پاسخ به:مجموعه سخنراني هاي امام خميني (ره)
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 2:30 AM
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مسلمان پيرو خط امام مستقر در لانه جاسوسى آمريكا
بىنظم جلوه دادن جمهورى اسلامى، از توطئههاى اجانب براى شكست نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند شما جوانها را كه متعهد به اسلام هستيد، حفظ كند و توفيق شما را هر چه بيشتر به هدفهاى اسلامى. آنچه كه من مىفهمم و احتمال زياد مىدهم اين است كه امريكا نه دخالت نظامى در ايران مىخواهد بكند و نه حصر اقتصادى، اگر هم حصر اقتصادى بكند، ناجح نمىشود، خودش هم مىداند، لكن از راه اساسىتر پيش آمدند و آن راه اين است كه ما را از باطن خودمان آسيبپذير كند و ما را بگنداند از باطن خودمان، از اول هم بناشان بر همين معناست. شايد در انقلابهائى كه واقع مىشود آنهائى كه مىخواهند نفع ببرند يا ضررى كشيدند كه مىخواهند جبران كنند، نفعشان اين باشد كه خود انقلاب را در باطن خودش آسيب برسانند.
الان همه دستها در كار اين معنا هستند، شايد اين صحبتهايى كه در خارج مىكنند به اينكه ما دخالت نظامى مىكنيم يا حصر اقتصادى مىكنيم، شايد براى اين معنا باشد كه اذهان ما را منصرف كنند به آن طرف و از آن چيزى كه در كشور خودمان دارد مىگذرد غافل كنند. شما غافل از اين شياطين نباشيد كه اينها مطالعه كرده هستند، ماها تازه وارد اين ميدانها شديم، شماها تازه وارد اين ميدانها شديد و بر حسب آن حس انسانى هم كه داريد آن شيطنتها كه در آن هستند كمتر وارد هستيد، اينها مطالعه كردند، نه ده سال و نه سال، در طول تاريخى كه راه پيدا كردند مطالعه كردند، نه مطالعه فقط كشورها را، يعنى مخازن اينجاها را، اين هم يك مطالعه طولانى در آن شده، قبل از اينكه اتومبيل و طياره و اينطور مسائل پيدا بشود، اينها كارشناسهاشان را مىفرستادند در شرق و وجب به وجب اين مملكتها را گردش مىكردند، با شتر مىرفتند اين بيابانها را، با قافلهها مىرفتند اين بيابانها را گردش مىكردند و هر جائى كه يك چيزى پيدا مىشد يادداشت مىكردند، نقشه بر مىداشتند، اين يك سرى كارشان كه بفهمند در كشور شما چه دارد، مخازن شما چى هست، اين مال حالا نيست، اين مال، از سابق كه راه باز كردند دنبال اين قضيه هستند. و يك مطلب ديگرى كه شايد به آن بسيار اهميت مىدادند اين بود كه مطالعه در حال مردم ايران بكنند يا مردم شرق بكنند، حالا ما ايران مورد بحثمان هست، اين عشاير ايران، عشاير بختيارى، عشاير خوزستان، (خيلى عشاير دارد در ايران) توى اين عشاير، اشخاصى مىفرستادند براى مطالعه كه اينها چه جور وضعى دارند، چطور مىشود اينها را
تحريك كرد، از تحرك بازداشت، اين، مطالعات طولانى كردند در اين باب و در افراد ديگر، غير عشاير، مطالعات دارند، احزاب را چه جورى بايد درستش كرد و چه جورى به جان هم انداخت، مطالعات اينها زياد است و ما بايد الان تمام توجهمان را به اين مطلب كه اينها الان نقشه اين معنا را دارند طرح مىكنند و مشغول اين معنا هستند كه در خود ايران افراد را، جمعيتها را به جان هم بريزند و بعد منعكس كنند به اينكه اين ايران، يك جمعيتى هستند كه نظمى در آنها نيست، حكومتى ندارند. الان اگر ملاحظه كرده باشيد اين روزنامههاى خارج را (كه ماحصلش پيش من مىآيد) هم خود آنها، روزنامه نويسهاشان، هم اينهائى كه مربوط به آن دستگاه سابق بودند، اين مسائل راهى مىگويند، الان معلوم نيست كه مركز قدرت كجا هست، الان معلوم نيست كه كى ايران را دارد تنظيم مىكند امورش را، كى دارد اين قافله را به جلو مىبرد؟ هى اول به طور ترديد، معلوم نيست قضيه چيست، بعد هم اينكه يك مملكتى هست كه همين چند روز، همين چند وقت نفسهاى آخرش را دارد مىكشد. بختيار در يكى از نوشتههائى كه شايد ديشب من ديدم يا صبح ديدم كه خمينى دارد آن نفسهاى آخر را مىكشد و اين كشور چه مىشود. اينها بناى اين دارند كه در باطن خود ما، با دست خود مردم، اينجا يك صورتى پيش بياورند، يك حالى را پيش بياورند و آن حال اينكه منعكس كنند در خارج كه هيچ نظامى در ايران حكمفرما نيست. هيچى نيست در هيچ جاى ايران، در ارتش ايران نظام نيست، در پاسبانهاى ايران نظام نيست، در ژاندارمرى نظام نيست، در هيچ جا يك نظمى در كار نيست، كه روى اين زمينه اگر يك وقتى بخواهند كه دخالت نظامى بكنند، موجه باشد. يعنى به اين معنا كه بگويند كه يك مملكتى است كه آزادى برايشان زود است، حالا اينها رشد اينكه آزادى را احساس كنند، استقلال هم برايشان زود است - براى مردم - خارج با قلمهاى مسموم هم كه دارند هى اضافهاش مىكنند كه ببينند، آزادى داده شده است به اين مملكت و هرج و مرج در مملكت هست، الان همه چيزش به هم ريخته است و بعد موجه بشود اين، براى اينكه اگر يك وقتى يك دخالتى بخواهند بكنند، در خارج بگويند كه خوب، يك ملتى بوده است كه بايد حفظش كرد و اين ملت كه بايد حفظش كرد، نظم ندارد و با بىنظمى دارد، تباه مىشود، ما سرپرستى مىخواهيم بكنيم از اين ملت كه رشد ندارد، محتاج به قيم است.
دشمنان چون از اسلام سيلى خوردند قدم به قدم با ما مخالفت مىكنند
ملت ما بايد فكر اين مطلب باشند، قوياً فكر اين باشند، از خارج نترسيد، تا داخل يك آسيبى نبيند، از خارج نبايد ترسيد، از داخل بترسيد.
شما ببينيد در هر قدمى كه برداشتيم و ملت برداشت براى تحكيم حكومت، در آن قدم شروع شد به مخالفت، مىخواستند مردم رأى بدهند براى جمهورى اسلامى، براى مردم بود، مردم مىخواستند بدهند، يك دسته كه مىخواستند نشود اين مطلب، افتادند به اين طرف و آن طرف براى اينكه جلوگيرى كنند از جمهورى اسلامى، حتى بعضى از صندوقها را شكستند، بعض جاها را آتش زدند با قواى خودشان، با اسلحه جلوگيرى كردند از رأى دادن، آن قدم را ملت پيش برد و آنها هم مفتضح
شدند ولى دست برنداشتند. بعد كه بنا بود كه قانون اساسى تدوين بشود، آنهائى كه ارباب قلم بودند با قلم شروع كردند اشكالتراشى كه نه حالا، چى هست، بعضىها مىگفتند همان قانون سابق باشد، بعضى مىگفتند خوب، آن قانون باشد بعضى از موادش را تغيير بدهيد. و براى تعيين خبرگان كارشكنى شد، بعد كه مجلس درست شد، باز اين قدم هم ملت رفت و خبرگان خودش را تعيين كرد. در طول مدتى كه آنها مشغول بودند به بررسى قانون اساسى، اينها هم مشغول بودند به اينكه اشكال كنند اين ملى نيست. يك چيزى كه خود ملت تعيين كرده، اين مىگفتند ملى نيست بايد حتما موافق اقليتى باشد تا ملى بشود، همين طور تا آنوقتى كه بنا بود رأى بدهند مردم به خود قانون اساسى، شروع كردند باز كارشكنى، كارشكنىها از اطراف، حالا كه ملت مىخواهد رأى بدهد به رئيس جمهور، حالا مىبينند اين قدم اگر پيش برود، يك قدم ديگر هم پيش برود، استقرار حكومت زيادتر مىشود، شروع كردند به كارشكنى. غائلهاى در تبريز، يك غائله در قم، در تهران، در همه جا، مىخواهند نگذارند كه اين جمهورى اسلامى تحقق پيدا بكند، منتها از اول شروع كردند و اينها همين طور قدم، قدم. هر قدمى ملت پيش برود آنها قدم بعد را شروع كردند، مايوس نشدند، الان هم مايوس نيستند، اينها در صددند كه نگذارند اين رئيس، مردم خودشان بايد تعيين كنند، نگذارند تعيين بشود، صد و بيست و چهار نفر بيايند و داوطلب بشوند براى رئيس جمهور، معلوم است معنايش چيست، صد و بيست و چهار نفرى كه مردم اكثرشان را نمىشناسند، شايد دهتاشان را بيشتر مردم نشناسند بين اينها، اشخاصى كه بىعقل هم هست، مىگويند هست، من نمىدانم، اما مىگويند اشخاص منحرف هم هست، اين براى چيست؟ صد و بيست و چند نفر كانديد، واقعاً اينها اعتقادشان اين است؟ احتمال اين را مىدهند كه پيش ببرند؟ احتمال مىدهند كه يك جمعيت زيادى به آنها رأى بدهند؟ نمىخواهند اخلال كنند؟ اخلال است، اين خود اخلال است، يك مملكتى، صد و چند نفرى رئيس جمهور مىخواهند بشوند، صد و چند نفرى آدمى كه بعضىهاشان مثل اينكه مثلاً بارفروشند، يك همچو مسائلى در آن هست، من نمىدانم درست، نمىشناسم من، اين خودش يك نحوه اخلالى است كه در يك كشورى، صد و بيست و چند نفر، اينها داوطلب بشوند براى اينكه مىخواهند رئيس جمهور بشوند و بعد هم خواهيد ديد به اين مثلاً تبليغاتى كه بايد بكنند، خواهيد ديد چه گروههائى تبليغات مىكنند، نه از باب اينكه برسند به رئيس جمهور، از باب اينكه نگذارند رئيس جمهورى پيدا بشود و لااقل اخلال كنند به اندازهاى كه منعكس كنند در خارج كه اينها يك همچو جمعيتى، ايران يك همچو كشورى هست، صد و بيست و چند نفر مىخواهند رئيس جمهور بشوند و همه هم به جان به هم ريختند و بعد خواهيد ديد كه اينها چه بساطى سر هم در مىآورند. اينها همه اخلالگرى هست و ما از اين مسائل، اكثر جوانهاى ما از اين مسائل غافل بشوند، بعد خدا مىداند كه در قضيه مجلس شورا چه خواهد شد و مىدانيم كه بدتر از همه است براى اينكه حدود مثلاً فرض كنيد دويست نفر مىخواهند وكيل بشوند، شايد چندين هزار نفر خودشان را منتخب كنند و - رئيس - مىخواهند نگذارند يك مطلبى بشود، يك وقت اين بود كه يك اشخاصى، ما مواجه يك اشخاصى بوديم، اينها واقعاً راه را، راه ما را صحيح نمىدانستند، خودشان يك راه
صحيحى داشتند، خوب، يك چيزى بود، مىنشستند صحبت مىكردند اين راه درست است يا آن راه، يك وقت اين است كه قضيه اين نيست، قضيه اين است كه اينها از يك نقطه مىترسند و آن اسلام است و از يك جمعيت مىترسند، آنهائى كه به اسلام اطاعت دارند، آنهائى كه در راه اسلام فعاليت مىكنند. اين سيلى كه ابرقدرتها از ايران خوردند، از اول عمرشان تا حالا نخورده بودند اين سيلى را.
