صفحه 79

براى مردم كار بكنيد. اين غائله كردستان را هم جمع بشويد با هم طرح بدهيد كار بكنيد تا اين غائله رفع بشود نه اينكه وقتى در كردستان فرض كنيد كه يك جوان‏هايى مى‏خواهند فداكارى كنند، يك هليكوپتر هم به آنها ندهند كه اين كار را بكنند. امروز نظارت مى‏خواهد، بايد اين كار بشود، اينها بايد نظارت بشود، بايد توبيخ بشوند، بايد محاكمه بشوند آنهايى كه نمى‏گذارند كارها انجام بگيرد. در هر صورت من از همه شما خواهان اين برادرى‏اى كه سفارش خداى تبارك و تعالى است و خدا شما را، مومنين را برادر قرار داده و با هم برادر باشيد، برابر باشيد و با هم براى اين مملكت كار بكنيد و در رأس برنامه‏تان براى اين بيچاره‏ها و اين مستضعفينى كه هستند براى اينها كار بكنيد، امنيت كشور را ايجاد بكنيد.

خداوند انشاء الله همه شمارا موفق كند و همه شما را سلامت و رفاه بدهد كه براى ملت كار بكنيد و پيش خداى تبارك و تعالى آبرومند برويد.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته‏


پل ارتباطی :  daniz_0443@yahoo.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها