پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:32 AM
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمنهاى دانشجويان دانشگاههاى سراسر كشور و اساتيد دانشگاه و حوزه و طلاب حوزه عمليه قم
در رأس برنامههاى رضاخان تضعيف روحانيت بود
بسم الله الرحمن الرحيم
من بايد يك تاريخچهاى براى شما آقايان كه درك زمان رضاشاه را نكرديد عرض كنم تا بفهميد كه اين دستهائى كه در كار است چه دستهائى است. رضا خان بعد از اينكه كودتا كرد و آمد تهران را گرفت، به صورت يك آدم مقدس اسلامى خدمتگزار به ملت در آمد. حتى در جلسههائى كه در محرم انجام مىگرفت در تكيههاى زيادى كه در تهران بود آن وقت، مى گفتند او مىرود و شركت مىكند و دستجاتى كه از نظامىها در تهران بيرون مىآمد من خودم ديدهام و مجلس روضهاى كه از طرف خود رضاخان با شركت خودش تأسيس مىشد من يكىاش را خودم ديدهام، اين بود تا وقتى كه حكومتش مستقر شد. اغفال كرد ملت را، اغفال كرد همه قشرها را تا اينكه جاى پايش محكم شد، وقتى كه جاى پايش محكم شد هدف اول و آن چيزى كه در رأس برنامهاى بود كه براى او تنظيم كرده بودند تضعيف روحانيت بود. شروع شد برنامه به تضعيف اين قشر. برنامه اين بود كه اين قشر در بين ملت حيثيت خودش را از دست بدهد تا اينكه بتوانند آن كارهائى كه مىخواهند انجام بدهند. روزنامه نويسهاى آن وقت و رسانههاى گروهى آن وقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانيت مشغول كار شدند. طورى كردند كه روحانيت را منزوى كردند و حتى در ماشينها و تاكسىسوار نمىكردند اينها را. تبليغات به طورى دامنه دار بود كه جوانهاى ما را حتى جوانهاى متدين را منحرف كردند. اول، هدف روحانيت بود. اين مدرسه فيضيه را كه ملاحظه مىكنيد كه آن وقت شايد ششصد، هفتصد نفر طلبه در خود مدرسه فيضيه ساكن بود، روز نمىتوانستند در مدرسه باشند، فرار مىكردند به باغات شهر و آخرهاى شب مىآمدند براى اينكه مأمورها دنبال اين بودند كه اينها را بگيرند و ببرند و عمامههاشان را بردارند. علماى تهران را تعقيب مىكردند و بعضى از اشخاص موجه از علما را در كلانترى مىبردند و همانجا لباسشان را مىبريدند كه بلند نباشد، لباس روحانى نباشد، همانجا قيچى مىكردند. آن چه دستى بود كه روحانيون را در آن روز سرنگون كرد و كوبيد؟ و در عين حال كه آنهمه كوبيدند روحانيون را، معذلك گروهى كه فقط قيام كرد در مقابل رضاخان، همان روحانيون بودند. يك دفعه از تبريز علماى تبريز، يك دفعه از خراسان علماى خراسان، يك دفعه از اصفهان كه اين از
همه دامنهاش زيادتر بود. علماى اصفهان آمدند به قم و علماى بلاد هم به اينها متصل شدند و مع الاسف همه قيامها را شكستند. قم هم كه قيامش اساسىتر بود بسيار از ينها را آمدند بازى دادند، اغفال كردند و از قرار كه مىگفتند در راس آنها كه مرحوم حاج آقا نورالله اصفهانى بود از قرارى كه مىگفتند او را هم مسموم كردند و همان قم فوت شد. آن چه دستى بود كه روحانيون را اينطور كوبيد و روى چه مقصدى بود؟ آن چه دستى بود كه روحانيون را با قشر دانشگاهى آنطور از هم جدا كرد كه در دانشگاه اسم روحانى را نمىشد ببرى و در مدرسه فيضيه هم دانشگاهى را؟ اين چه دستى بود كه اينها را از هم جدا كرد و با هم دشمن كرد؟ و اين چه دستى بود كه دانشگاه ما را به آن صورت در آورد كه اشخاصى كه از آن بيرون آمدند، مگر يك دسته متعهد، انحرافى بودند و گرايش به مكتبهاى ديگر داشتند؟ و آن چه دستى بود كه در همان زمانى كه انقلاب پيروز شد دانشگاه را به صورت يك دژ جنگى درآورد؟ و آن چه دستى است كه الان مشغول كاراست و مى خواهد باز روحانيت را بكوبد؟ اينها چه ديده بودند از روحانيت و اخيراً چه ديدند كه اينطور در فكر اينند كه در بلاد شروع كردند كه باز همان مطالبى كه زمان رضاخان بود اعاده كنند و به روحانيون و معممين جسارت كنند و اهانت كنند؟ روحانيون مگر چكارهاند و آنها چه ديده بودند؟ اين چه دستى است كه اين دو قشر را از هم اينطور جدا كرده بود و حالا هم جدا كرده است؟ مگر انشاءالله به فضل الهى اينها با هم پيوند كنند.
اگر بخواهند ملت را تحت سلطه بياورند بايد مردم را از روحانيين جدا كنند
اينها با مطالعههاى طولانى كه از مردم شرق و مسلمانان و بلاد اسلامى دارند و داشتهاند و كارشناسهاى آنها در اين بلاد اسلامى با شكلهاى مختلف آمدهاند و مطالعه كردهاند و بررسى كردهاند، اين را يافتند كه تودههاى مسلمين با روحانيين نزديكند و روحانيين در آنها نفوذ دارند. در هر شهرى ملاى آن شهر، امام جماعت آن شهر با مردم روابط دارد و مردم از او حرف شنوى دارند، پس اگر بخواهند اين ملت را بشكافند و تحت سلطه بياورند بايد مردم را از اين روحانيين جدا و آنها را از آنها جدا كنند. خوب، بين دانشگاه و روحانى چرا اينطور اختلاف ايجاد كردند كه در دانشگاه نشود اسم روحانى را برد و دانشگاهى كه بخواهد نماز بخواند به طور قاچاق نماز بخواند و در مدرسههاى ما هم اگر اسمى از دانشگاه بيايد، او را به خوبى دريافت نكنند؟ اين هم روى همان مطالعاتى كه آنها دارند و اين ديگر واضحتر است كه اين دو قشر مغز متفكر جامعه هستند، اين دو قشر را اگر از هم جدا كنند مىتوانند كارهائى را كه مىخواهند انجام بدهند و اين دو قشر اگر با هم اتصال پيدا بكنند، اينها نمىتوانند مقاصد خودشان را انجام بدهند و لهذا قلمها و نطقها و رسانهها و اينها كه در خدمت اجانب بود، به كار افتادند، اينها را از هم جدا كردند و دشمن كردند و در هر قشرى هم ايجاد اختلافات كردند. حالا كه اينها ديدند، آن قدرت اسلام را ديدند و قدرت روحانيون را ديدند و قدرت دانشگاه را ديدند كه يك همچو قدرت شيطانى را اينها با هم وقتى كه شدند سرنگون كردند كه در دنيا كسى احتمال اين را نمىداد كه بتواند ايران اين مرد خائن را بيرون كند زيرا همه قدرتها پشت سر او بودند، همه قدرتها،
چه قدرتهاى غير اسلامى كه مهم امريكا بود، براى شوروى هم و چه حكومتهاى انحرافى بلاد مسلمين، تمام اينها طرفدار او بودند. شاهديد كه ما وقتى در عراق خواستيم كه شروع كنيم به طور بارزى به مقابله با شاه، عراق نگذاشت ما آنجا بمانيم و وقتى خواستيم به كويت برويم كويت هم نگذاشت كه ما وارد بشويم و من ديدم كه ما در هر يك از بلاد مسلمين برويم، همين حرف است. و خدا خواست كه بهتر بشود و ما رفتيم به يك محلى كه تحت سيطره ايران نبود گرچه آنجا هم ابتدائاً با ما مخالفتهائى شد، لكن كم كم آن مخالفتها تخفيف پيدا كرد. اينها امروز از زمان رضاشاه بيشتر در فكر هستند. زمان رضاخان مطالعات بود و دهنيات كه اگر چنانچه روحانى با دانشگاهى پيوند كند و اگر روحانى قدرت روحانيت خودش را دارا باشد نمىگذارد كه ما آنطور كه مىخواهيم استفاده كنيم از ايران، اين يك ذهنيتى بود مطابق با واقع هم بود اما ذهنيت بود. امروز آن ذهنيت ديگر براى آنها عينى شد، ديدند كه از روحانيت شروع شد و دانشگاه هم آنقدرى كه متعهد بودند پيوند كردند و آنها هم كه نبودند، الزام پيدا كردند به اينكه همصدا باشند و ساير قشرها هم، همه ملت. اينها ديدند كه اين روحانيين در عين حالى كه آنها خيال مىكردند كه نفوذ دارد لكن نمى دانستند اينقدر نفوذ دارد. آن وقتى كه شاه به عذر خواهى افتاد، شاه مخلوع به عذر خواهى افتاد و شريف امامى را آورد روى كار، اينها هى گفتند كه خوب، ما اشتباه كرديم، ما نمىدانستيم كه مردم اينطور روحانيت را مىخواهند و ما اين اشتباه را بر مىگردانيم، ما خدمت مىكنيم به روحانيون. از اين چرندها شروع كردند گفتن براى اغفال، ليكن خوب، ديگر گوشها نمىشنيد.