اين نصرت الهى را خدا نصيب ملت كرد
جنگ جهانى، جنگ بود بين دو تا قدرت بزرگ، يك قدرت اين طرف بود، يك عدهاى از دولتها اين طرف بودند، يك قدرت آن طرف بود و يك عدهاى از قدرتمندها آنجا با توپ و تفنگ و چيزهائى كه آن وقت بود به جان هم ريختند. هم در جنگ اول، من هر دو آنها را يادم هست و شماها نبوديد، آن وقتها هم در جنگ اينطور بود كه دو تا قدرت بودند كه مقابل هم ايستاده بودند، زدند تو سر هم تا يكى غلبه كرد، هم در جنگ دوم كه باز دو تا قدرت با هم، يعنى دو گروه از قدرت با هم اختلاف كردند، زدند، همه چيز كردند و از بين بردند. ايران را قضيه اين نبود كه دو گروه قدرتمند مقابل هم ايستاده باشند، يك گروه بودند، يك جمعيتى بودند، يك دولتهائى بودند، همه قدرتها دست آن بود، شاه مخلوع بود با تمام قدرت، امريكا دنبالش، شوروى دنبالش و ساير كشورها و معالاسف كشورهاى اسلامى.
من در پاريس كه بودم مواجه بودم با اين مسائل، از همه بيشتر امريكا دنبال اين بود كه آن وقتى كه آن مردك بود، آن مخلوع بود، آن وقت اصرار داشتند، بعدش كه جانشين بدتر از خودش تقريباً بود، آنوقت دنبال مىكردند كه اخيراً مىگفتند نرويد شما ايران، ايران الان زود است - الان - برويد، دشمنهاى ما براى ما صلاحديد مىكردند كه شما صلاحتان نيست حالا برويد ايران. اينها از اين قدرت ملت، ملتى كه ابزار جنگى نداشت و تعليمات نظامى هم نداشت، با تعليمات نظامى اين دست، اين طرف تعليمات نظامى نداشتند، يك دسته بازارى بودند، يك گروه زياد بانوان بودند، يك گروه زياد جوانها بودند، دانشگاهى بود، بازارى بود، چه بود كه اينها هيچ كدامشان تعليمات نظامى نديده بودند، طرف ما تعليمات نظامى داشتند، ماها اين طرف ابزار جنگى نداشتيم، حالا چهار تا تفنگ، جزء غنائمى است كه شما از آنها گرفتيد و الا دست شما نبود، يك چيزى كه با آتش زدن مثلاً لاستيك و اين در مقابل مسلسل و توپ چيزى مىشود، اينها البته مسأله نيست كه خدا خواست، اين نصرتهاى الهى را ما از آن غافليم. در همين قضايا، چون يك ملتى بود مظلوم و يك ملتى بود كه قيام كرده بود براى خدا، فرياد مىزد ما جمهورى اسلامى مىخواهيم، فرياد مىزد كه ما ظلم نمىخواهيم خدا تاييد كرد ملت را، يعنى يك نصرتهائى به اين ملت عنايت كرد كه در تاريخ مگر در صدر اسلام ديگر نبود يك ملتى همه قدرتها دست او، دست طرف مقابل، لكن يا بترسد استعمال كند، يا وقتى فرمان بدهد، از او فرمان نبرند، خدا يك ترسى در دل اينها انداخت كه همان ترس اسباب اين شد كه براى ما
يك نصرتى حاصل شد، يك نصرتى بود خودش.
گاهى لشكر اسلام را با همين رعب، رعب مىانداختند در دل آنها، منتشر مىشد توى لشكر كه اين عربها آدم مىخورند، اين رعبى در دل اينها مىافتاد كه نتوانند مقابله كنند، اين در اين قضيهاى كه براى ما اتفاق افتاد، اين مسأله بود كه خدا تاييد كرد اين ملت را و هيچ كس غير خدا نبود كه كارى انجام بتواند بدهد، اين بود كه يك اجتماع در يك مطلب، سى و چند ميليون جمعيت همه يك مطلب بگويند، همه يك راه بروند، مگر اين مىشود، كسى مىتواند همچو كارى بكند، مگر با تبليغات مىشود اين كار را كرد، انسان بيست سال تبليغ مىكند، يك بازار تهران را نمىتواند قبضه كند، در چند وقت تقريباً يكدفعه ما ديديم كه سرتاسر ايران حرفهاشان يك چيز است.
من كه پاريس بودم يك كسى آمد از ايران پيش من (حالا هم يادم نيست كى بود) گفت كه من رفتم به اطراف، در ايران كه بودم، دهات آن جاپلق و كمره و آنجاها كه من اطلاع ازشان دارم، حتى يك جائى را گفت كه من آنجا را خودم رفتهام، يك ده، نه، يك قلعهاى بود، يك قلعه توى كوهى است، گفت كه همه جاى آنجاها كه ما رفتيم صبح كه مىشد، آخوندش توى ده جلو مىافتاد و مردم ده هم دنبالش تظاهر مىكردند و به من گفت من رفتم در آن قلعه حسن فلك كه يك قلعه كوچكى است رفتم آنجا ديدم آنها همان را مىگويند كه تهران مىگويند، من در پاريس اميدوار شدم به اينكه ما انشاءالله پيروز هستيم. وقتى بنا شد يك ملت اينطورى قيام بكند، اين يك دست غيبى در كار است، اين نمىشود كه با تبليغ و با صحبت، آخوند منبر برود يك چيزى بگويد، نمىشود، اين قضيهاى بود كه خدا مىخواست و ما پيروز شديم و بحمدالله و اميدوارم كه پيروز بشويم تا آخر.
براى برقرارى نظم، تا استقرار رژيم اسلامى همه اسلامى كار كنيد
لكن اين توجه بايد براى ملت ما باشد كه اينها مهمشان اين است كه در همين داخل ما را آسيب بزنند، آسيب بردار كنند، اين يك نقشه بود كه قم و تبريز با هم شروع كردند، نقشه است اينكه به همان وضعى كه قم شروع كرد، به همان وضع شروع كرد و در همان ساعت قبل از ظهر روز جمعه به يك وضع خاصى شروع شد به اخلالگرى و در تبريز همان وقت با همين وضع خاص يعنى مثل اينكه همين گروه دو تا شدند، يك دسته اينجا به همين وضع اينجا شروع شد، كه معلوم است يك توطئهاى بوده است كه در نظر دارند اينها و الان هم در تبريز همين هست. الان هم به من اطلاع دادند كه دارند باز مجهز مىشوند اينها، مىخواهند كه نگذارند يك استقرارى در اين مملكت پيدا بشود تا منعكس بشود به خارج كه اينها، قابل اين نيستند كه آزادى داده بشود و ما بايد با تمام كوششمان، كوشش كنيم كه اين نقشه را خنثى كنيم، يعنى هر كه در هر جا هست خوب كار كند، اسلامى كار كند، اتكائش به اسلام باشد، شما در همان محلى كه هستيد، اسلامى كار كنيد، اين خواهرها در هر جا كه هستند، اسلامى كار كنند، كشاورزها در محل خودشان اسلامى كار كنند، وقتى بنا شد همه جا اسلامى كار كنند نظم پيدا مىشود، انتظام پيدا مىشود، اگر در ارتش به طور اسلامى عمل بشود، در ژاندارمرى، در شهربانى، در
پاسدارها، در همه جا به يك نظم كار بشود، به يك جور كار بشود، كار پيش مىرود. الان مملكت شما - الان - فعلاً احتياج دارد كه همان نهضتى كه اول داشتيد و هيچ كدام فكر اين چيزهائى كه خودتان مىخواستيد نبوديد، آن وقتى كه در خيابان مىرفتيد و فرياد مىزديد الله اكبر و بايد برود اين رژيم، ابداً به فكر اين نبوديد كه نهارمان امروز چى هست - يا امروز چى هست - يا امروز چه جورى است، هيچ به فكر اين نبوديد، معلوم است اگر بوديد نمىشد، اينطور بود كه دنبال هر انقلابى اين هست، بعد كه رسيد به يك قدم، پيروزى به نظرتان آمد. ما حالا پيروزيم الحمدلله، حال كه پيروز برگشتيد به وضع خودتان، ببينيد كه وضعتان چه جورى است، به وضع خودتان برگشتيد ديديد كه خوب، نابسامانى هست، اينها شروع كردند به ايجاد ناراحتى، در اين موقع ايجاد ناراحتى كردند، هى رفتند پيش كارخانهدارها كه ببينيد به شما حقوق مىرسد، به آنها زيادتر مىرسد، خانه شما چطور است، خانه آنها چطور است، رفتند بين كشاورزها همين طور، رفتند در دبيرستان، در جاهاى ديگر همين طور، هر جا توانستند رفتند، حالائى كه دنبال انقلاب است و ناراحتى شروع مىشود ناراحتى را دامن زدند، زيادش كردند و حالا هم مشغولند به همين امر.
الان وظيفه ملت ما هر كدام در هر جا هست اين است كه همان نهضتى كه از اول بود كه متوجه به اين نبود كه من حالا چى دارم يا چى ندارم، همان را ادامه بدهد تا وقتى مستقر بشود حكومت، الان بين يك راه هستيم و متزلزل، ما كه نرسيديم به نقطه اعلى، ما الان رسيديم به جايى كه بعضى از ابزار حكومت درست شده، قانون اساسىاش رأى داده شده است، اصل جمهورى اسلامى رأى داده شده است، حالا، نه رئيس جمهورى داريم، نه مجلسى داريم، مجلس بايد همه كارها را انجام بدهد. استقرار ندارد الان مملكتمان، بايد ما كارى بكنيم كه با همان نهضتى كه تا حالا آمديم. اين را نگهش داريم تا بتوانيم ما اين مراحل بعد را به سلامت طى بكنيم، اگر بنا باشد كه از حالا شروع كنيم به اختلاف سر رئيس جمهور و سر - عرض بكنم - آنهائى كه بايد در مجلس بروند، منتخب بشوند وكلا، اگر ما شروع كنيم به اختلاف و يك اختلاف دامنهدارى كه در يك حكومتهاى مثلاً ..... بوده است، هم بوده اين اختلافات و حالا كه يك حكومت مستقرى نيست، چند صد سال آنوقت شد و زمينه از صد و بيست و چند نفر رئيس جمهور - عرض مىكنم - زمينه معلوم است كه مىخواهند چه بكنند. اگر ما غفلت كنيم از مطلب و ندانيم، نفهميم اين معنا را كه اين توطئه هست، صد و بيست و چند نفر خودشان نرفتند سراغ اين كار، صد و بيست و چند نفر را وادار كردند به اينكه بروند و خودشان را منتخب كنند براى اينكه شلوغى ايجاد كنند و بعد هم از وكلا خدا مىداند چه خواهد شد. اگر ما چشممان را باز نكنيم و هر كس در هر جا هست عملش را اسلامى نكند و نهضتش را باز نيمه رس نداند، نرسيدن به آخر، بداند كه ما بين راهيم و بين راه باز هم راهزنها هستند، الان هم مشغولند.
بقيه نهضت را با حفظ ايمان و وحدت كلمه به پيش ببريد
بايد همه جوانها، همه جا در تبليغاتشان، در گفتارشان، در صحبتهاشان تنبه بدهند مردم را، كه
آقا با هم بشويد، الحمدلله هستند، با هم خوب هم هستند، لكن بايد زيادترش كرد، بايد كارى كرد كه آنها طمعشان را ببرند از اينكه مملكت را مىتوانند ببلعند. آنها هم باز الان طمع دارند و از رو نمىروند، لكن ما بايد كارى بكنيم و همهمان موظفيم كه كارى بكنيم كه اين اجتماعى كه بود و اين وحدت كلمهاى كه بود و مهمتر، اين ايمانى بود كه با آن ايمان پيش برديم، به پيش برديد شما، آن محفوظ باشد تا انشاءالله با همين گرمى و تنور گرم ما اين دو تا نان را هم بپزيم، نان رئيس جمهور و نان قضيه انتخابات، وقتى اين دو تا هم از اين تنور درآمد آنوقت باقىاش ديگر آسان هست انشاءالله.
خداوند همه شما را تاييد كند، موفق باشيد و سلامت باشيد و دعا به همهتان مىكنم و اميدوارم كه شما هم غافل نباشيد از اينكه توجه به خدا داشته باشيد، همه چيز از آنجاست، هيچ چيز از ماها نيست، هر چه هست به او متوسل بشويد و پيش مىرويد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته