پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:36 AM
بيانات امام خمينى در جمع فرماندهان، افسران و درجهداران و پرسنل نيروى دريائى ارتش جمهورى اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
مقصد عالى اسلام و همه مكتبهاى توحيدى اين است كه انسان درست بشود
اولاً از آقايانى كه زحمت كشيدند و تشريف آوردند در اين محل تنگ و زحمتزا، تشكر مىكنم و توفيق و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى مسئلت دارم. وضع اسلام در همه ابعادى كه دارد با وضع حكومتهاى ديگر بلكه با وضع اديان ديگر آنچه كه الان در دست است مغايرت دارد. در تمام دوران بشريت آنقدر كه تاريخ به ما اطلاع مىدهد هيچ حكومتى و هيچ ديانتى مثل ديانت اسلام و حكومت اسلام نبوده است و بعدها هم نخواهد بود. اسلام يك حقيقتى است كه انسان را در تمام ابعادى كه دارد، چه از بعدهاى مادى و چه بعدهاى معنوى تا برسد به آنجائى كه آنچه در وهم تو نايد آن شود، در همه اين ابعاد نظر دارد و طرح تربيتى. شما به حكومتهاى دنيا، غير اديان وقتى كه نظر بكنيد چه حكومتهاى شرق و غرب و چه حكومت هائى كه در بين شرق و غرب هستند هيچ حكومتى را نمىبينيد كه با كيفيت باردارى زنها كار داشته باشند، بابچههاى شيرخوار كار داشته باشند، با كيفيت ازدواج كه چه وقت باشد، چه وقت نباشد كار داشته باشد، با بچههاى كوچكى كه در دامن مادرشان هست و تكليف پدر و مادر، با آنها كار داشته باشد، بلكه هيچ حكومتى با اخلاق افراد هم كار ندارد الا آن چيزى كه به حكومت ضرر بزند. نظر حكومتهائى دنيائى اين است كه يك كسى مخالفت با نظم نكند، مخالف با حكومت آنها نكند، بيرون نيايد و عربده بكشد و بخواهد نظم را به هم بزند تا اين حدود كار دارند آنها، اما در باطن منزلها چه مىگذرد و غير از توطئهكه اين هم مربوط به نظام است اين آدم در خانه خودش چه مىكند ابداً كارى به اين ندارد، هر كارى مىخواهد بكند. آزادى كه حكومت مادى به مردم مىدهند غير از آن آزادى است كه حكومتهاى معنوى و خصوصاً اسلام به جامعه مىدهد. طرز حكومت اسلام با ساير حكومتها در تشكيلات، طرز نيروهاى مسلح اسلامى با ساير نيروهائى كه غير اسلامى هستند همه اينها فرق دارند. اسلام از قبل از اينكه شما ازدواج بكنيد، با ازدواج شما سروكار دارد، مىخواهد نتيجه اين ازدواج يك انسان سالم باشد، مثل حيوانات نباشد كه به طور هرج و مرج هر كارى مىخواهند مىكنند. از قبل از ازدواج قوانين اسلام هست كه چه شخصى را زن قبول كند به ازدواج و چه زنى را مرد قبول كند براى ازدواج، اوصاف مرد، اوصاف زن، اينها در اسلام مطرح است، در هيچ حكومتى اين مطرح نيست كه مرد اوصافش چه باشد، زن اوصافش چه
باشد. در اسلام اين مطرح است، وقت ازدواج چه وقت باشد، بعد از ازدواج چه روابطى بين زن و مرد باشد، وضع زندگى زن و مرد با هم چه جور باشد. وقتى زن و مرد با هم خلوت مىكنند وقت اين خلوت چه وقت باشد.
همه اينها براى اين است كه مىخواهد، مقصد عالى اسلام و همه مكتبهاى توحيدى اين است كه انسان درست بشود، اين انسان اگر چنانچه سر خود باشد و مهار نداشته باشد، از همه حيوانات درندهتر و موذىتر است. شما مىبينيد كه اين جناياتى كه الان بر بشر واقع مىشود از طرف قدرتهاى بزرگ كه به خيال خودشان اينها تربيت شده هم هستند، اين جناياتى كه از طرف اين دولتها بر بشر و بر همجنس خودشان وارد مىشود و در طول تاريخ از هيچ حيوان درندهاى واقع نشده است. حيوان درنده هم طعمه مىخواهد آن طعمه كه دستش آمد و شكمش سير شد ديگر نمىخواهد يك عده از حيوانات را استثمار كند و تحت سلطه در مىآورد. اين انسان است كه سير نمىشود، اين انسان است كه هواهاى نفسانيهاش آخر ندارد. اگر چنانچه يك مملكت را به او بدهند، دنبال يك مملكت ديگر است آن مملكت را هم كه گرفت دنبال يكى ديگر است اينطور نيست كه حدود داشته باشد آمال انسان، هر چه كه يافت دنبال اين است كه آنچه را كه نيافته او را هم بيابد، انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غير متناهى است آمالش، و در غضب هم غيرمتناهى است و در حس سلطهجوئى هم غيرمتناهى است. شما گمان نكنيد كه اگر منظومه شمسى را تمامش را يك انسانى به دست بياورد باز بنشيند كه خوب، بس است و مىگويد يك منظومه ديگرى برويم ببينيم چه خبر است. شما مىبينيد كه الان دنبال اين هستند كه به مناطق ديگرى كه غير زمين است، به سيارات ديگر هم دست يابند اينطور نيست كه اگر دست يافتند به يك سيارهاى، دنبال سياره ديگر نباشند اينطورى انسان خلق شده است، غيرمتناهى در غضب، غير متناهى در شهوت، غير متناهى در خودخواهى. هيچ چيز انسان را سير نمىكند مگر اينكه تربيت بشود كه با اين تربيت به منتهاى سيرى كه در اين سير آن منتها تمام چيزهائى است كه انسان مىخواهد و آن رسيدن به كمال مطلق، به كمال مطلق اگر رسيد اين طمانينه برايش حاصل مىشود، اطمينان قلوب به رسيدن به خداست، به غير او هيچ آرام نيست قلوب، خودشان هم ملتفت نيستند كه اين نفس توجه به كمال مطلق دارد، منتها كمال را گم مىكنند، نفس انسان متوجه به اين است كه برسد به كمال مطلق، تشخيص اينكه اين كمال است، آن كمال است اشتباه در اينجاهاست. يك كسى علم را كمال مىداند، دنبال علم مىرود، يك كسى قدرت را كمال مىداند، دنبال قدرت مىرود، همه اينهائى كه دست و پا مىزنند در دنيا، دنبال اين هستند كه كمال مطلق را پيدا كنند، همه دنبال اين هستند خدا را پيدا كنند، متوجه نيستند خودشان.
اسلام هادى انسانهاى سرگردان به سوى كمال مطلق و نور
اسلام آمده است راه را نشان بدهد، سرگردانىها را از بين مىبرد و راه را نشان مىدهد كه از اين راه بايد رفت، اسلام نيامده است كه سلطه پيدا كند بر اين مملكت و آن مملكت و آن مملكت، اصلاً
مطرح نيست پيش اسلام سلطه جوئى، مطرح نيست پيش اسلام غلبه به يك قومى و زير بار قرار دادن و به استعمار كشيدن آنها، هيچ مطرح نيست پيش اسلام. اسلام اگر چنانچه ارتش دارد براى اين دارد كه اين ارتش مردم را بياورد براى هدايت نه ارتش برود يك جائى را بگيرد. ارتش مىخواهد قلوب را جلب كند. ارتش اسلام، اسلام آمده است كه قلوب يك انسان را، قلبهاى انسان را كه سرگردان هستند و كمال مطلق دنبالش هستند و نمىدانند كجاست، اين سرگردان را مىخواهد هدايت كند و راهنمائى كند به آن راهى كه به آنجا مىرسند. در قرآن و در نماز مىخوانيد اهدنا الصراط المستقيم يك راه مستقيمى هست كه اين راهى است كه انسان را به كمال مطلق مىرساند و آن سرگردانى