هيچ ارگانى نبايد در كار ارگان ديگر دخالت كند
اينها امروز ديدهاند قدرت اسلام را، ديدهاند كه يك جمعيت سى و پنج ميليونى كه اين جوانهائى كه بتوانند كار بكنند شايد پانزده ميليون، هيجده ميليون، بيست ميليون باشد بدون اينكه داراى يك تجهيزاتى باشند و بدون اينكه تربيت نظامى ديده باشند اينها با مشت غلبه كردند بر همه قدرتها و آن كسى را كه آنها همه مىخواستند نگه دارند نتوانستند، اينها عينى شد بر ايشان كه اسلام چقدر قدرت دارد، حالا بدتر و بيشتر درصدد اين هستند كه اسلام را نگذارند تحقق پيدا كند. اين سنگر بندىها كه در دانشگاهها شد براى چى بود و كى بودند؟ آنهائى كه ميل داشتند كه دانشگاه كه تبديل شده بود به يك غرب ساختگى، غربزده ساختگى، برگردد به يك دانشگاه اسلامى كه وقتى وليده او مىآيد، نتيجه او بيرون مىآيد، افراد مسلم و متعهد باشد، اينها بودند كه سنگر گرفتند؟ يا همانها بودند كه همان قلم و همان قدم و همان چيزهائى كه زمان رضاخان مىخواستند بشكنند اين اسلام را و اين قدرت را؟ اينها هستند كه سنگرگيرى كردند. ما كه مىگوئيم انقلاب فرهنگى و البته در همه چيز بايد باشد، لكن بايد مخلوط نكنيم امور را به هم. اينهائى كه در انقلاب فرهنگى هى صحبت مىكنند و صحبت كردند و من شنيدم اينها مخلوط مىكنند امور را به هم و اين راه را دور مى كند. دانشگاه و فيضيه، بايد فقط راجع به دانشگاه شروع كنند. كار به اين نداشته باشند اقتصاد ملت
چيست. اگر دانشگاه بيايد راجع به اقتصاد بخواهد فرهنگ را جارى كند و فرهنگ اسلامى درست كند، از فرهنگ اسلامى دانشگاه هم باز مىماند، و اگر قشرى ديگرى كه مىتواند انقلاب فرهنگى در مثلاً ارتش بكند بيايد بخواهد مخلوط كند و انقلاب فرهنگى را در دانشگاه بخواهد بيايد عمل كند، اين كار خودش هم از دستش مىرود. بايد هر قشرى در همان محل خودشان و در همان بنگاهى كه آنها جزئيت دارند در آنها و عضويت دارند در آنجا، همان را مشغول بشوند، نه شما انقلاب اقتصادى را دنبالش برويد، نه آنهائى كه مىخواهند انقلاب اقتصادى درست كنند بيايند دنبال دانشگاهها. و من به شما حالا دارم عرض مىكنم كه اين اختلاطها البته افرادى هم كه اين اختلاطرا مىگويند من سراغ ندارم كه افرادى باشند كه خداى نخواسته خيانتكار باشند، اغفال مىشوند. اينهائى كه مىخواهند، مىگويند همه را بايد با هم درست كرد و جدا نمىكنند، قسمت قسمت نمىكنند، همه چيز را يعنى اين دستگاه را با آن دستگاه، آن دستگاه را با اين دستگاه و روى هر يك عليحده متخصصان خودشان، متخصصان آن بنگاه مشغول كار نمىگذارند بشوند، اينها متحمل است كه اغفال شده باشند. نبايد ما وقتى مىخواهيم دانشگاه را درست بكنيم و يك انقلاب فرهنگى در دانشگاه درست بكنيم بيائيم همه چيز را با هم مخلوط بكنيم، همه جا بايد چه بشود اما هر كدام در محل خودش. بازار بايد درست بشود، لكن دانشگاهى به بازارى كارى نبايد داشته باشد. بازار يك دسته اى بايد بروند و آنجا انقلاب اسلامى و فرهنگى را در آنجا پياده كنند، اينها يك دسته بازارى متعهد بايد باشند. ارتش هم بايد انقلاب در آن پيدا بشود و اميد است كه بسيار وقتش شده باشد لكن ارتش نبايد كار داشته باشد كه دانشگاه چه مىگذرد در آن، به او چه ربطى دارد. در عين حالى كه همه با هم پيوند هستند، لكن هر كدام كار خودشان را بايد انجام بدهند. پيشتر مىگفتند كه در آن تعزيه هايى كه در مى آوردند سابقاً، مىگفتند كه شمر خوب اين است كه شمر باشد، اگر بنا باشد كه شمر هم وقتى صحبت مىكند يا شعر مىخواند مثل امام حسين بخواند اين شمر نيست، در عين حالى كه همه بنگاه واحد بودند و همه با هم مىخواستند يك صحنهاى را درست كنند، لكن هر كس كار خودش را بايد خوب انجام بدهد، نبايد او دخالت كند در كار ديگرى. اگر هر كدام دخالت كنند در كار ديگرى، اين صحنه، صحنه خوب نمىشود. ما هر كدام بايد كار خودمان را خوب انجام بدهيم اگر هر كسى در هر كارى دخالت بكند هيچ كدامش را نمىتواند انجام بدهد.
با هم اجتماع كنيد و مواظب باشيد قلمهاى مسموم شما را بازى ندهند
و من حالا به شما عرض مىكنم كه قلمها، قدمها، نطقها، شيطنتها دنبال اين است كه نگذارند شما ادامه بدهيد به اين چيزى كه مشغول شدهايد، اينها مىخواهند نگذارند كه قشر روحانى با قشر دانشگاهى يكى بشود. شما الان اول كارتان است، تازه شروع كردهايد. ممكن است به حسب حدسى كه من مىزنم كه بيايند بيخ گوش اشخاصى كه در فيضيه و در جاهاى ديگر، در مراكز علمى هستند، بيخ گوش اينها چيزهائى بخوانند كه نتيجهاش اين باشد كه شما با اين دسته كنار برويد، و بيايند بيخ گوش
دانشگاهىها مطالبى بگويند كه شما را از آنها جدا كنند. اينها صدمه ديدهاند از اتحاد اين ملت، اينها از اسلام الان ترسيدند به طورى كه ديدند خارجاً چه جور واقع شد. اينها مىبينند اين تظاهرات شما را، اينها مىبينند اين اجتماعات شما را و اين فرياد اسلامى شما و ناراحت مىشوند.
چند روز پيش از اين در يك نوشتهاى ديدم كه مىگويد كه چرا از ملى مىترسيد شماها؟ چرا نمىگوئيد مجلس شوراى ملى؟ من به آن آقا مىگويم شما چرا از اسلامى مىترسيد؟! ما اين ملى كه مجلس شوراى ملى باشد، حالا بيش از پنجاه سال هم از آن مىگذرد و ما يك اثر صحيحى از اين نديديم. هر وقت يك آدم صحيح پيدا مىشد، يك پنجاه نفر هم از نوكرهاى استعمار پيدا مىشدند و او را مىكوبيدند. من مىگويم به اينها كه ما تابع اين ملت هستيم، اين جمعيت. ما كه خودمان براى خودمان يك كاره نيستيم، ما مىخواهيم ببينيم خواست اين سى و پنج ميليون جمعيت چى است. ما ديديم كه خواست اين سى و پنج ميليون جمعيت اين بود كه ما اسلام را مىخواهيم، در تمام صحبتها از اول تا آخر اين نبود كه ما ملى گرا هستيم، ملى گرايى بر خلاف اسلام است. اسلام آمده است كه همه را يك نحو به آن نظر بكند، همه جوامع را. ملى گرايى اين است كه الان در آمريكا بين سياه و سفيد دارد واقع مىشود و اين كارترى كه دعوى اين را مىكند كه من طرفدار بشر هستم اين سياهان را اينطور مىكشد و اين طور آزار مىدهد. ملىگرايى اينست كه بعضى از اين دولتهاى عربى مىگويند عربيت و نه غير. ملى گرايى اين پان ايرانيسم است، اين پان عربيسم است. اين بر خلاف دستور خداست و بر خلاف قرآن مجيد است ما كه مىگوئيم جمهورى اسلامى، مجلس شوراى اسلامى، براى اينكه از آن امامزاده ما معجزهاى نديديم! پنجاه سال است، بيشتر، ما را عقب، عقب راندند، پنجاه سال بيشتر كه اينها كارشكنى كردند. در طول مدتى كه مجلس شوراى ملى آنها بود حتى يك دفعه نشد كه مردم، مردم سراسر كشور آزاد راى بدهند. آن وقتى كه رضا خان نبود و محمدرضا خان نبود و زمان قاجار، من يادم هست، آن وقت خانها بودند، شاهزادهها بودند، خانها دسته دسته اين مردم را به زور مىآوردند و به صندوقها راى براى خودشان مىگرفتند، مردم هيچكاره بودند، نمىدانستند كه چيست، يك ورقهاى را به آنها مىدادند، اينها هم مىآوردند در صندوق مىانداختند. زمانى كه رضاخان سلطه پيدا كرد و محمدرضا سلطه پيدا كرد كه همه مىدانيد كه يعنى زمان محمدرضا را اكثرا ديديد كه به مردم ارتباطى نداشت. خود محمدرضا گفت، در يك گفتگوئى گفته است به اينكه ليست اين وكلا را از سفارتخانهها مىفرستند پيش ما مىفرستادند مىخواهد بگويد حال اينجور نيست، مىفرستادند پيش ما و ما همانها را ملزم بوديم كه تعيين كنيم. اين يك اقرارى است از يك كسى كه به غصب سلطنت براى اين مملكت مىكرد و مطلع بود بر مسائل. و اين ما را شناساند كه به ما مىفهماند كه افرادى كه آن وقت در اين مجالس بود چه اشخاصى بودند. افرادى بودند كه با ليست سفارت آمريكا يا با ليست سفارت شوروى تحميل مىشدند، اين حرفى است كه محمدرضا گفت كه ليستها را مىفرستادند. اين را براى اين تعريف كرد كه مىخواست بگويد من ديگر اينطور نيستم. حتى پدرش را تضعيف كرد كه خودش رو بيايد و مردم به خودش توجه پيدا كنند. اين اقرارى بود كه ايشان كرد كه
ليست را مىفرستادند و ما مجبور بوديم كه همان ليست را، افراد را تعيين كنيم. اين نمايانگر اين است كه اينهايى كه در مجلس شوراى ملى بودند نه شوراى اسلامى، اينها چه اشخاصى بودند، اينها نوكرهائى بودند كه نوكرهاى خارجى بودند و با زور اين نوكر بزرگ اينها مىرفتند در مجلس. در طول تاريخ مشروطيت نمىتوانيد پيدا كنيد كه همه ايران خودشان راى دادهاند، حتى در آن دورههاى اول، بله، تهران در آن دورههاى اول خودشان راى مىدادند لكن در تهران خانها نمىتوانستند كارى بكنند اما در شهرهاى ديگر و در دهات و در اينطور چيزها اين خان خانى بود و همان اشراف و همان خانها مردم را مىبردند به آن كسى كه نظرشان بود راى مىدادند. شما امروز... يا يك انحرافى حاصل شده، آن هم آن مقدارى است كه ديدهاند چيز ناچيزى بوده، اينطور آزاد مردم بروند و آنطور زن و مرد، بچه و بزرگ، آنهائى كه مىتوانستند راى بدهند، آزاد بروند آنجا راى خودشان را بريزند. خوب، شما تهران را ديديد، قم را ديديد، بعضى جاها را هم ديدهايد و از بعضى جاها هم شنيدهايد، اينها نمىخواهند كه يك همچو مجلسى كه مال ملت است و مال اسلام است و افرادش به حسب غالب، اسلامى هستند الا آنجاهايى كه قالب زدهاند، نمىتوانند ببينند اين را. اينها نمىتوانند ببينند كه دانشگاهى و روحانى زير يك سقفى جمع شدند با هم مخلوطند. اينها، من تنبه به شما مىدهم كه اينها مشغولند كه شما را از هم جدا كنند. شما الان يك نهال كوچكى هستيد كه تازه، اين ارتباطتان تازه رس است، باز شروع شده است الان، نرسيده است به جايى و شما همه در هدف آنها واقع هستيد كه نگذارند، نگذارند در دانشگاه يك كار مثبتى انجام بگيرد، اگر شد با تفنگ و با سنگرگيرى و اگر اين نشد، با شيطنت. آن چه دستى است كه در ديوارهاى دانشگاه آن شعارها را مىنويسند؟ او چه مىخواهد بكند؟ آنى كه جمع مىكند جمعيت را، يك بر خلاف اسلام چيزى مىگويد، چه نظرى اينها دارند؟ اينها واقعا اشخاصى هستند كه مىبينند دانشگاه و روحانيون مضر به ملت هستند و چون اينها ضرر براى ملت دارند، مىخواهند ما را از بين ببرند.؟ خوب، همين طايفهاى هستند كه روبروى اين ملت تفنگ مىكشند و اسلحه دارند و الان هم اسلحههايشان در محلهايى هست براى وقتى كه فرصت پيدا كنند. همينهايى هستند كه مىخواهند كردستان به همان انقلاب و اينطور چيزها باشد و بحمدالله آنجا تصفيه شد و تصفيه مىشود. همينهايى هستند كه تفنگهايى كه دارند و چيزهاى كه دارند، ماركهايى كه دارد معلوم است از اسرائيل هست، از شوروى هم هست، از طرفين قضيه. اينها اسلام را مىبينند كه مقابلشان مىايستد، آن بزرگترها، اينها كه بچهاند، آن بزرگترهايى كه اينها را هدايت مىكنند و اينها را وادار مىكنند به امور، اينها ديدند كه اسلام اگر چنانچه باشد، روحانى و دانشگاهى اگر با هم باشند، اين دو مغز متفكر با هم جوش بخورند قهرا ساير مردم هم با اينها جوش مىخورند، نمىتوانند دوباره برگردند به اينجا و كارهايى را كه مىخواهند بدهند، انجام بدهند. اينها مىدانند حالا كه هيچ كودتايى در ايران نمىتواند درست باشد، كسى هم فكرش نمىتواند باشد، از خارج هم هيچ كسى نمىتواند در اينجا بيايد و دوام هم بياورد. اينها از افغانستان هم يك درسى گرفتهاند كه همه سلاحهاى مدرن را آوردند و همه هليكوپترها و طيارهها و حتى نظامىهاى تدريب شده
را آوردند افغانستان، لكن نتوانستند ملت افغانستان را خاضع كنند و هر روز رو به شكستند. افغانستانى كه دولتش با آنها موافق است و آن اشخاصى كه تبع دولتش هستند با آنها موافق هستند، ايرانى كه دولت و ملت ديگر نيست و همه باهمند، همه دستشان توى دست هم است، اينها نمىتوانند در اينجا بيايند و يك مثلاً كارى انجام بدهند. علاوه خداى تبارك و تعالى با ماست. ما براى خدا مىخواهيم اين اجانب را از كشورمان بيرون كنيم و اينهائى كه خلاف اسلامند عذرشان را بخواهيم يا هدايتشان كنيم. وقتى ما براى خدا مىخواهيم اين انجام بگيرد، خداى تبارك و تعالى با ما همراهى مىكند، لكن به اين شرط كه ما همانطورى كه اول انقلاب و در جوشش انقلاب همه مقصدها را كنار گذاشته بوديم و يك مقصد داشتيم و آن جمهورى اسلامى و اسلام، و هيچ يك از ما دنبال اين نبوديم كه شب شاممان چيست يا در اداره منصبمان چيست، همانطور پيش برويم. شما خيال نكنيد كه ما، ديگر حالا گذشت و تمام شد و حالا برويم سراغ زندگيمان، نخير. اگر بخواهيد يك زندگى با شرافت داشته باشيد، با عزت داشته باشيد، بايد از اين چيزهايى كه القا مىكنند به شماها، يعنى به ملت، القا مىكنند به اينها كه جمهورى اسلامى هم آمد و كارى انجام نداد، اين براى اين است كه دلسرد كند شما را از جمهورى اسلامى، نقشه است كه شما كنار برويد جمهورى اسلامى را بكوبند و تمام كنند. در صورتى كه در اين يك سالى كه جمهورى اسلامى بوده است با همه كارشكنىهايى كه از همه جا شده است، به قدر طول سلطنت اين دو مرد خائن خدمت شده است به اين مردم. دهاتى كه هيچ نداشتند در طول سلطنت غاصب اين دو خيانتكار، همه را از همه چيز محروم كرده بودند، الان در بسيارى از جاها خدمت مشغول شده است و مردم، خود ملت و دستگاههاى دولتى و ملى با هم دست به هم گذاشتهاند و آباد كردهاند آنجاها را. ملت ما نبايد گوشش به حرف اين اشخاصى باشد كه بر خلاف اسلام شعار مىنويسند، نبايد حرفهاى آنها را گوش كند كه كارى انجام نگرفته. اگر هيچ كارى انجام نگرفته بود الا اينكه من و شما حالا آزاد مىتوانيم اينجا بنشينيم صحبت كنيم، از آزادى بهتر يك چيزى ما داريم در دنيا؟ اگر هيچ كارى انجام نگرفته بود الا اينكه دست اجانب از ممللكت ما قطع شد، ولو حالا ريشههايش يك قدرى هست اگر هيچ نشده بود، اينها را نبايد ما چيز حساب كنيم؟ ما نبايد رفتن محمدرضا را كه با آنهمه قدرت بود يك چيزى حساب كنيم؟ جمهورى اسلامى آمد و هيچ كارى نكرد؟ پس اين چيست؟ حالا باز محمدرضا توى مملكت ماست و سلطنت مىكند و ساواك هم مشغول به نانجيبىهاى خودش است؟ اينها جوانها را مىخواهند گول بزنند و جوان ما الحمدالله بيدار شدهاند و گول نمىخورند به اين زودى. اينهايى كه شما را مىخواهند سرد كنند و اينكه كارى انجام نشده است، و چيزى نشده است، شما مىخواهيد چه كارى انجام بشود؟ در ظرف يك سال و چند ماه تمام نهادهائى كه براى يك كشور اسلامى است تمام تحقق پيدا كرد. در هيچ جاى دنيا همچو چيزى نبوده، جاهاى ديگر بيست سال، سى سال، پنجاه سال وقتى انقلاب كردند باز نتوانستند قانون اساسى داشته باشند. عراق الان هم قانون اساسى ندارد، الان هم چند نفر دور هم نشستهاند با زور به مردم حكومت مىكنند. اما ايران از باب از خود مردم بود اين جوشش، از متن جامعه بود اين انقلاب، و
همه هم اسلامى بودند، همه آن چيزهايى كه بايد براى يك مملكتى اساس مملكت باشد انجام گرفته. ما ديگر چيزى، معطلى در اين باب نداريم، بعد بايد سازندگىها بشود كه انشاءالله مشغولند و خواهد شد. شما را بازى ندهند اين قلمهاى مسموم، اين مجلهها و بعضى روزنامههايى كه در خدمت ديگران هستند و معالاسف به آنها اجازه نشر مىدهند هر روز، اينها شما را اغفال نكنند. آن چيزهايى كه بيخ گوش شما در دانشگاه مىخوانند، يا در مدرسه مثلاً فيضيه مىخوانند به گوشتان نرود. اين اجتماعى كه شما با هم كرديد الان هدف واقع شديد از براى آنهائى كه با اسلام مخالفند و با دانشگاه مخالفند و با فيضيه مخالفند. الان شما هدف آنها هستيد. ادامه دادن كار بالاتر از ايجادش است، ايجاد را مىشود، سه روز رفتيد در قم و بحمدالله با هم صحبت كرديد و تفاهم كرديد و الحمدلله با هم نزديك شديد، لكن ادامه اين مهم است. بايد شما قرار بدهيد هر چند روز، هر چند وقت يك دفعه با هم اجتماع كنيد و با هم يكصدا باشيد.
اگر دانشگاه از اول در خدمت مردم بود حالا ما محتاج نبوديم
و من اميدوارم كه اين ائتلاف شما با هم يك امر بسيار مباركى باشد و با اين ائتلاف بتوانيد دانشگاهها را، مراكز علمى را به صورت اسلامى در آوريد كه اشخاصى كه از، ما هر بنگاهى را كه، هر كارخانهاى را، از آن چيزى ك بيرون مىدهد مىفهميم چيست. آن كارخانهاى كه شكر بيرون مىدهد مىبينيم شكرش چطور است بعد مىفهميم كارخانهاش چطور است. آن كه فرض كنيد كه فاستونى بيرون مىدهد ما مىفهميم چطور است. ما از اين محصول كارخانه دانشگاهمان بايد بفهميم چى بوده، اين محصولش چه بوده. اين آقايانى كه مىگويند كه ما خودمان در اين يك سال دانشگاه را چه كرديم، در اين يك سال ما ببينيم اين آقايان چه كردهاند؟ محصولش چه بوده؟ در اين پنجاه سال محصولش چه بوده؟ در اين پنجاه سال مثلاً يك ميليون دانشگاهى ملت براى ملت خدمت بكند نه براى ديگران، درست شده است؟ دانشگاه بيرون داده است افرادى كه نظرشان اين باشد كه براى ملتشان كار بكنند و به ديگران مربوط نباشند؟ اين كمونيستها از كجا آمدهاند؟ اين ماركسيستها از كجا آمدهاند؟ از توى دانشگاهها. ما معلمها را از اينها مىفهميم، كه دانشگاه داخلش چه بوده براى اينكه محصولش اين است. يك عدهاى البته متعهد هستند، در هر جا هستند اما دانشگاهى كه چند ميليون جمعيت در آن بايد باشد و در عرض اين پنجاه سال بايد بيشتر از صد ميليون جمعيت از آن بيرون آمده باشد و آمده و رفته باشد، اگر بنا بود كه اين دانشگاه يك محصول دلخواهى داده بود بيرون، حالا گلستان بود مملكت ما، محتاج به جنگ نبوديم، محتاج به نهضت نبوديم، محتاج به انقلاب نبوديم. محصول آنجا يك محصول نامطلوبى بود كه در هر پستى وارد شدند براى اجانب كار كردند. اينهايى كه در اين پستها وارد شدند، براى كى كار كردند؟ براى ملت كار كردند؟ اينها محصول همين دانشگاه بودند و از دانشگاه آمدند در وزارتخانهها در راس امور وارد شدند و همهاش براى اجانب كار كردند. اگر اينها براى ايران كار كرده بودند، اگر دانشگاه در خدمت ايران بود حالا ما ديگر محتاج بوديم كه
جنگ و نزاع كنيم؟ دانشگاه ديگر مركز اين سنگربندىها مىشد؟ ادارات ما به اين صورت در مىآمد كه نكنند كار را، كم كارى بكنند؟ دانشگاه نتوانسته آن خدمت خودش را بكند به اين ملت، دانشگاه در خدمت ديگران بوده است، جوانهاى ما را دانشگاهها اينطور كردند. الان هم دنبال اين هستند كه نگذارند اين دانشگاه يك دانشگاه در خدمت خود مردم باشد. ما كه مىگوئيم دانشگاه اسلامى، ما مىخواهيم كه يك دانشگاهى داشته باشيم كه روى احتياجاتى كه اين ملت داشته باشد، كرسى داشته باشد و براى ملت باشد. تربيت نبوده است در اين دانشگاه، تربيت بر ضد بوده است.
آموزش و پرورش لفظى بوده است كه وزارت آموزش و پرورش! نه آموزش، آموزش بوده است، نه پرورش، پرورش. آموزش اين بوده است كه جوانهاى ما را گرايش غربى و شرقى مىدادند و پرورش هم اين بوده است كه لاابالى بار مىآوردهاند و همين چيزهايى كه مىبينيد. حفظ كنيد اين وحدت خودتان را. اينها الان هجوم مىآورند كه از دستشان بگيرند اين را. بخواهيد كشورتان كشور مستقل و خودتان اشخاص آزاد باشيد، اين را تعقيب كنيد و شما دو قشر با هم ارتباط دائم داشته باشيد و برنامهها را خود دانشگاهىها و خود علماى حوزه برنامهها را تنظيم كنند كه يك آموزش موافق با احتياج مملكت، نه اين چيزهايى را بخوانند كه اصلا به درد ما نمىخورد، خيلى از چيزهاست كه اصلا به مملكت مربوط نيست و يك پرورش صحيح، كه از دانشگاه وقتى بيرون مىآيند مستقل در فكر باشند، مستقل در عمل باشند، تحت تاثير گرايشهاى شرقى و غربى نباشند، خدمتگذار به كشور خودشان باشند نه خدمت به ديگران بكنند. اين معنى انقلاب دانشگاه است. ما انقلاب دانشگاه را از محصولش بايد بفهميم، اگر انشاءالله بعد از چند سال ديگر محصول، محصولى شد انسانى، محصولى شد اسلامى، محصولى شد كه براى كشور خودشان زحمت مىكشند و كار مىكنند، مىفهميم تحول پيدا شده و اگر چنانچه همان باشد و از آن كمونيست بيرون بريزد و مسلمانها را از آن طرف بريزند، كمونيست از آنجا در بياورند، اگر اينطور باشد ما تا ابد لنگ هستيم و منتظر بدترش بايد باشيم. لكن ما اميدواريم كه خداى تبارك و تعالى با ما همراهى و كمك كند و به زحمتهاى شما علما و شما دانشمندان، انشاءالله ما به واسطه زحمات شما مملكتمان اصلاح بشود.
والسلام عليكم و رحمهالله