كه از براى انسان از بين مىرود و بشر اين راه مستقيم را اگر خودش مىخواهد طى كند نمىتواند، اطلاع در آن ندارد. خداست كه اطلاع دارد بر اين راه مستقيم، يعنى آن راهى كه انسان را از اين آشفتگىها و از اين حيرتها بيرون مىآورد، مىفرستد او را طرف يك راهى كه منتهى اليهاش خداست. ما از خدا در نمازهايمان مىخواهيم كه خدا هدايت كند ما را به راه مستقيم، نه راه كج و نه راه از اين طرف كج، راست و چپ. غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين اينها راههايشان عليحده است و هر چه جلو بروند دور مىشوند از آن مقصد. ارتش اسلام، ارتش هدايت است، سردارهاى صدر اسلام اساتيد اخلاق بودند، كسانى بودند كه مردم را در همان حالى هم كه جنگ مىكردند، هدايت مىكردند با اسم خدا شروع مىكردند. دستور بود كه تا آنها، تا آن مقابلهاى ما شروع نكنند، شما بايستيد. شروع هم اينطور نبود كه همانطور كه آنها مىخواستند اينها را مغلوب كنند و يك غنيمتى به دست بياورند و يك كشورى را بگيرند اينها هم آنطور باشند، خير، اينها مىخواستند قلوب را به دست بياورند، ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهاى اسلام هر جا پا گذاشتند همانجائى كه پا گذاشتند اول مسجد درست كردند، وقتى به قاهره رسيدند اول خط كشيدند براى مسجد. و هر جا اينطور بود، مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام براى آباد كردن مساجد و محرابها كوشش مىكردند و پيغمبرها براى همين آمده بودند كه مردم را هدايت كنند به آن راهى كه مىرسند به آن كمال مطلق و از اين حيرتها و از اين سرگشتگىها نجات پيدا مىكنند، براى نجات انسان است از اين ظلمت طبيعت به نور، بلكه از حجابهاى نور و ظلمت براى ماوراى اينها. در دعاى شعبانيه مىخوانيد: الهى هب لى كمال الا نقطاع اليك و انرابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور ما را هدايت كن به آنجائى كه ديدگان قلوب ما، چشمهاى قلب ما، حجابهاى نورانى هم از بين بردارد، به تو برسد. اسلام آمده است كه انسان را از اين ضلالتى كه دارد، از اين حجابهائى كه دارد، حجابهائى كه بالاتر از همه حجاب خودبينى است، خود گنده بينى، تا انسان يك چيزى دستش مىآيد يك غرورى در او پيدا مىشود و خودش را بزرگ مىبيند، اسلام آمده است كه سركوب كند اين غرور را، مادامى كه انسان خودش را مىبيند نمىتواند به آن راهى كه راه هدايت است دست پيدا بكند. بايد پا بگذارد روى اين، اول امر اين است كه پا بگذارد روى اين شهواتى كه دارد، هواهاى نفسانيه اى كه دارد.
در اسلام هر چه هست براى صلاح حال ملتهاست
و ارتش اسلام براى اين آمده است كه مردم را صيد كند و قلوب آنها را به دست بگيرد، نه مردم را بخواهد جهات مادى به دست بياورد. هيچ جنگى در دنيا كه بين انبيا بوده و غيرشان، نبوده است الا اينكه مىخواستند اين سركشها را آرام كنند و اين انانيتها را بكوبند. خداى تبارك و تعالى وقتى به حضرت موسى و هارون امر مىفرمايد، مىفرمايد برويد اين فرعون را نصيحت كنيد شايد، شايد، به راه بيايد. مطرح اين است كه فرعون آنهائى كه همهشان نفس فرعونى دارند، خيال نكنيد كه يك شخصى يا يك اشخاصى بودند، فرعون بودند، انسان تا تربيت اسلامى يا ترتيب مكاتب توحيد پيدا نكند، اين فرعونيت در باطنش است شيطنت هم در باطنش هست، خودخواه است و اسلام براى اين آمده بود كه اين خودخواهىهائى كه مانع از رسيدن به آن هدايت مطلقند، از پيش پاى مردم بردارند. در نقل است كه پيغمبر اسلام ديد يك عدهاى را گرفتند، اسير كردند دارند مىآورند فرمود كه ما بايد با زنجير اينها را به بهشت ببريم. آنقدر پيغمبر غصه مىخورد به اينكه اين مردم هدايت نمىشوند كه خدا به او تسليت مىفرمايد: فلعلك باخع نفسك على آثار هم ان لم يومنوا هذا الحديث اسفاً . قضيه، قضيه ايمان است نه قضيه گرفتن يك جائى و سلطه پيدا كردن به يك كشور است، قضيه اين است كه ايمان بياورند. جمهورى اسلامى بايد مشىاش اين باشد كه هدايت كند مردم را، خدا انشاءالله اين منحرفينى كه الان در كشور ما و در ساير كشورهاى اسلامى هستند هدايت كند كه اينها به راه بيايند. اسلام مىخواهد كه مردم بيايند در تحت لواى او و آنها را از اين گرفتارىهائى كه دارند و سرگشتهاند و حيرانند و اين ور و آن ور مىزند براى پيدا كردن كمال، خودشان هم ملتفت نيستند كه كمال مطلق چى هست، آمده است اينها را از اين سرگردانىها بيرون بياورد، همه را به يك راه مستقيم هدايت كند و تا آخر برساند، چرا از اين اسلام فرار مىكنند؟ در اسلام هر چه هست براى صلاح حال ملتهاست، براى صلاح حال بشر است. اسلام مىخواهد اينهايى كه منحرف هستند اينها را برگردانند به يك راه راستى، به يك راه سلامتى، همه با هم برادر باشند، همه با هم دوست باشند، محبت داشته باشند، مثل اهل بهشت باشند كه اخوانا على سرر متقابلين برادرند همه، هيچ حقد و حسدى آنجا ديگر نيست، شستشو شدهاند، اگر خداى نخواسته هم جهنمى باشيم در جهنم شستشو مىشود، جهنم راه بهشت است. اسلام آمده است كه همه اين گرفتاريهائى كه در بشر هست زائل كند و همه را به راه راست و با برادرى، با برابرى، با خوشى اينها را ببرد، راه ببرد همانطورى كه چوپان گوسفندهاى خودش را راه مىبرد، همانطور كه چوپان علاقه دارد كه اين گوسفند در يك جاى خوبى چرا بكند، پيغمبرها مىگويند غالباً يا همه چوپانى هم كردند. چرا اين گروههاى منحرف از آغوش اسلام كنار مىروند؟ بيايند ببينند كه اسلام چه مىگويد و از اولى كه بشر مىخواهد ازدواج كند همراهش هست كه اين بچهاى كه مىخواهد از اين بشر توليد بشود يك بچه خوبى باشد. بعد هم در دامن مادرش اينطور، بعد در دبستانش اينطور بالا و پايين تا آخر. اسلام مىخواهد شما را هدايت كند به يك راه راستى، اسلام اينطور نيست كه بخواهد به شما يك سلطهاى پيدا كند و يك آقايى بفروشد، خير، پيغمبر اكرم كه
شخص اول بود و بنيانگذار اسلام و بنيانگذار هدايت مردم، سيرهاش را برويد ببينيد چه جور بوده، آيا هيچ وقت سلطهجو بوده است؟ وقتى با همين اشخاصى كه رفقايش بودند، دوستانش بودند ديگر سياه و سفيد و اينها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم دور هم مىنشستند يكى آنجا بنشيند يكى پهلويش، يكى بالا و پايين باشد اين هم نبوده. از اول بنا بوده است كه يك اخلاق صحيح انسانى آنكه براى انسان صالح است، آن را تربيت كنند به آن اخلاق و تربيت كنند به آن عقايد و تمام اعمالى كه دستور دادهاند همهاش براى اين است كه اين را تربيت كنند، كه به آن مقصدى كه بر حسب فطرت دارد فطره الله فطرالناس عليهاً اين فطرت توحيد است فطرت خداجوئى است در همه هست كافر هم كه دارد مىرود دنبال اينكه يك چيزى پيدا بكند خودش ملتفت نيست اين دنبال كمال مطلق است اين را كمال خيال كرده است. هر كس هر عملى انجام مىدهد براى اينكه آن را يك چيز خوبى مىداند يك كمالىداند. اين دزدهاى سر گردنه هم اين را يك كمالى مىدانند كه بروند دزدى بكنند به هم فخر مىكنند، همه دنبال كمالند، همه دنبال خدا هستند ملتفت نيست. بشر خداخواه هست، لكن اعوجاجات نمىگذارد، فطرت را خاموش مىكند.
كسى كه به خدا متمسك است از هيچ چيز نمىترسد
شما برادران ارتشى، نيروهاى دريائى كه امروز اينجا تشريف آورديد بعضىهايتان توجه داشته باشيد كه شما امروز لشكر پيغمبر اسلام هستيد، لشكر امام زمان ارواحنا فداه هستيد، الان نظر دارد به شماها. نامه اعمال شما به او عرضه مىشود بر حسب روايات، طورى باشد كه نامهها وقتى عرضه مىشود ايشان را متأثر نكند. نيروهاى ما نيروهائى باشند كه مردم را بخواهند هدايت كنند به انسانيت، فرق ما بين نيروى توحيدى و طاغوتى همين است. نيروى طاغوتى مىخواست تو سر مردم بزند از مردم فاصله مىگرفت. توجه داشته باشيد كه هر چه قدرت پيدا كنيد شما به اندازه محمدرضا پيدا نمىكنيد و حالا او در يك بسترى خوابيده است كه مرگ براى او عروسى است، دنيا اين است! و آنهائى كه اهل معرفت خدا هستند هر چه نزديك تر به آن عالم بشوند ابتهاجشان زيادتر مىشود، كمالشان زيادتر مىشود، كوشش كنيد كه ارتش اسلامى باشيد، نيروى اسلامى باشيد، نيروئى باشيد كه بخواهيد با اين نيروى خودتان اشخاصى هم كه خلاف مىكنند اينها را تربيت كنيد. ضربه، ضربه تربيتى باشد ضربه على يوم الخندق افضل من عباده الثقلين اين روايتى است از رسول اكرم (ص). ضربه، يك ضربه يك دست بالا بردن و فرود آوردن و يك نفر آدم را سر آن خندق كشتن. البته از جهت سياسى چون كه اين ضربه، ضربهاى بود كه اسلام را از شر كفار نجات داد. ولى از آن جهت، جهت معنويش است، اين دست بالارود و پايين مىآيد يك وقت آدم خيال مىكند منم كه اين كار را مىكنم، من بودم كه اين كردم، من بودم كه اينجور كردم، اين شيطان است. يك وقت اين را قدرت خدا مىداند خودش را هيچ مىداند براى خودش چيزى قائل نيست اين دست را از خدا مىداند شمشير را هم از خدا مىداند. هيچى ما نداشتيم، ما قبل از چند سال پيش از اين هيچ بوديم آنى كه ما را هست كرد و همه چيز به ما داد
و همه قدرتها داد و زمين را به اين وسعت در اختيار ما گذاشت و آسمان و زمين را در اختيار ما و براى منافع ما گذاشت خدا بود، ما خودمان كه چيزى نبوديم، چيزى نداشتيم حالا هم هيچ هستيم. بفهميم اين را كه ما چيزى نيستيم هر چه هست اوست. هى نگوييد كه فلان اين كار را كرد، خير، اينها حرف است مبدأ مطلب را پيدا بكنيد، آن كه انجام داده كارها را، آنكه شما ملت ضعيف را غلبه داد بر يك همچو قدرتهاى بزرگى، آن او بود. تا تمسك به او داريد از هيچ چيز، از هيچ آسيبى نترسيد، كسى كه به خدا متمسك است از هيچ چيز نمىترسد براى اينكه آخرش اين است كه انسان را بكشند، آخرش شهادت است از اين ترسى ندارد. جوانهاى ما از باب اينكه از شهادت ديگر ترسى نداشتند بلكه استقبال مىكردند از شهادت، اين قدرت را پيدا كردند كه همه به هم دست دادند و اين مملكت را نجات دادند، مىخواهيم مملكت نجات پيدا بكند از شرك، نجات پيدا بكند از اين الحادها، همه بيايند، همه با هم وارد بشوند در اين مكتبى كه براى خداست و شما را هدايت به روى خدا، به طرف خدا مىكند، نرويد اين طرف و آن طرف. هيچ جا بهتر از قرآن نيست، هيچ مكتبى بالاتر از قرآن نيست. اين قرآن است كه هدايت مى كند ما را به مقاصد عاليه اى كه در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمىدانيم. شما ارتش عزيز ايران، شما نيروهاى انتظامى ايران از هر طبقهاى كه هستيد شما امروز، تمام نيروهاى شما امروز نيروى امام زمان سلام الله عليه است. كوشش كنيد كه رضاى او را به دست بياوريد، توجه كنيد به اينكه شما الان مستخدم او هستيد و همه هستيم كوشش كنيم همه كه رضاى او به دست بيايد كه رضاى او رضاى خداست و اگر آن بدست آمد ما ديگر آسيب نمىبينيم و خوفى از چيزى نداريم. انشاءالله خداوند به همه شما سلامت، عزت، قدرت عنايت كند و شماها را غلبه بدهد بر شياطينى كه در باطن خودتان و خودمان هست، غلبه بدهد بر همه اشخاصى كه بر ضد اسلام، بر ضد اين هدايت كه هدايت خودشان هم هست بر همه غلبه بدهد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته